eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
نصيحت سوم حکايت کرده‌اند که مردي در بازار دمشق، گنجشکي رنگين و لطيف، به يک‌درهم خريد تا به خانه آورد و فرزندانش با آن بازي کنند. در بين راه، گنجشک به سخن آمد و مرد را گفت: در من فايده‌اي براي تو نيست. اگر مرا آزاد کني، تو را سه نصيحت مي‌گويم که هر يک، همچون گنجي است. دو نصيحت را وقتي در دست‌تو اسيرم مي‌گويم و پند سوم را، وقتي آزادم کردي و بر شاخ درختي نشستم، مي‌گويم. مرد با خود انديشيد که سه نصيحت از پرنده‌اي که همه‌جا را ديده و همه را از بالا نگريسته است، به يک‌درهم مي‌ارزد. پذيرفت و به گنجشک گفت: پندهايت را بگو. گنجشک گفت: نصيحت اول آن است که اگر نعمتي را از کف دادي، غصه مخور و غمگين مباش، زيرا اگر آن نعمت، حقيقتاً و دائماً از آن تو بود، هيچ‌گاه زايل نمي‌شد. ديگر آن‌که اگر کسي با تو سخن محال و ناممکن گفت به آن سخن هيچ توجه نکن و از آن درگذر. مرد، چون اين دو نصيحت را شنيد، گنجشک را آزاد کرد. پرنده‌ي کوچک پر کشيد و بر درختي نشست. چون خود را آزاد و رها ديد، خنده‌اي کرد. مرد گفت: نصيحت سوم را بگو… گنجشک گفت: نصيحت چيست؟! اي مرد نادان، زيان کردي. در شکم من دو گوهر هست که هر يک بيست مثقال وزن دارد. تو را فريفتم تا از دستت رها شوم. اگر مي‌دانستي که چه گوهرهايي نزد من است به هيچ قيمت مرا رها نمي‌کردي. مرد، از خشم و حسرت، نمي‌دانست که چه کند. دست بر دست مي‌ماليد و گنجشک را ناسزا مي‌گفت. ناگهان رو به گنجشک کرد و گفت: حال که مرا از چنان گوهرهايي محروم کردي، دست‌کم آخرين پندت را بگو. گنجشک گفت: مرد ابله! با تو گفتم که اگر نعمتي را از کف دادي، غم مخور اما اينک تو غمگيني که چرا مرا ازدست‌داده‌اي. نيز گفتم که سخن محال و ناممکن را نپذير، اما تو هم‌اينک پذيرفتي که در شکم من گوهرهايي است که چهل مثقال وزن دارد. آخر من خود چند مثقالم که چهل مثقال گوهر با خود حمل کنم؟! پس تو لايق آن دو نصيحت نبودي و پند سوم را نيز با تو نمي‌گويم که قدر آن نخواهي دانست. اين را گفت و در هوا ناپديد شد. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🍁 راهکارهایی برای بالا بردن عزت نفس 🔸 خودتان را تحقیر و سرزنش نکنید. 🔸 پاداش دادن به خود را آغاز کنید. 🔸 از جسم خود مواظبت کنید. 🔸 به احساسات خود احترام بگذارید. 🔸 از مقایسه کردن بپرهیزید. 🔸 برای هرچه می خواهید و نیاز دارید کلمه "من " را به کار ببرید. 🔸 از انتقاد دائم به خود بپرهیزید. 🔸 با خودتان به عنوان فردی ارزشمند رفتار کنید. 🔸 از دیگران یاری بخواهید. 🔸 به خود برچسب نزنید. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 فرق نبی و رسول چیست؟ هر رسول نبی است و هر نبی رسول است. رسالت به ارسال و رساندن کلیات خواسته خدا از بشر از حلال و حرام الهی را شامل می شود که اعم از ابلاغ توحید و معاد است. (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً) اما نبوت، نبأ و خبر از جزئیات این رسالت است که آن را به همگان نمی‌رساند، بلکه به اهل آن رسانده و خبر می دهد و بخش عمده ای از نبوت و اخبار در وجود خود را با خویش بعد از مرگ اش می برد‌. پس قطعاً تمام علم نبوت حضرت از آنچه در معراج دیده بود و.... در زمین نمی ماند. مثال، وقتی نبی مکرم اسلام (ص) بر منبر رفته و همه مردم را خطاب قرار داده و می فرماید: ای مردم! بترسید از خداوند و اموال خود به باطل و ربا و بدون تجارت که تراضی در آن باشد نخورید ابلاغ رسالت کرده است. ولی وقتی به ابوذر می گوید: شَقی از شکم مادر شَقی و سعید، از شکم مادر سعید است به او از عالم الست نبأ و خبر می دهد که نیاز به خبر دادن این امر برای همگان به علت سنگینی مطلب نیست. چون برای همگان فهم این امر هم ممکن نبوده و احتمال خطایشان متصور است. نبی از رسول اعم تر است چون هر رسالتی در نبوت است، ولی هر نبوت در رسالت نیست؛ برای همین نبوت را در اصول دین جای داده اند و رسالت را ذکر نکرده اند. پس اطلاق عنوان رسول مکرم اسلام یک عنوانی ناقص و نارسا در برابر نبی مکرم اسلام (ص) است و بهتر است نبی مکرم اسلام (ص) عنوان شود. اینکه می گویند: امامت از نبوت بالاتر است به این معناست که امامت از رسالت بالاتر است چون رسول، رسالت خود را انجام داده ولی در بخش نبوت و انتقال انباء غیب فرصت و شرایط کامل بر او در زمان حیات اش فراهم نشده است و امامت وظیفه نبوت کامل را بر دوش دارد که حدیث امام به نوعی أنباء نبی از غیب را تشریح و تبیین می کند. اطلاق عنوان بالاتر در این امر، عنوان مناسبی برای مفهوم نیست چون رنگ و بوی قیاس می دهد و در اذهان برخی از فِرَق اسلام مقام امامت، از مقام نبوت بالاتر می بَرد، بلکه دقیق آن است که گفته شود نبوت یک پیامبر از رسالت او مهم تر است و امامت یک امام مقامی برای تبیین نبوت یک نبی است. پس امامت اولیٰ تر از نبوت است و باید برای درک نبوت نبی، نخست امام را دریافت و از آن ورود کرد. پس امامت اولیٰ تر از نبوت است و شناخت امام مقدم بر شناخت نبی بوده و ولایت او مقدم بر ولایت نبی است. چون کسی که علم امام را نشناسد و ولایت او بر خود قبول نکند نمی تواند نبوت نبی را هم بشناسد و برای شناخت نبأ و اخبار نبی باید نخست أنباء و اخبار امام که غالباً از قول نبی است شناخته شود و کسانی که گمان می کنند تشیّع نبوت را کنار گذاشته و امامت را کفایت از نبوت قرار داده است به خطا رفته اند. چرا که خاتم النبیین فقط یک نفر بوده و آن هم وجود مقدس نبی مکرم اسلام (ص) است‌. بلکه تشیّع برای درک مقام نبوت خاتم النبیین از علم امامت ائمه ورود و آن را اولیٰ بر این امر قرار داده است چرا که ائمه اهل بیت تک تک شان محو در جدّ مبارک شان نبی مکرم اسلام (ص) بوده اند، و هیچ یک مستقل از أنباء آن حضرت خود را قرار نداده و حکمی بر زبان نرانده اند. در تشیّع توسل به علم امامت برای درک انباء نبوت است و ائمه در تشیّع هر نبأ و خبری را که ذکر کرده اند از انباء نبوت بوده است و هرگز به خود مقام نبوت قائل نشده و تمام احادیث شان ارجاع مستقیم به نبی مکرم اسلام (ص) یا تشریع انباء آن حضرت بوده است‌. چنانچه ذکر شد شناخت یک امام اولیٰ تر از نبی است و شناخت یک امام آشکار یا همان مرجع دینی اولیٰ تر بر شناخت امام است. یعنی کسی که مرجع دینی خود را نشناسد قطعاً نخواهد توانست امام معصوم خود را هم بشناسد، چون آن مرجع آدرس درستی از آن امام معصوم بر او نخواهد داد، پس مقام اولیٰ متفاوت از مقام بالاست. وقتی به وجود قدسی پیامبر اسلام (ص) "حضرت ختمی مرتبت" اطلاق می شود، یعنی تمام مراتب علم، معرفت، توحید و قرب الهی و شفاعت به وجود او ختم می شود و هیچ کس بالاتر از این مقام نیست و نمی تواند باشد. حال به این نکته می رسیم برخی نبوت را در دین کفایت دانسته و امامت را در آن وارد نمی کنند. 👇👇 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
حال سؤال اینجاست در کلام وحی هیچ کجا به نبی الله و نبوت اشاره نکرده و تمام اطلاق های قرآن عنوان رسول را دارند به جز (وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّـهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ) پس اگر رسالت کفایت است چرا نبوت را ما در اصول دین از پیامبر اسلام می جوییم و چرا رسالت را جایگزین نبوت در اصول دین نمی کنیم؟! پس تمام دنیای اسلام به درک نبوت نبی خود را نیازمند و محتاج برای درک اصول دین می بینند و برای درک نبأ نبوت خاتم النبیین هر فردی، کسی را امام خود قرار داده است پس امامت را تمام فرقه های اسلام برای درک نبوت نبی بر خود واجب و لازم می دانند، ولی در انتخاب ائمه خود هر فرقه به طریقی می رود و در این انتخاب هر فرقه به طریق خویش از ائمه خود بهره می برد. پس هیچ فِرق مذهبی در اسلام در عمل، خود را غنی از نبود امام نمی بیند و خواسته و یا ناخواسته امامت را جز نبوت خود قرار داده است، حال چه امامت را از نبوت در اصول دین تفکیک و مجزا ذکر کند و از آن جدا نماید و یا مستقل ذکر نکرده و در نبوت آن را ادغام کند. اگر مجزا ذکر نکرده باشد در بطن نبوت، خود امامت را خواسته یا ناخواسته، دانسته و یا ندانسته گنجانیده است. حال برای روشن شدن بیشتر این موضوع لازم است به واکاوی لغاتی مرتبط با این بحث پرداخته شود: 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 جوانمرد هر جا که می رفت ، بهشت هم دنبال او می رفت. اما او می گذشت و اعتنایی نمی کرد . بهشت به خدا می گفت : خدایا ببین دیگران همه در آرزوی منند و من در آرزوی جوانمرد. گذارش به هرجا می افتاد ، دوزخ از آن حوالی می گریخت. دوزخ می گفت : خدایا ببین همه از من می ترسند و من از جوانمرد. خدا بهشت را در دست راست او گذاشت و دوزخ را در دست چپش . اما جوانمرد هر دو را به خدا باز گرداند و گفت : خدایا ! نه به این امید دارم و نه از آن بیم. امیدم تنها به تو است و بیمم تنها از تو. بودنت بهشت است و نبودنت جهنم. پس خدا دستش را گرفت و از روی بهشت و از روی جهنم او را جهاند و گفت : ای جوانمرد ، آن سوتر از بهشت و جهنم نیز ، جایی است ، که تنها ، خدا از آن با خبر است ، و آنان که سر عبور ، از بهشت و جهنم را دارند. ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
﷽ 💫 یا ارحم الراحمین 💫   ای مهربانترین مهربانان 🌱🌸 سلام صبح بخیر 🌱🌸          💫سه شنبه💫 💫 ۱۵  اسفند  ۱۴۰۲ 💫 ۲۴ شعبان ۱۴۴۵ 💫 ۰۵ مارس ۲۰۲۴ روزتان را اینگونه آغاز کنید بسـم الله الرحمن الرحیم بِسْمِ اللّهِ النُّور✨ِبِسْمِ اللّهِ نُورِالنُّورِ✨بِسْمِ اللّهِ نُورٌعَلى نُورٍ✨بِسْمِ اللّهِ الَّذى هُوَمُدَبِّرُالاُْمُور✨ِ بِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَمِن َْالنُّورِ✨اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَمِنَ النُّور✨وَاَنْزَلَ النُّورَعَلىَ الطُّورِ✨فى كِتابٍ مَسْطُور✨ٍفى رَقٍّ مَنْشُورٍ✨ بِقَدَرٍمَقْدُورٍ✨عَلى نَبِي مَحْبُورٍ✨اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ ✨وَبِالْفَخْرِ مَشْهُور✨وَعَلَى السَّرّاَّءِ وَالضَّرّاَّءِ مَشْكُورٌ✨وَصَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍوَآلِهِ الطّاهِرين ☀️🌤 هرڪس صبح ڪند و سه بار بگوید: «الحَمدللهِ ربِّ العَالَمِین، الحمدُلِلّهِ حَمدًا کَثِیرَا طَیِّبًا مُبَارَکًا فِیهِ» حق تعالے هفتادبلا را از او دفع میڪند 📚 منبع کتاب بلدالامین📚 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
📘 بازرگانی مال و منالی فراوان و زنی زیبا داشت. رابطه زناشویی آن دو مدتها بود که خالی از محبت شده بود. شبی از شب ها دزدی از دیوار خانه آنان بالا رفت. زن که بیدار بود، از دیدن دزد ترسید و به آغوش شوهر پناه برد. بازرگان بیدار شد و زن را که در این حالت دید، با تعجب پرسید: این همه نعمت از کجا به من رسیده است!؟ در همین حین چشمش به دزد افتاد و از آنچه پیش آمده بود آگاه شد و به دزد گفت: دارو ندارم بر تو حلال باشد. هر چه میخواهی بردار و برو، چون این تو بودی که زنم را بر آن داشتی که در آغوشم بگیرد. آری دوستان دارو ندار زندگی پیشکش جرعه ای محبت است بیخیال داشته ها.... ببین چه مقدار توی دل شریکت جای داری ؟ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📗 اﻻﻏﯽ، ﭘﻮﺳﺖ ﺷﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩ ، ﻫﻤﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺑﺖ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﻌﺮﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽﮐﺮﺩ. ﺭﻭﺑﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ ﺩﯾﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻭ ﻓﺮﻕ ﻣﯽﮐﻨﺪ... ﺑﻪ ﺍﻻﻍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ: «ﺍﮔﺮ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺷﺎﯾﺪ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺗﺮﺳﺎﻧﺪﯼ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻟﻮ ﺩﺍﺩﯼ ﺍﺣﻤﻖ!» ﯾﮏ ﺍﺣﻤﻖ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﺏ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺐ ﺩﻫﺪ، اما ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺕ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﭼﻮﻥ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻟﻮ ﻣﯽﺩﻫﺪ! 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
داستان خنده دار شاگرد زرنگ حجی در کودکی شاگرد خیاطی بود. روزی استادش کاسه عسل به دکان برد، خواست که به کاری رود. حجی را گفت: درین کاسه زهر است، نخوردی که هلاک شوی. گفت: من با آن چه کار دارم؟ چون استاد برفت، حجی وصله جامه به صراف داد و تکه نانی گرفت و با آن تمام عسل بخورد. استاد بازآمد، وصله طلبید، حجی گفت: مرا مزن تا راست بگویم. حالی که غافل شدم، دزد وصله بربود. من ترسیدم که بیایی و مرا بزنی. گفتم زهر بخورم تا تو بیایی من مرده باشم. آن زهر که در کاسه بود، تمام بخوردم و هنوز زنده‌ام، باقی تو دانی. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🍁 فکر می‌کنم جای خالی آدم‌ها، در واقع جای خالی بودنشان نیست، جای خالی تکه‌ای از قلبمان است که خانه‌یشان بوده، به نامشان بوده و حالا به وقت ِسفر و بستن بار و بنه، آن تکه‌ را هم با خود برده‌اند. این است که همیشه در یاد نبودنِ کسی، گوشه‌ای از قلبمان درد می‌گیرد و می‌‌‌سوزد. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
ميگويند خداوند داستان ابليس را تعريف کرد تا بدانی که نميشود به عبادتت، به تقربت، به جايگاهت اطمينان کنی خدا هيچ تعهدی برای آنکه تو همان که هستی بمانی، نداده است شايد به همين دليل است که سفارش شده، وقتی حال خوبی داری و ميخواهی دعا کنی، يادت نرود عافيت و عاقبت به خيری ات را بطلبی ... خدایا دوستانم را در پناهت قرار بده و آخر و عاقبت کارهای ما را ختم به خیر کن حال خوب نصیب دل های مهربونتون ♡ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
در عشق و جوانی شبی یاد دارم که یاری عزیز از در در آمد، چنان بیخود از جای برجستم که چراغم به آستین کشته شد. سری طیف من یجلو بطلعته الدجی شگفت آمد از بختم که این دولت از کجا؟ بنشست و عتاب آغاز کرد که مرا در حال بدیدی چراغ بکشتی به چه معنی؟ گفتم: به دو معنی: یکی این که گمان بردم که آفتاب برآمد و دیگر آنکه این بیتم به خاطر بگذشت: چون گرانی به پیش شمع آید خیزش اندر میان جمع بکش ور شکر خنده ایست شیرین لب آستینش بگیر و شمع بکش یاد دارم در ایام پیشین که من و دوستی چون دو بادام مغز در پوستی صحبت داشتیم. ناگاه اتفاق غیبت افتاد پس از مدتی باز آمد و عتاب آغاز کرد که درین مدت قاصدی نفرستادی. گفتم: دریغ آمدم که دیده قاصد به جمال تو روشن گردد و من محروم. یار دیرینه مرا گو به زبان توبه مده که مرا توبه به شمشیر نخواهد بودن رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند باز گویم نه که کس سیر نخواهد بودن یکی را از علما پرسیدند که یکی با ماه رویی در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب چنان که عرب گوید التّمرُ یانعٌ وَ الناطورُ غیرُ مانع. هیچ باشد که به قوت پرهیزکاری ازو به سلامت بماند؟ گفت: اگر از مه‌رویان به سلامت بماند از بدگویان نماند. و اِن سَلِم الانسان من سوءِ نفسه فَمِن سوءِ ظن المُدَعی لیس يَسلَم شاید پس کار خویشتن بنشستن لیکن نتوان زبان مردم بستن 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده.. "صادقانه زندگی کنید" ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم.ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم... "استاد الهی قمشه ای" 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🍁 🔷حسادت 4پايه دارد : 🔹پایه اول :مقایسه کردن (تو قابل مقایسه با من هستی. 🔹پایه دوم :احساس محرومیت (تو چیزی داری که من ندارم.) 🔹پایه سوم:دوست داشتن آن نداشته (دوست دارم که آن را داشته باشم.) 🔹پایه چهارم :احساس بیچارگی (احساس بیچارگی می کنم که نمی توانم آن را داشته باشم.) 🔷پس زمانی که کسی به شما حسادت می ورزد در واقع از شما تمجید می کند، هر چند به صورت ناخوشایند. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
زیبا و زشت روزی، آدم نادانی که صورت زیبایی داشت، به افلاطون که مردی دانشمند بود، گفت: ای افلاطون، تو مرد زشتی هستی. افلاطون گفت: عیبی که بود گفتی و آن را به همه نشان دادی، اما آنچه دارم، همه هنر است، ولی تو نمی‌توانی آن را ببینی. هنر تو، تنها همین حرفی بود که گفتی، بقیه وجود تو سراسر عیب است و زشتی. بدان که قبل از گفتن تو، خود را در آینه دیده بودم و به زشتی صورت خودم پی برده بودم. بعدازآن سعی کردم وجودم را پر از خوبی و دانش کنم تا دو زشتی در یکجا جمع نشود. تو مردی زیبارو هستی، اما سعی کن با رفتار و کارهای زشت خود، این زیبایی را به زشتی تبدیل نکنی. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
چوبه‌ی دار و قانون در یک افسانه‌ی قدیمی از شهری حکایت می‌شود که همه در آن شادبودند. ساکنان این شهر کارهای دلخواهشان را انجام می‌دادند و باهم خوب تا می‌کردند، به‌جز شهردار که غصه می‌خورد، چون هیچ حکمی نداشت که صادر کند. زندان خالی بود. از دادگاه هرگز استفاده نمی‌شد و دفتر اسناد رسمی هیچ سندی صادر نمی‌کرد، چون ارزش سخنان انسان بیشتر از کاغذی بود که روی آن نوشته‌شده باشد. روزی شهردار چند کارگر از جای دوری آورد تا وسط میدان اصلی دهکده دیوار بکشند. تا یک هفته صدای چکش و اره به گوش می‌رسید. در پایان هفته شهردار از همه‌ی ساکنان دعوت کرد تا در مراسم افتتاح شرکت کنند. حصارها را با تشریفات مفصل برداشتند و یک‌چوبه‌ی دار نمایان شد. مردم از هم می‌پرسیدند که این چوبه‌ی دار در آنجا چه می‌کند. از ترسشان از آن به بعد برای حل‌وفصل همه‌ی مواردی که قبلاً با قول و قرار متقابل انجام می‌شد، به دادگاه مراجعه می‌کردند و برای ثبت‌اسنادی که قبلاً صرفاً به زبان می‌آمد، به دفتر ثبت‌اسناد رسمی می‌رفتند. کم‌کم توجهشان به آنچه شهردار، ترس از قانون می‌گفت، جلب شد. در افسانه آمده که هرگز از آن چوبه‌ی دار استفاده نشد، اما وجود آن‌همه چیز را عوض کرد. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
راز هایت را به دو نفر بگو ... و خدایت در تنگنا به دو چیز تکیه کن... و دعا در دنیا مراقب دو چیز باش... و مادر از دو چیز نترس که به دست خداست... و مرگ و به یک چیز هیچ وقت خیانت نکن.. تا وقتی نگاه خدا به سوی توست از روی گرداندن دیگران غمگین مباش... 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🍁 🔰ابولحسن خرقانی می‌گوید:جواب دو نفر مرا سخت تکان داد...! 🔺اول؛ مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد! او گفت: ای شیخ! خدا می‌داند که فردا حال ما چه خواهد شد! 🔺دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده‌اى گل آلود می‌رفت. به او گفتم : قدم ثابت بردار تا نلغزی! گفت : من بلغزم باکی نیست... بهوش باش تو نلغزی شیخ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید. 🔴هر"پرهیزکاری"گذشته‌ای دارد و هر "گناه کاری"آینده ای! 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
💎این متن محشره در بیکرانه ی زندگی دو چیز افسونم کرد رنگ آبی آسمان که میبینم و میدانم نیست و خدایی که نمیبینم و میدانم هست. درشگفتم که سلام آغاز هر دیدار است... ولی در نماز پایان است! شاید این بدان معناس که پایان نماز آغاز دیدار است! خدایا بفهمانم که بی تو چه میشوم اما نشانم نده!!! خدایا هم بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد ﮐﻔـﺶِ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ: ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ... آنطرﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ... ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ... ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ... ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ. ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ: "ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ". بر آنچه گذشت, آنچه شکست، آنچه نشد... حسرت نخور؛ زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد... 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
❄️ ‏برای دیده شدن تلاش بیجا نکن! ‏به کمال که برسی دیده می‌شوی ... 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 وقتی میمیریم ما را به اسم صدا نمیکنند و درباره ما میگویند: جسد کجاست ؟ و بعد از غسل دادن میگویند :جنازه کجاست ؟ وبعد از خاک سپاری میگویند: قبر میت کجاست ؟ همه لقب ها و پست هایی که در دنیا داشتیم بعد از مرگ فراموش میشه مدیر ، مهندس ، مسؤول ، دکتر، بازرس... پس فروتن و متواضع باشیم...نه مغرور و متکبر... پس به چی مینازید؟؟؟!!!!! عارفی گفت : آنچه ازسر گذشت ؛ شد سرگذشت!!! حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!!! تاکه خواستیم یک «دوروزی» فکرکنیم!!!! بردرخانه نوشتند؛ درگذشت..‌. پس تا هستیم با هم خوب و مهربون باشیم! ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 در کتاب الانوار النعمانیه آمده است، روزی جوانی نزد حضرت موسی ع آمد و گفت: ای موسی ع خدا را از عبادت من چه سودی می رسد؟ که چنین امر و اصرار بر عبادت اش دارد؟ حضرت موسی ع گفت: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می کردم. روزی بز ضعیفی بالای صخره ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی بر او بیفتد. با هزار مصیبت و سختی به صخره خود را رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز ، خدا داند این همه دویدن من دنبال تو وصدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می رود. می دانی موسی ع از سکه ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر ، خطر گرگی است که تو نمی بینی و نمی شناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست. ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی رسد، بلکه با عبادت می خواهد از او دور نشویم تا در دام شیطان گرفتار آییم. وَ مَنْ‌ يَعْشُ‌ عَنْ‌ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ‌ نُقَيِّضْ‌ لَهُ‌ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ‌ قَرِينٌ‌ و هر کس از یاد خدا روی‌گردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست (زخرف 36) ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 حاج محمد ابراهیم کرباسی که برخی از نویسندگان حرف" ر "را به "لام "تبدیل کرده اند و ایشان را کلباسی نامیده اند، یکی از بزرگترین علماء و روحانیون قرن دوازدهم هجری بوده‌اند که در مورد زهد و کرامات ایشان حکایت ها نقل شده است. حاجی کلباسی علاوه بر اینکه در اجرای احکام اسلامی بسیار دقیق بودند، بسیار شوخ طبع و بذله گو نیز بودند. آورده اند که ؛روزی مطربی برای پرسیدن حکم شرعی به نزد ایشان آمد و از حاجی سوال کرد :از نظر شما حکم شرعی برای حرکات موزون بدن که عامه آنرا رقص می نامند چیست؟ حاجی کلباسی با ناراحتی گفتند :عملی است مذموم و حرام. مطرب اندکی صبر کرد تا ناراحتی حاجی فروکش کرد سپس گفت :آقا، اگر دست راستم را بالا ببرم حرام است؟! حاجی گفتند :خیر به هیچ وجه!مطرب دوباره پرسید :اگر دست چپم را بالا ببرم چطور؟! حاجی با تعجب گفت :خیر به هیچ وجه! مجددا مطرب حکم شرعی حاجی را در مورد حرکات پای راست و چپ پرسید و هر بار حاجی جوابش این بود که، خیر حرام نیست! حاجی که از سوالات پی درپی و عجیب مطرب خسته شده بود با تعجب گفت :برادر، نمی فهمم منظور شما از این سوالات عجیب چیست؟! مطرب کهنه کار که، منتظر شنیدن همین سوال بود از جای خود بر می خیزد و جلوی حاجی شروع به رقص می کند و در همان حال می‌پرسد :حضرت آقا حالا چطور؟ این هم تنها حرکات دست ها و پاها است که شما گفتید، حرام نیستند ! حاجی کلباسی که تازه متوجه هدف مطرب شده بود با لبخند می گوید :"مفرداتش خوب است، ولی مرده شور ترکیبش را ببرد.! " این اصطلاح به این معنی است که چند چیز به تنهایی خوب و مفید هستند، اما همزمان و با هم نتیجه مطلوب و مفید ندارد. ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا