گوش جبار به هیچ عذری نیست بدهکار...!
گرگی از چشمه ای آب می خورد که چشمش به بره ای افتاد که چند قدم پایین تر می خواست آب بنوشد.
گرگ با خود گفت: اگر بتوانم بهانه ای پیدا کنم، شام امشبم فراهم است.
پس بر سر بره فریاد زد: چطور جرئت می کنی آبی را که من می نوشم گل کنی؟
بره گفت: ارباب، اگر آب گل آلود است گناه از من نیست، زیرا آب از سمت شما به طرف من جاری است!
گرگ گفت: بسیار خب، این به کنار.
حال بگو ببینم چرا پارسال همین موقع به من دشنام دادی؟
بره گفت: این محال است، آخر من فقط شش ماه سن دارم!
گرگ غرید و گفت: گوشم به این حرف ها بدهکار نیست. اگر تو نبودی، حتما پدرت بوده!
و با گفتن این حرف بر روی بره ی بی نوا پرید و او را درید و خورد.
بره پیش از آنکه جان دهد با صدای بریده گفت:
گوش جبار به هیچ عذری نیست بدهکار...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
♦️مردی به دندان پزشک خود تلفن می کند.
و به خاطر وجود حفره بزرگی در
یکی از دندان هایش از او وقت می گیرد .
موقعی که مرد روی صندلی دندان پزشکی
قرار می گیرد ، دندان پزشک نگاهی به
دندان او می اندازد و می گوید:
نه یک حفره بزرگ نیست
خوردگی کوچکی است که الان
برای شما پر می کنم .
مرد می گوید: راستی ؟
موقعی که زبانم را روی آن
می مالیدم احساس می کردم
که یک حفره بزرگ است .
دندان پزشک با لبخندی بر
لب می گوید: این یک امر طبیعی است
چون یکی از کارهای زبان اغراق است.
🔹نگذارید زبان شما از افکارتان جلوتربرود...
حدود صد و سی و نه سال پیش نخستین مولد برق وارد ایران شد، اما منابع حکایت از آشنایی پادشاهان و درباریان قاجار با این انرژی در مسافرت به اروپا دارند.
ناصرالدین شاه قاجار در خاطرات نخستین سفرش به فرنگ، پیرامون تماشاخانهای در روسیه میگوید:
«هر دقیقه روشنایی الکتریسیته رنگارنگ از گوشهها به مجلس رقص میاندازند».
این توصیف پادشاه قاجار مربوط به سال 1252ه.ش- 1873م یعنی دو سال بعد از اختراع ماشین گرام در غرب است.
پادشاه خوشگذران قاجار شانزده سال بعد در خاطرات سفر سومش به فرنگ در ماجرای دیدار از ورشو -پایتخت لهستان- چنین آورده است:
«جمعیت زیادی از زن و مرد توی کوچه بودند، اما نمیشد کسی را دید!
این جا چراغ های گازی و الکتریسته وجود دارد و باعث روشنایی هستند.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
گربه تنبل را موش طبابت میكند
میگویند: در زمانهای قدیم پیرزن نخ ریسی بود كه از چند سال پیش شوهرش مرده بود و با دو تا گربهاش زندگی میكرد. اسم یكی از گربهها عروس بود و اسم یكیش هم ملوس. گربه عروس خیلی زرنگ بود و روزی نبود كه چند تا موش گت و گنده از پشت كندو و هیمههای پیر زال نگیرد و سبیلی چرب نكند برعكس او ملوس، گربه خیلی تنبل و تنپروری بود و بیشتر وقتها میرفت پهلوی پیرزن و آنقدر لوس بازی در میآورد تا پیرزن از غذای خودش یك چیزی به او میداد. موشهای خانه پیرزن خیلی از عروس میترسیدند اما میانهشان با ملوس خیلی خوب بود به طوری كه وقتی ملوس تنبل میخوابید موشها از سر و كولش بالا میرفتند، بعضی از موشها شیطان هم زیر دم او سیخونک میزدند، خلاصه وقتی موشها از تنبلی و بیبخاری ملوس خبردار شدند قرار گذاشتند چند تا از گردن كلفتهاشان بروند پیش او و میانه آن دو تا را به هم بزنند تا از شر آن یكی خلاص شوند.
در همین گیر و دار ملوس ناخوش شد و به سراغ رفقاش رفت و از آنها كمك خواست، موشها هم دور او جمع شدند تا فكری به حالش كنند. پیرزن كه از بدحالی و ناخوشی ملوس باخبر بود به همراه زن همسایه وارد خانه شد. زن همسایه همین كه چشمش به گربه و موشها افتاد رو كرد به پیرزن و گفت: "اینها چه میكنن؟ این چه وضعیه؟" پیرزن جواب داد: "این گربه من ناخوشه، مرضش هم تنبلی است، حتماً رفته پیش موشها به حكیمی؟" زن همسایه خندهای كرد و گفت: "بله! گربه تنبل ره موش حكیمی منه!" (گربه تنبل را موش طبابت میكند!).
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
یکی از روایت هایی که در مورد کندوان وجود
دارد ماجرای فرار مردم روستای حیله ور در زمان حمله مغول است؛ اما داستان این فرار چه بوده است و چطور شد که اهالی حیله ور در کندوان ساکن شدند؟
روستای حیله ور در دو کیلومتری کندوان قرار دارد و این روستا به صورت دستکند ساخته شده است. در زمان حمله مغول در قرن هفتم هجری به این منطقه، مردم آن از روستای خود فرار کرده و به کندوان پناه می آورند و این روستای صخره ای را به عنوان خانه جدید خود انتخاب می کنند. آن ها برای این کار با ابزارهای ساده خود به مانند فرهاد کوه کن، صخره ها و سازه های سنگی روستا را شکل داده و آن ها را به خانه ای قابل استفاده تبدیل می کنند.
در جریان حمله مغول، روستای حیله ور برای همیشه خالی از سکنه باقی می ماند و به حال خود رها می شود.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حکایت_وصل_مهدی_عج
#داستان_کوتاه_واقعی
طی الارض بر فراز آسمان ها و خواندن تمام نمازها با امام زمان علیه السلام
شخصی به نام سید یونس از اهالی آذر شهر ِ آذربایجان می گوید :
در سفر مشهد تمام دارائی ام مفقود گردید . پس به حرم مطهر امام رضا علیه السلام رفتم و پس از عرض سلام گفتم : مولای من ! می دانید که پول من رفته و در این دیار نا آشنا ، نه راهی دارم و نه می توانم گدایی کنم و جز شما به دیگری نخواهم گفت .
به منزل آمده و شب در عالم رویا دیدم که حضرت رضا علیه السلام فرمود :
سید یونس ! بامداد فردا ، هنگام طلوع فجر برو در بَست پایین خیابان و زیر غرفه ی نقّاره خانه بایست . اولین کسی که آمد رازت را به او بگو تا او مشکل تو را حل کند....
پیش از طلوع فجر ، بیدار شدم و وضو ساختم و به حرم ، مشرف شدم و پس از زیارت ، قبل از دمیدن فجر ، به همان نقطه ای که در خواب دیده و دستور یافته بودم ، آمدم و چشم به هر سو دوخته بودم تا نفر اول را بنگرم که به ناگاه دیدم ، آقا تقی آذر شهری که متاسفانه در شهر ما به او تقی بی نماز می گفتند از راه رسید. اما من با خود گفتم :
آیا مشکل خود را به او بگویم ؟! با اینکه در وطن ، متهم به بی نمازی است ، چرا که در صف نمازگزاران رسمی و حرفه ای نمی نشیند .
من چیزی به او نگفتم و او هم گذشت و به حرم مشرف شد .
من نیز بار دیگر به حرم رفته و گرفتاری خویش را با دلی لبریز از غم و اندوه به حضرت رضا علیه السلام گفتم و آمدم.
بار دیگر ، شب در عالم خواب حضرت رضا علیه السلام را دیدم و همان دستور را دادند و این جریان سه شب تکرار شد تا روز سوم گفتم :
بی تردید در این خوابهای سه گانه ، رازی است . به همین جهت بامداد روز سوم جلو رفتم و به اولین نفری که قبل از فجر وارد صحن می شد و جز آقا تقی آذر شهری نبود سلام کردم و او نیز مرا مورد دلجویی قرار داد و پرسید :
اینک سه روز است که شما را در اینجا می نگرم ، کاری دارید ؟
جریان مفقود شدن پولم را به او گفتم و او نیز علاوه بر خرج توقّف یک ماهه ام در مشهد ، پول سوغات را نیز به من داد و گفت : پس از یک ماه ، قرار ما در فلان روز و فلان ساعت ، آخر بازار سرشوی در میدان سر شور باش تا ترتیب رفتن تو بسوی شهرت را بدهم.
از او تشکر کردم و آمدم . یک ماه گذشت ، زیارت وداع کردم و سوغات هم خریدم و خورجین خویش را برداشتم و در ساعت مقرر در مکان مورد توافق حاضر شدم.
درست سر ساعت بود که دیدم آقا تقی آمد و گفت :
آماده رفتن هستی ؟
گفتم : آری
گفت : بسیار خوب ، بیا نزدیکتر . جلو رفتم .
گفت : خودت به همراه بار و خورجین و هر چه داری بر دوشم بنشین .
تعجب کردم و پرسیدم : مگر ممکن است ؟!
گفت : آری
نشستم . به ناگاه دیدم آقا تقی ، گویی پرواز می کند و من هنگامی متوجه شدم که دیدم شهر و روستاهای میان مشهد تا آذر شهر به سرعت از زیر پای ما می گذرد و پس از اندک زمانی خود را در صحن خانه خود در آذر شهر دیدم و دقت کردم دیدم ، آری خانه من است و دخترم در حال غذا پختن .
آقا تقی خواست برگردد. دامانش را گرفتم و گفتم : بخدا سوگند تو را رها نمی کنم . در شهر ما ، به تو اتهام بی نمازی و لامذهبی زده اند و اینک قطعی شد که تو از دوستان خاص خدایی ! از کجا به این مرحله دست یافته ای ؟! نمازهایت را کجا می خوانی ؟!
او گفت : دوست عزیز چرا تفتیش می کنی ؟
او را باز هم سوگند دادم و پس از اینکه از من تعهد گرفت که راز او را تا زنده است برملا نکنم گفت :
سید یونس ! من در پرتو ایمان ، خودسازی ، تقوا ، عشق به اهل بیت علیه السلام و خدمت به خوبان و محرومان به ویژه با ارادت به امام عصر علیه السلام مورد عنایت قرار گرفته ام و نمازهای خویش را هر کجا باشم با طیّ الارض در خدمت او و به امامت آن حضرت می خوانم.
#ویژه_جمعه_ها
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
✔️در فصل سرد خوردن شیره انگور را فراموش نکنید !
یکی از بهترین زمانهای استفاده از شیره انگور فصل زمستان است بخاطر خواص زیادی که در درمان و تسکین بیماریهای فصل سرما دارد !
همچنین از خواص شیره انگور اثر ضدالتهابی و نرم کنندگی گلو است به همین دلیل به کسایی که در زمستان سرفه میکنند و دچار التهاب حلق میشوند توصیه میشود شیره و آب را ترکیب و غرغره کنند !
👈🏻شیره انگور به قرص آهن خانگی معروف است...
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
🎗دو درس بزرگ زندگی:
🔹 با تمام فقر،
☄ هرگز محبت را گدایی مکن!
🔹 و با تمام ثروت،
☄ هرگز عشق را خریداری نکن
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 #یاصاحب_الزمان
عمری اسیر هجر و غم بی قراری ام
بارانی ام که بر سر راه تو جاری ام
عمرم به سر رسید بیا عشق فاطمه
از حد گذشته مدت چشم انتظاری ام
🌼 ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ الفرج
#ایها_العزیز #روزهای_چشم_براهی😭
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پـروردگارا
در این شب زیبــا
ایمــان غبار گرفتہ مارا
در بــاران رحمت خویش پاڪ ڪن
و شبــے آرام را
بہ عزیزانم عنایت بفــرما
شبتون.سرشار.از.آرامش🌙
هدایت شده از کانون تبلیغاتی VIP فجر
🍃🎈
باعرض سلام لطفا انگشت مبارکتونو بزنین روی لینڪ زیر ببین چی میاد واستون...
من اولین نفر بودم ڪ این سورپرایز رو براتون فرستادم😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2946760761Cfb05ff6f90
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
به نام خدایی
که نزدیک است
خدایی که
وجودش عشق است
و با ذکر
نامش آرامش را در
خانه دل جا می دهیم
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
💗الهی به امیدتو💗