eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.1هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🏃‍♂اگه مدام میدوی اما عقب‌گرد میکنی 🏃‍♂و هر روزت بدتر از دیروز میـشه 🏃‍♂بدون که یه جای کار میلنگه به این حدیث دقت کن👇 چه‌ بسیار عقل که اسیر فرمانروایی هوس‌ است. 📚نهج البلاغه حکمت۲۱۱ 🤔 نکنه گیر کارِت اینه که هوس‌هات سوار تو شدن و دارن تو رو مدیریت میکنن؟! بجای اینکه تو سوار بر اونها بشی و اونها رو مدیریت کنی! 🤷‍♂ هرکس از یاد من روی‌گردان شود، زندگی سخت و تنگی خواهد داشت...طه۱۲۴ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‍ 🌹 هر نمازی که میخونید بعدش صد مرتبه استغفار کنید؛ یکی از گناهانی که انجام میدیم نمازهای ماست عاصیان از گناه توبه کنند عابدان از عبادت استغفار ما خیال می کنیم نماز ما نمازه!! ما باید برای نماز ها و روزه هامون هم استغفار کنیم، مگر اینکه خدا به فضل خودش نماز های ما را قبول کنه، واقعا یه غصه ایست که ما برای نمازهامون هم باید استغفار کنیم😔 ˝آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)˝ » @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
8.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من خانه‌ام را پر از رنگ مي‌كنم پر از عطر زندگي ،گل مي‌خرم نان میپزم ،شعر مي‌نويسم و باور دارم زندگي يعني همين بهانه هاي كوچك خوشبختي... ☕️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
امام حسین (ع): ‌ حضرت مهدى (ع) داراى غيبتى است كه گروهى در آن مرحله مُرتد مى شوند و گروهى ثابت قدم مى مانند و اظهار خشنودى مى كنند. افراد مرتد به آنها مى گويند: «اين وعده كى خواهد بود اگر راست میگویید؟» كسى كه در زمان غيبت در مقابل اذيّت و آزار و تكذيب آنها صبور باشد، مجاهدى است كه با شمشير در كنار رسول خدا (ص) جهاد كرده است. ‌📚بحارالأنوار، ج 51، ص 133 ‌ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔸آنتن‌های ماهواره‌ایسؤال: آیا خرید و نگهداری و استفاده از دستگاه گیرنده‌ی برنامه‌های تلویزیونی از جایز است؟ و اگر دستگاه گیرنده‌ مجانی به دست انسان برسد چه حکمی دارد؟ ✅پاسخ: دستگاه ماهواره‌ای از این جهت که صرفا وسیله‌ای برای دریافت برنامه‌های تلویزیونی است که هم برنامه‌های حلال دارد و هم برنامه‌های حرام، حکم آلات مشترک را دارد. لذا خرید و فروش و نگهداری آن برای استفاده در امور حرام، حرام است و برای استفاده‌های حلال جایز است. ولی چون این وسیله برای کسی که آن را در اختیار دارد زمینه‌ی دریافت برنامه‌های حرام را کاملا فراهم می‌کند و گاهی نگهداری آن مفاسد دیگری را نیز در بردارد خرید و نگهداری آن جایز نیست مگر برای کسی که به خودش مطمئن است که استفاده‌ی حرام از آن نمی‌کند و بر تهیّه و نگهداری آن در خانه‌اش مفسده‌ای مُترتّب نمی‌شود. ولی اگر قانونی در این مورد وجود داشته باشد باید مراعات گردد. 📚 استفتائات رهبری @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ 🍃إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿۸۶﴾ 🍃اگر مؤمن باشيد باقيمانده حلال خدا 🍃براى شما بهتر است (۸۶) 📚 سوره مبارکه هود ✍ آیه ۸۶ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‍ 🌴 🌴 ⚫️ عنایت حضرت مهدی عج ⚫️ آقا سید عبدالرحیم خادم مسجد جمکران می گوید: « در سال وبا (سال 1322) بعد از گذشتن مرض، روزی به مسجد جمکران رفتم. دیدم مرد غریبی در آن جا نشسته است. احوال او را پرسیدم. گفت: من ساکن تهران می باشم و اسمم مشهدی علی اکبر است. در تهران کاسبی و خرید و فروش دخانیات داشتم؛ اما پس از مدتی سرمایه ام تمام شد؛ چون به مردم نسیه داده بودم و وقتی وبا آمد آنها از بین رفتند و دست من خالی شد؛ لذا به قم آمدم. در آن جا اوصاف این مسجد را شنیدم. من هم آمدم که این جا بمانم، تا شاید حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نظری بفرمایند و حاجتم را عنایت کنند. سید عبدالرحیم می گوید: مشهدی علی اکبر سه ماه در مسجد جمکران ماند و مشغول عبادت شد. ریاضتهای بسیاری کشید، از قبیل: گرسنگی و عبادت و گریه کردن. روزی به من گفت: قدری کارم اصلاح شده؛ اما هنوز به اتمام نرسیده است. به کربلا می روم. یک روز از شهر به طرف مسجد جمکران می رفتم. در بین راه دیدم، او پیاده به کربلا می رود. شش ماه سفر او طول کشید. بعد از شش ماه، باز روزی در بین راه، ایشان را که از کربلا برگشته بود، در همان محلی که قبلاً دیده بودم، مشاهده کردم. با هم تعارف کردیم و سر صحبت باز شد. او گفت: در کربلا برایم این طور معلوم شد که حاجتم در همین مسجد جمکران داده می شود؛ لذا برگشتم. این بار هم مشهدی علی اکبر دو سه ماه ماند و مشغول ریاضت کشیدن و عبادت بود. تا آن که پنجم یا ششم ماه مبارک رمضان شد. دیدم می خواهد به تهران برود. او را به منزل بردم و شب را آن جا ماند. در اثنای صحبت گفت: حاجتم برآورده شد. گفتم: چطور؟ گفت: چون تو خادم مسجدی برایت نقل می کنم و حال آن که برای هیچ کس نقل نکرده ام. من با یکی از اهالی روستای جمکران قرار گذاشته بودم که روزی یک نان جو به من بدهد و وقتی جمع شد پولش را بدهم. روزی برای گرفتن نان رفتم. گفت: دیگر به تو نان نمی دهم. من این مسأله را به کسی نگفتم و تا چهار روز چیزی نداشتم که بخورم مگر آن که از علف کنار جوی می خوردم، به طوری که مبتلا به اسهال شدم. این باعث شد که من بی حال شوم و دیگر قدرت برخاستن را نداشتم، مگر برای عبادت که قدری به حال می آمدم. نصف شبی که وقت عبادتم بود فرا رسید. دیدم سمت کوه « دوبرادران » ( نام دو کوه در اطراف مسجد جمکران ) روشن است و نوری از آن جا ساطع می شود، بحدی که تمام بیابان منور شد. ناگهان کسی را پشت در اتاقم که یکی از حجرات بیرون مسجد بود دیدم، مثل این که در را می کوبید. سیدی را با جلالت و عظمت پشت در دیدم. به ایشان سلام کردم؛ اما هیبت ایشان مرا گرفت و نتوانستم حرفی بزنم. تا آن که آمده و نزد من نشستند و بنای صحبت کردن را گذاشتند، و فرمودند: « جده ام فاطمه علیها السلام نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شفاعت کرده که ایشان حاجتت را برآورند. جدم نیز به من حواله نموده اند. برو به وطن که کار تو خوب می شود. و پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرموده اند: برخیز برو که اهل و عیالت منتظر می باشند و بر آنها سخت می گذرد. » من پیش خود خیال کردم که باید این بزرگوار حضرت حجت علیه السلام باشد؛ لذا عرض کردم: سید عبدالرحیم خادم این مسجد نابینا شده است شفا شفایش بدهید. فرمودند: « صلاح او همان است که نابینا بماند. بعد فرمودند: بیا برویم و در مسجد نماز بخوانیم. » برخاستم و با حضرت بیرون آمدیم، تا به جاهی که نزدیک درب مسجد می باشد، رسیدیم. دیدم شخصی از چاه بیرون آمد و حضرت با او صحبتی کردند که من آن را نفهمیدم. بعد از آن به صحن مسجد رفتیم که دیدم، شخصی از مسجد خارج شد. ظرف آبی در دستش بود که آن را به حضرت داد. ایشان وضو گرفتند و به من هم فرمودند: با این آب وضو بگیر. من از آن آب وضو گرفتم و داخل مسجد شدیم. عرض کردم: یابن رسول الله چه وقت ظهور می کنید؟ حضرت با تندی فرمودند: تو چه کار به این سؤالها داری؟ عرض کردم: می خواهم از یاوران شما باشم. فرمودند: هستی؛ اما تو را نمی رسد که از این مطالب سؤال کنی و ناگهان از نظرم غایب شدند؛ اما صدای حضرت را از میان چاهی که پای قدمگاه در صفه ای که در و پنجره چوبی دارد و داخل مسجد است، شنیدم که فرمودند: برو به وطن که اهل و عیالت منتظر می باشند. در این جا مشهدی علی اکبر اظهار داشت که عیالم علویه (سید) می باشد. » @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
👈رنگ ارغوانى چغندربه دلیل وجودترکیبى به نام بتاسیانین است 👈که خاصیت ضدسرطانى داشته و از بروزسرطان‌ها به‌خصوص سرطان کولون جلوگیرى مى ‌کند. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ ✅‍۱۰چیز۱۰چیزدیگررامےخورد نیکی بدی را تکبرعلم را توبه گناه را دروغ رزق را عدل ظلم را غم عمررا صدقه بلارا خشم عقل را پشیمانی سخاوت را غیبت حسن عمل را @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔻جریح ⛪️در بنی اسرائیل عابدی بود که او را (جریح) می‌گفتند در صومعه خود عبادت خدا می‌کرد. روزی مادرش به نزد او آمد در وقتی که نماز می‌خواند، او جواب مادر را نگفت. بار دوم مادر آمد و او جواب نگفت. بار سوم مادر آمد و او را خواند جواب نشنید. 🧕مادر گفت از خدای می‌خواهم ترا یاری نکند! روز دیگر زن زناکاری نزد صومعه او آمد و در آنجا وضع حمل نمود و گفت: این بچه را از جریح به هم رسانیده‌ام. مردم گفتند: آن کسی که مردم را به زنا ملامت می‌کرد خود زنا کرد. پادشاه امر کرد وی را به دار آویزند. 🧕مادر جریح آمد و سیلی بر روی خود می‌زد. جریح گفت: ساکت باش از نفرین تو به این بلا مبتلا شده‌ام. مردم گفتند: ای جریح از کجا بدانیم که راست می گوئی؟ گفت: طفل را بیاورید، چون آوردند دعا کرد و از طفل پرسید پدر تو کیست؟ آن طفل به قدرت الهی به سخن آمد و گفت: از فلان قبیله، فلان چوپان پدرم است. جریح بعد از این قضیه از مرگ نجات پیدا کرد و سوگند خورد که هیچگاه از مادر خود جدا نشود و او را خدمت کند. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🔻کودک مجروح کودکى از جمله آزادگان رفت برون با دو سه همزادگان پايش ازان پويه درآمد ز دست مهر دل و مهره پشتش شکست شد نفس آن دو سه همسال او تنگ تر از حادثه حال او آنکه ورا دوسترين بود گفت در بن چاهيش ببايد نهفت تا نشود راز چو روز آشکار تا نشويم از پدرش شرمسار عاقبت انديش ترين کودکى دشمن او بود در ايشان يکى گفت همانا که در اين همرهان صورت اين حال نماند نهان چونکه مرا زين همه دشمن نهند تهمت اين واقعه بر من نهند زى پدرش رفت وخبردار کرد تا پدرش چاره آن کار کرد هرکه درو جوهر دانائيست بر همه چيزيش توانائيست بند فلک را که تواند گشاد؟ آنکه بر او پاى تواند نهاد چون ز کم و بيش فلک درگذشت کار نظامى ز فلک برگذشت http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆