eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 اينكه مي گويند فلاني از وطن اصلي خود اعراض كرده يعني چه؟ در اين صورت حكم نماز و روزه در وطن اصلي كه از آن اعراض كرده چه مي شود؟ ✴ آیت الله خامنه ای:‌ اعراض از وطن يعني ترك وطن و تصميم به عدم اقامت در آن يعني ديگر قصد زندگي كردن در آنجا نداشته باشد. نماز در چنين مكاني شكسته است و روزه نيز صحيح نمي باشد، مگر اينكه قصد ده روز كند. ✴ آیت الله مکارم شیرازی: هرگاه انسان در محلي زندگي ميکرده و وطن او بوده، چنانچه از آنجا اعراض کند، يعني ديگر قصد نداشته باشد در آنجا زندگي کند، هر چند گاهي به عنوان مسافرت و ديدار بستگان و دوستان به آنجا برود، نمازش در آنجا شکسته است، خواه در آنجا ملکي داشته باشد يا نه و خواه اقوام و بستگانش در آنجا زندگي کنند يا نکنند، مگر اينکه سالي سه چهار ماه (هرچند بصورت پراکنده) در آن جا اقامت داشته باشد. 👈 هرگاه شخصى قصد بازگشت به وطن سابق را جهت سکونت مستمر داشته باشد، ولى عملا مدّت طولانى گذشته (مثلا پنج سال) و هنوز بازنگشته، اعراض عملى حاصل شده، و نماز و روزه اش در آنجا شکسته است. مگر اینکه سالی سه چهار ماه، هر چند به صورت پراکنده در آنجا سکونت داشته باشد. ✴ آیت الله سیستانی : اگر از وطن اصلی اعراض کرده باشید به این معنی که مطمئن هستید در آینده برای سکونت به آنجا بر نمی گردید نماز در آنجا شکسته است مگر اینکه بخواهید 10 روز در آنجا بمانید. ✴ آیت وحید خراسانی: کسی که از وطنش اعراض کرده مادامی که آنجا را برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار نکرده در آنجا مسافر است و مراد از اعراض این است که احتمال عقلائیب نمی دهد که برای زندگی و اقامت دائمی به آنجا برگردد و کسی که چنین احتمالی نمی دهد هر گاه به وطن خود برود احکام مسافر را دارد. 📝استفتاء از سایت مراجع عظام @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِكَلِمَاتِ ✨رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ ✨كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا ﴿۱۰۹﴾ ✨بگو اگر دريا براى كلمات پروردگارم ✨مركب شود پيش از آنكه كلمات ✨پروردگارم پايان پذيرد قطعا دريا ✨پايان مى يابد هر چند نظيرش را ✨به مدد آن بياوريم (۱۰۹) 📚سوره مبارکه الکهف ✍آیه ۱۰۹ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°〰🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 📝((خدانگهدار مادر)) نیمه های مرداد نزدیک بود ... و هر چی جلوتر می رفتیم ... استیصال جمع بیشتر می شد ... هر کی سعی می کرد یه طوری وقتش رو خالی یا تنظیم کنه ... شرایطش یه طوری تغییر می کرد و گره توی کارش می افتاد ... استیصال به حدی شده بود ... که بدون حرف زدن مجدد من... مادرم، خودش به پیشنهادم فکر کرد ... رفت حرم ... و وقتی برگشت موضوع رو با پدرم و بقیه مطرح کرد ... همه مخالفت کردن ... - یه بچه پسر ... که امسال میره کلاس اول دبیرستان ... تنها ... توی یه شهر دیگه ... دور از پدر و مادرش و سرپرست... تازه مراقب یه بیمار رو به موت ... با اون وضعیت باشه؟ ... 🌾از چشم های مادرم مشخص بود ... تمام اون حرف ها رو قبول داره ... اما بین زمین و آسمون ... دلش به جواب استخاره خوش بود ... و پدرم ... نمی دونم این بار ... دشمنی همیشگیش بود ومی خواست از 1شرم خلاص شه ... یا ... محکم ایستاد ... - مهران بچه نیست ... دویست نفر آدم رو هم بسپاری بهش... مدیریت شون می کنه ... خیال تون از اینهاش راحت باشه ... 🌾و در نهایت ... در بین شک و مخالفت ها ... خودش باهام برگشت ... فقط من و پدرم ... برگشتم و ساکم رو جمع کردیم ... و هر چیز دیگه ای که فکر می کردم توی این مدت ...ممکنه به دردم بخوره ... پرونده ام رو هم به هزار مکافات از مدرسه گرفتیم ... 🌾دایی محسن هم توی اون فاصله ... با مدیر دبیرستانی که پسرهای خاله معصومه حرف زده بود ... اول کار، مدیر حاضر به ثبت نام من نبود ... با وجود اینکه معدل کارنامه ام 19/5 شده بود ... یه بچه بی سرپرست ... ده دقیقه ای که با هم حرف زدیم ... با لبخند از جاش بلند شد و موقع خداحافظی باهام دست داد ... - پسرم ... فقط مراقب باش از درس عقب نیوفتی ... شهریور از راه رسید ... دو روز به تولد 15 سالگی من ... پسر دایی محسن ... دو هفته ای زودتر به دنیا اومد ... و مادربزرگ، آخرین نوه اش رو دید ... 🌾مادرم با اشک رفت ... اشک هاش دلم رو می لرزوند ... اما ایمان داشتم کاری که می کنم درسته ... و رضا و تایید خدا روشه ... و همین، برای من کافی بود ... ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ✍((بیدار باش)) وقت هامون رو با هم هماهنگ کرده بودیم ... صبح ها که من مدرسه بودم ... اگر خاله شیفت بود ... خانم همسایه مون مراقب مادربزرگ می شد ... خدا خیرش بده ... واقعا خانم دلسوز و مهربانی بود ... حتی گاهی بعد از ظهرها بهمون سر می زد ... یکی دو ساعت می موند ... تا من به درسم برسم ... یا کمی استراحت کنم... 🌾اما بیشتر مواقع ... من بودم و بی بی ... دست هاش حس نداشت ... و روز به روز ضعفش بیشتر می شد ... یه مدت که گذشت ... جز سوپ هم نمی تونست چیز دیگه ای بخوره ... میز چوبی کوچیک قدیمی رو گذاشتم کنار تختش ... می نشستم روی زمین، پشت میز ... نصف حواسم به درس بود ... نصفش به مادربزرگ ... تا تکان می خورد زیر چشمی نگاه می کردم ... چیزی لازم داره یا نه ... 🌾شب ها هم حال و روزم همین بود ... اونقدر خوابم سبک شده بود ... که با تغییر حالت نفس کشیدنش توی خواب ... از جا بلند می شدم و چکش می کردم ... نمی دونم چند بار از خواب می پریدم ... بعد از ماه اول ... شمارشش از دستم در رفته بود ... ده بار ... بیست بار ... 🍄فقط زمانی خوابم عمیق می شد که صدای دونه های درشت تسبیح بی بی می اومد ... مطمئن بودم توی اون حالت، حالش خوبه ... و درد نداره ... 🌾خوابم عمیق تر می شد ... اما در حدی که با قطع شدن صدای دونه ها ... سیخ از جا می پریدم و می نشستم ... همه می خندیدن ... مخصوصا آقا جلال ... - خوبه ... دیگه کم کم داری واسه سربازی آماده میشی ... اون طوری که تو از خواب می پری ... سربازها توی سربازخونه با صدای بیدار باش ... از جا نمی پرن ... 🌾و بی بی هر بار ... بعد از این شوخی ها ... مظلومانه بهم نگاه می کرد ... سعی می کرد آروم تر از قبل باشه ... که من اذیت نشم ... من گوش هام رو بیشتر تیز می کردم ... که مراقبش باشم ... بعد از یک ماه و نیم حضورم در مشهد ... کارم به جایی رسیده بود که از شدت خستگی ... ایستاده هم خوابم می برد ... ✍ادامه دارد...... @tafakornab @shamimrezvan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°
💎امام حسن علیه السلام: ‌ 🌹همانا بهترین نیکی ها، اخلاق نیکوست.🌱 📚وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۵ ‌〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿〰 💎امام حسین(ع): 🍃هرگاه دو نفر قهر باشند،آنکه برای آشتی پیشقدم شود ، زودتر از دیگری وارد بهشت می شود 📚محجه البیضا؛۴:۲۲۸ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✅داستان کوتاه و پندآموز ✍میگویند ملانصرالدین از همسایه اش دیگی را قرض گرفت. چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد. چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد، به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود. تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد. همسایه گفت مگر دیگ هم می میرد؟ چرا مزخرف میگی! و جواب شنید :چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی زاید. دیگی که می زاید حتما مردن هم دارد! 💥این حکایت اغلب ما مردم است هرجا که به نفع ما باشد، عجیب ترین دروغ‌ها و داستان‌ها را باور میکنیم اما کوچکترین ضرر را بر نخواهیم تابید. ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
➕ امروز درسایه لطف مهربان خدایم آرام میگیرم و درعین قدرت وتوانگری عفو و بخشش را پیشه خود میسازم و با روحی آزاد،شادمانه لحظه های رندگی را درمی یابم خداونداسپاسگزارم ❣ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
💞 گویند مردی چهار پسر داشت. هنگامی که در بستر بیماری افتاد، یکی از پسرها به برادرانش گفت: «یا شما مواظب پدر باشید و از او ارثی نبرید، یا من پرستاری اش می کنم و از مال او چیزی نمی خواهم؟!» برادران با خوش حالی نگه داری از پدر را به عهده او گذاشتند و رفتند. پس از مدتی پدر مُرد. شبی پسر در خواب دید که به او می گویند در فلان جا، صد دینار است، اما بدان که در آن خیر و برکتی نیست! پسر سراغ پول ها نرفت. دو شب بعد هم همان خواب ها تکرار شد تا آن که در شب سوم خواب دید که می گویند، در فلان مکان یک درهم است. آن را بردار که پرخیر و برکت است! پسر صبح از خواب برخاست و همان جایی که خواب دیده بود رفت و یک درهم را برداشت. در راه با آن دو ماهی خرید. هنگامی که شکم آن ها را پاره کرد، در شکم هر کدام یک دُر یافت. یکی از دُرها را به درگاه سلطان برد. پادشاه که از آن خوشش آمده بود، پول زیادی به پسر داد و گفت: «اگر لنگه دیگر آن را بیاوری، پول بیش تری می گیری!» پسر دُر دیگر را نیز به قصر شاه برد. سلطان با دیدن دُر به وعده اش عمل کرد و پسر به برکت احترام به پدرش از ثروتمندترین مردان روزگار شد. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
✨﷽✨ ✍شمش طلا و معجزه امام صادق (ع)! ✅گروهي از اصحاب امام صادق عليه السلام خدمت حضرت نشسته بودند كه ايشان فرمودند: خزانه هاي زمين و كليدهايش در نزد ماست، اگر با يكي از دو پاي خود به زمين اشاره كنم، هر آينه زمين آنچه را از طلا و گنج ها در خود پنهان داشته، بيرون خواهد ريخت! بعد، با پايشان خطي بر زمين كشيدند. زمين شكافته شد، حضرت دست برده قطعه طلايي را كه يك وجب طول داشت، بيرون آوردند . سپس فرمودند:خوب در شكاف زمين بنگريد! اصحاب چون نگريستند، قطعاتي از طلا را ديدند كه روي هم انباشته شده و مانند خورشيد مي درخشيدند. يكي از اصحاب ايشان عرض كرد: يابن رسول الله! خداوند تبارك و تعالي اين گونه به شما از مال دنيا عطا كرده، و حال آنكه شيعيان و دوستان شما اين چنين تهيدست و نيازمند باشن؟ ⚘حضرت در جواب فرمودند:براي ما و شيعيان ما خداوند دنيا و آخرت را جمع نموده است(کنایه از بی ارزشی مال دنیا) ولايت ما خاندان اهلبيت بزرگترين سرمايه است، سرانجام ما و دوستانمان داخل بهشت خواهيم شد و دشمنانمان راهي دوزخ خواهند گشت! 📚بحار، ج ۱۰۴، ص۳۷ 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام🌺 عصر دوشنبه آخرین روز تیرماه از راه رسید خوب"یا بد تیرماه داره تمام میشه الهی مرداد برایتان پراز برکت"شادی"آرامش"خوشبختی وموفقیت باشه. 🍧🍦🍨 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ❣ 🌼🍃🌸
🔴 ! 🌺در زمان حضرت موسی(علیه السلام) جوانی بسیار مغرور زندگی می کرد.  ⛔️او همواره مادر پیرش را رنج می داد. بی مهری او به مادر به جایی رسید که روزی مادرش را به کول گرفت و بالای کوه برد و در آنجا نهاد تا طعمه درندگان بیابان شود! 🔘هنگامی که مادرش را در آنجا نهاد و از آن کوه پایین آمد تا به خانه بازگردد.. 🌾مادرش در این فکر افتاد که مبادا پسرم در مسیر پرتگاه کوه بیفتد و بدنش زخمی شود و یا طعمه درندگان گردد!  🌺لذا برای پسرش چنین دعا کرد: خدایا! پسرم را از طعمه درندگان و از گزند حوادث حفظ کن تا به سلامت به خانه اش بازگردد. ✨از سوی خداوند به موسی(علیه السلام) خطاب شد: ای موسی! به آن کوه برو و منظره مهر مادری را ببین. 💥 ببین مهر مادری چه ها می کند؟ جفا دیده اما دعا می کند. 🌾موسی به آنجا رفت، وقتی مهر مادری را دریافت، احساساتش به جوش و خروش درآمد، که به راستی مادر چقدر مهربان است. 🌺خداوند به موسی(علیه السلام) وحی کرد: «ای موسی! من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم. 📚منبع: سرگذشتهای عبرت انگیز، محمدی اشتهاردی @tafakornab @shamimrezvan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆گیف ❌این هشدار رو این روزهای گرم جدی بگیرید! هرگز هرگز ایستاده آب ننوشید! حتما ببینید و منتشر کنید بی شک خیلی ها ممنون تان خواهند شد! ❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ ✨ در مورد "گذشته" هرگز زیاد فکر نکن، اشکهایت را جاری خواهد ساخت. در مورد "آینده"زیاد نگران نباش، ترس درتوایجادخواهد کرد. در همین"حال"حاضر زندگی کن، لبخند را بر لبانت خواهد آورد.... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ❣ 🌼🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 #متن_شب تمام رازهایت را با سکوتِ شب در میان بگذار، برملا که نمیکند هیچ آرامشے عجیب می بخشد. شب رفیقی بی ادعاست. " #شبتون آروم روياتون شيرين"✨🌙 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از بنرها
✨1⃣👈 این دعا را در خفا بنویس و ۳ شب متوالی برای بازگشت #معشوق انجام بده (بازگشت تضمینی ) ✨2⃣👈 بطور عجیبی عاشق و دیوانه شود و زبانش لال شود که هر چه گویی نه نگوید که رام و مطیعت میشود.... 💥همین الان انجام بده👇👇 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 #ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️ #درمان_باآیه_های_نورالهی👆👆 #کاملترین_کانال_تلگرام #اینجابیای_همه_کانالات_پاک_میکنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼بسم الله الرحمن الرحیم ✨الهی به امیدتو 🌼خدایا باتوکل به تو ✨پنجره ماه مــ🌻ــرداد را بازمیکنیم 🌼1 مــ🌙ـاه خیر وبرکت ✨1 مـ🌙ــاه سلامتی وسعادت 🌼1 مـ🌙ــاه آرامش وپیشرفت ✨1 مــ🌙ـاه زندگی پرازموفقیت 🌼به همه ما عطابفرما✨😊 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻✨صبح سه شنبه اولين روز 🌻✨مرداد ماهـتون 🌻✨پربرکت با ذکر صلوات 🌻✨اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلےٰ 🌻✨مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ 🌻✨وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌻✨ 🌻✨در ماه جديد به برکت صلوات 🌻✨بر محمد و آل مطهرش (ع) 🌻✨به من و همه ی دوستان 🌻✨و عزیزانم، خیر و برکت 🌻✨و روزی فراوان وحلال 🌻✨عطا بفرما 🌻✨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
﷽🌻 🌻﷽ 🌼پشت دیوار بلند زندگی 🍃مانده‌ایم چشم انتظار یڪ خبر 🌼یڪ أنا المَهدی بگو یا ابن الحسن 🍃تا فرو ریزد حصار غصه ها @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
دل من خواست پیامی برساندبه نامه از نزد غلامی برساند به پس به برسانید که ازجانب ما اول صبح سلامی برساند به •┈┈••✾•🌼•✾••┈┈• @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆کوردلان دنیا وآخرت 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 1 مرداد ماه 1398 🌞اذان صبح: 04:25 ☀️طلوع آفتاب: 06:05 🌝اذان ظهر: 13:11 🌑غروب آفتاب: 20:16 🌖اذان مغرب: 20:36 🌓نیمه شب شرعی: 00:20 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
"سه شنبه"﷽" "۱۰۰مرتبه" ✨یا ارحم الراحمین✨ ✨ای مهربان ترین مهربانان✨ 🌙دیگرگناه نمی کنم 🌙 🌻 ✅هرکس نمــازسه‌شنبه را بخواندبرایش هزاران شهرازطلا دربهشت بسازند↯ دورکعت؛ درهر رکعت بعدازحمدیک بارسوره تین توحیدفلق ناس @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✍🏻 افرادی که سرد مزاج هستند و از خستگی بعد از خواب رنج میبرند ✅ هنگام صبحانه از مواد گرم مزاج مانند عسل ، ارده و شیره استفاده کنند. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
سلام😊✋ 💛صبح زیبـاتون بخیر☕️ 🌼به مرداد ماه خوش آمدید 💛آرزو میکنم 🌼قلبتون پر باشه 💛از مهر و محبـت 🌼روحتون لبریز باشه 💛از آرامش و شـادی😇 🌼و خیر و برکت مهمون 💛همیشگی زندگیتون باشه 🌼 در اولین روز مرداد ماه 💛 براتون آرزو میکنم 🌼 خنده های ازته دل 💛 شادی هاتون ابدی 🌼 یک خدای همیشه همراه 💛 باهزار آرزوی زیبا 🌼 تقدیم لحظه لحظه هاتون... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مُبارَک مُبارَک تَوَلُدِت مُبارَک🌸 لَبِت شادو دِلِت خوش🎂 چو گُل پُرخَنده باشی🌸 بیا شَمعا رو فوت کُن🎂 که صَد سال زِنده باشی🌸 ‌مرداد ماهی های عزیزتولدتون مبارک ------------------- ••••●❥JOiN👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💠💠💠💠💠💠 🕊شاهینی که پرواز نمیکرد 🕊 پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند. یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهین‌ها تربیت شده و آماده شکار است اما نمی‌داند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده است. این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند. روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد ... پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد. صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است. پادشاه دستور داد تا معجزه‌گر شاهین را نزد او بیاورند. درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد. پادشاه پرسید: «تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟ کشاورز گفت: سرورم، کار ساده‌ای بود، من فقط شاخه‌ای راکه شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد. 📚 داستان های کوتاه مذهبی 💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ 💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ ♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 💠💠💠💠💠💠