eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🍀الهی به امیدتو🍀 بہ نام او ڪه... رحماڹ و رحیم است بہ احساڹ عادت وخُلقِ ڪریم است 💐 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹برحمدوخُلق مهربانش صلوات 🌹برحیدر وصبربیکرانش صلوات 🌹ازفاطمه،مجتبی ومظلومِ حسین 🌹تاحضرت صاحب الزمانش صلوات 🌹اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆 جزء3 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَة القُرآن @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 👇صوت صفحه 47
#حدیث_روز👆 🌍اوقات شرعی به افق تهران ☀️امروز #پنجشنبه11مردادماه1397 🌞اذان صبح:04:36 ☀️طلوع آفتاب:06:13 🌝اذان ظهر:13:11 🌑غروب آفتاب:20:08 🌖اذان مغرب:20:28 🌓نیمه شب شرعی:00:22 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
پنجشنبه است همان روزی که دل میگیرد روزی که دل,دلتنگ میشود واسه عزیزانی، که درکنارمانیستند روحشون شاد ویادشون گرامی🌷 باذکرصلوات وفاتحه🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷۵شنبه تون عالی🌷 🌼روزی بی نظیر 🌸 آخرهفته دلنشین 🌺لبخندی از ته دل 🌼یک خداے همیشه همراه 🌸باهزار آرزوے زیبا 🌺وموفقیت را 🌼برایتان آرزومندم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍒داستان 👈بر اساس سرگذشت واقعی🍒 👈 قسمت سوم پسر عموِیم بعد از مدتها از خارج بازگشته بود و همه فامیل به مناسبت بازگشت او به کشور در مهمانی باشکوهی شرکت کرده بودند. من به اصرار از حمید خواستم تا هدیه ای گرانقیمت تهیه کند و بعد در حالی که هر دو بچه را در آغوش او انداخته بودم او را در مجلس به حال خود رها کردم و مانند دختران مجرد به سراغ پسر عمو رفتم و از او خواستم تا از خارج و آینده اش در کشور صحبت کند. در حال صحبتها ودر حالی که حمید در اتاق برای آرام کردن بچه ها راه می‌رفت پسر عمو با لبخندی که معمولا خارج رفته ها دارند با اشاره به من گفت که : “اگر دختر عمو ازدواج نمی‌کرد حتما از او خواستگاری می‌کردم وزندگی با شکوهی را با او شروع می‌کردم.” بدون توجه به این که چقدر جمله من می تواند زشت و تکان دهنده باشد بلافاصله پاسخ دادم: “افسوس که دیر شد و من گرفتار موجود بی عرضه ای مثل حمید شدم . چه کنم که دوتا بچه دارم.” جمله ی من آن قدر بی‌شرمانه و توهین آمیز بود که سکوتی سهمگین بر مجلس حاکم شد و همه نگاهها به سوی حمید برگشت. حمید مردی که همیشه برای من سمبول بی‌عرضگی و تسلیم بود ناگهان چهره اش دگرگون شد. شانه‌هایش به سمت عقب رفت سر اش را بلند کرد و با نگاهی که دیگر آن نگاه حمید عاشق و شوریده نبودخطاب به من گفت: “هنوز دیر نشده نکبت خانم ! تو از الان آزادی تا هر غلطی که می خواهی بکنی ! نگران بچه ها هم نباش چون دیگر آنها متعلق به تو نیستند!” حمید این را گفت و بچه ها را در آغوش گرفت و رفت. پسر عمویم از سویی به خاطر گفتن این جمله سرزنشم کرد و از سوی دیگر از اینکه همسرم اینقدر کم ظرفیت است مرا تحقیرنمود. او گفت اینجور گفتگو ها در فرهنگ خارجی ها بسیار مرسوم و جا افتاده است و همسر یک زن باشخصیت وجاافتاده ای مثل من نباید فردی چنین کم ظرفیت باشد. اما من همانجا فهمیده بودم که برای آخرین بار عشق زندگیم را امتحان کرده ام. اینبار در این امتحان شکست خورده بودم. بلافاصله به منزل برگشتم ولی اثری از حمید ندیدم. روز بعد به شرکت حمید رفتم ولی گفتند که تلفنی به مدت یک ماه در خواست مرخصی اضطراری کرده و به مسافرت رفته است. به بانک رفتم و فهمیدم که تمام پولهای پس اندازش را از بانک بیرون کشیده و حسابش را بسته است. وقتی آخر روز به منزل آمدم فهمیدم که حمید در غیاب من به منزل آمده و وسایل خود و بچه ها را جمع و جور کرده و رفته است به هر جا سر زدم دیگر اثری از حمید پیدا نکردم. او با بچه ها آب شده بود و به زمین رفته بود. هیچ کس از او سراغی نداشت و این برای من شوک روحی بزرگ بود. فکر کردم که حمید شوخی می کند و چند روز بعد به خانه برمی گردد. اما بعد از گذشت یک ماه و از فهمیدن اینکه دیگر حمید به شرکت مراجعه نموده و به صورت رسمی از شرکت استعفا داده و برای همیشه کار قبلی خود را رهاکرده تمام امید هایم مبدل به یاس شد و فهمیدم که اینبار بزرگترین خطای زندگیم را مرتکب شده ام. 👈ادامه دارد ⬅️⬅️⬅️ ====================== http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشادرایتا👆👆 ======================
💠💠💠﷽💠💠💠 💠گاهی دیده می‌شود اول زیارت‌نامه‌ها متنی نوشته شده مثلا «امام رضا(علیه‌السلام) در زنی رفته‌اند و به او فلان سفارش را کرده‌اند این متن را در بیست زیارت‌نامه دیگه بنویس تا حاجتت را بگیری و تا دو روز دیگه یک خبر خوش بهت می‌رسه» یا به شکل نوشته‌اند «یک نفر ننوشت و تصادف کرد، یک نفر ننوشت و به یک بیماری مبتلا شد و …» و یا در قالب پیامهایی می‌آید که اگر به ۱۰ نفر بفرستی فلان اتفاق خوب و اگر نفرستی فلان اتفاق بد برایت می‌افتد. 💠آنچه مسلم است این است که برای گرفتاران، ترویج و تقویت مذهب، امر به معروف و نهی از منکر و ... از اموری است که در اسلام بسیار سفارش شده است و انجام این امور از وظایف مسلمین است اما نباید اجازه داد که اهداف پاک با گناه، و امور واهی آمیخته شود. اینگونه امور علاوه بر این که باعث رواج خرافات می‌شود چهره اسلام را و اسلام را دینی غیر منطقی معرفی می‌کند به علاوه باعث انجام گناهانی مانند دروغ بستن به خدا، معصومین و دیگر بزرگان نیز می‌شود. 💠 در هنگام مواجهه با اینگونه مسائل، بهترین کار این است که ادامه دهنده این مسائل نباشیم و به دیگران توضیح دهیم که این گونه مسائل هیچ گونه صحتی ندارد.  http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
🌹 (ص): وَ اللّهُ يُحِبُّ إغاثَةَ اللَّهفانِ؛ خداوند، كمک به اندوهگين و ياری‌خواه را دوست دارد. 📚 دوستي در قرآن و حديث، ص۳۰۶ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💕بزرگترین دیواری که باید از آن بالا بروی، دیواری است که در ذهن خودت ساخته ای؛ اگر نتوانی نگرش و ذهنیت خود را کنترل کنی، در این صورت آنها تو را کنترل می کنند؛
☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘ 🌼☘🌼 ☘🌼 🌼 داستان مرد نابینا روزی مردی نابینا روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلويی را در کنار پايش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من نابینا هستم لطفا کمک کنيد . روزنامه نگارخلاقی از کنار او ميگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اينکه از مرد نابینا اجازه بگيرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان ديگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آنروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد نابینا پر از سکه و اسکناس شده است مرد نابینا از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگويد ،که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد:چيز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل ديگری نوشتم و لبخندي زد و به راه خود ادامه داد. مرد نابینا هيچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده ميشد: امروز بهار است، ولی من نميتوانم آنرا ببينم !!!!! وقتی کارتان را نميتوانيد پيش ببريد استراتژي خود را تغيير بدهيد خواهيد ديد بهترينها ممکن خواهد شد باور داشته باشيد هر تغيير بهترين چيز براي زندگی است. 🌹حتی براي کوچکترين اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مايه بگذاريد اين رمز موفقيت است .... لبخند بزنيد 💓🔅💓🔅💓🔅💓🔅💓🔅 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh