eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🍃الهی ☀️صبح را با زمزمه یاد تو آغاز می کنم 🌸🍃که تنها تویی 🌼🍃معبد آرزوهای دست نیافتنی من 🌺🍃بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ 🌸🍃الهی به امید تو @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺✨پنجشنبه خودرا معطر کنید 🌺✨به عطر دل نشین صلوات 🌺✨اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلےٰ 🌺✨مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ 🌺✨وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
﷽ سلام اے معنی آیاٺ قرآن سلام اے جسم عالم را همہ جان سلام اے ناخداے، با خداے ڪشتی دین ڪجایی ڪہ دل عالم زهجرانٺ بسوزد 🌼🍃 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
📜 ✨وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ✨وَكَفَى بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَى بِاللَّهِ نَصِيرًا ﴿۴۵﴾ ✨و خدا به حال دشمنان شما ✨داناتر است كافى است كه ✨خدا سرپرست شما باشد و ✨كافى است كه خدا ياور شما باشد (۴۵) 📚سوره مبارکه النساء ✍آیه ۴۵ 💫💫💫💫💫💫💫💫💫 ‍ 🌷رسول اڪرم (صلی الله علیه و آله) : خانہ اى ڪه درآن قرآن فراوان خوانده شود خيرآن بسيارگردد وبہ اهل آن وسعت داده شود وبراى آسمانيان بدرخشد چنان كه ستارگان آسمان براے زمينيان مےدرخشند 📚كافى ج2،ص610 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯🕯🥀🕯🕯 ‌ پنجشنبه است... باز بی قراری ها... باز دلتنگی ها... باز خاطرات... باز اشڪ و حسرت... باز جای خالی مسافران بهشتی... ًثانیـه ها بوی دلتنگی میدهد.... 🥀یادشان بخیر🥀 عزیزانی ڪه با ما زیستند و.... نیستند.... ❣مُردن آن نیست ڪه درخاڪ سیاه دفن شوم... ❣مُردن آن است ڪه از خاطر تو با همہ خاطره ها محو شوم... با ذڪر یک فاتحه و صلوات یادی ڪنیم از عزیزانی ڪه... 🥀هنوز دوستشان داریم🥀 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✅معجزات مصرف یک سیب قبل از صبحانه❗️ 👈🏻افزایش انرژی بدن 👈🏻کمک به روندلاغـــری 👈🏻پیشگیری ودرمان آلزایمر 👈🏻کاهش خطرابتلا به سرطان 👈🏻تقویت کننده دستگاه گوارش 👈🏻ضدفشارخون بالا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️بگوآیاکسانیکه عالم ودانایند 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز ٢٦ تیر ماه ١٣٩٩ 🌞اذان صبح: ٠۴.١٨ ☀️طلوع آفتاب: ٠٦.٠١ 🌝اذان ظهر: ١٣.١٠ 🌑غروب آفتاب: ٢٠.٢٠ 🌖اذان مغرب: ٢٠.۴٠ 🌓نیمه شب شرعی: ٠٠.١٩ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ 👆 🌸ذكر روز پنجشنبه🌸 🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين 💥معبودي جز خدا نيست 💥پادشاه برحق آشكار ➖➖➖➖➖➖ 💎روز ۵شنبه ۲ رڪعت نمازبـہ نیت ڪسب مال وثروت بخواند‌ و سپس《سوره یاسین》بخواندواین عمل را تا ۳ روز انجام دهد بهتر است  📚گوهر شب چراغ ۱۵۷/ ۲ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام🌺آخرین پنجشنبه تیرماه بخیر و خوشی براتون یک روزقشنگ یک دل آرام یک شادی بی پایان یک نورازجنس امید یک لب خندون یک زندگےعاشقانه هزارآرزوے زیبا ازخداوند خواهانم آخر هفته خوبی داشته باشید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی - 🌹از عمه بعید بود گفتن اون حرفا ….. منم که تو حالی نبودم که حرفاشو جدی بگیرم …… ولی سرنوشت بازی های عجیبی داره ….. یکماه بعد گچ پای منو باز کردن و عکس انداختن و یک گچ سبک بستن طوری که بتونم خودم کارای خودمو انجام بدم، با حال زار و نزار منو از بیمارستان آوردن خونه ولی چه خونه ای ؟.. 🌼🌸.حالا به خونه ای پا می گذاشتم که بدون پدر و مادرم سوت و کور بود همه چیز بوی غم می داد ، اولین باری بود که طعم بد بختی رو می چشیدم … خیلی برام سخت بود ولی چاره ای نداشتم زنده بودم و باید زندگی می کردم ….گفتم منو ببرن تو اتاقم روی تخت با زحمت خوابیدم و اشک ریختم ……. 🌸🌼دو ماه بعد بالاخره اون گچ رو هم باز کردن و تونستم راه برم. هادی با احتیاط منو سوار ماشین کرد و برد بهشت زهرا سر خاک اون دو نفر که همه ی کس من بودن و در یک چشم بر هم زدن هر دو رو از دست داده بودم …. نم نم برف میومد و هوا به شدت ابری و گرفته بود مثل دل من …. رفتم سر مزار و خودمو انداختم روی سنگ قبر… این اولین بار بود…. همین طور گریه می کردم و می گفتم: کاش منم با خودتون می بردین … من حالا تک و تنها چیکار کنم؟ … مگه برای من آرزو نداشتین پس چی شد؟ غلط کردم گفتم بریم شمال اگر نمی خواستید برین خوب به خودم می گفتین من تو این دنیا فقط شما رو می خواستم ……. 🌼🌸وقتی برگشیم خونه فورا رفتم تو اتاقم و روی تخت دراز کشیدم تا کسی با من حرف نزنه ولی اعظم و هادی اومدن رو لبه ی تخت نشستن …. هادی موهای منو نوازش کرد و گفت : من که نمردم قربونت برم من داداش بزرگ تو هستم تا آخر عمر نوکری تو می کنم ….. و خم شد و منو بوسید …. 🌸🌼گفتم هادی دلم تنگ شده چیکار کنم؟ اگر میگی هر کاری برام می کنی بگو الان چیکار کنم ؟ من مامان مو می خوام…. می خوام برم تو بغلش می تونی برام کاری بکنی ؟ گفت : آره خواهر خوشگل من, از این جا میریم تو با من بیا بریم خونه ی ما بعد اینجا رو می فروشیم و هر دو خونه می خریم این طوری بهتر نیست ؟گفتم: نه هرگز من از این خونه بیرون نمیرم ……. (تا اون موقع اعظم و هادی با پسر دوساله شون فرید خونه ی ما بودن هادی منو تا مدرسه می برد و میاورد هر چی محبت توی دنیا بود نثار من می کرد حتی سر غذا برام لقمه می گرفت هروقت میومد خونه یک چیزی برای من خریده بود تا کمبود مامان و بابام رو احساس نکنم …. اونم خودش خیلی غمگین بود …و ابراز ناراحتی می کرد …) تا اون روز …. اعظم به زور قیافه گریونی به خودش گرفت و گفت : الهی اعظم فدای تو بشه ..ما تا کی اینجا بمونیم بیا بریم خونه ی ما تو مثل خواهر منی با هم زندگی می کنیم دیگه؛؛ دنیا که آخر نشده … 🌸🌼 از جا پریدم و گفتم نه امکان نداره خودم تنهایی زندگی می کنم من خونه ی شما نمیام هرگز …هادی با ناراحتی گفت :چی داری میگی؟ تنها که نمی تونی باشی باید یه فکری بکنیم … این بدبخت چه گناهی کرده می خواد بره سر خونه و زندگی خودش توم عزیز منی نمی تونم تو رو تنها بزارم …به گریه افتادم و گفتم هادی جان الهی فدات بشم بزار من تو خونه ی خودمون باشم اذیتم نکن چرا شما ها نمیان اینجا زندگی کنین ؟ خونه ی شما خیلی کوچیکه من اونجا طاقت نمیارم تو رو خدا هادی شما ها بیان ………….. از اونا اصرار و التماس و از من انکار…….. ولی خوب معلومه دیگه حرف من به جایی نرسید …و فردا در عین نارضایتی مقداری از وسایلم و کتابام بر داشتم و موقتاً رفتم به خونه ی اونا ….. 🌸🌼خونه ی هادی یک حیاط کوچیک داشت با یک اتاق سه در چهار که با یک راهرو از آشپز خونه و انباری جدا می شد….. هر چی فکر می کردم چرا اونا راضی نشدن بیان خونه ی ما نفهمیدم تازه اون خونه ی کوچیک اجاره ای هم بود و این خودش برای من معما شده بود…. 🌼🌸غیر از هادی که همیشه با من مهربون بود اعظم هم نهایت سعی خودشو می کرد تا من راحت باشم ولی خوب نبودم اولا نمی دونم چرا احساس می کردم محبت های اونا مصنوعی و افراطی شده دوما خونه ی کوچیک اونا طوری بود که جا برای خودشون هم نبود می خواستم درس بخونم ولی فرید شیطونی می کرد و تمرکز منو بهم می زد تازه شبها هم باید توی راهرو می خوابیدم هوا سرد شده بود از زیر در سوز میومد و من هر شب تا صبح می لرزیدم …… ادامه دارد.... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
✍امیرالمومنین علیه السلام فرمود: زماني بر مردم برسد كه در ميان آنان  از قرآن جز خطوطش، و از اسلام جز اسمش باقي نماند. مساجدشان  در آن زمان از نظر ساختمان آباد، و از نظر هدايت ويران است. ساكنان  و آبادكنندگانش بدترين اهل زمينند، از آنان فتنه برخيزد و گناه  در آنان لانه گيرد، آن كه از فتنه ها كناره گرفته او را به آن باز مي گردانند، و هركه از آن عقب  مانده او را به سوي آن سوق مي دهند. خداوند پاك مي فرمايد: «به خود سوگند خورده ام  كه فتنه اي در ميان آنان برانگيزم كه خردمند در آن سرگردان شود» و اين كار را هم  انجام داده، و ما از خدا مي خواهيم كه از لغزش غفلت ما درگذرد. 📚نهج البلاغه،حکمت۳۶۹ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔕✨ 👆 ✅آثار موسیقی حرام ✍امام صادق عليه السّلام فرمودند: خانه اي كه در آن غناء و ساز و آواز نواخته شود، از مصيبت‌ها و بلاهاي دردناك در امان نيست و دعا در آن خانه مستجاب نمي گردد و فرشتگان به آن خانه وارد نمي شوند. 📚دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۲۸۰ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ ✨الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ﴿۲۴﴾ ✨و بدانيد كه خدا ميان آدمى ✨و دلش حايل مى‏ گردد و هم ✨در نزد او محشور خواهيد شد (۲۴) 📚سوره مبارکه الأنفال ✍بخشی از آیه ۲۴ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
خانوم یه زحمت ... ظرف یه بار مصرف خریدم هر شب خدا رو شکر غذای گرم داریم قاشق و چنگال هم تعداد زیاد گرفتم لطفاً هر شب هر چقدر شد غذا بیشتر درست کن با بچه ها بسته بندی کنید شب میبرم پخش میکنم. خانوم: خدا رو شکر خیلی کار خوبی کردی امشب برای بچه ها قورمه سبزی درست کردم قبل از اینکه خودمون بخوریم ببر لطفاً بچه ها رو هم با خودت ببر تا بفهمند ما چقدر به این کمک ها نیازمندیم خدا رو شکر بابت داشتنتون...
🍇 انگور را با هسته بخورید! ▫️هسته انگور خون را تصفیه و با عفونت های بدن مقابله می کند، بدن را در برابر آلودگی ها حفظ کرده، تأثیر منفی دخانیات را تا حد زیادی کاهش داده و خستگی چشم را رفع می کند. 💕💕 💕💕 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ برای رسیدن به آرامش دو چیز را ترک کن: یکی اینکه بخواهی دائم در مورد دیگران قضاوت کنی یکی اینکه بخواهی دائم مورد تأیید دیگران باشی ❣ 🌼🍃🌸 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
امشب خوبی را ✨ برای کسانی آرزو میکنم که✨ با وجود تمام بدی هایی که دیدند✨ بد بودن را یاد نگرفتند✨ 🌙 ✨ 🌙 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از بنرها
دعایی قوی برای خرید خانه 🏡 به استناد ایه های قرآن شما هم امتحان کنید .ان شا الله صاحبخونه بشید🙏 من که امتحان کردم جواب گرفتم😘☺️ 🌸❖جهت خواندن ذکر روے لینک ڪلیڪ کنید👇👇همه ذکرها اینجاست بعد ورود سرچ کنید😍 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 #ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️ #آیه_های_تجربه_شده_برای_خونه_دار #شدن #آیه_های_مهر_و_محبت😍 #رزق_و_روزی 💸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ❣ ❤️الهی به امیدتو❤️ 🌹سلام امام زمان عزیز صبحی که با نگاه تو آغاز شود بینظیر ترین روز زندگیم خواهد بود ✨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖✨بارالها در این آدینه مبارک عاقبت ما را 💖✨ختم به خیر بگردان 💖✨آمین به برکت صلوات بر حضرت محمد و خاندان پاک و مطهرش 💖✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ 💖✨وآلِ مُحَمَّدٍ 💖✨وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 💖✨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ خیردنیاوآخرت۰۰۰۰☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز ٢٧ تیر ماه ١٣٩٩ 🌞اذان صبح: ٠۴.١٩ ☀️طلوع آفتاب: ٠٦.٠١ 🌝اذان ظهر: ١٣.١١ 🌑غروب آفتاب: ٢٠.١٩ 🌖اذان مغرب: ٢٠.۴٠ 🌓نیمه شب شرعی: ٠٠.١٩ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
بدی های پنهان ، ما را لومی دهند۰۰۰۰ روز جمعه بهار صلواته نفستون رو خوشبو کنید به ذکر "صلوات بر محمد و آل محمد" 💛امام صادق(ع) : ✨ازشامگاه پنج‌شنبه و شب جمعه فرشتگانی باقلم‌هایی ازطلاولوح‌هایی از نقره از آسمان به سوی زمین می‌آیند وتا غروب روز جمعه ثواب هیچ عملی را نمی‌نویسند به جزصلوات بر حضرت محمدوآل محمد💛 💛✨اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 💛✨ مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 💛✨وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم ذکر روزجمعه صدصلوات @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✅خاکشیر قاتل کبدچرب! طب سنتی مصرف خاکشیر را برای پاکسازی کبد توصیه می‌ کند ، ✅هر روز صبح 2 قاشق غذاخوری خاکشیر رو در 2 لیوان آب جوش بریزید , ✅ناشتا میل کنید و تا نیم ساعت چیزی نخورید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســــ🌸ـــلام صبح تابستونیتون🍃🌸 پـر از خـیر و بـرکت 🍃🌸 امروزتون شاد امروزتون بخیر و نیکی🍃🌸 حال دلتون خوب وجودتـون سبز و سلامت🍃🌸 زندگیتون غرق در خوشبختی روزتـون پراز انـرژی مثبت 🍃🌸 جمعه تون پراز خیر و شـادی🍃🌸 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 📝((بخش دوم )) 🌼🌸سال آخر دیبرستان بودم و تنها دلخوشیم شده بود درس خوندن کاری که خیلی دوست داشتم من همیشه یک کتاب تو دستم بود و بدون درس خوندن احساس بدی داشتم …….. 🌸🌼اعظم مرتب از اون خونه ی کوچیک گله داشت…. تا یک شب هادی به من گفت رویا بیا خونه رو بفروشیم و با هم یه خونه بخریم تا راحت زندگی کنیم تو برای خودت اتاق داشته باشی این وضع داره خیلی منو ناراحت می کنه …. 🌼🌸گفتم با هم یعنی چی ؟ نه هر کس برای خودش …. اومد جلو و منو بوسید و گفت یه خونه می خریم که بزرگ و جا دار باشه هر وقت تو خواستی قول میدم سهم تو رو بدم و برای خودت یک کاری بکنی سه دونگ تو سه دونگ من الان اگر اون خونه رو بفروشیم فقط میشه یک خونه خرید خوب تو بگو چیکار کنم ؟ 🌸🌼من موافق نبودم فکر می کردم به زودی میرم تو خونه ی خودمون گفتم چرا نریم اونجا زندگی کنیم؟ … هادی یک قیافه ی حق به جانب به خودش گرفت و گفت : نه …نه من دلشو ندارم برم تو اون خونه و جای اونا زندگی کنم….نه نمیشه ؛؛ دلم نمیاد …… یاد بابا و مامان که میفتم آتیش میگیرم…… رویا جان عزیزم ، من تمام کاراشو کردم مشتری هم داره فقط کافیه تو امضا کنی ….. سرمو با بی حوصلگی تکون دادم….. اونم در یک چشم بر هم زدن یه کاغذ گذاشت جلوی منو گفت امضا کن پرسیدم این چیه ؟ گفت وکالت بده من ترتیب همه ی کارا رو میدم …. 🌼🌸مردد موندم با اون همه لطفی که به من کرده بودن الان چی می خواستم بگم؟ توی رو درواسی مونده بودم …… به اون اعتماد داشتم ولی دلم نمی خواست بهش وکالت بدم ؟ … هادی فهمید که تردید دارم ولی به روی خودش نیاورد و دوباره گفت : چرا معطلی زود باش خواهر عزیزم یه خونه ای می خرم که همه توش راحت باشیم نصف مال تو نصف مال من … 🌸🌼 این طوری خودمم راحت ترم که خیالم از بابت تو جمع باشه ….. با نا رضایتی امضا کردم… از این که به هادی وکالت می دادم ناراحت نبودم و فکر نمی کردم ، اون بد منو بخواد و روزی منو اذیت کنه …. بیشتر به خاطر این بود که دلم نمی خواست خونه ی پدریم فروخته بشه …. یک هفته بعد هادی خوشحال و خندون اومد که خونه خریده و می خواد ما رو ببره و نشون بده . من هنوز سنی نداشتم که متوجه بشم اون داره چیکار می کنه .. 🌼🌸 ولی به این فکر افتادم که چرا موقع خریدن خونه منو نبرده ؟ ازش پرسیدم خیلی عادی گفت رویا جان تو به من وکالت دادی یادت نیست ؟ …. از لحن ساده و قاطع اون حرفشو قبول کردم و دیگه اهمیتی ندادم ….. ✍ادامه دارد...... @tafakornab @shamimrezvan °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°