هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃
✨ #احسن_القصص ✨
#داستان_واقعی
گردنبند با برکت
پيرمرد فقیري خدمت پیامبر خدا رسيد و درخواست کمک کرد.
حضرت محمد(ص) فرمودند:
«اكنون چيزي ندارم ولي برو به خانه ي دخترم فاطمه.»
پيرمرد به خانه ي حضرت فاطمه(س) رفت و گفت:
«فقيري هستم که خدمت پدرت رسيدم، مرا به سوي شما راهنمائي نمود. اي دخت پيامبر! گرسنهام، سيرم كنيد. برهنهام، پوششي به من بدهيد، فقيرم، چيزي به من عطا نمائيد.»
حضرت فاطمه كه هيچ غذائي در خانه سراغ نداشتند، گردنبند خود را به فقیر دادند و فرمودند:
«این گردنبند را بفروش و زندگي خودت را با آن اصلاح كن.»
پيرمرد برگشت و جريان را خدمت رسول الله عرض كرد.
عمار ياسر به پیرمرد گفت:
«من اين گردنبند را به بيست دينار و يك لباس و يك حيوان سواري و غذایی كه سيرت كند ميخرم.»
پيرمرد گردنبند را به عمار فروخت.
عمار، گردنبند را از پيرمرد گرفت و خوشبو نمود و در پارچه اي گذاشت و به غلامش گفت:
«اين گردنبند را برای فاطمه ببر. تو را هم به فاطمه بخشیدم.»
حضرت فاطمه(س) علیها گردنبند را گرفتند و غلام را آزاد نمودند.
هنگامي كه غلام به آزادي رسيد خنديد. علت خنده اش را پرسيدند. جواب داد:
«خنده من از برکت اين گردنبند است! گرسنه اي را سير كرد. برهنه اي را پوشانيد و تهيدستي را بي نياز كرد و غلامي را آزاد نمود. و با این وجود باز هم نزد صاحبش برگشت!»
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#درسنامه
موفقیت هایی که نصیب افراد صبور
میشود، همان هایی هستند که توسط
افراد عجول رها شده اند!
امروز کارها را بدون عجله با موفقیت برسان...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️الهی در سڪوت شب
💜ذهنم را آرام ڪن
⭐️و مرا در پناه خودت
💜به دور از هیاهوی
⭐️این جهان بدار
💜الهی نور خدا
⭐️به زندگیتون بباره
💜شبتون در پـنـاه حق
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
🍃خدا جانم
مرا که با توام 😇
✨ از هر چه هست
باکی نیست🍃
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
🍃الهی به امیدتو🍃
سلام صبح بخیر!
#کرونا طلوع کرده...
#در_خانه_بمانیم تا غروبش را تماشا کنیم!
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸آخر هفته خود را
معطر و زیبا کنید با
🌸صلوات 🌸
بر حضرت مُحَمَّدٍ (ص)
و خاندان مطهرش🌸🍃
🍃🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🍃🌸وَ آلِ مُحَمَّد
🍃🌸وَعَجِّلْ فَرَجَهُم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❤️ #سلام_امام_زمانم
💚 #سلام_آقای_من
💝 #سلام_پدر_مهربانم
بی تو درجمعیم و تنهاییم،
بی تو خندانیم و گریانیم،
بی تو آرامیم و سوگواریم ...
بی تو مردگانیم در نقش زندگان ...
بیا و حیاتمان بخش....
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️ #قرآن_بخوانیدتاشیاطین_دورشوند☝️
🌏اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #پنجشنبه 22 اسفند ماه 1398
🌞اذان صبح: 04:56
☀️طلوع آفتاب: 06:19
🌝اذان ظهر: 12:14
🌑غروب آفتاب: 18:09
🌖اذان مغرب: 18:27
🌓نیمه شب شرعی: 23:33
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حزب_الله_این_است☝️
#ذکرروزپنجشنبه💙
🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين
💥معبودي جز خدا نيست
💥پادشاه برحق آشكار
➖➖➖➖➖➖
#سوره_درمانے
💎روز ۵شنبه ۲ رڪعت نمازبـہ
نیت ڪسب مال وثروت بخواند و سپس《سوره یاسین》بخواندواین
عمل را تا ۳ روز انجام دهد بهتر است
📚گوهر شب چراغ ۱۵۷/ ۲
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌼 پنجشنبه است
🌼مادرم میگفت:
خوبست پنجشنبهها درخانه
🌼بوی حلوا بپیچد
🌼کودک که بودم میپرسیدم
🌼مگرآنها به مااحتیاج دارند؟
میگفت:مامحتاجیم به دعای
🌼خیرشون ویادآوری خوبیهاشون
🌼در این روز با برکت با صلواتی
🌼شادشان کنیم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🔴 #پیام_سلامتے
✅نکاتی برای شستوشوی میوه و سبزی در پی شیوع کرونا
سعی کنید میوه و سبزیجاتی انتخاب کنید که ظاهری سالم و بدون پوسیدگی داشته باشند. پس از ورود به منزل کیسههای میوه و سبزی را در جایی مخصوص و دور از دسترس کودکان قرار دهید؛ به گونهای که تماسی با سایر وسایل منزل نیز نداشته باشند.
پس از آنکه دستهایتان را به خوبی شستید، ظروف مخصوص حاوی مواد ضدعفونی کننده را درون سینک ظرفشویی قرار داده و میوه و سبزی را داخل آن بریزید. با گذشت زمان لازم بر حسب نوع ماده ضدعفونی کننده، میوه و سبزی را به خوبی آبکشی کرده و در سبد مخصوص قرار دهید.
با اتمام عملیات ضد عفونی کردن میوه و سبزی، کیسههای پلاستیکی را دور انداخته و سینک و محل قرار دادن کیسههای خرید را شسته یا ضد عفونی کنید.
به هیچ عنوان میوه و سبزی شسته نشده را درون یخچال قرار ندهید و در صورتی که پس از شستوشو آنها را خورد کردهاید در ظرفی با درب بسته در یخچال بگذارید.
با اتمام کار دستگیره درب یخچال را ضد عفونی کنید و به یاد داشته باشید مصرف میوه و سبزی خام در بیرون از منزل در این روزهای کرونایی به هیچ عنوان توصیه نمیشود.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای دوست
بودنت سبز و دلت سبز و
حضورت سبز
خانه ات گرم
دلت نرم ...💖
چراغت روشن
روزگارت آرام ...
توسن بخت برایت رام
دست خوشبوی رحمت خدا همراهت
🌷🌷پنجشنبه تون عالی🌷🌷
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
#داستانی از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست
✍رمان #فنجانی_چای_باخدا
#قسمت_چهاردهم:
❤️عثمان می گفت و می گفت ومن نمی شنیدم…یعنی نمی خواستم که بشنوم.مگر میشد که دانیال رادفن کنم،آن هم در دلی که به ساکتی قبرستان بود اما هیچ قبری نداشت؟عثمان اشتباه میکرد…دانیال من،هرگز یک جانی نبود ونمیشد…او خوب،رسم بوسیدن و نازکشیدن را بلد بود..دستی که نوازش کردن از آدابش باشد،چاقو نمی گیرد محضِ بریدن سر..محال است.پس حرف های عثمان به رود سپرده شد ومن حریص تراز گذشته، مستِ عطرآغوشِ برادر…چندروزی باخودم فکر کردم.شاید آنقدرها هم که عثمان میگفت بد نباشند.اصلا شاید آن دختر آلمانی اجیر شده بود برای دروغ گفتن…ولی هر چه میگشتم،دلیلی وجود نداشت محضه دروغ واجیر شدن…بایددل به دریا میزدم…دانیال خیلی پاکتر از اخبار عثمان بود..اصلا شاید برادرم وارد این گروه نشده وتنها تشابهی اسمی بود…اما این پیش فرض نگرانترم میکرد…اگر به این گروه ملحق نشده،پس کجاست؟؟چه بلایی سرش آمده؟؟نکند که…چند روزی در کابوس وافکار مختلف دست وپا زدم وجز تماس های گاه وبیگاه عثمان؛کسی سراغم رانگرفت،حتی مادر…وبیچاره مادر…که در برزخی ازنگرانی وگریه زانو بغل گرفته بود، به امید خبری از دردانه ی تازه مسلمان شده اش؛که تا اطلاع ثانوی ناامیدش کردم و او روزش راتابه شب درآغوش خدایش،دانه های تسبیح را ورق میزد…وچقدر ترحم برانگیز بود پدری مست که حتی نبود پسرش را نمیفهمید!شاید هم اصلا،هیچ وقت نمیدانست که دو فرزند دارد و یا از احکام سازمانی اش؛عدم علاقه به جگرگوشه ها بود… نمیدانم،اما هر چه که بود،یک عمر یتیمی در عین پدر داری را یادمان داد!تصمیم را گرفتم.و هروز دور از چشم عثمان به امید دیدن سخنرانیِ تبلیغ گونه ی داعش،خیابانها راوجب به وجب مرورمیکردم.هر کجا که پیدایشان میشد،من هم بودم. بادقت وگوشی تیز و چاشنی ازسوالاتی مشتاق نما،محضِ پهن کردن تور و صید برادر.
هروز متحیرتر ازروز قبل میشدم…خدای مسلمانان چه دروغ های زیبایی یادشان داده بود…دروغهایی بزرگ از جنس بهشت ورستگاری…چقدرساده بودانسان که گول اسلام وخدایش را میخورد.روزانه درنقاط مختلف شهر،کشور و شاید هم جهان؛افراد متعددی به تبلیغ وافسانه سرایی برای یارگیری درجبهه داعش میپرداختند.تبلیغاتی که از مبارزه با ظلمِ شیعه ورستگاری دربهشت شروع میشدوبه پرداختِ مبالغ هنگفت در حسابهای بانکیِ سربازان داوطلب ختم میشد.واین وسط من بودم وسوالی بزرگ…که اسلام علیه اسلام؟؟؟مسلمانان دیوانه بودند…وخدایشان هم… ازطریق اینترنت ودوستانم در دیگرکشورها متوجه شدم که مرزتبلیغشان،گسترده از شهر کوچک من درآلمان است وتمرکز اصلی شان برای جمع آوری نیرودر کشورهای فرانسه،کانادا،آمریکا،آلمان ودیگرکشورهای غربی و اروپایی است.که تماما با کمک خودِ دولتها انجام میشد.و باز چرایی بزرگ؟؟؟دراین میان تماسهای گاه وبیگاه عثمانِ ذاتا نگران که همه شان،به ردتماس دچار می شدند،کلافه ام میکرد.
ادامه دارد..
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡