هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_سی ام ✍ بخش دوم
🌹پرسید: تو چی؟ از کی این احساس رو داشتی؟ گفتم: راستش نمی دونم. من با حال بدی اومدم خونه ی شما. از خودم، از زندگی بیزار بودم و اصلا دلم نمی خواست با شما زندگی کنم. آمده بودم تا راهی پیدا کنم و از اونجا برم ولی خوب… احساسم برام ناشناخته بود و نمی دونستم معنی اون چیه؟ غصه ها و غم های من تو دلم پنهون شده بودن… برای من آسون نبود که همه چیز رو در یک چشم بر هم زدن از دست داده بودم و اونچه که بدست آورده بودم برام مثل حباب بود و هر آن انتظار داشتم بترکه… یک جوری توی زمین و آسمون دست و پا می زدم… تو خونه ی شما محبت دیدم… احساس دیدم و توجه زیاد… وگرنه اون اوایل خودمو موقتی و مهمون می دیدم. باور می کنی هنوزم یک ترس تو دلم هست که نمی تونم این خوشبختی رو باور کنم؟…
🌹اونشب ایرج منو خاطر جمع کرد که هرگز تنهام نمی زاره و برای همیشه با من می مونه. دیگه رسیده بودیم و من رفتم به اتاقم و با عکس اون که زیر بالشم بود خوابیدم.
صبح زود به هوای اینکه ایرج رو قبل از رفتن ببینم از اتاقم بیرون اومدم. ولی اون رفته بود… تعجب کردم همیشه صبر می کرد تا منو ببینه بعد بره… خیال بدی نکردم حتما کار داشته
منم یک چایی خوردم و رفتم دانشگاه… وقتی برگشتم اون هنوز نیومده بود… و از حمیرا هم خبری نبود… عمه به من گفت بیا تو اتاق من کارت دارم عمه جون… یک جوری از نگاهش و نوع حرف زدنش احساس کردم می خواد حرف مهمی به من بزنه و حدس می زدم که چی می خواد بگه… خودش جلو رفت و منم دنبالش…
نشست روی مبل کنار پنجره، به منم گفت بشین. قلبم شروع کرد به زدن…. گفت: درد سرت ندم. تو با بچه های من برام فرقی نمی کنی. خودتم اینو فهمیدی، ولی اگر این شخصیت رو نداشتی من با علیرضا که هیچی با بچه هام مشکل پیدا می کردم… خدا رو شکر که با ما ساختی و صدات در نیومد. نه شکایتی کردی نه بد اخلاقی. تو خیلی خوبی، خانمی، و از همه مهم تر با گذشتی… و من تو رو مناسب می بینم که زن پسرم باشی، حالا می خوام ببینم عروس منم میشی؟ حتما خودت می دونی در مورد کی حرف می زنم؟ گفتم: بله… پرسید خوب چی میگی؟ کار تمومه؟ گفتم: دوست دارم شما خوشحال باشین. هر طوری خودتون صلاح می دونین… و با سرعت از اتاق عمه دویدم بیرون…
صورتم گل انداخته بود و بدنم داغ شده بود. مثل کسی که تب داره از بدنم حرارت بیرون می زد خودمو رسوندم به اتاقم و پریدم روی تخت و عکس ایرج رو در آوردم و برای اولین بار چند بار بوسیدم. باورم نمی شد… فکر اینکه همسر اون باشم و تو این خونه زندگی کنم برام یک رویا بود که به حقیقت رسیده بود…
از پنجره بیرون رو نگاه می کردم نمی دونستم اونشب چطوری با ایرج روبرو بشم یا حتی با علیرضا خان. انتظارم طولانی شد و اون نیومد و بالاخره صدای بوق ماشین رو از دور شنیدم. درِ وردی با سرو صدای زیاد باز شد و ماشین اومد داخل. وقتی نزدیک شد، دیدم که علیرضا خان با اسماعیل اومده… با خودم گفتم حتما عمه بهش گفته شاید رفته چیزی بخره…
داشت غروب می شد رفتم وضو گرفتم نماز بخونم و به شکرانه ی اونچه خدا بهم داده بود سجده کنم… حمیرا داشت میومد بالا بازم احساس کردم حالش خوب نیست رنگ به رو نداشت و کمی می لرزید…
#ادامه_دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی #احکام_غسل
💠 کدام غسل احتیاج به وضو ندارد و می شود با آن نماز خواند؟ 💠
✅ پاسخ:
◀آیت الله خامنهای: کسى که غسل جنابت کرده، نباید براى نماز وضو بگیرد، ولى با غسل هاى دیگر (چه واجب یا مستحبّ) نمىشود نماز خواند و باید وضو هم گرفت.
◀آیت الله مکارم شیرازی: با هر غسلى مىتوان نماز خواند و وضو واجب نیست، خواه جنابت باشد یا غیر آن، واجب باشد یا مستحبّ، ولى احتیاط مستحبّ آن است که در غیر غسل جنابت وضو بگیرد.
◀آیت الله سیستانی: کسى که غسل جنابت کرده، نباید براى نماز وضو بگیرد، ولى با غسل هاى دیگر (چه واجب یا مستحبّ) غیر از غسل استحاضه متوسطه نیز مىتواند بدون وضو نماز بخواند.
➖➖➖➖
📝 توضیح المسائل مراجع، م 391 آیت الله خامنهاى، اجوبه، س 188
#احکام_جنابت #احکام_بانوان
🔻🔻🔻🔻🔻
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ ﴿۶۰﴾
✨مگر پاداش احسان جز احسان است (۶۰)
📚سوره مبارکه الرحمن
✍آیه ۶۰
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
🔷🔸 هـر شـــ🌙ـــب یـــڪ🔸🔷
↯↯ داســــتــان مـعـنـــوی ↯↯
خاطرهای شنیدنی از روحانی زندان رجایی شهر تهران درباره «حکم قصاص یک قاتل، وقتی حضرت ابوالفضل علیهالسلام پادرمیانی میکند.
حدود ۲۳ سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در کبابی فردی مشغول به کار میشود،
بعد از مدتی یک شب بعد از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع میکند و میرود در بالکن مغازه تا استراحت کند
درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه میکند و در جریان سرقت پولها، صاحب مغازه به قتل میرسد و او متواری میشود،
خلاصه بعد از مدتی، او را دستگیر میکنند و به اینجا منتقل میشود
بعد از صدور حکم قصاص، اجرای حکم حدود ۱۷-۱۸ سال به طول میانجامد.
میگویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و به قول معروف پوست انداخته و اصلاح شده بود.
آنقدر تغییر کرده بود که همه زندانیها عاشقش شده بودند.
خلاصه بعد از ۱۷-۱۸ سال، خانواده مقتول که آذری زبان هم بودند، برای اجرای حکم میآیند
همسر مقتول و سه دختر و هفت پسرش آمدند و در دفتر نشستند، فضا سنگین بود و من با مقدمهچینی، از اولیای دم خواستم که از قصاص صرف نظر کنند.
همسر مقتول گفت: من قصاص را به پسر بزرگم واگذار کردهام و پسر بزرگ هم گفت که قصاص به کوچکترین برادرمان واگذار شده
به هر حال برادر کوچکتر هم زیر بار نرفت و گفت اگر همه برادر و خواهرهایم هم از قصاص بگذرند، من از قصاص نمیگذرم!
زمانی که پدرم به قتل رسید من خیلی بچه بودم و این سالها، یتیم بودم و واقعاً سختی کشیدم به هر حال روی اجرای حکم مصر بود.
من پیش خودم گفتم شاید اگر خود زندانی بیاید و با آنها روبهرو شود، ممکن است چیزی بگوید که دلشان به رحم بیاید،
بنابراین گفتم زندانی خودش بیاید یادم هست هوا به شدت سرد بود و قاتل هم تنها یک پیراهن نازک تنش بود وقتی آمد، رفت کنار شوفاژ کوچکی که در گوشه اتاق بود ایستاد به او گفتم اگر درخواستی داری بگو
او هم آرام رو به من کرد و گفت تنها یک نخ سیگار به من بدهید کافی است
یک نخ سیگارش را گرفت و هیچ چیز دیگری نگفت.
وقت کم بود و چاره دیگری نبود
بالاخره مادر و یکی از دختران در دفتر ماندند و ۹ نفر دیگر برای اجرای حکم وارد محوطه اجرای احکام شدند
جالب بود که مادرشان موقع خروج فرزندانش از دفتر به آنها گفت که اگر از قصاص صرف نظر کنند شیرش را حلالشان نمیکند!
به هر حال شاگرد قاتل، پای چوبه ایستاد و همه چیز آماده اجرای حکم بود که در لحظه آخر او با همان آرامشش رو به اولیای دم کرد و گفت:
من فقط یک خواسته دارم
من که منتظر چنین فرصتی بودم گفتم دست نگهدارید تا آخرین خواستهاش را هم بگوید
شاگرد قاتل، گفت: ۱۸ سال است که حکم قصاص من اجرا نشده و شما این مدت را تحمل کردهاید، حالا هم تنها ده روز تا محرم باقی مانده و تا تاسوعا، بیست روز
میخواهم از شما بخواهم که اگر امکان دارد علاوه بر این هجده سال، بیست روز دیگر هم به من فرصت بدهید
من سالهاست که سهمیه قند هر سالم را جمع میکنم و روز تاسوعا به نیت حضرت عباس علیهالسلام، شربت نذری به زندانیهای عزادار میدهم
امسال هم سهمیه قندم را جمع کردهام، اگر بگذارید من شربت امسالم را هم به نیت حضرت ابوالفضل علیهالسلام بدهم،
هیچ خواسته دیگری ندارم
حرف او که تمام شد یک دفعه دیدم پسر کوچک مقتول رویش را برگرداند و گفت من با ابوالفضل علیهالسلام در نمیافتم
من قصاص نمیکنم
برادرها و خواهرهای دیگرش هم به یکدیگر نگاه کردند و هیچکس حاضر به اجرای حکم قصاص نشد!
وقتی از محل اجرای حکم به دفتر برگشتند، مادرشان گفت چه شد قصاص کردید؟
پسر بزرگ مقتول هم ماجرا را کامل تعریف کرد جالب بود مادرشان هم به گریه افتاد و گفت به خدا اگر قصاص میکردید شیرم را حلالتان نمیکردم.
خلاصه ماجرا با اسم حضرت عباس علیهالسلام ختم به خیر شد و دل ۱۱ نفر با اسم ایشان نرم شد و از خون قاتل عزیزشان گذشتند.
گر چه بیدستم ولی من دستگير دستهايم
نام من عباس و مفتاح در باب الشفايم
مادرم قنداقهام را دور بيرق تاب داده
من ابوالفضلم دوای دردهای بیدوايم
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از بنرها
سلام دوستان تصمیم گرفتیم که کانال ذکر روزانه وتعقیبات نماز را در ایتا برپاکنیم
#مفاتیح_ورساله_همراه
#یاوران_نماز
لطفا باجوین شدن ماروحمایت کنید👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1501757468C885d27dfb4
#ذکر_روزانه_وتعقیبات_نماز👆
هم اکنون دعا وزیارت واعمال روزسه شنبه وتعقیبات نمازمغرب وعشا
لطفا حمایت کنید🙏
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
حکایتی زیبا 👌
درباره حق الناس حتما بخونید
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ .
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ،
که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ
ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺑﺨﻮﺍﺑﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد
فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود.
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدنﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه ﺨﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ .
ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪنکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ.
ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند:
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ (ﺧﺮ ) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ .
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و....
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید .
ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ .
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ
ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ !
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید:
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ
ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ...
ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست
هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...
ای کاش این
حکایت به گوش همگان برسد🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#عکس_نوشته👆 #پیام_سلامتی
✅9 بیماری که میشود با 9 میوه خشک آن را درمان و یا از ابتلا به آن پیشگیری کرد ! (☝️🏻)
در حالت طبیعی میوه خشک شده میتواند یک میان وعده مناسب برای دفع احساس گرسنگی باشد
و میتوان برای مدت زمان طولانی نگهداری کرد و از همین رو میتواند جایگزین مناسبی برای میوه تازه در خارج از فصل آن باشد.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
قبل از اینکه صحبت کنید
کلمات را از سه دروازه عبور دهید
اولین دروازه، از خود بپرسید:
آیا این حرفی که می خواهم بزنم حقیقت است؟
دومین دروازه بپرسید
آیا لازم است الان مطرحش کنم؟
سومین دروازه بپرسید
آیا حرفم نیش و کنایه ندارد که کسی را برنجاند
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هرکجا
پر بکشم سوی حرم می آیم
چون کبوتر
شده ام رام اباعبدالله...
السلام علی الحسین
وعلی علی ابن الحسین
وعلی اولاد الحسین
وعلی اصحاب الحسین
شبتون حسینی🌙
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
299.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نام تو " به یاد تو
وتنها و تنها بخاطرتو
روز را آغاز میکنیم
خـــــدایا
دراین روزهای معنوی
حال خوب ، رزق بسیار
برکت زیاد موفقیت و
آرامش را به ما عطا کن
❣بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ❣
❤️الهی به امیدتو❤️
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
💚 #سلام_آقای_من💚
💝 #سلام_پدر_مهربانم💝
️از قلب داغدیده ندا میرسد بیا
️ازحنجر بریده ندا میرسد بیا
ای داغدار لعل لب و چوب خیزران...
عجّل علی ظهورک یا صاحب الزمان
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
3.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلام_اربابم
در پای حسین سر فشاندن
چه خوش است
وز خاک درش بوسه ستاندن
چه خوش است
یک روز وضو گرفتن
از آب فرات
وندر حرمش نماز خواندن
چه خوش است
السلام علیک یا اباعبدالله 🏴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh