eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.5هزار دنبال‌کننده
24هزار عکس
16.8هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ 💫لااله‌الاالله الملک‌ الحق‌ المبین💫 خدایی جز خدای یگانه شایسته پرستش نیست . خدایی كه وجودش  پایدار و آشكار است. 🌱🌸 سلام صبح  بخیر 🌱🌸 💫 ۳ اسفند  ۱۴۰۲ 💫 ۱۲ شعبان ۱۴۴۵ 💫 ۲۲ فوریه ۲۰۲۴ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 همیشه که قرار نیست ببازی، یک روز هم نوبت تو می شود، گوش به زنگ باش، شانس فقط یک بار در خانه ت را می زند، شانس قرعه نمی اندازد، تاس نمی ریزد، ورق نمی کشد، فقط در می زند، آنهم فقط یک بار، نکند بیاید، در بزند، حواست نباشد برود، شانس منتظر نمی ماند، طاقت ندارد، صبرش زیاد نیست، کم طاقت است انگار، دو تقه به در می زند، تق تق، صبر نمی کند، در را باز نکنی میرود، نمی ماند. حواست به کلون در زندگیت باشد، شانس حتما" یک بار در خانهء هر کسی را می زند... آنهایی که می گویند شانس نداریم، گوششان سنگین است، حواسشان پرت است، شانس حتما" آمده، در زده و رفته، حواسشان به در نبوده... ‎🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 🍃نَقَب: برای رسیدن به یک هدف بر روی یک سطح دو راه ممکن است؛ یا با خود سطح و در روی سطح باید حرکت شود، یا در فاصله ای از سطح مورد هدف، در زمین کانالی زده می شود تا از عمق به سطح زمین هدف برسند که به آن "نقیب کردن" گویند. حق تعالی برای قوم بنی اسرائیل دوازده رهبر و سرپرست برگزید ولی به آن ها در کلام خود عنوان امام اطلاق ننمود بلکه آن ها را "نقیب" نام گذاری نمود. وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً (۱۲_مائده) فرق امام و نقیب در آن است که امام در سطح و به صورت آشکار حرکت می کند تا مردم را به مقصود مورد مطلوب در سطح برساند، ولی نقیب به صورت پنهانی در زیر سطح حرکت می نماید تا برخی را به خدا برساند. علت نامیدن نقیب در بنی اسرائیل دو امر بود: یکی ترس از فرعون بر کشته شدن خود و پیروان شان در صورت دعوت در سطح و به صورت آشکار، و دوم عدم تأثیر امام در بنی اسرائیل، چون آنان وقتی به خدا و رسول ایمان نداشتند لذا وجود امام برای رساندن آنان به خدا و رسول ضرورت و معنایی نداشت. نقیبان در اصل مبعوث شدگانی از سوی خداوند در بنی اسرائیل بودند که به صورت پنهانی و غیر آشکار مردم را نسبت به رعایت نماز و زکات و ایمان به خدا و موسی نبی انذار می کردند‌. اگر در تاریخ انبیاء بنگریم، آنان نیز گاهی با نقش نقیب هدایت الهی را انجام دادند. به طور مثال، حضرت موسی نبی به بت ها نذوراتی داد و حاجاتی خواست. یعنی به حالت پنهانی حرکتی کرد، و سپس در نزد مردم طلبکار شد که چرا بت ها حاجت او را ندادند؟ یعنی حقیقت باطل بودن بت ها را از آن نقیب به سطح رساند و بر همگان آشکار کرد‌. مَناقب از نقیب است. اهل بیت علیهم السَّلام برخی کارها را پنهانی و دور از چشم دیگران انجام می دادند که بعد از شهادت شان حرکات پنهانی آنان به سطح رسیده و آشکار گردیده است که به آنان "مَناقب" گویند. به عنوان نمونه امام حسین (ع) با یزید در ابتدای خلافت اش مخالفت آشکار ننمودند و آن را ابتدا از سطح شروع نکردند، بلکه با عدم بیعت شان به حالت پنهانی مخالفت خود را حرکت دادند و یزید با تلاش برای اخذ بیعت هرچند به ظاهر، سعی در از بین بردن نقیب آن حضرت در دین را داشت که وقتی موفق به این امر نشد حضرت مخالفت خود را از حالت پنهانی به سطح رساندند و با ذکر دلایل خود در عدم بیعت شان با یزید شروع به بیان فسق و فجور او در سطح و در عموم نمودند. اگر یزید اصرار به بیعت نداشت آن حضرت فسق و فجور او را شاید آشکار و بیان در سطح نمی نمودند و در این حالت واقعه کربلا هرچند اتفاق نیفتاده بود ولی بعدها نقیب آن حضرت در دین در امر عدم بیعت با یزید قطعاً آشکار و به سطح می رسید، پس علت فسق و فجور او بر همگان جای سؤال و سپس روشن می شد. چنانچه حضرت زهرا (س) با وصیت خود مبنی بر دفن شبانه آن حضرت در اسلام نقیب زدند و بعد از دفن آن حضرت بسیاری غاصبان حق سعی کردند بر آن حضرت نماز بخوانند و نقیب حضرت زهرا (س) در دین را خنثی سازند که طبق وصیت آن حضرت و اجرای آن توسط مولای متقیان نتوانستند نقیب ایشان در دین را خنثی نمایند، و حقیقت غصب بر بسیاری در آن زمان و همگان در طول تاریخ مشخص گردید. تفاوت نقیب با تقیّه در آن است که در تقیّه شاید حقیقتی تا ابد برای همیشه پنهان بماند ولی در نقیب حرکت پنهانی روزی به سطح رسیده و به مدد الهی آشکار می گردد. نقاب هم از نقیب است. کسی برای رسیدن به هدفی در سطح پنهانی نقیب می زند و صورتی که بر خود می گیرد نقش نقاب را دارد. یعنی کسی که در سطح پوششی قرار دهد تا حرکت پنهانی او در عمق مشخص نشود به آن نقاب گویند. مثال پسر غیر مؤمنی برای ازدواج با دختر مؤمنه ثروتمندی به خاطر ثروت اش در صورت خود نقاب نماز می زند در حالی که در پنهان هدف اش نماز و رسیدن به خدا نیست بلکه رسیدن به ثروت آن دختر است. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
✍📔چقدر این جمله زیباست انسانهای ناپخته همیشه میخواهند که در مشاجرات پیروز شوند... حتی اگر به قیمت از دست دادن "رابطه" باشد... اما انسانهای عاقل درک میکنند که گاهی بهتر است در مشاجره ای ببازند، تا در رابطه ای که برایشان با ارزش تر است "پیروز" شوند... هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد ؛ مگر به " فهم و شعور " ؛ مگر به " درک و ادب " ؛ آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده را بگیرد و او را بلند کند ! واین قدرت تو نیست ؛ این " انسانیت " است....!! مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
🌸🍃🌸🍃 امام رضا (ع) میفرمایند: خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده میسازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود. بحارالانوار ج 2 ص 30 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 پیرمردی بود، که هرگز خودکار به دست نگرفت و همیشه با مداد می‌نوشت. روزی نوه‌اش پرسید، چرا به این اندازه، مداد را دوست دارید؟ پدر‌بزرگ گفت: سه ویژگی در مداد است، که در خودکار نیست. نخست: مداد این فرصت را می‌دهد اگر اشتباه نوشتی و به اشتباه خود پی ‌بردی، زود با پاک‌کن، پاکش کنی. خدا هم به انسان فرصت می‌دهد که اگر اشتباهی کرد زود توبه کند تا پاک شود. دوم: در زیبا نوشتن مداد، هرگز نوع و رنگ و زیبایی چوب نقشی ندارد و مهم مغزی است که درون مداد است. و برای خدا هم، زیبایی و رنگ و نوع پوست انسان مهم نیست، زیبایی درون انسان، مهم است. ویژگی سوم مداد این است که یک خودکار، شاید جوهر داخل لوله‌اش خشک شود و تو را گول بزند و زمان نیازت ننویسد. ولی مداد، مغزش خشک نمی‌شود و هرگز تو را فریب نمی‌دهد و تو را در روزهای سخت، تنها نمی‌گذارد. اگر با خدا رو ‌راست باشی، خدا با تو رو راست است و در سختی‌ها تو را تنها نمی‌گذارد. ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
پیامبر ص فرمود : در شب معراج در زیر عرش پروردگار مکان بزرگی دیدم که مملو از شتران بهشتی بود و اول و آخر آنها دیده نمی شد وبارهایی داشتند. برهر شتری یک کنیز نشسته بود و افسار هرشتری در دست یکی از پسران بهشتی بود . از جبرئیل پرسیدم : این شترها و بارهایشان چیست ؟ او گفت : اینها جهیزیه دخترت فاطمه برای خانه علی است . پرسیدم : این بارها چیست ؟ گفت : نمی دانم . به او گفتم : یکی از اینها را باز کن . یکی را باز کرد و دیدم بار آن مملو از کتاب است . هر بار شتری هزار کتاب داشت ودر هر کتابی هزار فضیلت از فضایل علی بود . یکی از آن فضیلت ها را که خواندم چنین بود : پروردگار هفتاد هزار دنیا خلق کرده که در هر دنیایی هفتاد هزار شهر است . در هر شهر هفتاد هزار مسجد است . در هر مسجدی هفتاد هزار محراب است که در هر محرابی امیرالمومنین نماز می خواند . 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 پس از 11 سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد. پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت. وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد. فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟ شوهر فقط گفت: "عزیزم دوستت دارم!" عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته ای برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سرجایش قرار می داد، آن اتفاق نمی افتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد. گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک رخداد صرف می کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشته هایتان را گرامی بدارید. غم ها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید. اگر هرکسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت. حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید حاد نیستند. ‎🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 در مورد افرادی به كار می‌رود كه هنوز یك كار را تمام نكرده به سراغ كار دیگری می‌روند. مردی در بازار شهری حجره داشت و آوازه خساست و تنگ نظری او، ورد زبان مردم شهر بود به طوری كه اگر كسی می‌خواست مردی را به خساست مثال بزند نام او را می‌آورد. روزی چند نفر از كسبه‌ی بازار در مورد رفتار عجیب این مرد با هم صحبت می‌كردند. آنها با یكدیگر شرطی بستند مبنی بر اینكه هركس بتواند یك وعده غذا خود را میهمان این مرد خسیس كند شرط را برنده شده. یكی از بازاریان یك روز شاگردش را به دكّان مرد خسیس فرستاد و از او دعوت كرد برای مشورت در مورد یك معامله به دكّان او بیاید. مرد خسیس كه حرف معامله را شنید، خیلی خوشحال شد. سریع كارهایش را كرد و خود را به دكّان دوستش رساند. بعد از سلام و احوالپرسی نشست تا با مرد صحبت كند. ولی چون دكان شلوغ و پر رفت و آمد بود مرد دكان‌دار گفت: در این سروصدا نمی‌توانیم خوب حرف بزنیم شب شام به منزل من بیا تا آنجا با خیال راحت بنشینیم و حرف بزنیم. غروب كه شد مرد خسیس لباس‌هایش را پوشید و راهی خانه‌ی مرد بازاری شد. مرد صاحب خانه به گرمی از او استقبال كرد. سفره‌ای رنگین چید تا شام بخورند بعد از شام برایش میوه آورد. مرد خسیس كه این همه خوشبختی یكجا نصیبش شده بود از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید. بعد از شام مرد صاحب خانه آمد بنشینند و با هم صحبت كنند كه صدای جیغ و فغان از آشپزخانه به گوش رسید. مرد خود را به آشپزخانه رساند سپس بازگشت و رو كرد به مرد خسیس و گفت: شرمنده! سینی چای از دست زنم افتاده و روی پایش ریخته، پایش سوخته باید سراغ طبیب بروم و او را به خانه بیاورم تا مداوایش كند. اصل صحبت ما می‌ماند برای یك شب دیگر حالا یا خانه‌ی من یا خانه‌ی شما، مرد خسیس كه حرف مرد را در حد تعارفی می‌دانست گفت: خانه‌ی ما و شما ندارد، دفعه‌ی بعد تشریف بیاورید خانه‌ی ما، خداحافظی كرد و به خانه‌اش بازگشت. مرد خسیس كه رفت، مرد برگشت و به زنش گفت: عالی بود! خیلی خوب بود. باید ببینیم، او كی من را دعوت می‌كند تا شرط را ببرم. چند شبی از شب میهمانی گذشت. مرد خسیس دید خبری از طرف مرد دكان‌دار نیامد. تصمیم گرفت خودش به دكان او رود و به بهانه‌ی احوالپرسی از همسر بیمارش ببیند، چه وقت می‌توانند در مورد معامله صحبت كنند. رفت سلام و احوالپرسی كرد و نشست از احوال همسر مرد پرسید. مرد تاجر گفت رو به بهبودی است ولی فعلاً قادر به حركت نیست. باید دوباره شبی بنشینیم و با هم صحبت كنیم. مرد خسیس: تعارف كرد كه باشه اگر خواستی شبی به خانه‌ی من بیا تا با هم صحبت كنیم. مرد گفت: خدا عمرت بدهد، باشه شام میام تا وقت كافی داشته باشیم و با هم صحبت كنیم. مرد خسیس كه پشیمان شده بود گفت: نه! تو شام بیایی همسرت در خانه تنها می‌ماند؟ مرد پاسخ داد: او تنها نیست! خواهرش به خانه‌ی ما آمده تا مواظبش باشد. مرد خسیس كه دستی دستی خودش را در چاه انداخته بود، فردا با نارضایتی برنج و گوشت و میوه خرید و به خانه برد و از همسرش خواست به اندازه‌ی غذای دو نفر شام بپزد. زن مرد خسیس كه خیلی دست و دلباز بود و از دست خسیس بازی‌های شوهرش خسته شده بود، چندین نوع غذا درست كرد تا سفره‌ای رنگارنگ برای میهمانشان پهن كند. مرد مغازه‌دار غروب كه شد دكانش را بست به خانه رفت و به همسرش گفت: به همه گفتم من امشب شرط را می‌برم من یك وعده غذا خانه‌ی مرد خسیس می‌خورم. لباسهایش را پوشید و به خانه‌ی او رفت. مرد خسیس با دلخوری و به امید بستن یك معامله پرسود از میهمانش پذیرایی كرد و سفره‌ی رنگارنگی چید آن دو با هم سر سفره نشستند بسم الله گفتند و شروع به خوردن غذا كردند. مرد مغازه‌دار كه آن همه غذای رنگارنگ را دیده بود اشتهایش باز شده بود و تند و تند می‌خورد. از طرف دیگر مرد خسیس حرص می‌خورد. با خود فكر كرد كه اگر من دست از غذا خوردن بكشم او خجالت می‌كشد و عقب می‌رود. مرد خسیس الحمدلله گفت و كنار سفره نشست ولی میهمان خوشحالش فقط غذا می‌خورد. كمی كه گذشت مرد خسیس دید اگر باقیمانده‌ی غذای در سفره را نخورد همین هم از دستش رفته به ناچار دوباره بسم الله گفت و شروع به خوردن كرد. مرد مغازه‌دار رو كرد به دوستش و گفت: پرخوری اصلاً كار خوبی نیست؟ آدمی كه از اینقدر غذا نمی‌گذرد نمی‌تواند شریك خوبی در سود و زیان یك معامله باشد. تو كه الحمدلله گفته بودی چرا دوباره بسم الله...؟ @DastaneRastan57
‌ ⭕میل جنسی خود را بسنجید ⭕من انجام دادم عالیه واقعا... 👇👇🚷 https://eitaa.com/joinchat/1855062300C9222a8364c
هدایت شده از ✅️ تبلیغات آیه های نور ✅️
یه دختره تو دانشگاهمون بود صبح به صبح پای تخته جمله های قشنگ مینوشت. همه استادا و بچه ها تو کف بودیم از کجا این جمله هارو مینویسه. یه روز یکی از استادا ازش پرسید چجوری جمله هات همه قشنگ و غیرتکرارین؟ از کجا میاری؟ گفت ازاین کانال ایتا👩🏻‍🎓👇 : https://eitaa.com/joinchat/2289369210C313651a2a4