هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
810.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بارالها❣
فرمودی: بندهای که بانام من آغاز كرد
بر من است كه كارهايش را به انجام
رسانم و او را درهمه حال، بركت دهم
مهربان خدایم❣
امروز را
آغاز میکنیم با نام زیبای تو🌹
🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌹
❤️الهی به امیدتو❤️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
750.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺پنجشنبه خود را زیبا کنید با
🌺صلوات🌺
بر حضرت محمد(ص)
و خاندان پاک و مطهرش🌺
🌺اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
❤️وآلِ مُحَمَّدٍ
🌺وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❤️ #سلام_امام_زمانم
💚 #سلام_آقای_من
💝 #سلام_پدر_مهربانم
💓عشق آن دارم که تا آید #نفس
🌸از #جمال دلبرم گویم فقط ...
💓حق پرستم، مقتدایم #مهدی است
🌸تا ابد از #سرورم گویم فقط ...
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#السلام_علیک_یااباعبدالله_ع
روزی ڪه رو به
بـامِ تو آغاز می شود
زیبـاترین، بخیر ترین
صبـح می شود..
#سلام_ارباب_خوبم
#سلام_صبـحتون_حسینی
┄❊○💔○❊┄
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_روز☝️ #عزت_راازخدابخواهید☝️
اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #پنجشنبه 17 بهمن ماه 1398
🌞اذان صبح: 05:36
☀️طلوع آفتاب: 07:01
🌝اذان ظهر: 12:18
🌑غروب آفتاب: 17:36
🌖اذان مغرب: 17:55
🌓نیمه شب شرعی: 23:36
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#لذت_هایت_راپس_اندازکن☝️
#ذکرروزپنجشنبه💙
🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين
💥معبودي جز خدا نيست
💥پادشاه برحق آشكار
➖➖➖➖➖➖
#سوره_درمانے
💎روز ۵شنبه ۲ رڪعت نمازبـہ
نیت ڪسب مال وثروت بخواند و سپس《سوره یاسین》بخواندواین
عمل را تا ۳ روز انجام دهد بهتر است
📚گوهر شب چراغ ۱۵۷/ ۲
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
346.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹پنج شنبه،شاخه گلی
🕯با ذکر فاتحه وصلوات
🌺بفرستیم برای تموم آنهایی
🌸که دربین ما نیستند
🌼ولی دعاهاشون،هنوزکارگشاست
🌺یادشون همیشه در دل ماست
🌸پدران ومادران
🌼شهدای مدافع حرم
🌺شهدای دفاع مقدس
🌹روحشان شاد" یادشان
🕯گرامـی بـاد
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍏🍃🍎🍃🍏🍃🍎 #حدیث_سلامتے
💚امام صادق(ع) فرمودند:
🍎اگر مردم میدانستند در سیب چیست،
بیمارانشان را جز به آن درمان نمیکردند.
بدانید که سیب، بویژه، سودمندترین چیز
برای قلب و مایه شستوشوی آن است🍏
📕الکافی، جلد 6، صفحه 357، حدیث 10
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
52.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸سلام پنج شنبه
💞بهمن ماهتون نیکو
🌸روزی پر از شادی
💞لبخند هایی از ته دل
🌸مهربونی , عشق
💞لحظات عاشقی
🌸دل پر مهر , سلامتی و
💞سرشاراز خیر و برکت
🌸برایتان آرزومندم
🌸روزتون عالی و در پناه خدا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان_بی_تو_هرگز "بر اساس داستان واقعی
#قسمت سی و پنج :✍ برای آخرین بار
❤️این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود … زنگ زد، احوالم رو پرسید … گفت؛ فشار توی جبهه سنگینه و مقدور نیست برگرده … وقتی بهش گفتم سه قلو پسره … فقط سلامتی شون رو پرسید … .
🦋– الحمدلله که سالمن …
. – فقط همین … بی ذوق … همه کلی واسشون ذوق کردن…
. – همین که سالمن کافیه … سرباز امام زمان رو باید سالم تحویل شون داد … مهم سلامت و عاقبت به خیری بچه هاست …
❤️دختر و پسرش مهم نیست … همین جملات رو هم به زحمت می شنیدم … ذوق کردن یا نکردنش واسم مهم نبود … الکی حرف می زدم که ازش حرف بکشم … خیلی دلم براش تنگ شده بود …
🦋حتی به شنیدن صداش هم راضی بودم … زمانی که داشتم از سه قلوها مراقبت می کردم … تازه به حکمت خدا پی بردم … شاید کمک کار زیاد داشتم … اما واقعا دختر عصای دست مادره … این حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود … سه قلو پسر … بدتر از همه عین خواهرهاشون وروجک …
❤️هنوز درست چهار دست و پا نمی کردن که نفسم رو بریده بودن … توی این فاصله، علی … یکی دو بار برگشت … خیلی کمک کار من بود … اما واضح، دیگه پابند زمین نبود … هر بار که بچه ها رو بغل می کرد … بند دلم پاره می شد …
🦋ناخودآگاه یه جوری نگاهش می کردم … انگار آخرین باره دارم می بینمش … نه فقط من، دوست هاش هم همین طور شده بودن … برای دیدنش به هر بهانه ای میومدن در خونه … هی می رفتن و برمی گشتن و صورتش رو می بوسیدن …
❤️موقع رفتن چشم هاشون پر اشک می شد … دوباره برمی گشتن بغلش می کردن … همه … حتی پدرم فهمیده بود … این آخرین دیدارهاست … تا اینکه … واقعا برای آخرین بار … رفت ..
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
#رمان_بی_تو_هرگز "بر اساس داستان واقعی
#قسمت سی و شش : اشباح سیاه
❤️حالم خراب بود … می رفتم توی آشپزخونه … بدون اینکه بفهمم ساعت ها فقط به در و دیوار نگاه می کردم … قاطی کرده بودم … پدرم هم روی آتیش دلم نفت ریخت …
🦋برعکس همیشه، یهو بی خبر اومد دم در … بهانه اش دیدن بچه ها بود … اما چشمش توی خونه می چرخید … تا نزدیک شام هم خونه ما موند … آخر صداش در اومد …
❤️ – این شوهر بی مبالات تو … هیچ وقت خونه نیست …
به زحمت بغضم رو کنترل کردم … – برگشته جبهه …
حالتش عوض شد … سریع بلند شد کتش رو پوشید که بره… دنبالش تا پای در رفتم اصرار کنم برای شام بمونه … چهره اش خیلی توی هم بود
🦋… یه لحظه توی طاق در ایستاد … – اگر تلفنی باهاش حرف زدی … بگو بابام گفت … حلالم کن بچه سید … خیلی بهت بد کردم …
دیگه رسما داشتم دیوونه می شدم … شدم اسپند روی آتیش … شب از شدت فشار عصبی خوابم نمی برد … اون خواب عجیب هم کار خودش رو کرد …
❤️خواب دیدم موجودات سیاه شبح مانند، ریخته بودن سر علی … هر کدوم یه تیکه از بدنش رو می کند و می برد … از خواب که بلند شدم، صبح اول وقت … سه قلوها و دخترها رو برداشتم و رفتم در خونه مون … بابام هنوز خونه بود …
🦋 مادرم از حال بهم ریخته من بدجور نگران شد … بچه ها رو گذاشتم اونجا … حالم طبیعی نبود … چرخیدم سمت پدرم… – باید برم … امانتی های سید … همه شون بچه سید …
و سریع و بی خداحافظی چرخیدم سمت در … مادرم دنبالم دوید و چادرم رو کشید … – چه کار می کنی هانیه؟ … چت شده؟ …
❤️نفس برای حرف زدن نداشتم … برای اولین بار توی کل عمرم… پدرم پشتم ایستاد … اومد جلو و من رو از توی دست مادرم کشید بیرون … . – برو … و من رفتم …
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
🔹هرکه زیاد بخوابد، خواب های پریشان ببیند.
#امام_حسن_عسکری (ع)
ن
📚میزان الحکمه ج۱۲ ص۴۹۳
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام :
🔸 «إنَّ الوصولَ إلَى اللّهِ سَفَرٌ لايُدرَكُ إلاّ بِامتِطاءِ اللَّيلِ.»
🔹 «وصال خداوند سفرى است كه جز با مركب شب زنده دارى به دست نمى آيد.»
📚 بحار الأنوار ج ۷۸ ص ۳۷۹