هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ
ﺗﺎﺑﻮﯼ ﻧﺎﺏ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩﺑﺪﻫﯿﻢ
ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮ
ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﭼﺮﻭﮎ
ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻤﯿﺪﻩ
ﻣﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻔﯿﺪﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﺗﻨﻬﺎقلب ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ خواهد ﻣﺎﻧد
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
82.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا روزی رسانِ توست
دیروز، امروز، فردا و همیشه
او تو را دوست دارد
همه دلواپسی هایت را
به او بسپار و
ایمان داشته باش درپناه
او که باشی،
آرامش سهم قلب توست
#شبتون_آرام 🌙
┅✿❀🍃♥️🍃❀✿┅
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
728.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا💖
یاد تو آرام بخش دلهاســ💖ـــت
🌸در هر ثانیه صدایت میزنم و آرام می گیرم
و روزم را با نام زیبای تو آغاز می کنم 💖
🌸بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌸
💖 الهی به امید رحمت تو💖
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
677K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸✨دوشنبه را پر برکت
و دهانمان را خوشبو کنیم
به عطر صلوات
بر محمد (ص) و خاندان مطهرش✨🌸
🌸✨الّلهُم صَلِّ علی محمَّد
🌸✨وَآلِ محمَّد
🌸✨وعجِّل فرجهُم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❤️ #سلام_امام_زمانم
💚 #سلام_آقای_من
💝 #سلام_پدر_مهربانم
غم هجران تو ای یار مرا شیدا کرد
غیبت و دوری تو حال مرا رسوا کرد
دوری تو اثر جمع بدی های من است
شرمسارم گنهم چشم تو را دریا کرد
❤️الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#سلام_ارباب_من
نشودصبح اگر عرض
ارادت نکنم
نام زيبای تو را صبح
تلاوت نکنم
سلام دوستان❣
لحظاتتون پرازعشق
به امام حسین
وحاجتتون روا❣
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️ #گناه_بخشیدنی_ونابخشیدنی
اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #دوشنبه 12 اسفند ماه 1398
🌞اذان صبح: 05:09
☀️طلوع آفتاب: 06:33
🌝اذان ظهر: 12:16
🌑غروب آفتاب: 18:01
🌖اذان مغرب: 18:19
🌓نیمه شب شرعی: 23:35
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذکرروز👆دوشنبه
یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد
#نماز_روز_دوشنبہ
✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره
برایش نوشته شود
2رکعت ؛
درهر رکعت بعدازحمد
یک آیةالکرسی ،توحید ،فلق وناس
بعد از سلام۱۰ استغفار
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
1.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 نحوه ضد عفونی سطوح☝️
گفتوگو با دکتر محبوبه علیزاده، متخصص بیماریهای عفونی
#پیشگیری_ازکرونا
برای عزیزانتون بفرستید❤️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
671.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹دوشنبه تون
شادمان تر از هر روز
🍃🌹الهی دلتون پر از شادی
خونه تون پر از عشق
🍃🌹عشقتون پر از صداقت
نونتون پر از برکت
🍃🌹زندگيتون پر از صمیمیت
و امیدتون به خدا باشه
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
#داستان_از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست
✍رمان #فنجانی_چای_باخدا
#قسمت_چهارم:
❤️روزها میگذشت. دیگر از جنگ و درگیری سابق در خانه خبری نبود. حالا دیگر مادر یک هم تیمی قوی به نام دانیال داشت و پدر توانی برای مبارزه و کتک زدن،در خود نمیدید. پس آتش بسی، نسبی در خانه برقرار بود.
دیگر علیرغم میل دانیال خودم به تنهایی در میهمانی ها و دورهمی های دوستانمان شرکت میکردم. و این دیوانه ام میکردم. اما باید عادت میکردم به خدایی که دیگر خدا داشت.
حالا دیگر دانیال مانند مادر نماز میخواند. به طور احمقانه ایی با دخترانِ به قول خودش نامحرم ارتباط نداشت. در مورد حلال بودن غذاهایش دقت میکرد. و.. و.. و… که همه شان از نظر من ابلهانه بود. قرار گرفتن درچهارچوبی به نام اسلام آن هم در عصری که هزاران سال از ظهورش میگذشت، عقب افتاده ترین شکل ممکن بود.
دانیال مدام از کتابها و حرفهایی که از دوستش شنیده بود برام تعریف میکرد و من با بی تفاوتی به صورت مردانه و بورش نگاه میکرد. راستی چقدر برادر آن روزهایم زیبا بود. و لبخندهایش زیباتر. انگار پرده ایی از حریر، مهربانی هایش را دلرباتر کرده بود. گاهی خنده ام میگرفت، از آن همه هیجان کودکانه اش، وقتی از دوستش تعریف میکرد. همان پسره سبزه ایی که به رسم مسلمان زاده ها، ته ریشی تیره رنگ بر صورت مردانه و از نظر آن روزهایم زشت و پر فریبش، خودنمایی میکرد.
نمیدانم چرا؟ اما خدایی که دانیالِ آن روزها، توصیفش را میکرد، زیاد هم بد نبود.. شاید ، فقط کمی میشد در موردش فکر کرد. هر چه که میگذشت، حسِ مَلس تری نسبت به خدای دانیال پیدا میکردم.
خدایی که خدایم را رام کرده بود،حتما چیزی برایِ دوست داشتن، داشت. و من در اوج پس زدن با دست و پیش کشیدن با پا، کمی از خدای دانیال خوشم آمد. و دانیال این را خوب فهمیده بود..گاهی بطور مخفیانه نماز خواندهای دانیال را تماشا میکردم و فقط تماشا بود وبس.. اما هر چه که بود، کمی آرامم میکرد.حداقل از نوشیدنی های دیوانه کننده بهتر..
حالا دیگر کمی با دقت محو هیجانهای برادرم میشدم. و چقدر شبیه مادر بود چشمها و حرفهایش.. آرامش خانه به دور از بدمستی های شبانه و سیاست زده ی پدر برام ملموستر شده بود. و دیگر از مذهبی ها متنفر نبودم. دوستشان نداشتم، اما نفرتی هم در کار بود. آنها میتوانستند مانند دانیال باشند، مهربان ولی جسور و نترس.. و این کام تفکراتم را شیرین میکرد.
حالا با اشتیاق به خاطرات روزمره دانیال با دوست مسلمانش گوش میکردم. مذهبی ها شیطنت هم بلد بودند.. خندیدن و تفریح هم جزئی از زندگیشان بود. حتی سلفی های بامزه و پر شکلک هم میگرفتند..
کم کم داشت از خدای دانیال خوشم میآمد..
که ناگهان همه چیز خراب شد..
خدای مادر و دانیال، همه چیز را خراب کرد…همه چیز..
#ادامه دارد…
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡