eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد میشد.دوستان ملا گفتند:  ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی ,ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.  ملا قبول کرد,شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت:  من برنده... شدم و باید به من سور دهید.گفتند:  ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ملا گفت:  نه ,فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.دوستان گفتند:  همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.  ملا قبول کردو گفت:  فلان روز ناهار به منزل ما بیایید.دوستان یکی یکی آمدند,اما نشانی از ناهار نبود گفتند ملا ,انگار نهاری در کار نیست.ملا گفت:  چرا ولی هنوز آماده نشده,دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.ملا گفت:آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشبزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید.دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.گفتند:  ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند .ملا گقت:  چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.  نکته:با همان متری که دیگران را اندازه گیری میکنید اندازه گیری می شوید. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
دربدترينِ ما آنقدر خوبى هست ودربهترينِ ما آنقدربدى هست كه هيچ يك از ما حق اين را نداريم كه از ديگرى عيب جويى كنيم ...! 👤 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهـى❣ دراين شب تورابه مهربانيت قسم دست هاے نيازمندرابےنيازگردان وقلبے نورانےتنے سالم زندگے آرام وخيالے راحت✨ نصيب عزیزانم بگردان @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁الهی به امیدتو 🌺بنام نامت وباتوڪل ☘به اسم اعظمت 🌺میگشایم دفترامروزم را ☘باشدڪہ درپایان روز 🌺مُهرتاییدبندگی ☘زینت دفترم باشد 🌺صبحتون بخیرونیکی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💐💚سلام روزتان معطربه ذکرصلوات برمحمد(ص)وآل محمد(ع) 🌹اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم 💚السلام علیک یابقیة الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆 جزء۲ اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَة القُرآن @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 👇صوت صفحه 28
#حدیث_روز👆 🌍اوقات شرعی به افق تهران ☀️امروز #جمعه22تیرماه1397 🌞اذان صبح:04:15 ☀️طلوع آفتاب:05:58 🌝اذان ظهر:13:10 🌑غروب آفتاب:20:21 🌖اذان مغرب:20:42 🌓نیمه شب شرعی:00:18 @tafakornab👈 @shamimrezvan👈 @zendegiasheghaneh👈
💯مرتبه صلوات برمحمدص وآلش برجلوه ی روی مهدی صلوات برجذبه ی هرنگاه مهدی صلوات مارانبودچوهدیه یی درخوراو بفرست به پیشگاه مهدی صلوات @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
صبح‌ زودبهترین زمان برای نوشیدن آب‌میوه است؛بخصوص اگرازآب سیب،ویاانگوراستفاده كنید،چراكه باعث عملكرددستگاه گوارش،جذب موادمغذی وشادابی می‌شود. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃دوستان مهربانم‌سلام روزآدینه تون به خوشی امیدوارم یه روز عالےڪنار دوستان وعزیزانتون داشته باشید وامروز یڪی ازبهترین جمعه های عمرتون باشه @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍒داستان آموزنده با نام👈 🍒 👈قسمت پنجم برگشتم و حامد و نگاه كردم،خشكش زده بود،چشماش گرد شده بود و فقط اون دخترو نگاه ميكرد،حتی پلک هم نميزد! شاداب دوباره حرفشو تكرار كرد و گفت:شوهر تو مامان منو كشته! بعدش دوباره لقمه ی غذا رو از دست من چنگ زد اين بار به شكم من نگاه كرد و گفت مرسی كه بهم غذا دادی خدا بچه ات رو برات نگه داره بعدشم سريع دويد و از رستوران فرار كرد اينقدر شوكه شده بودم كه نميتونستم دنبالش بدوم و بگيرمش ازش بپرسم كه چرا ميگه حامد مادرشو كشته ؟از كجا ميدونست شوهرمه ؟از كجا ميدونست من باردارم كه اونجوری به شكمم نگاه كرد و اون حرف و زد؟!!! حالم بد شده بود،دستام يخ كرده بودن به قيافه ی حامد نگاه كردم،پريشون بود گارسون گفت:خانوم من كه گفتم اين بچه ديوونس ،بعدش شروع كرد به عذرخواهی از ما، حامد از جاش بلند شد و گفت:بريم! از رستوران كه اومديم بيرون هرچقدر اطراف رو نگاه كردم شاداب رو نديدم نميتونستم دنبالش بگردم،حامد هيچوقت اجازه نميداد،برگشتيم و سوار ماشين شديم سه روز بعد بچه ام سقط شد دكترا ميگفتن رحم مادر آمادگی كافی رو نداشته و به همين دليل بچه سقط شده اما من و حامد شش ماه قبل از بارداری پيش پزشک متخصص رفته بوديم و همه ی آزمايش ها رو انجام داده بوديم و هيچ اثری از نداشتن آمادگی رحم نبود و همه چيز طبيعی بود! من مطمئن بودم كه دعای پر از كينه ی شاداب برای بچه ام باعث شده بود كه بچه ام سقط بشه انگار اون با نگاهش نفرينم كرد بعد از دو ماه افسردگی دوباره رفتم مطب،تا با كار خودم رو سرگرم كنم و فراموش كنم،هم شاداب رو هم سقط بچه ام رو، مستانه گفت:امروز خانوم منصوری نوبت دارن،تنها مريضی بودن كه تو اين دو ماه هر روز تماس ميگرفتن تا به محض برگشتنتون اولين نوبت رو به ايشون بدم ميدونستم كه داره مهتاب رو ميگه،فاميلی مهتاب منصوری بود 👈ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ ====================== http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 💫💫💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشادرایتا👆👆 ======================