هدایت شده از آرشیو ذکر
̶̶͟͞ ❖️⃟ |🪶࿐̶̶͟͞ ❖️⃟ |🪶࿐̶̶͟͞ ❖️⃟ |🪶࿐
࿐̶̶͟͞ ❖️⃟ |🪶࿐
📲 #استوری 😭😭😭💔
🏴ویژه #شهادت_حضرت_رقیه(س)
࿐̶̶͟͞ ❖️⃟ |🪶࿐
̶̶͟͞ ❖️⃟ |🪶࿐̶̶͟͞ ❖️⃟ |🪶࿐̶̶͟͞ ❖️⃟ |🪶࿐
ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@eshgham_hosein
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 حیرت یک شهروند آمریکایی هنگام حضور در مراسم پیاده روی اربعین
🔹 حتی تصور اینکه چنین چیزی رو در آمریکا تجربه کنه براش خنده داره
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
💎امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:
زراعت در زمين هموار مى رويد، نه بر سنگ سخت و چنين است كه حكمت، در دل هاى متواضع جاى مى گيرد نه در دل هاى متكبر. خداوند متعال، تواضع را وسيله عقل و تكبر را وسيله جهل قرار داده است.
〰➿〰➿〰➿〰➿〰
💎امام رضا عليه السلام:
هر كه غم و نگرانى مؤمنى را بزدايد، خداوند در روز قيامت گره غم از دل او بگشايد
📚ميزان الحكمه جلد 5 صفحه 280
〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿
💎امام جواد(ع):
كسى كه به خاطر پيروى از دلخواه تو، راه درست را بر تو پنهان دارد، بی گمان با تو دشمنى كرده است. 📚أعلام الدين ص 309
〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿
💎امام هادی علیه السلام فرمودند:
بهتر از نیکی، انجام دهنده آن است و زیباتر از زیبا، گوینده ی آن است، و برتر از علم، عمل کننده ی به دانش است.
📚بحارالانوار، ج75، ص 370
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى ﴿۱۴﴾
✨مگر ندانسته كه خدا مى بيند (۱۴)
📚سوره مبارکه العلق✍آیه ۱۴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✅ #داستان_کوتاه_وپندآموز
✍پسر جوانی ڪه بینماز بود از دنیا رفت، و یڪی از صمیمیترین دوستانش او را در خواب دید، به او گفت: مرا در صف مؤمنین قرار دادند؛ و با اینڪه من در دنیا به حلال و حرام و رعایت اخلاق تا حد ممڪن پایبند بودم ولی برای نماز تنبلی میڪردم و مادرم همیشه بخاطر بینمازی من ناراحت بود و از آخرت من میترسید.
روزی مادرم بخاطر بینمازی من اشڪ ریخت. طاقت اشڪ چشم او را نیاوردم و قول دادم منبعد نمازم را بخوانم. و از آن روز هر وقت مادرم را میدیدم فقط برای شادی او و رضایتاش نماز میخواندم و نمازم ظاهری بود.
💥بعد از مرگم مرا در صف نمازگزارن وارد ڪردند، سوال ڪردم من ڪه نمازخوان نبودم؟ گفتند: تو هرچند نمازخوان نبودی، ولی برای ڪسب رضایت و شادی مادرت به نماز میایستادی، خشنودی مادر پیرت خشنودی ما بود و ما نام تو را امروز در صف نماز گزاران واقعی ثبت ڪردیم.
↶【به ما بپیوندید 】↷
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_سلامتی #پزشڪی
✍🏻رسول خدا (ص) :
به شنبلیله درمان بجوئید، اگرامت من
می دانستند ڪه شنبلیله برایشان چه
سودهائی دارد، باآن درمان می ڪردند
هرچند همسنگ آن طلا می دادند✨
📚الجعفریات ص۲۴۵
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
غمگین نباشید
چراکه خوشبخت بودن میتوانداز درون تلخترین روزهای زندگی شمازاده شود
خدا قفل بیکلید نمیسازدامکـان ندارد
مشكلى کهبرایت پیش آمده باشدراه حل نداشته باشد
كارهای خداحساب شده است
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
تفرقه بیانداز و حکومت کن...
در روزگاران قدیم باغبانی بعد از چندین سال خشکسالی ؛ باران فراوانی داشت و در نتیجه با زحمت و رسیدگی بسیار توانست محصول خوبی بدست بیاورد.
بگونه ای که در تمام روستا ؛ آوازه پرباری محصولش دهان به دهان میگشت.
یک روز که برای سرکشی به باغش رفته بود ؛ متوجه شد سه دزد در حالیکه هر کدام کیسه ای بر دوش دارند مشغول دزدیدن میوه های او و پر کردن کیسه هایشان هستند.
نخست تصمیم گرفت سر و صدا براه اندازد تا مردم به کمکش بیایند ؛ اما دید تا آنموقع دزدان فرار کرده اند.
بعد تصمیم گرفت با چوب به آنها حمله کند ؛ ولی دید آنها سه نفرند و او یکنفر پس حریف نمیشود.
بعد از اینکه تمامی راهها را با خود سبک سنگین کرد ؛ چاره ای بذهنش رسید.
به آرامی به دزدان نزدیک شد و سلام کرد.
دزدها ؛ متوجه شدند که وی صاحب باغ میباشد اما با پررویی ؛ به روی خود نیاوردند . با خونسردی جواب سلام باغدار را دادند.
دزد اول گفت ؛ من مردی فقیرم و پولی ندارم تا برای خانواده ام میوه ای تهیه کنم. آمده ام کمی میوه برایشان ببرم.
باغدار لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی راحت باش.
دزد دوم گفت من درویشم و روضه میخوانم و انعامی میگیرم . وقتی به شهر شما آمدم خیلی گرسنه بودم ؛ آمدم کمی میوه بچینم و بروم.
باغدار باو هم لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی تو هم راحت باش.
از دزد سوم پرسید تو چرا آمده ای ؟
دزد گفت ؛ من مامور مالیاتم . آمده ام مالیات میوه ات را بگیرم.
باغدار با احترام گفت ؛ شما چرا میوه میچینید ؟ بیایید برویم ته باغ از میوه های دست چین مخصوص خودم بشما بدهم.
دزد سوم که باورش شده بود با خوشحالی با باغداز همراه شد و به انباری ته باغ رفت تا میوه های دست چین بگیرد.
باغدار در آنجا با ترکه اناری که داشت کتک مفصلی به او زد و دست و پایش را بست و در گوشه ای رها کرد و بسراغ دو دزد دیگر رفت.
به دزدی که ادعای درویشی میکرد گفت ؛ کمی چای دم کرده ایم . خسته شدی بیا با ما چای بخور و دعایی هم در حقمان انجام بده ثواب دارد .
دزد دوم هم حرف باغدار را پذیرفت و با او به ته باغ رفت . باغدار او را هم با ترکه انار کتک مفصلی زد و دست و پایش را بست و رهایش کرد و بسراغ دزد سوم رفت .
او را هم در همان جا کتک مفصلی زد و دست و پایش را بست و گوشه ای رها کرد و خود بسراغ قاضی رفت و با آوردن قاضی آنها را بدست قانون سپرد .
همسایگان که ماجرا را نمیدانستند با تعجب او را دوره کردند و پرسیدند :
تو چگونه به تنهایی توانستی سه دزد را گرفتار کنی ؟؟
باغبان تبسمی کرد و گفت ؛ مگر نشنیده اید که میگویند :
تفرقه بیانداز و حکومت کن...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان