eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بنرها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯♥️ اگر میخواهی قلب فردی را از راه دور بدست بیاوری این دعا 🤲را به نیت آن فرد بخوان کمتر از سه روز مطیع و عاشقت شود و خودش را به شما میرساند🏃‍♀🏃 دریافت دعا 👇 به دست نا اهلان ندهید⛔️زودجوین شو تا پاک نشده👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و پنجم ✍ بخش سوم 🍓باور کن رویا خیلی دوستت دارم که می توونم به خاطر تو اینو تحمل کنم …. کاش حرفشو بهم می زد ولی همش به شوخی برگزار می کنه …… حالا بگو من چطوری تو رو بزارم و برم ؟ من وقتی صبح ها میرم سر کار ، تا وقتی بر می گردم چشمم به ساعته که کی تو رو می بینم باور کن دلم تنگ میشه بی قرار میشم ، وقتی تو رو می بینم دلم می خواد بغلت کنم و یک ساعت از جام تکون نخورم …. حالا باید این مدت دوری تو رو تحمل کنم …. گفتم : ایرج هیچی نگو که دلم خیلی تنگه ، تو میری و این منم که باید چشم براهت بمونم اگر بیشتر طول بکشه چیکار کنم نکنه دیر بیای ؟ .. نکنه … اصلا نیای ؟ ….. 🍓دستشو انداخت گردن من و سرشو گذاشت کنار سرم و گفت : مگه طاقت میارم ؟ چی داری میگی ؟ این حرفو نزدن با خودتم همچین فکری نکن من هر روز باهات حرف می زنم هر طور شده بهت تلفن می کنم …. بعد دستمو گرفت تو دستش و فشار داد قلبم براش می زد دلم می خواست خودمو بندازم تو آغوشش و تا ابد بمونم ولی خجالت می کشیدم ….. راه افتاد … و گفت من فردا میام دانشگاه دنبالت یک دور می زنیم و بعد میریم خونه … و تا موقع پرواز می خوام پیشم باشی …. گفتم من فرودگاه نمیام نمیتونم ببینم داری ازم دور میشی …. گفت : اگر نیای من نمی تونم برم می خوام تا آخرین لحظه ببینمت خواهش می کنم بیا تو رو خدا بیا ….. ساکت شدم نمی خواستم اون بفهمه بغض کردم …. اون همین طور تو خیابون ها دور می زد …و با هم حرف می زدیم … 🍓وقتی رسیدیم خونه همه خواب بودن و من با سرعت رفتم تو اتاقم کمی بعد هم ایرج اومد بالا یک ضربه ی خیلی کوچیک زد به در …. لای درو باز کردم و آهسته گفتم چیکار داری ؟ برو بخواب…. گفت: نمی دونم شاید بهت گفته باشم…ولی یادم نیست … می خواستم بگم عاشقتم خیلی دوستت دارم … گفته بودم ؟ گفتم من که یادم نیست ولی خوب شد گفتی ؛؛ گفت میشه یک کم از موهات رو بدی با خودم ببرم ؟ گفتم این لوس بازی ها رو از کجا یاد گرفتی ؟ من باید تو قلبت باشم برو بخواب که فردا خیلی کار داری شب بخیر ….. 🍓اونشب من با ترس از دست دادن ایرج تا صبح نخوابیدم علیرضا خان حرفی نمی زد ولی من از کاراش می فهمیدم که دلش نمی خواست من با ایرج ازدواج کنم شاید هم واقعا به خاطر تورج بود و شاید هم چون من دختر برادر عمه بودم راضی نبود … به هر حال اینا فکرایی بود که من می کردم و خودمو با اونا آزار می دادم … روز شنبه بود و دکتر جمالی با ما درس داشت اون روز دیدم که یک جور دیگه به من نگاه می کنه و هر وقت نگاهش به من میفته لبخند می زنه …… خیلی خوشم نمیومد ولی چون اون دکتر حمیرا بود عکس العملی نشون ندادم …ولی اون روز از درسی که خیلی دوست داشتم چیزی نفهمیدم … ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
🌸امام صادق علیہ السلام؛ ⇦شایستہ نیست ڪہ زن مسلمان ، ⇦آنگاہ ڪہ از خانہ خویش بیرون مے رود ⇦لباس خود را وسیلہ ⇠جلب توجہ دیگران⇢ نماید ✿ڪافے، ج ۵،ص ۵۱۹✿ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و پنجم✍ بخش چهارم 🍓ایرج منتظرم بود با عجله خودمو بهش رسوندم .. کنار ماشین وایستاده بود گفتم سوار شو سرده … و خودم نشستم تو ماشین فورا دستمو گرفت منم دلم می خواست هر چی بیشتر بهش نزدیک بشم …. حسش کنم تا وقتی ازش دور میشم گرمای بدنش رو تو وجودم نگه دارمم ….. با یک ذوق بچه گونه به من گفت : ببین روی صندلی عقب چی برات گذاشتم …. یک جعبه اونجا بود برداشتم و بازش کردم یک دوربین عکاسی لوبیتل بود ، من همچین چیزی رو ندیده بودم ….. که یک دوربین می تونه عکس رو همون جا چاپ کنه و بیرون بده خیلی هیجان انگیز بود … 🍓گفتم : چرا این کارو کردی دستت درد نکنه من خیلی خوشحال شدم گفت : می خوام اول خودم ازش استفاده کنم الان میرم جایی که چند تا عکس ازت بگیرم با خودم ببرم و توام در نبودن من هر روز از کارایی که می کنی عکس بنداز و وقتی من اومدم بهم نشون بده… انشالله با همین دوربین از بچه هامون هم عکس می گیریم ….. کمی بعد ما تو بلوار الیزابت بودیم اونجا خیلی خلوت و قشنگ بود …. پیاده شدیم و اون از من و من از اون عکس انداختیم که همون جا عکس از توی دوربین اومد بیرون ………… 🍓خیلی برام جالب بود و این بهترین چیزی بود که اون می تونست دم رفتن به من بده و من هیچی براش نگرفته بودم ……. وقتی رسیدم خونه رفتم تو اتاقم و یکراست چمدونم رو بیرون کشیدم و یک ساعت جیبی کوچک که یادگار بابام بود در آوردم و کمی از موهام رو قیچی کردم و گذاشتم توش تا در یک موقعیت بهش بدم …. عمه شام رو زودتر داد تا برن فرودگاه …. من قصد نداشتم برم چون می ترسیدم علیرضاخان چیزی بگه که باعث ناراحتی بشه …. ایرج داشت تو اتاقش حاضر می شد حمیرا اومد و ازم پرسید تو مگه نمیای ؟ گفتم نه …. 🍓گفت : بلند شو زود باش خودتو لوس نکن تو باید بیای زود باش ، گفتم تو رو خدا اصرار نکن نمی تونم بیام ……… با بی حوصلگی گفت : ای بابا خودت می دونی … و رفت پایین .. ایرج داشت حاضر می شد وایستاده بودم تا ببینمش و باهاش خداحافظی کنم چمدون به دست اومد … تا چشمم بهش افتاد اشکم سرازیر شد رفتم جلو و فورا ساعت رو کردم تو دستش و گفتم این پیشت باشه تا برگردی ساعت بابامه برام خیلی عزیزه …. بهم نگاه کرد و درِ ساعت رو باز کرد … گفت تو که گفتی لوس بازیه …من این لوس بازی رو روزی صد بار بو می کنم …عمه صدا کرد ایرج دیر میشه کجایی زود باش …. 🍓گفت بدو حاضر شو که بدون تو نمیرم ….گفتم نه من نمیام الان خداحافظی می کنیم یک مرتبه منو گرفت تو بغلش و صورتم رو بوسید و کنار گوشم گفت اگر نیای برمی گردم تو اتاقم …. صدای عمه اومد که داد زد رویا تو کجایی زود باش دیگه …. تو دلم گفتم علیرضاخان هر چی می خواد بگه؛؛ بگه من میرم می خوام تا ثانیه ی آخر پیش ایرج باشم …… سریع آماده شدم و با اونا رفتم …… و بالاخره ایرج آخرین نگاه عاشقانه رو به من انداخت و رفت که سوار هواپیما بشه …اون که دور می شد احساس می کردم برای آخرین بار اونو می ببینم دلم داشت می ترکید بدون اختیار اشکهام ریخت. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
🌴🌴🌴🍀🍀🍀🌴🌴🌴 در مورد تاتوی ابرو چند نکته باید توجه شود: ۱. ‌اگر عرفاً زینت و آرایش محسوب ‌شود باید از نامحرم پوشانده شود. اما کسانی که ابرویشان از بین رفته و فقط یک ابروی معمولی و بدون زیبایی خاصی را تاتو می‌کنند یا قسمت ‌های از بین رفته لابه ‌لای ابروان خود را ترمیم می‌کنند، به طوری که عرفاً زینت و آرایش (حتی جزئی) حساب نمی شود، پوشاندن آن لازم نیست. ۲. ‌زمان تاتو کردن، ‌با این فرض که تا چند روز نمی ‌توان به آن قسمت آب زد، ‌باید زمان به خصوصی باشد. در غیر این صورت حرام است. و آن زمان عبارت است از زمانی که: ) نماز بر بانوان واجب نیست؛ مانند اینکه خانم عادت ماهیانه است یا وقت نماز نیست؛ مثل اینکه ساعت ده صبح است. #ب) نماز بر بانوان واجب است: (عادت ماهیانه نیست و اذان هم گفته شده) اول وضو گرفته شود (توصیه می‌شود اول نماز اقامه شود، بعداً تاتو صورت گیرد.) برای نمازهای بعدی (مثلاً نماز مغرب و...) ‌تا زمانی که آب برای آن قسمت ضرر دارد، طبق احکام طهارت ‌عمل می‌ گردد. پس از سپری شدن مدتی که آب برای ابرو مضر بود، چون به صورت زیر پوستی تاتو انجام شده، وضو و غسل معمولی صورت خواهد گرفت. بر گرفته از سایت ایه الله خامنه ای
🍂اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ 🍁يَوْمٌ لَا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ 🍂يَوْمَئِذٍ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ 🍂پيش از آنكه روزى فرا رسد كه آن را از جانب خدا 🍁برگشتى نباشد پروردگارتان را اجابت كنيد 🍂آن روز نه براى شما پناهى و نه برايتان 🍁مجال انكارى هست 📚سوره مبارکه الشورى ✍آیه ۴۷
🥜 اگر سرما خورده اید و یا دچار آنفولانزا شده اید، خوردن کدو تنبل🥜 را فراموش نکنید. کدوحلوایی به دليل داشتن ويتامين CوE براي كساني كه به سرما خوردگي دچارند بسيار مفيد است...
✨﷽✨ ✨ هیچ وقت با دل آدمهای مهربون بازی نکنید چون نمیتونن انتقام بگیرن نه دلشون میاد، نه راهشو بلدن اینجاس که خدا دست به کارمیشه
بهترین آرزویی که میتونم امشب براتون داشته باشم اینه که خدا آنقدرعاشقانه نگاهتون کنه که حس کنید مهم ترین و خوشبخت ترین موجود کائنات هستید ✨💫 💖↝ ↜💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا با توکل به تو آبـ🌼ـان ماه را آغاز میکنیم 1ماه خیر وبرکت 1ماه سلامتی و سعادت 1ماه آرامش و پیشرفت 1ماه زندگی پر از موفقیت به همه ما عطا بفرما❣ 🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 🍃الهی به امیدتو🍃
‍ ‍ 🍃🌼شروع آبان ماه تون معطر به عطر خوش صلـوات بر محمد و آل مطهرش🍃 🌼 🍃🌼 اللَّـهُمَّ 🌼🍃 🍃🌼 صَلِّ 🌼🍃 🍃🌼 عَلَى 🌼🍃 🍃🌼 مُحَمَّد 🌼🍃 🍃🌼وعلی آلِ🌼🍃 🍃🌼 مُحَمَّد 🌼🍃 🍃🌼 وعجل فرجهم 🌼🍃
﷽❣ ❣﷽ ✨ای حضرت حاضری که ناپیدایی ✨غایب شده از زشتی و نازیبایی ✨شرمنده که جای آمدن،میگوییم ✨آقا،تو چه وقت پیش ما می آیی صبحم به نام تو ☀️تعجیل در فرج ۵ صلوات
سلام اربابم✋🌸 🌹خوش بادنسیمے ڪه زایوانِ توباشد 🌻شاداسٺ هرآن کس ڪه پریشانِ تو باشد 🌹ای ڪاش ڪه صدبار زعشقِ توبمیرم 🌻هربارسرم بر روے دامانِ تو باشد. 🌹کارم اینست که هر روز همان اول صبح☀️ 🌻یک سلامی طرفِ کرببلایت بکنم °【♡ دست بر سینه 🌹و با دیده ی پر اشک خود طلبِ دیدنِ آن صحن و سرایت بکنم ✨اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ ✨وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ✨وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ ✨وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن 【♥️】
☝️۰۰۰۰ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز ١ آبان ماه ١٣٩٩ 🌞اذان صبح: ٠۴.۵٣ ☀️طلوع آفتاب: ٦.١٧ 🌝اذان ظهر: ١١.۴٩ 🌑غروب آفتاب: ١٧.٢٠ 🌖اذان مغرب: ١٧.٣٨ 🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.٠٧
☝️☝️ لااله الا الله الملک الحق المبین... ذکر روز پنجشنبـــه...صدمرتبه... 👆 🌸ذكر روز پنجشنبه🌸 🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين 💥معبودي جز خدا نيست 💥پادشاه برحق آشكار ➖➖➖➖➖➖ 💎روز ۵شنبه ۲ رڪعت نمازبـہ نیت ڪسب مال وثروت بخواند‌ و سپس《سوره یاسین》بخواندواین عمل را تا ۳ روز انجام دهد بهتر است  📚گوهر شب چراغ ۱۵۷/ ۲
⚠️خوردن یك صبحــــانه كامل، به دلیل تامین نیازهای غذایی باعث كنترل وزن و پایین آمدن مقداركلسترول خون میشود، ناراحتی های گوارشی را ازبین میبرد وجذب ویتامین ها را افزایش میدهد. ‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹به اولین روز آبان خوش آمدید🌹 🌹 تقدیم به دوستان گلم🌹 🌷 اولین روز 🌷 🌷آبـ❤️ـان مـاه رسید🌷 🌷خـــــوب یــــا بــــــــد🌷 🌷مهرمـــاه تـــمام شـــــد🌷 🌷الهی آبـــان ماه براتون🌷 🌷 پر از برکت و شادی🌷 🌷پــر از آرامـــش 🌷 🌷خوشبختی 🌷 🌷موفقیت🌷 🌷ایمان 🌷 🌷آرزوهاتون🌷 🌷 برآورده به خیر🌷 🌷 صحت و سلامتی 🌷 🌷روزی شماوعزیزانتون🌷 🌷 رحمت خداوند 🌷 🌷بدرقه ی راه و 🌷 🌷 زندگیتون🌷 🌷باشه🌷
☝️ ⚜🍃سوره يوسف را بنويسد و شب هنگام از خانه خارج گشته و در شكاف ديواري پنهان كند و موقع برگشتن به پشت سر خود نگاه نكند بعد از سه روز او را براي شغلي دعوت كنند و مشغول گردد." ولي ميبايست چند مورد حتماٌ رعايت شود. اول : در نوشتن آيات طهارت و وضو داشتن رعايت گردد , قلم و كاغذ غصبي و نجس نباشد .ديواري كه كاغذ در آن پنهان ميشود غصبي و ناپاك نباشد . موقع برگشتن به هيچ وجه نبايد به پشت سر نگاه كرد. ⚜🍃رفع فقر- از حضرت امام صادق(ع) منقولست هركس سوره كهف را بنويسد و در شيشه سر تنگ نهد و آنرا در منزل خود نگه دارد از درويشي و وام خلاص شود و او و اهل و عيالش محتاج نشوند و هيچ كس نتواند به او بدي برسان ⚜🍃 براي مال وثروت :روز 5 شنبه دو ركعت نماز بخواند وبعد از نماز سوره ي يس را بخواند واين عمل را تا سه روز انجام دهد كه مجرب است ⚜🍃مداومت بر اسم "اَلصَمَد" اثر عجيبي در رفع گرسنگي دارد ♻️منبع📚ک اذکار و ختومات مجرب ج 2 ص53
👆 🌸✨ هر کس طالب جاه و بزرگي باشد 👈روزي ۷۰۰۰ بار اسم مبارك « » را بخواند 👈قدر و شرف يابد.💫 📚اسماء الحسنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در اولین پنجشنبه آبان‌ماه 🌸🍃 زندگی آروم تن سالم لب خندون دل خوش یک عالمه خوشبختی و یک زندگی صمیمی ازخداوندمهربان برای شما خواستارم❣ آخر هفته تون شاد و زیبا🌸🍃
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "‌ "بر اساس داستان واقعی و ششم ✍ بخش اول 🌺اشکهام طوری می ریخت که دیگه نمی تونستم ببینمش یک دفعه برگشت و با سرعت اومد طرف ما و خودشو رسوند به عمه و علیرضا خان و گفت : امانتی من دست شما سپرده مواظبش باشین .. علیرضا خان گفت : برو نگران نباش ما هستیم .. و بعد دوباره عمه را بغل کرد عمه دستی به پشتش زد و گفت : آره برو پسرم مثل چشمم ازش مواظبت می کنم بعد نگاهی به من کرد و رفت …… عمه همین طور که گریه می کرد سرشو آورد کنار گوش منو گفت پدر سوخته می خواست تو رو بغل کنه روش نشد منو بغل کرد …. حمیرا بازوی منو گرفت و گفت گریه نکن تا چشم بهم بزنی برگشته جایی نمی ره که زود میاد …. ما تا اون سوار هواپیما شد و از زمین بلند شد پشت شیشه وایستادیم ….. انگار جون داشت از تنم بیرون می رفت ……. 🌺بدون اون برگشتیم خونه … به نظرم همه جا خالی بود … دلم قرار و آروم نداشت طاقت نداشتم تا اومدنش صبر کنم با عجله رفتم تو اتاقم …. و دستمو گذاشتم روی صورتم و های های گریه کردم اصلا متوجه نشدم که عمه و حمیرا اومدن تو اتاقم برای اولین بار احساساتم رو نسبت به ایرج می دیدن دیگه دلم می خواست همه بدونن که چقدر دوستش دارم … دیگه برام مهم نبود که کسی خوشش میاد یا نه …. با حال نزاری گفتم حمیرا چطوری تحمل کنم تا اون برگرده ؟ 🌺حمیرا منو بغل کرد و گفت : می دونی ایرج به من چی گفت ؟… .همون طور که گریه می کردم سرمو تکون دادم گفت : رویا تو رو از من بیشتر دوست داره تنهاش نزار تا من بیام حالا راست گفته یا الکی بهش گفتی ؟ اگر منو بیشتر دوست داری خوب ایرج رفته من که اینجام با هم خوش میگذرونیم تا اون بیاد ……… عمه گفت : اگر قرار باشه از الان اینطوری بکنی تا اون برگرده چیزی ازت نمی مونه عمه جون خودتو جمع و جور کن ، و به خودت دلداری بده…. یکی دو روزی بگذره عادت می کنی امشب برو تو اتاق حمیرا بخواب گفتم نه دیگه نزدیک صبح شده.. فردا خیلی درس دارم سرم گرم میشه ….. 🌺عمه گفت باشه پس بگیر زود بخواب ؛ حمیرا توام برو بخواب مادر بی خوابی برای تو خوب نیست … و داشت از اتاق می رفت بیرون که صدای زنگ تلفن … هر سه ی ما رو از جا پروند …. بهم نگاه کردیم … کی می تونست باشه ؟ حمیرا گفت ایرج که نیست هنوز تو راهه پس کیه ؟ عمه گوشی رو برداشت و گفت : الو بفرمایید …..جانم عزیزم آخه تو کجایی مادر … الهی مادر فدات بشه چرا جواب تلفن رو نمیدی ؟ جانم …..(و همین طور دستشو به طرف حمیرا بالا و پایین می برد که یعنی بیا ) آره عزیزم …ما خوبیم …تو چطوری ؟ مامانت اینجاس می خواد باهات حرف بزنه… رنگ حمیرا مثل گچ دیوار سفید شده بود تمام بدنش می لرزید و قدرت نداشت تا دم تلفن بره من گرفتمش با دو دست بازوی منو گرفت و رسوندمش به گوشی …. همین طور که لبهاش بهم می خورد با دستهای لرزونش گوشی رو گرفت. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
💎امام عسکری علیه السلام: ✳️هرکه زیاد بخوابد، خواب های پریشان ببیند. 📚میزان الحکمه،ج۱۲، ص۴۹۳ 〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿ 💎امام حسن عسکری(ع): ♻️به درستی که قلب گاهی آماده و گاهی خسته است، ✳️ زمانی که قلب شما آمادگی داشت و با نشاط و سرحال بود، ♻️ آن را به انجام نوافل وادارید، ✳️و زمانی که خسته بود ، به واجبات اکتفا کنید ... 📚مستدرک الوسائل، ج 1، ص 177
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و ششم ✍ بخش دوم 🌺گفت : مامان جان نگارم … عزیز دلم …( شروع کرد به گریه کردن) …. الهی قربونت برم,, الهی فدات بشم ، تو رو خدا گریه نکن طاقت ندارم دل منم خیلی برات تنگ شده…. دیگه بیا مامان من به خاطر تو خوب شدم.. دیگه اذیتت نمی کنم ……… راست می گی فدات بشم ؟ کی بهت گفت ؟….. حتما ؟… کی ؟ الهی قربونت برم نگارم … پس منتظرت میشم خیلی دلم برات تنگ شده ، بهم خبر بده مامان ، تو خوبی ……. الهی من بمیرم دخترم منم همین طور ….بابات ؟ آره باشه حرف می زنم …… باشه منتظرتم .. الو سلام … آره خوبم خیلی بهتر شدم … تو چطوری ؟ … جانم … نه من نمی تونم ، شما ها بیاین نگار راست گفت میای ایران ؟ …. نه من که نمی تونم تو نگار رو بردار بیار ، خیلی دلم تنگ شده …… باشه باشه …….کی ؟ حالا حدود شو بگو ببینم تا کی منتظر باشم …. مرسی رفعت خوشحالم کردی …. زنگ بزن منتظرم نزاری ها …. باشه آره گفتم که خیلی خوبم ….. 🌺ایرج گفت ؟ کی زنگ زد ؟ آره خیلی بهترم شماها چطورین ؟ ….. کی ؟ ایرج به من نگفت … آره امشب پرواز کرد الان تو راهه ….. باشه … باشه .. منتظرم …… منم همین طور … خدا حافظ …. در حالیکه هنوز دستش می لرزید گوشی رو گرفت روی قلبش و یک کم موند عمه گوشی رو ازش گرفت منم دستشو گرفتم و نشوندمش روی تخت …. برگشت نگاهی به من کرد و خودش انداخت تو بغلم و گفت : وای رویا باورم نمیشه دارن میان تا بیست روز دیگه میان من نگار و می ببینم باور می کنی ؟ ایرج باهاشون در تماس بوده همه چیز رو گفته بود … اییییییی خدا شکر هزار مرتبه شکر …. بعد هراسون شد و گفت کلید … کلیدا کجان ؟ 🌺عمه گفت دست منه نگران نباش بهت میدم خوب بزار بیان همین جا ….. گفت : نه ؛ نه ؛ می خوام نگار برگرده تو خونه ی خودش دیگه نمی زارم ازم جدا بشه قول میدم خوب بشم …. صبح باید بریم و خونه رو روبراه کنیم … توام میای رویا ؟ کمک کن تا همه‌ چیز رو برای اومدن نگار و رفعت حاضر کنم ….. گفتم : تو داری می لرزی اول باید آروم بشی؛؛ هنوز وقت هست … من صبح کلاس دارم ولی تا اومدم حاضرم که بریم ……. دستشو گذاشت روی پیشونیش و گفت : رفعت گفت ده روز به عید میان الان چقدر تا عید مونده گفتم الان بیست و پنج بهمن درسته تقربیا بیست و پنج روز دیگه حالا وقت داری تا خودتو آماده کنی … منظورم خودته می فهمی ؟ گفت : کِی باید بریم دکتر ؟ عمه گفت ده ؛دوازده روز دیگه …. من گفتم می خواین وقت بگیرم زودتر برین ؟ 🌺حمیرا با اشتیاق گفت آره می خوام باهاش حرف بزنم ببینم چیکار کنم … اصلا یک چیزی بده که دیگه بدنم نلرزه …. گفتم : حمیرا جان تو فقط الان ضعیف شدی بیشتر بخور چیزای مقوی که سر حالت کنه ، این با من عمه تو فقط بخور بهت قول میدم این حالت توام دیگه از بین بره …. پرسید فردا کی میای؟ تا بریم اون خونه گفتم : فردا ساعت سه تعطیل میشم ولی دوشنبه زود میام … نه اصلا نمیرم و از صبح زود با هم میریم و ترتیبشو میدیم خوبه ؟ …. آتیشی که به جونم افتاده بود و با تلفن نگار خاموش شده بود و با رفتن عمه و حمیرا دوباره شعله ور شد و یادم اومد که ایرج هر لحظه داره ازم دور و دور تر میشه غم دنیا تو دلم بود و ترس از آینده … آینده ای که می خواستم با ایرج بسازم و بدون اون هیچ چیز و هیچ کس رو نمی خواستم …. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
✨ وقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ✨و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکی کنید! هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو! ✨And your Lord has decreed that you not worship except Him, and to parents, good treatment. Whether one or both of them reach old age [while] with you, say not to them [so much as], "uff," and do not repel them but speak to them a noble word. 📚 سوره اسراء ، آیه 23
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ آموزش خلاصه ای از وضوی جبیره☝️ ➖➖➖➖➖➖ 💬سوال اگه در فضاي مجازي دروغ بگيم اشکال داره چون کسي مارو نميشناسه؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍پاسخ اگر چه فضای مجازی افراد پنهان هستند اما گفتن دروغ آثار منفی خود را دارد. چون کسانی که می شنوند باورشان می شود و اثر منفی خود را دارد. امروز فضای مجازی آثارش کمتر از فضای حقیقی نیست. گاهی آثار مخرب دروغ در فضای مجازی به جهت گسترده بودنش بسیار مخرب تر است. 🔸 برای ترویج احکام ؛ حداقل برای یک نفر ارسال بفرمایید👇 🆔 لینک کانال👇