هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
سلام صبح بخیر
الهی در این روز
خونه هاتون
از محبت گرم باشه
آرامش مهمون همیشگی
زندگی هاتون باشه
به حق برکت صلوات
بر محمد و آل محمد(ص)
💙الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ💙
┄❊○🍃💛🍃○❊┄
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
#سلام_امام_زمان_عزیزم💖
اول هر روز
قصہے عشق من و ....
زلف تــو ديدن دارد
نــرگس مست ڪجا ...
همدمے خــار ڪجا؟!!
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج❣
┅✿❀🍃💖🍃❀✿┅
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
اول صبح به سمت حرمت
رو کردم
دست برسینه سلامی به تودادم
ارباب
سر صبحی شده وبازدلم
دلتنگ شده
«اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»
#سلام_ارباب_خوبم
#صبحم_بنامتان
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز👆
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #یکشنبه 19 خرداد ماه 1398
🌞اذان صبح: 04:03
☀️طلوع آفتاب: 05:48
🌝اذان ظهر: 13:03
🌑غروب آفتاب: 20:19
🌖اذان مغرب: 20:40
🌓نیمه شب شرعی: 00:11
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸 #ذکرروز یکشنبه ۱۰۰ مرتبه
💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐
🌸ای صاحب جلال و بزرگواری
💗این ذکر موجب فتح و نصرت میشود
#نماز_آمرزش👇
✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2رڪعت ؛
رکعت اول⇦حمدو3ڪـوثر
رکعت دوم⇦حمدو3توحید
📚جمال الاسبوع۵۴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
✅دادن گردو به کودکان بالای یکسال آنها را باهوش میکند.
👈 گردو خوراک مغز است و به ساخت اعصاب جنین هم کمک فراوانی میکند. این آجیلِ خونساز، ضد یبوست است.
صبحانه حتما همراه با کره وپنیر گردو بخورید🍕🍳🍶☕️🍞
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
یکشنبه تون بی نظیر
امروز از خدا 🍃🌸
برای تک تکتون
میخوام
شاخه های آرزوهاتون پربار
درخت عمرتون پر ثمر و
میوه های زندگیتون
خوش رنگ باشه🍃🌸
#آمین_یارب_العالمین
┅✿❀🍃❣🍃❀✿┅
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸🍃
یه ﻣﻌﻠﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ
خیلی ﺧﻮﺵ ﺍﺧﻼﻕ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﺧﺪﻣﺘﺶ ﺑﻮﺩ ﻭ
ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺁﺭﻭﻡ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ داشتنی..
ﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺑﭽﮕﯿﻤﻮﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ناراحتیش رو ببینیم
ﻭ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﻰ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﻭ
ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﺵ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ.
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻫﺮ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ. ﺑﻠﺪ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻡ مطالعه میکنم جواب میدم.
ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻗﻀﯿﻪ ﯼ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺯﻛﺮﻳﺎﻯ ﺭﺍﺯﻯ قصد ساختنش را داشتند.
ﺯﮐﺮﯾﺎﯼ ﺭﺍﺯﯼ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺗﯿﮑﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻘﻄﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ، ﻫﺮ ﺟﺎ ﻛﻪ ﺩﯾﺮﺗﺮ ﻓﺎﺳﺪ ﺷﺪ ﻫﻤاﻧﺠﺎ ﺩﺭﻣاﻧﮕﺎﻩ ﺭﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﯿﺪ.
ﺑﻌﺪ ﺳﻮﺍﻻﯼ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻗﺎ ﻣﻌﻠﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ:
بچه ها : ﺳﮕﺎ ﮔﻮﺷﺘﺎ ﺭﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩﻥ؟
معلم: ﻧﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﮐﺴﯽ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﻮﺩﻩ. ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ!
بچه ها : ﺩﺯﺩﺍ ﮔﻮﺷﺘﺎ ﺭﻭ ﻧﺒﺮﺩﻥ؟
معلم: ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺷﺎﻳﺪ ﮐﺴﯽ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﻮﺩﻩ.
بچه ها : ﮔﻮﺷﺘﺎ ﺭﻭ ﻛﻪ ﺑﺮﺍ ﻓﺎﺳﺪ
ﺷﺪﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ، ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻧﺒﻮﺩ؟
معلم: ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ،
ﭼﻬﺎﺭ ﺗﯿﮑﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﺍﯾﺮﺍﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻛﻪ ﻓﺎﺳﺪ بشه.
بچه ها : ﺍﮔﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺘﺎ ﺳﺎﻟﻢ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﻦ، ﮐﺠﺎ ﺩﺭﻣﻮﻧﮕﺎﻩ ﺭﻭ میسازند؟
معلم: ﺳﻮﺍﻝ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ ﺣﺘﻤﺎ ﺻﺒﺮ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﮐﺪﻭﻡ ﺗﻴﻜﻪ ﮔﻮﺷﺖ زودتر فاسد میشود.
بچه ها : ﺍﻭﻥ ﮔﻮﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺳﺎﻟﻢ
ﻣﻮﻧﺪ ﺭﻭ ﺁﺧﺮﺵ ﻣﻴﺨﻮﺭﻧﺪ؟
معلم: ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭘﺴﺮﺟﺎﻥ ﺣﺘﻤﺎ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻥ ﺩﻳﮕﻪ.
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺯ ﺟﺎیش بلند شد…
ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺖ در ﮐﻼﺱ ﯾﻪ ﮐﻢ ﻛﻪ ﺍﺭاﻡ ﺷﺪ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﺧﺪﻣﺘﻢ ﺗﻤاﻡ ﻣﯿﺸود،.
ﺑﻪ ﺍﺧﺮ ﻋﻤﺮﻡ ﻫﻢ ﺯﯾﺎﺩ ﻧﻤاﻧﺪﻩ…
ﻭﻟﯽ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺴﻮﺯد ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻤﻠﮑﺘﻢ
ﮐﻪ ﺫﻫﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﯿﮑﺶ، ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﺳﺖ.
ﻫﻤﺶ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﮔﻮﺷﺘ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﯾﮑ نفر ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﭼﻰ ﺷﺪ؟
ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ؟ ﻧﺸﺪ؟ ﺍﺻﻼ ﭼﻄﻮﺭ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﺴﺎﺯﻥ؟
ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﻘﺮ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﭘﺮ
ﺷﺪﻩ ﺟﺎﯾﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻭ ﺭﺷﺪ ﻭ
ﺁﯾﻨﺪﻩ ﯼ ﻭﻃﻦ ﻧﻤﯿﻤاﻧد
ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﮓ ﺑﺨﻮﺭد ﺳﺮﺵ
ﺭاﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﺎﺵ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺁﺭاﻡ ﺑﺮﯾﺪ ﺗﻮ ﺣﯿﺎﻁ.
ﻭﻟﻰ ﻣﺎ ﻧﺮﻓﺘﯿﻢ.
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﭼﯽ ﮔﻔﺖ ﻭ ﭼﯽ ﺷﺪ.
ﻓﻘﻂ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﺳﺎﮐﺖ ﻭ ﻣﻌﻠﻢ
ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺗﺎ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ…
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
🔅 #امام_علی_علیه_السلام :
🔸 الإِنصافُ يَألَفُ القُلوبَ.
🔹«انصاف، دل ها را الفت مى دهد.»
📚 غرر الحكم : ح ١١٣٠
〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿
🔅 #امام_علی_علیه_السلام :
🔸 خيرُ النّاسِ مَن كانَ في عُسرِهِ مُؤثِرا صَبورا .
🔹 بهترينِ مردم ، كسى است كه در تنگدستى اش ايثارگر و شكيبا باشد.
📚 غرر الحكم : ج ٣ ص ٤٣٥ ح ٥٠٢٨
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی
📲📿مزاحمت صدای موبایل در نماز📿📲
🤔سوال:
حکم مزاحمت صدای موبایل در نماز چیست⁉️
✍پاسخ:
❇️ هر چیزی که مانع توجه در نماز شود، مکروه است و اگر باعث مزاحمت شود، حرام است.
📚منبع: امام خمینی، توضیح المسائل (محشی - امام خمینی و دیگر مراجع)، ج 1، ص 630، م 1157.
#احکام_معاشرت
#احکام_نماز
#احکام_مسجد
➖🌺➖🌺
✔️مروج احکام دین باشیم👇👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨ لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ
🌸 وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابُ
✨الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ ﴿۲۰﴾
✨ دوزخيان با بهشتيان يكسان نيستند
🌸 بهشتيانند كه كاميابانند (۲۰)
📚 سوره مبارکه الحشر
✍ آیه ۲۰
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :5⃣4⃣2⃣
#فصل_هجدهم
زیر آن آتش سنگین توی آن تاریکی و ظلمات زدیم به سیم خاردارهای دشمن. باورت نمی شود با همان تعداد کم، خط دشمن را شکستیم و منتظر نیروهای غواص شدیم؛ اما گردان غواص ها نتوانست خط را بشکند و جلو بیاید. ما دست تنها ماندیم. اوضاع طوری شده بود که با همان اسلحه هایمان و از فاصله خیلی نزدیک روبه روی عراقی ها ایستادیم و با آن ها جنگیدیم. یک دفعه ستار مرا صدا کرد. رفتم و دیدم پایش تیر خورده. پایش را با چفیه ام بستم و گفتم برادر جان! مقاومت کن تا نیروها برسند.
آن قدر با اسلحه هایمان شلیک کرده بودیم که داغ داغ شده بود. دست هایم سوخته بود.»
دست هایش را باز کرد و نشانم داد. هنوز آثار سوختگی روی دست هایش بود. قبلاً هم آن ها را دیده بودم، اما نه او چیزی گفته بود و نه من چیزی پرسیده بودم.
گفت: «برایم چای بریز.» صدای شرشر آب از حمام می آمد. سمیه، زهرا و مهدی خواب بودند و خدیجه و معصومه همان طور که صبحانه شان را می خوردند، بهت زده به بابایشان نگاه می کردند. چای را گذاشتم پیشش. گفتم: «بعد چی شد؟!»
گفت: «عراقی ها گروه گروه نیرو می فرستادند جلو و ما چند نفر با همان اسلحه ها مجبور بودیم از خودمان دفاع کنیم. زیر آن آتش و توی آن وضعیت، دوباره صدای ستار را شنیدم. دویدم طرفش، دیدم این بار بازویش را گرفته. بدجوری زخمی شده بود. بازویش را بستم.
ادامه دارد...✒️
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :6⃣4⃣2⃣
#فصل_هجدهم
صورتش را بوسیدم و گفتم’ برادر جان خیلی از بچه ها مجروح شده اند، طاقت بیاور.’ دوباره برگشتم. وضعیت بدی بود. نیروهایم یکی یکی یا شهید می شدند، یا به اسارت درمی آمدند و یا مجروح می شدند. دوباره که صدای ستار را شنیدم، دیدم غرق به خون است. نارنجکی جلوی پایش افتاده بود و تمام بدنش تا زیر گلویش سوراخ سوراخ شده بود. کولش کردم و بردمش توی سنگری که آنجا بود. گفتم: ’طاقت بیاور، با خودم برمی گردانمت.’ یکی از بچه ها هم به اسم درویشی مجروح شده بود. او را هم کول کردم و بردم توی همان سنگر بتونی عراقی ها. موقعی که می خواستم ستار را کول کنم و برگردانم. درویشی گفت حاجی! مرا تنها می گذاری؟! تو را به خدا مرا هم ببر. مگر من نیرویت نیستم؟! ستار را گذاشتم زمین و رفتم سراغ خیرالله درویشی. او را داشتم کول می کردم که ستار گفت بی معرفت، من برادرتم! اول مرا ببر. وضع من بدتر است. لحظه سختی بود. خیلی سخت. نمی دانستم باید چه کار کنم.»
صمد چایش را برداشت. بدون اینکه شیرین کند، سرکشید و گفت: «قدم! مانده بودم توی دوراهی. نمی دانستم باید چه کار کنم. آخرش تصمیمم را گرفتم و گفتم من فقط یک نفرتان را می توانم ببرم. خودتان بگویید کدامتان را ببرم. این بار دوباره هر دو اصرار کردند. رفتم صورت ستار را بوسیدم. گفتم خداحافظ برادر، مرا ببخش. گفته بودم نیا.
ادامه دارد...✒️
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌