هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ضرب_المثل
رازمثلها🤔
بچه خمیره خدا کریمه
هرگاه بخواهند بزرگی و مهربانی خداوند متعال را وصف کنند،این مثل را می آورند.
تاجری بودعقیم. هرچه زن می گرفت بچه اش نمی شد و زنها را روی اصل نزاییدن با زور طلاق می داد. بعد از اینکه چند زن گرفت و طلاق داد، دختری را عقد کرد. این دختر مادری داشت آتشپاره و خیلی زرنگ. دختر که به خانه تاجر رفت یک هفته بعد از آن مادرش قدری خمیر درست کرد و روی شکم دخترش گذاشت و رویش پوست کشید و به دختر گفت:« هروقت که تاجر به خانه آمد به او بگو من بچه دار هستم.» دختر گفت:« مادرجان، من که بچه ندارم. تو قدری خمیر روی شکم من گذاشته ای. من چطور بگویم بچه دارم؟»
مادرگفت:« نترس بچه خمیره، خدا کریمه» و هر طوری بود دختر را متقاعد کرد.
تاجر که شب به خانه آمد، عیالش با شرم و حیا و با حالتی ترسان گفت:« تاجر باشی سلامت باشد، من بچه دارم.» تاجر از این خبر خیلی شاد شد. مادر دختر هم در هر پانزده روز مقداری به خمیر اضافه می کرد و روی آن را با پوست دایره می پوشاند. به این ترتیب نه ماه و نه روز تمام شد و وقت فارغ شدن دختر رسید. مادر آمد پیش دخترش ماند و به تاجر گفت:« در خانواده ما رسم است بچه را خودمان می گیریم و ماما نمی آوریم تا حمام ده روز بچه را به پدرش نشان نمی دهیم.» تاجر قبول کرد. مادر دختر را خواباند وخمیر را از شکم اوباز کرد و به شکل بچه درست کرد و پهلوی دخترخواباند. دختر مرتب گریه می کرد و می گفت: بعد از تمام شدن این ده روز به تاجر چه خواهیم گفت؟»
مادرش او را دلداری می داد و می گفت:
« غصه نخور، بچه خمیره، خدا کریمه.» تا ده روز تمام شد. مادر دخترش را با بچه برداشت برد حمام. جلوی در حمام سگی آمد خمیر را در دهان گرفت و فرار کرد. در همان لحظه مادر هم سر رسید. دید که بچه خمیر را سگ می برد. داد و فریاد راه انداخت و از مردم استمداد طلبید و گفت:« نگذارید سگ بچه دخترم را ببرد.» مردم ریختند دیدند سگ بچه ای گریان را می برد.
سگ را گیر آوردند و بچه را از سگ گرفتند و به مادرش دادند. و دختر هم دید پستانهایش شیر آمده. مادر دختر گفت: « دخترم ،هی به تو می گفتم غصه نخور بچه خمیره، خدا کریمه و تو باور نمی کردی.» مادر دختر بچه را در حمام شستشو دادند و به خانه تاجر که انتظار آمدن آنها را می کشید، بردند. تا رسیدند بچه را بغلش دادند و تاجر هم خیلی شاد و مسرور شد.
#بچه_خمیره_خداکریمه👶
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_سلامتے
🌻پیامبر(ص) :
#زیتون 🍈چهره را باز
و اعصاب را محکم می کند
مرض را می برد
و خشم را خاموش می کند.
📚مکارم الاخلاق ص 190
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
من آموختهام سادهترین راه برای شاد بودن،
🚩🔺دست کشیدن از گلایه است.
من آموختهام تشویق یک آموزگارِ خوب،
🚩🔺میتواند زندگی شاگردانش را دگرگون کند.
من آموختهام افراد خوشبین نسبت
🚩🔺به افراد بدبین عمر طولانیتری دارند.
من آموختهام نفرت مانند اسید،
🚩🔺ظرفی که در آن قرار دارد را از بین میبرد.
من آموختهام بدن برای شفا دادن خودتوانایی عجیبی دارد،
🚩🔺فقط باید با کلمات مثبت با آن صحبت کرد.
من آموختهام اگر میخواهم خوشحال باشم،
🚩🔺باید سعی کنم دل دیگران را شاد کنم.
من آموختهام وقتی مثبت فکر میکنم،
🚩🔺شادتر هستم و افکار مهرورزانه در سر میپرورانم.
✅و سرانجام اینکه
من آموختهام با خدا همه چیز ممکن است۰۰۰۰
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❄️خدایـا!
مرا قلبی متواضع عطاکن
که در سرما و گرما،
در لذت و درد،
در بیماری و تندرستی
و در زمستان و بهار
شاد باقی بمانم
و مرا یاری کن
تا همه چیز را به
آغوش پر مهرتو بسپارم.
شبتون بخیر ❄️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸خورشیدی و
🍃🌸ما چو ذره نا پیداییم
🍃🌸سر، بر درِ
🍃🌸آستان تو می ساییم
🍃🌸صبح دگری
🍃🌸دمید، بر میخیزیم
🍃🌸تا دفتر دل
🍃🌸به نام تو بگشاییم
🌷خدایا!
🌷باتوکل بهاسم اعظمت که روشنگر
🌷جانست روز را آغاز می کنیم
🍃🌸بِسمِ اللهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيم🌸🍃
🍃🌸خــدایــا بـه امــیــد تــو🌸🍃
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر چهره ی زیبای محمد صلوات 💚✨
بر گنبد خضرای محمد صلوات💚✨
سرتابه قدم آینه او زهراست 💚 ✨
تقدیم به زهرای محمد صلوات💚✨
✨💚اللّهُمَّصَلِّعَلي
✨ 💚مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
✨💚 وَعَجِّلفَرَجَهُــم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم
#سلام_آقای_من
#سلام_پدر_مهربانم
امید غریبانه تنها کجایی
چراغ سر قبر زهرا کجایی
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
⚘﷽⚘
#حسین_جان...❤️
نسیمی مـیوزد و عـطـر حضرتی دارد
هـوای چشـم دلـم عـرض حاجتی دارد
سلام حضرت ارباب، آسمان هم گفت
ســـلامِ صـبـح به اربـاب لذتـی دارد
⚘اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
⚘و َعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
⚘وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
⚘وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»
#ســلام_ارباب_خوبم
#صبحم_بنامتان
༄ ✿ ✿༄
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تدبردرقران👆
خدایا بر ما تحمیل نکن آنچه را که تحمل آن را نداریم....
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸🍃🌸🍃
🌸 #رابطه_امربه_نمازوجلب_روزی!
♦ای آقایی که دغدغه معیشت تو را از تربیت دینی خانواده ات غافل کرده است، قرآن به تو می فرماید:
🌸وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى و خانواده ات را به نماز فرمان ده و بر آن پایدار باش، ما از تو روزى نمی خواهیم، بلكه ما تو را روزى می دهیم، و سرانجامِ نیكو براى اهل تقوا است.
📖سوره طه،۱۳۲
♦ تو به دنبال اجرای دستور ما که امر خانواده ات به نماز است باش و ما به دنبال تامین روزی تو خواهیم بود!...
♦"هرگاه وضع زندگى رسول خدا صلى الله علیه وآله تنگ می شد، این آیه را تلاوت می فرمود، آنگاه به افراد خانه دستور می دادند تا نماز بخوانند."
📚 تفسیر المیزان، ذیل آیه
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـد
🌸 ٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️#نیکی_رامنت_نگذار
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #پنجشنبه 25 دی ماه 1399
🌞اذان صبح: 05:45
☀️طلوع آفتاب: 07:14
🌝اذان ظهر: 12:13
🌑غروب آفتاب: 17:14
🌖اذان مغرب: 17:33
🌓نیمه شب شرعی: 23:29
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸 #ذکرروزپنجشنبه🌸
🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين
💥معبودي جز خدا نيست
💥پادشاه برحق آشكار
➖➖➖➖➖➖
#سوره_درمانے
💎روز ۵شنبه ۲ رڪعت نمازبـہ
نیت ڪسب مال وثروت بخواند
و سپس《سوره یاسین》بخواندواین
عمل را تا ۳ روز انجام دهد بهتر است
📚گوهر شب چراغ ۱۵۷/ ۲
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
☘ امام علی(ع)
بپرهیز از ویژهخواری و انحصاری طلبی
در چیزهایی که همه مردم در آنها برابرند.
📖نهج البلاغه، نامه53
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#فایده_بردباری
🌹 امام علي عليه السلام:
🔹أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ.
🔹 نخستين نتيجه اى كه شخص بردبار از بردبارى خود مى برد اين است كه مردم در برابر جاهل و نادان از وى حمايت خواهند كرد.
📚 نهج البلاغه حکمت ۲۰۶
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین پنجشنبه دی ماه و یاد در گذشتگان😔
❄️ اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ ❄️
#التماس_دعا
🕯❄️🕯❄️🕯❄️🕯
🕯پنجشنبهها...
دلمان گرم به خاطره پدرهایی که نیستند،
مادرهایی که رفته اند،
به یاد آن عشق های بار بسته💔😔
فاتحهای ره توشه میکنیم❣
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے🥜
اگر سرما خورده اید
و یا دچار آنفولانزا شده اید،
خوردن کدو تنبل🥜 را فراموش نکنید
💟#کدو_حلوایی
✳️⇦ کدوحلوایی یکی از داروهای مناسب برای نرم کردن سینه و خروج ترشّحات آن است.
✳️↩️ در دوره سرماخوردگی می توانید روزی یکی دو بار، مقداری کدوحلوایی را بخارپز کرده به همراه عسل نوش جان کنید.
✳️⇦ از جمله خواص کدو حلوایی⤵️
🔺مغز را تقویت میکند
⚜صفرا را تسکین میدهد
⚜ قولنج را برطرف میکند
⚜ادرار آور و تب بر میباشد
⚜یرقان ( زردی ) را برطرف میکند.
🔻مفید برای رفع سردرد و بیخوابی و درمان خستگی اعصاب
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸تقدیم با بهترین آرزوها
💞الهی
🌸چشمانتون از
💞هرچه زیبایی لبریز
💞دلتون ازهر
🌸چه تازگی مملو
💞وجودتون از هر
🌸چه ناملایمات مصون
💞ونگاه خدا بربام
🌸زندگیتون گسترده باشه
💞آخر هفته تون زیبا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍒#سرنوشت_واقعی و آموزنده ای تحت عنوان
👈 #سرنوشت_بی_رحم 🍒
👈 #قسمت_پنجم
حالا که رامین و روزبه درسشون تموم شده و هر کدوم خونه و یه کمی پس انداز دارن، بهتره کم کم سور و ساط عروسی رو راه بندازیم!
من که از خوشحالی اینکه قرار بود به زودی زندگی مشترکم را با رامین آغاز کنم، خواب و خوراک نداشتم.
خواهرم هم دستکمی از من نداشت. ما از همان بچگی که زن عمو «عروس های گلم» صدایمان می زد، در رویاهایمان خودمان را در کنار همسرانمان تصور می کردیم و خوشبخت بودیم.
روزبه و رامین هم خوشحال بودند از اینکه همسرانشان دخترانی دست پرورده عمو و زن عمویشان هستند و در خوبی و وقار و نجابت شهره دوست و فامیل و آشنا. همه چیز خوب پیش می رفت. همه چیز عالی بود. من و نغمه طی یک جشن با شکوه به عقد نشان کرده هایمان درآمدیم و طبق صلاحدید خانواده هایمان قرار عروسی و آغاز زندگی مشترک ماند برای یکسال بعد از عقد و گذراندن دوران نامزدی. با لذت و شوقی وصف ناپذیر لحظاتمان را می گذراندیم و برای رسیدن روز عروسی ثانیه شماری می کردیم. خرید عروسی، چیدن جهیزیه، انتخاب آرایشگاه، پرو لباس عروسی...
خدایا، چقدر شاد و خوشحال بودیم آن روزها و خبر نداشتیم که این روزگار بی مروت، این سرنوشت بی رحم چه خوابی برایمان دیده است.
نمی دانم چرا درست در همان لحظاتی که خودت را بر فراز قله خوشبختی می بینی، زندگی آن روی سکه را هم نشانت می دهد و تو چنان با سر به قعر بدبختی سقوط می کنی که حتی خودت را هم از یاد می بری...!
ادامه دارد⬅️⬅️⬅️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍒 #سرنوشت_واقعی و آموزنده ای تحت عنوان
👈 #سرنوشت_بی_رحم 🍒
👈 #قسمت_ششم
....چنان با سر به قعر بدبختی سقوط می کنی که حتی خودت را هم از یاد می بری!
- بچه ها، سه روز پشت سرهم تعطیله. نظرتون چیه همین امشب حرکت کنیم بریم شمال ویلای آقاجون؟
این پیشنهاد را روزبه- نامزد خواهرم نغمه- داد و ما سه نفر ، من و رامین و نقشین، با خوشحالی کف زدیم واز خدا خواسته با پیشنهادش موافقت کردیم. در عرض کمتر از نیم ساعت وسایلمان را جمع کردیم و در صندوق عقب ماشین روزبه گذاشتیم و حرکت کردیم. روزبه که از رامین شیطان تر و بازیگوش تر بود، پشت فرمان ادا بازی در می آورد و صدای خنده ما گوش آسمان را کر کرده بود...
روزبه برای ترساندن من و خواهرم که در صندلی عقب نشسته بودیم فرمان را برای چند ثانیه رها می کرد و صدای جیغ ما که بلند می شد، دوباره کنترل فرمان را به دست می گرفت. رامین هم که در صندلی جلو نشسته بود، مدام به روزبه تذکر می داد و می گفت: « روزبه جان، آدم موقع رانندگی از این ادا و اصول ها در نمی یاره. اگه می خوای مسخره بازی دربیاری یه جا بزن کنار خودم پشت فرمون بشینم!» و روزبه در جوابش با خنده می گفت: « داداش تو چقدر ترسو هستی، رفتارت درست مثل پیرمردهاست!» روزبه راست می گفت، او و رامین که تنها هشت دقیقه با هم تفاوت سنی داشتند، رفتارهایشان کاملا با هم متفاوت بود. روزبه جوانی شاد و بذله گو بود که از همان بچگی همه را عاصی می کرد. کوچکتر که بودیم خوب به خاطر دارم پدرم همیشه با خنده به روزبه می گفت: « تو بچه نیستی روزبه جان، زلزله ده ریشتری!» رامین اما بر خلاف او، از همان کودکی محجوب و آرام و سربه زیر بود و با کار کسی کار نداشت و به همین خاطر بیشتر از روزبه مورد محبت و علاقه اطرافیان و فامیل قرار می گرفت.
من و نغمه هم همین تفاوت ها را با هم داشتیم. نغمه سرشار از هیجان و شوق بود و من تودار و کم حرف؛ به قول پدر و مادرم من خیلی بیشتر از سنم می فهمیدم و نغمه انگار قرار نبود هیچ وقت بزرگ شود. همه فامیل می گفتند: « راسته که خدا در و تخته رو با هم جور می کنه؛ نغمه و روزبه و نقشین و رامین خیلی بهم می یان!» آن شب هم رامین مدام به روزبه هشدار می داد که حواسش به رانندگی اش باشد و من با مشت به بازوی نغمه می زدم و آرام می گفتم: « شوهر تو آخر ما رو امشب به کشتن میده!» و نغمه می خندید و می گفت: « روزبه جان، با سرعتی معادل سرعت یک لاک پشت حرکت کن. این بیچاره ها خیلی ترسیدن!» و سپس هر دوشان من و رامین را مسخره می کردند که ناگهان.....
ادامه دارد⬅️⬅️⬅️
#بزن_رولینک👇
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز 👆
🌹امام حسن عسکری(ع):
هر كس فردى را كه استحقاق ستايش ندارد بستايد،
خود را در مقام اتهام و بدگمانى قرار داده است.
📚 أعلام الدين: 313
〰➿〰➿〰➿
🌹امام حسن عسکری (ع)
مؤمن را از سيمايش مى شناسيم و منافق را از نشانه هايش.
📚الخرائج والجرائح، ج2،ص737
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#عکس_نوشته👆
🎶🎤آیا مرد میتواند به تک خوانی زن گوش دهد؟
#احکام_شرعی
#احکام_آقایان
#موسیقی
➖〰➖〰➖〰➖〰➖
🏴گوش دادن به موسیقی غیر مبتذل در ایام عزاداری
🔷س 3120: آیا هر نوع شادی کردن هر چند با گوش دادن به سرود های شاد و موسیقی غیر مبتذل در ایام عزاداری اهل بیت معصومین (علیهم السلام) حرام است؟
✅ج: شایسته نیست مؤمنان در ایام عزای اهل بیت علیهم السلام به شادی بپردازند و اگر به گونهای باشد که عرفاً توهین به حضرات معصومین علیهم السلام محسوب شود باید از آن اجتناب شود.
📕منبع: leader.ir
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
🌼 وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ ﴿۷۷﴾
🌼 و همچنانكه خدا به تو
🌼نيكى كرده نيكى كن (۷۷)
📚 سوره مبارکه القصص
✍بخشی از آیه ۷۷
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق میرفت و به آنها نگاه میکرد و از بدبختی و فقر خود یاد میآورد و سپس به دربار میرفت. او قفل سنگینی بر در اتاق میبست.
درباریان حسود که به او بدبین بودند خیال کردند که ایاز در این اتاق گنج و پول پنهان کرده و به هیچ کس نشان نمیدهد. به شاه خبر دادند که ایاز طلاهای دربار را در اتاقی برای خودش جمع و پنهان میکند. سلطان میدانست که ایاز مرد وفادار و درستکاری است. اما گفت: وقتی ایاز در اتاقش نباشد بروید و همه طلاها و پولها را برای خود بردارید.
نیمه شب، سی نفر با مشعلهای روشن در دست به اتاق ایاز رفتند. با شتاب و حرص قفل را شکستند و وارد اتاق شدند. اما هرچه گشتند چیزی نیافتند. فقط یک جفت چارق کهنه و یک دست لباس پاره آنجا از دیوار آویزان بود!
وقتی پیش شاه آمدند شاه گفت: چرا دست خالی آمدید؟ گنج ها کجاست؟
آنها سرهای خود را پایین انداختند و معذرت خواهی کردند.
سلطان گفت: من ایاز را خوب میشناسم او مرد راست و درستی است. آن چارق و پوستین کهنه را هر روز نگاه میکند تا به مقام خود مغرور نشود و گذشته اش را همیشه به یاد بیاورد.
گر به دولت برسی، مست نگردی مردی
گر به ذلت برسی، پست نگردی مردی
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی مردی
💟http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
💢 الاغی که اسیر شد؛
خاطره ای جالب از دوران دفاع مقدس:
💠 در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند.
از قضا #الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.
💠 یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت #دشمن رفت و #اسیر شد!
💠 چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن #مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.
💠 اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد #یگان شد.
🔺الاغ زرنگ با کلی #سوغاتی از دست دشمن #فرار کرده بود.
✍ بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت اما بعضی ها هم هستند که اشتباهی یا عمدی رفتن داخل جبهه دشمن و هنوز هم به دشمن #سواری میدهند! و قصد #برگشتن هم ندارند / #دشمنان_خانگی
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
#داستان_واقعی
#رزق_حلال
✨لوطی واقعی مرشد چلویی✨
✅یکی از فرزندان شیخ رجبعلی خیاط میگوید:
روزی مرحوم مرشد چلویی معروف، خدمت جناب شیخ رسید و از کسادی بازارش گله کرد و گفت: داداش! این چه وضعی است که ما گرفتار آن شدیم!!!!
قبلا وضع ما خیلی خوب بود، روزی سه چهار دیگ چلو میفروختیم و مشتریها فراوان بودند،
⛔️ اما یک باره اوضاع زیر و رو شده مشتریها یکی یکی پس رفتند، کارها از سکه افتاده، و اکنون روزی یک دیگ هم مصرف نمیشود ...!
✳️شیخ تأملی کرد و فرمود:
« تقصیر خودت است که مشتریها را رد میکنی »!
مرشد گفت: من کسی را رد نکردم، حتی از بچهها هم پذیرایی میکنم و نصف کباب به آنها میدهم.
✨شیخ فرمود:
« آن سید چه کسی بود که سه روز غذای نسیه خورده بود؛ بار آخر او را هل دادی و با تحقیر از در مغازه بیرون کردی؟!
🔴 گرفتار همان کار هستی!😔
مرشد سراسیمه از نزد شیخ بیرون آمد و شتابان در پی آن سید راه افتاد، او را یافت و از او پوزش خواست، 😍
و پس از آن تابلویی بر در مغازهاش نصب کرد و روی آن نوشت:
« نسیه داده میشود، حتی به شما،
وجه دستی به اندازه وسعمان پرداخت میشود »
@tafakornab
@shamimrezvan
🍃🌸🍃
🌿ماری وارد یک کارگاه نجاری شد. همینطور که داشت از گوشه نجاری عبور می کرد تنش به لبه یک اره برخورد کرد و کمی زخمی شد. مار فورا برگشت و اره را گاز گرفت.
با گاز گرفتن اره، دهان مار به شدت زخمی شد. سپس بدون اینکه متوجه شود که دقیقا چه اتفاقی دارد می افتد، نتیجه گرفت که اره دارد به وی حمله می کند. پس تصمیم گرفت که با تمام قدرت دور اره حلقه زده و با فشار آن را خفه کند. مار در انتها توسط اره کشته شد.
گاهی اوقات واکنش ما تماما از روی عصبانیت است. تنها به این فکر می کنیم که به کسی که به ما آسیب زده، آسیب بزنیم، درحالی که آسیب اصلی به خود ما وارد می شود. برخی اوقات باید در زندگی برخی چیزها را نادیده بگیریم. مانند برخی افراد، یا توهین ها را. چون ممکن است که عواقب آن برگشت ناپذیر و فاجعه انگیز باشد.
____🍃🌸🍃____
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
🔸مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت. زن کره ها را به شکل قالبهای یک کیلویى میساخت و مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و مایحتاج خانه را مى خرید.
🔹روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و آنها را وزن کرد. اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.
او عصبانى شد و به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است!
🔸مرد فقیر سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم. چندی قبل یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن را به عنوان وزنه قرار میدادیم.
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆