eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.5هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
دزدی وارد خانه  پیر زنی شد و شروع کرد به جمع کردن اثاث خانه. پیرزن که بیدار بود صداش کرد و گفت ننه نشان می دهد شما جوان خوبی هستید و از ناچاری دزدی می کنید آن وسایل سنگین ول کن بیا این النگوهای طلا به شما بدم فقط قبل از آن خوابی که قبل از آمدن شما دیدم برام تفسیر  کن. دزد گفت خوب چی خواب دیدی. پیرزن گفت خواب دیدم که همه اهل محل در یک باغ بزرگی در حال دویدن بودیم که من داخل نهر افتادم و  برای بیرون اوردن من از نهر  با صدای بلند پسرم اصغرجان را صدا می کردم اصغرررر اصغررررجان بیا کمک. پسرش اصغر از خواب بیدار شد و مثل موشک از طبقه بالا آمد پایین و دزد گرفت و شروع کرد به زدن او پیرزن به پسرش گفت ننه بسه دیگر نزنش. دزد گفت بگذار بزنه آخه منه خر نفهم بفهمم برای دزدی اومدم یا تفسیر خواب ‎‌‌‌‌‌‌ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
❣" " " " فقیری از روزگار نامساعد، پیش شخصی بنالید. آن شخص گفت: ای درویش! دوست داری تا تو را چشم نبود و ده هزار درهم در دستت بود؟ درویش گفت: نه. گفت: خواهی که عقلت نبود و ده هزار درهم بود؟ گفت: نه. آن عارف گفت: ای مسکین! به دو حرف، تو را بیست هزار درهم حاصل است، تو را چه جای شکایت است؟!🍃🍃 📚خواجه عبدالله انصاری، کشف الاسرار برگرفته از کتاب "متون عرفانی به زبان فارسی" @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
*✍🏻 من دیگ نخریدم* 👌آورده اند یکی از علما که شیعه بود و انتظار امام زمان رو میکشید ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا امام زمان را زیارت کند ۰۰۰ تمام روزها روزه بود ۰۰۰ در حال اعتکاف ۰۰۰ از خلق الله بریده بود...!!! صبح به صیام و شب به قیام ۰۰۰ زاری و تضرع به حضرت حجت۰۰۰ *شب ۳۶ ندایی در خود شنید که می گفت :* فلانی ساعت ۶ بعد از ظهر بازار مسگران در دکان فلان مسگر عالم می گفت: از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شدم در کوچه های بازار از پی دکان فلان می گشتم ۰ گمشده خویش را در آنجا زیارت کنم... پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می داد... قصد فروش آنرا داشت به هر مسگری نشان می داد ؛ وزن می کرد و می گفت : به ۴ ریال و ۲۰ شاهی پیرزن می گفت : نمیشه ۶ ریال بخرید ؟ مسگران می گفتند : خیر مادر برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد 🍀پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید همه همین قیمت را می دادند پیرزن می گفت : نمیشه ۶ ریال بخرید ؟ تا به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود مسگر به کار خود مشغول بود پیرزن گفت : این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم ؛ خرید دارید ؟ مسگر پرسید چرا به ۶ ریال ؟ 🍀پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت : پسری مریض دارم ؛ دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود ✨مسگر پیر ؛ دیگ را گرفت و گفت : این دیگ سالم و بسیار قیمتی است ۰ حیف است بفروشی ۰ امّا اگر اصرار داری بفروشی من آنرا به ۲۵ ریال میخرم!!! پیر زن گفت: عمو مرا مسخره می کنی ؟! مسگر گفت : ابدا" دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت پیرزن که شدیدا" متعجب شده بود ؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد عالم می گوید : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات را فراموشم شده بود در دکان مسگر خزیدم و گفتم : عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی ؟! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری ؟! مسگر پیر گفت *من دیگ نخریدم* من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد *من دیگ نخریدم* 🌹عالم می گفت: از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که...‌ شخصی با صدای بلند صدایم زد و گفت: *فلانی ؛ کسی با چله گرفتن به زیارت ما نخواهد آمد ۰۰۰!!!* *دست افتاده ای را بگیر و بلند کن ما به زیارت تو خواهیم آمد ۰۰۰!!!! ❤️🌹* @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🟩کوراوغلی می خواند 🔹هنگامی که مخاطب در جواب متکلم جواب سربالا بدهد و یا فی المثل بدهکار در مقابل بستانکار که طلب خود را مطالبه می کند پاسخ منفی توام با خشونت و اعتراض بدهد طلبکار می گوید 🔹 برای من کوراوغلی می خواند " یعنی : پولش را نمی دهد که هیچ ، یک چیزی هم طلبکاراست . کوراوغلی غلط مشهور و صحیح آن کوراوغلو به معنی کورزاد است دری ضرب المثل شده به نام و براساس شخصیت کوراوغلی موجود است. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨ ✨ بهترین چیزهای زندگی رایگان هستند دوستان خوب خانواده خاطرات خوش خنده،عشق قدرشونو بدونیم♥️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ‎‌‌‌‌‌‌
8.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امید غریبان تنها کجایی💔 😭 الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَج❣ ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ای عشقِ بی‌نشان ای ماهِ جمکران عجل ظهورک یا صاحب‌الزمان 😭 (عج) 😭💔 🤍🌼 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ♡••♡••♡••♡••♡
خدایا 🌙به حرمت این شبها ✨عزیزانم را دربهترین 🌙و زیباترین و پر‌آرامش ترین ✨مسیر زندگیشان‌ قرارده! 🌙مسیری که ✨خوشبختی و آرامش 🌙و خوشحالی قلبی را ✨درلحظه لحظه 🌙زندگی‌شان بچشند.. شبتون بخیر 🌙🌟 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
608.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸سلام شنبه 🌸مي تواند رويايى ترين روز براى شروعِ تصميم هاى جديد باشد امروزتون سرشار از اتفاقات مثبت🌸➕ 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 ☘الهی به امیدتو☘ 🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌸وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🌸وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❣ 🌹عمری به 🌱بیهوده گفتن سر نکردیم ها گفتند 🌹و ما نکردیم 🌱دل در تب لبیک زد ولی ما💔 🌹لبیک گفتن 🌱را لبی هم تر . . . 🌹تعجیل درفرج صلوات @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
4.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔اول با دو چشمِ پرآب 🌹السلام علیـڪ یـا حسین😔 💔دلِ من مانده از حرم محروم😔 🌹السـلام علیـڪ 😔 ✨اَلـسـَّـلٰامُ عـَلـَيْكَ يٰـا اَبٰـا عَــبْـدِ اللهِ ✨وَعـَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِـنـٰائِكَ ✨عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ ✨و َبَقِىَ اللَّيْلُ و َالنَّهٰارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ ✨ آخــِر َ الْـعَـهْـدِ مـِنّـى لـِزِيـٰارَتـِكـُمْ 💚اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 💚وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 💚وَعَـلىٰ اَوْلادِ الْـحـُسَـيـْنِ 💚وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن  💚اللهم ارزقنا زیارت الحسیــــن عليه السلام @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر از خدا نا امید شدی، این آیات معجزه میکنه❗️ 💠 قرائت آیه 186 سوره بقره با صدای عبدالباسط ❤️ قطعا آرامش این آیات در اعماق وجودتان رسوخ میکند! ☝️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
آیت الله العظمی مرعشی نجفی کسی است که ۶۰ سال نماز شبش را در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها خواند. رئیس دفتر این عالم بزرگوار می گوید؛ یک بار به آقا گفتم: اجازه می دهید که دفتر را زود تعطیل کنم و بروم؟ چون پدرم آمده است، می خواهم به دیدارش بروم. آقا بغض کرد و فرمود: خوش به حالت که پدر داری! قبل از این که بروی، قصه من و پدرم را بشنو. حدوداً ده ساله بودم و در نجف بودیم که مادرم گفت: وقت نهار است، به طبقه ی بالا برو و پدرت را صدا کن. دیدم پدرم روی کتابه ا خوابش برده است، بین دو معادله مانده بودم، اگر امر مادر را اطاعت کنم و پدرم را از خواب شیرین بیدار کنم، پدرم ناراحت می شود، با خود گفتم کاری کنم که اگر پدرم بیدار شد، ناراحت نشود. خم شدم و کف پای پدرم را بوسیدم، در همین حال پدرم بیدار شد و این صحنه را که دید، گریه اش گرفت و همان لحظه برایم دعا کرد، که هرچه امروز دارم به خاطر همان چند دعای پدرم است. منبع:پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه 💚الـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج💚 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆