eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.5هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸   🔹در زمان «مالك دينار» جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت. مردم به خاطر آلودگى او جنازه‏اش را تجهيز نكردند، بلكه در مكان پستى و محلّ پر از زباله‏اى انداختند و رفتند. 🔹 شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن. عرضه داشت: او از گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديّت شد؟  🔹جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت:  يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ.  اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت. 🔹 مالك، كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟ و كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟» . 📚 كتاب انيس الليل @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
2.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی ردپای خدا را در زندگی ام پيدا كردم، ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ می‌توانم ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮔﻠﻴﻤﻢ ﺩﺭﺍﺯﺗﺮ ﻛﻨﻢ! ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ‌ﻫﺎﻳﻢ ﺍﺯ ﻗﺪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ! حتی ﺁﺭﺯﻭﻫﺎی ﻣﺤﺎﻝ ... ﻭﻗﺘی ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺩﻋﺎﻫﺎﻳﻢ ﺩﻳﺪﻡ... "ﺗﺮﺱ" ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻣﻌﻨﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺟﺎﻳﺶ ﺭﺍ "ﺍﻳﻤﺎﻥ" ﭘﺮ ﻛﺮﺩ ... ﻭﻋﺪۀ ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ : ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﻓﺘﺢ کنی ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﻭ ﻣﻤﻜﻦ کنی، ﻧﺎممکنﻫﺎ ﺭﺍ ﻭبه دﺳﺖ ﺑﻴﺎﻭﺭی ﺩﺳﺖ‌نیافتنی‌ها را ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
1.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 سلام آدینه تون بخیر و شادی 🍃امیدوارم امروز پنجره آرزوهاتون به سمت باغ اِجابت باز بشه 🌸و امیدوارم در سایه عنایت حق تعالی دلهاتون غرق در شادی بشه 🍃الهی آمین🤲 🌸 در کنار خانواده و عزیزان 🍃 آدینه تون شاد و پرخاطره 💖 تقدیم به شما خوبان 💐 💖 آدینه تون پر خیر و برکت @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینم یه نکته‌ی شنیده نشده درباره‌ی حجاب. درمورد حجاب تابحال اینقدر قانع نشده بودم😍 حتما ببینید👌 تا توان دارین این کلیپ زا در تمام کانالها و گروه ها بارگذاری کنید و پخش کنید بسیار زیباست @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم❤️ امروز گشایشی عظیم در کار من است و من صدای شادی و هلهله‌ی برخاسته از آن گشایش را میشنوم و تنها مهربان خدایم را شکرگزارم خدایا سپاسگزارم❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ 🌷داستان کوتاه پادشاهی دستور داد تا چند سگ وحشی تربیت کنند تا هر کسی که از او اشتباهی سر زد را جلوی آنها انداخته تا با درندگی تمام او را بدرند. روزی یکی از وزرا رأیی داد که موجب پسند پادشاه نبود دستور داد که او را جلوی سگ‌ها بیندازند. وزیر گفت : « من ده سال خدمت شما را کرده‌ام و ده روز تا اجرای حکم از شما مهلت می‌خواهم.» پادشاه گفت این هم ده روز مهلت.» وزیر رفت پیش نگهبان سگ‌ها و گفت : «می‌خواهم به مدت ده روز خدمت این سگ‌ها را بکنم.» نگهبان پرسید : «از این کار چه فایده‌ای می‌بری..؟» وزیر گفت : « به زودی خواهی فهمید .» نگهبان گفت : «پس چنین کن.» وزیر شروع به فراهم کردن اسباب راحتی برای سگ‌ها کرد و دادن غذا ، شستشوی آن‌ها و هر کاری که لازم بود را انجام داد.» ده روز گذشت و وقت اجرای حکم فرا رسید دستور دادند که وزیر را جلوی سگ‌ها بیندازند. مطابق دستور عمل شد و خود پادشاه هم نظاره‌گر ماجرا بود ولی با صحنه‌ی عجیبی روبرو شد. همه‌ی سگ‌ها به پای وزیر افتادند و تکان نمی‌خوردند..! پادشاه پرسید : « با این سگ‌ها چه کرده‌ای ..!؟» وزیر پاسخ داد : « ده روز خدمت این سگ‌ها را کردم فراموش نکردند ولی ده سال خدمت شما را کردم همه را فراموش کردید.» پادشاه سرش را پایین انداخت و دستور به آزادی وزیر داد. احتمال دارد در زندگی شما کسانی باشند که خطای کوچکی کرده‌اند و مدت‌هاست به خود اجازه نمی‌دهید آنها را ببخشید ، فقط کافی‌است امروز به روزهای خوبی که با آنها داشتید فکر کنید ... مطمئن هستم آنها را خواهی بخشید. ↶【به ما بپیوندید 】↷ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
💫💥💫 بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم قصه ها و داستان ها برای بیدار کردن ما از خواب نوشته شده اند ، ولی ما یک عمر از آنها برای خوابیدن استفاده کرده ایم . . . بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت نقد حال ماست آن 💥این حکایت : تدبیر امام حسین (ع)💥 مرد بيابان نشينى حضور امام حسين عليه السلام شرفياب شد. پس از عرض سلام، اظهار حاجت كرد ... در اين موقع امام حسين عليه السلام فرمود: اكنون حاجتت چيست؟ اعرابى حاجتش را روى زمين نوشت. امام حسين عليه السلام فرمود: پدرم، على عليه السلام فرمود: ارزش آدمى در خور چيزى است كه از آن به خوبى بهره ور میشود. و از جدّم، حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله، شنيدم كه میفرمود: كار شايسته و بخشش براى كسى انجام دادن بايد در حدّ معرفت و شناخت او باشد. اينك سه سؤال از تو میكنم، اگر يكى از آنها را به خوبى پاسخ دادى يك سوم از آنچه در حال حاضر در اختيار دارم به تو میدهم، و اگر به دو پرسش پاسخ دادى دو سوم از آنچه را در اختيار دارم به تو میدهم و اگر هر سه سؤال را به خوبى پاسخ دادى تمام آنچه را در اختيار دارم، كه همانا كيسه هاى سر به مهر شده است كه از عراق برايم فرستاده اند، به تو خواهم بخشيد. مرد اعرابى گفت: سؤال بفرمائید، آنگاه «لا حول و لا قوّة بالله» گفت. امام حسين عليه السلام از وى پرسيد: بهترين كارها چيست؟ اعرابى گفت: ايمان به خدا. سؤال دوم: نجات بنده از هلاكت چيست؟ در پاسخ گفت: اطمينان و اعتماد به خدا. سؤال سوم: چه چيز براى مردان زينت است؟ در پاسخ گفت: دانش همراه با بردبارى. امام عليه السلام فرمود: اگر خطائى در آن واقع شد و به آن نرسيد؟ در پاسخ گفت: ثروت توأم با بخشش. فرمود: اگر در اين هم به خطا برخورد كرد و به آن دست نيافت؟ به عرض رسانيد: بينوائى همراه با شكيبائى. فرمود: اين را نداشته باشد و به خطا برود؟ معروض داشت: سزاوار است بر چنين شخصى صاعقه هایی از آسمان فرود بيايد و او را بسوزاند! امام حسين عليه السلام از پاسخ او خنديد و همه كيسهٔ سر به مهر شده را به او مرحمت فرمود. منبع : جامع الاخبار صفحه ۱۳۷ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان 💫💥💫🌟💫💥💫🌟💫
📚داستان کوتاه📚 🏔روزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند... و او را بدینگونه سیر نمایند. ❕بعد از ۷۰ سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم. 🌌آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد. 🔥طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، 🍞آتش پرست ۳ قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد. 🐕سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت... مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟ 🐕به اذن خدای عز و جلٌ ، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهابی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم... تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی... @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌷 داستان کوتاه ❄️⇦ روزی، سنگتراشی كه از كار خود ناراضی بود و احساس حقارت می‌كرد، از نزدیكی خانه بازرگانی رد می‌شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوكران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو كرد كه مانند بازرگان باشد.در یك لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدت‌ها فكر می‌كرد كه از همه قدرتمندتر است. تا این كه یك روز حاكم شهر از آنجا عبور كرد، او دید كه همه مردم به حاكم احترام می‌گذارند. حتی بازرگانان. ❄️⇦ مرد با خودش فكر كرد: كاش من هم یك حاكم بودم، آن وقت از همه قوی‌تر می‌شدم!در همان لحظه، او تبدیل به حاكم مقتدر شهر شد. در حالی كه روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می‌كردند. احساس كرد كه نور خورشید او را می‌آزارد و با خودش فكر كرد كه خورشید چقدر قدرتمند است.او آرزو كرد كه خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمامی نیرو سعی كرد كه به زمین بتابد و آن را گرم كند.پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلو تابش او را گرفت. ❄️⇦ پس با خود اندیشید كه نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و تبدیل به ابری بزرگ شد.كمی نگذشته بود كه بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بار آرزو كرد كه باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیكی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تكان دادن صخره را نداشت. با خود گفت كه قوی‌ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد همان‌طور كه با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس كرد كه دارد خرد می‌شود. نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید كه با چكش و قلم به جان او افتاده است! (نتیجه اخلاقی اینکه آنچه که هستیم شکرگزارباشیم) 💟← « بہ ما بپیونید » →💟 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
!! 🌷در عملیات نصر ۸، بعد از فتح کوههای سلیمانیه، با ده نفر از همرزمان برای دیدن منطقه به داخل دره رفتیم که صد متر با رودخانه فاصله داشتیم. ناگهان یکی از بسیجی‌ها فریاد زد؛ عراقی‌ها، عراقی‌ها. اسلحه و تجهیزات نداشتیم فوری سنگر گرفتیم. 🌷در همان لحظه بین ما و عراقی‌ها خمپاره ای به زمین خورد و صدایی آن منطقه را لرزاند. ۱۲ نفر عراقی دستهایشان را روی سر گذاشتند و به حالت تسلیم جلو آمدند در حالی که ما حتی یک سرنیزه نداشتیم. •✾📚 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
1.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرپیامی رو به خدا بفرستی👆 همون پیام و در زندگی میبینی …. 💙🦋💙🦋💙🦋💙 ♦ 🔹باديه نشينى به نزد رسول‏ خدا صلى الله  آمد و گفت: مرا به عملى راهنمايى فرما كه به وسيله آن، داخل بهشت شوم. 🌸 حضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: گرسنه را طعام ده و تشنه را سيراب كن. امر به معروف و نهى از منكر كن پس زبانت را نگاه‏دار مگر از (گفتن) خير كه به يقين تو با آن بر شيطان غالب می ‏آيى. 📚 تنبيه الخواطر ص ۱۰۶ - ۱۰۵ 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و 🌸 آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh