هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍒#سرگذشت_واقعی و آموزنده ای تحت عنوان
👈 #سرنوشت_بی_رحم 🍒
👈 #قسمت_سیزدهم
...من بال بال می زدم و از روزبه می خواستم مانعش شود اما روزبه می گفت: « ولش کن، هرجا بره برمی گرده!»
الان یکسال از آن شب می گذرد و من و روزبه علی رغم تلاشی که کردیم نتوانستیم ردی از ساینا بیابیم. این روزها آشفته و پریشانم، نمی دانم ساینا کجاست و چگونه روزگار می گذراند. مدام خودم را سرزنش می کنم. می دانم من مادر خوبی برای ساینا نبودم. هر بلایی سرش بیاید مقصر منم. با خودم می گویم ای کاش ساینا فرزند من و رامین بود. آن موقع هیچ وقت زندگی اش تباه نمی شد. با خودم می گویم ای کاش من و روزبه با هم ازدواج نمی کردیم، ای کاش آن شب من هم همراه رامین و نغمه می می مردم، با خودم می گویم....
نفرت به این سرنوشت بی رحم!..😢
👈 پایان👉
🍃از فردامنتظر داستان واقعی جدید باشید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#حدیث
💎امام حسن عليه السلام:
🍃آنچه را از دنيا طلبيده اى و بدان نرسيده اى، به منزله آن پندار كه هرگز به انديشه ات خطور نكرده است
اجْعَلْ ما طَلَبْتَ مِن الدُّنيا فَلَم تَظْفَرْ بهِ بمَنزِلَةِ ما لَم يَخْطُرْ بِبالِكَ
📚ميزان الحكمه جلد3 صفحه 68
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖
💎امام حسین علیه السلام:
🍃هر که خشنودی مردم را با ناخشنود کردن خدا بجوید، خداوند او را به مردم واگذارد
📚میزان الحکمه، جلد4، صفحه488
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#فرمول_آرامش
🔹 خیلی از ما روزی چند بار میگیم خدایا منو به راه راست هدایت کن راه کسانی که تو بهشون نعمت دادی ولی اصلا دوست نداریم که این راهو بریم
🌸 خداوند شمارو با معشوق های دلتون محشور میکنه .
خداوند میگه من به دلهاتون نگاه میکنم ، الگوهاتون تو زندگی کیا هستن دوست دارین شبیه کیا باشین .
🔹 حتی اگه نمازم می خونه روزه می گیره اما خیلی خوشحال میشه اگه که شرایطی بشه که نخونه.... یعنی هیچ انسی پروازی و بینش و بصیرتی نیست .
🔹خواب های ی نفر نشون میده یک نفر قیمتش چقدره آرزوهاش محبوب هاش این کجا قرار داره .اگر شما تمام عمرتون نماز و روزه بخونید و بگیرید و بین رکن و مقام کشته بشید خداوند شمارو با معشوق هاتون محشور می کنه .
🔹اگه کسی بدونه که جز خانواده آسمانی هست تصور اینکه با آنها نامانوس باشه کشنده است .
🔹کسی که ببینه برا خانوادش میتونه کاری انجام بده و انجام نده عذاب وجدان می گیرتش وای به اینکه انسان بفهمه از خانواده امام زمان هست و او پدر اصلی ما هست تنهاست اینو می فهمه اما کاری نمیکنه انس نداره .
🔹دغدغه و آرزو های بزرگ نداره خودش رو بزرگ نمیبینه چون قیمت هرکس به بزرگی الگویی هست که انتخاب می کنه ،هرچقدر الگوت بزرگتر باشه شخصیت خودت هم بزرگ میشه چون قراره شبیه الگوت بشی .
🔹یکی از فرمولهای مهم آرامش همین هست که انسان بدونه تو رحم دنیاست و قرار بزودی وارد آخرت بشه که بی نهایت بزرگتر و زیباتر از دنیاست این آدم هیچ وقت افسرده و کسل و غصه دار نمیشه، چون دائما در حال رشد و حرکت به سمت زیبایی و آرامش بی نهایت هست ...
👤 استاد محمد شجاعی
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ ﴿۹﴾
✨بی تردید این قرآن به استوارترین
✨آیین هدایت می کند(۹)
📚سوره مبارکه الإسراء
✍بخشی از آیه ۹
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
9.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️کلیپ کوتاه ☝️
#احکام_شرعی
موضوع :#احکام_خرید_فروش
➖〰➖〰➖〰➖〰➖
‼️فریب و اجبار در معامله
🔷س 3227: من بازاریاب هستم، با توجه به اینکه گاهی باید برای فروش، مشتری را فریب دهم یا مجبور به خرید کالا کنم، عمل من چه حکمی دارد؟
✅ج: بازاریاب بودن اشکال ندارد، اما فریب دادن و یا مجبور کردن مشتری، جایز نیست.
📕منبع: leader.ir
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┅┅✿❀🖤❀✿┅┅
▪ اول مظلوم عالم علی
💔 همه برای فاطمه (س )می گریند فاطمه برای علی(ع)
▪ حضرت فاطمه ي زهرا سلاماللهعلیها در آخرین ساعتهای زندگی خويش، بهشدت گريستند.
▪ امام علي عليه السلام پرسيدند: چرا گريه ميكني؟
💔 حضرت فاطمه فرمودند:
ابكي لِما تَلقي بعدي ، به خاطر آنچه كه پس از من به تو خواهد رسيد، ميگريم.
📚 بحارالانوار، جلد ۴۳ ، صفحه ۲۱۸
▪ اللهمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلک .
┅┅✿❀🖤❀✿┅┅
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪صلی الله علیک یا حضرت زهرا
سردار بدر و خیبر
دیگر ز پا فتاده
دستی به دوش سلمان
دستی به سر نهاده
مهدی(عج)بیا کمک کن
جد مطهرت را...
بیرون ببر ز خانه
تابوت مادرت را...
▪آجرک الله یا صاحب الزمان عج
▪اللهم عجل لولیک الفرج
▪#شهادت_حضرت_زهرا_س
▪#یار_باوفای_علی_مرتضی_تسلیت
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻 #اندوهت_رابتکان
جهان منتظرت نمیماند تا حالت خوب شود.
جهان صبر نمیکند تا غصه ات سر آید.
🌻 جهان برای هیچکس منتظر نمیماند و برای هیچکس صبر نمیکند.
☘جهان میرود چه تو غمگین باشی و چه شادمان، چه سوگوار باشی و چه خندان.
🌻 میدانی این جهانی که میرود نامش چیست؟ نامش #عمر است
☘و تو ناگزیری که دنبالش بروی حتی اگر سینه خیز.
🌻 تو ناگزیری که اندوهت را بتکانی و غمت را بشویی و بروی وگرنه جهان میرود
☘ و عمر میرود و تو جا میمانی از جهان و از عمر و از خودت...
🌻 لحظه لحظه عمرتون پر از اتفاقات خوب و زیبا
#داستانک
پادشاهی به همراه غلامش سوار کشتی شدند. غلام هرگز دریا را ندیده بود شروع به گریه و زاری کرد و همچنان می ترسید و هر کاری می کردند آرام نمی شد و پادشاه نمی دانست که باید چکار کند .
حکیمی در کشتی بود به پادشاه گفت اگر اجازه بدهی من آرامش میکنم و پادشاه قبول کرد.
حکیم گفت غلام را در دریا بیاندازند.
پس چند بار دست وپا زدن گفت تا اورا بیرون آوردند.
رفت در گوشه ای ساکت و آرام نشست ودیگر هیچ نگفت. پادشاه بسیار تعجب کرد و گفت حکمت کار چه بود؟
گفت او مزه غرق شدن را نچشیده بودو قدر در کشتی بودن و سلامتی را نمی دانست به راستی قدر عافیت کسی میداند که به مصیبتی گرفتار آید...
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
👌بی نظیره حتما بخونید
در زمانهاي بسيار قديم وقتي هنوز پاي بشر به زمين نرسيده بود، فضيلت ها و تباهي ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بي كاري خسته و كسل شده بودند.
ناگهان ذكاوت ايستاد و گفت بياييد يك بازي بكنيم مثل قايم باشك.
همگي از اين پيشنهاد شاد شدند و ديوانگي فورا فرياد زد، من چشم مي گذارم و از آنجايي كه کسي نمي خواست دنبال ديوانگي برود همه قبول كردند او چشم بگذارد.
ديوانگي جلوي درختي رفت و چشم هايش را بست و شروع كرد به شمردن .. يك .. دو .. سه .. همه رفتند تا جايي پنهان شوند.
لطافت خود را به شاخ ماه آويزان كرد، خيانت داخل انبوهي از زباله پنهان شد، اصالت در ميان ابرها مخفي شد، هوس به مركز زمين رفت، دروغ گفت زير سنگ پنهان مي شوم اما به ته دريا رفت، طمع داخل كيسه اي كه خودش دوخته بود مخفي شد و ديوانگي مشغول شمردن بود هفتاد و نه ... هشتاد ... و همه پنهان شدند به جز عشق كه همواره مردد بود نمي توانست تصميم بگيريد و جاي تعجب نيست چون همه مي دانيم پنهان كردن عشق مشكل است، در همين حال ديوانگي به پايان شمارش مي رسيد نود و پنج ... نود و شش. هنگامي كه ديوانگي به صد رسيد عشق پريد و بين يك بوته گل رز پنهان شد.
ديوانگي فرياد زد دارم ميام. و اولين كسي را كه پيدا كرد تنبلي بود زيرا تنبلي، تنبلي اش آمده بود جايي پنهان شود و بعد لطافت را يافت كه به شاخ ماه آويزان بود، دروغ ته درياچه، هوس در مركز زمين، يكي يكي همه را پيدا كرد به جز عشق و از يافتن عشق نا اميد شده بود. حسادت در گوش هايش زمزمه كرد تو فقط بايد عشق را پيدا كني و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.
ديوانگي شاخه چنگك مانندي از درخت چيد و با شدت و هيجان زياد آن را در بوته گل رز فرو كرد و دوباره و دوباره تا با صداي ناله اي دست كشيد عشق از پشت بوته بيرون آمد درحالي که با دستهايش صورتش را پوشانده بود و از ميان انگشتانش قطرات خون بيرون مي زد شاخه به چشمانعشق فرو رفته بودند و او نمي توانست جايي را ببيند او كور شده بود!ديوانگي گفت من چه كردم؟ من چه كردم؟ چگونه مي توانم تو را درمان كنم؟ عشق پاسخ داد تو نمي تواني مرا درمان كني اما اگر مي خواهي كمكم كني مي تواني راهنماي من شوي.
و اينگونه است كه از آنروز به بعد عشق كور است و ديوانگي همواره همراه اوست! و از همانروز تا هميشه عشق و ديوانگي به همراه يکديگر به احساس تمام آدم هاي عاشق سرک مي کشند ...
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
🌷🌷🌷
داستان کوتاه
وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود ۱ و ۴۵ بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود .دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت. و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟ گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم .این لحظهای بود که به او سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیام تغییر کرد.
در همه حال به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم. حق الناس گناهی است که بخشیده نمی شود.
مطالب زیبا👇
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃
✨ #احسن_القصص ✨
#داستان_واقعی
گردنبند با برکت
پيرمرد فقیري خدمت پیامبر خدا رسيد و درخواست کمک کرد.
حضرت محمد(ص) فرمودند:
«اكنون چيزي ندارم ولي برو به خانه ي دخترم فاطمه.»
پيرمرد به خانه ي حضرت فاطمه(س) رفت و گفت:
«فقيري هستم که خدمت پدرت رسيدم، مرا به سوي شما راهنمائي نمود. اي دخت پيامبر! گرسنهام، سيرم كنيد. برهنهام، پوششي به من بدهيد، فقيرم، چيزي به من عطا نمائيد.»
حضرت فاطمه كه هيچ غذائي در خانه سراغ نداشتند، گردنبند خود را به فقیر دادند و فرمودند:
«این گردنبند را بفروش و زندگي خودت را با آن اصلاح كن.»
پيرمرد برگشت و جريان را خدمت رسول الله عرض كرد.
عمار ياسر به پیرمرد گفت:
«من اين گردنبند را به بيست دينار و يك لباس و يك حيوان سواري و غذایی كه سيرت كند ميخرم.»
پيرمرد گردنبند را به عمار فروخت.
عمار، گردنبند را از پيرمرد گرفت و خوشبو نمود و در پارچه اي گذاشت و به غلامش گفت:
«اين گردنبند را برای فاطمه ببر. تو را هم به فاطمه بخشیدم.»
حضرت فاطمه(س) علیها گردنبند را گرفتند و غلام را آزاد نمودند.
هنگامي كه غلام به آزادي رسيد خنديد. علت خنده اش را پرسيدند. جواب داد:
«خنده من از برکت اين گردنبند است! گرسنه اي را سير كرد. برهنه اي را پوشانيد و تهيدستي را بي نياز كرد و غلامي را آزاد نمود. و با این وجود باز هم نزد صاحبش برگشت!»