eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
مردی بد صدا بود که گمان میکرد اذان گفتنش زیباست و می‌خواست از طریق اذان گویی کاری کند تا مسیحیان شهر مسلمان شوند. عده‌ایی به او گفتند تو با این صدای گوش خراشت بجای آنکه کسی را مسلمان کنی، همه را اسلام ستیز کردی! اما او تصور میکرد صدایش برای مردم لذت بخش است و خدا نیز از او راضی است...چنان اعتمادی به کارش داشت که نصیحت‌های دیگران در گوشش فرو نمی‌رفت تا این که روزی مردی مسیحی که هدایای فراوانی در دست داشت با روی خندانی آمد و گفت: آن موذنی که صدای معجزه آسایش باعث آرامش زندگی من شده و مرا از پریشانی نجات داده کجاست؟! گفتند آن موذن را چکار داری ؟گفت : دختری دارم که قصد داشت از دین مسیحیت خارج گردد و مسلمان شود، هرچه او را پند می‌دادم تا از این اندیشه بازگردد، نه تنها منصرف نمی‌شد بلکه حریص‌تر نیز می‌گشت تا مسیحیت را کنار گذاشته و اسلام بیاورد. من به کلی درمانده شده بودم که چه کنم تا دخترم از این تصمیم روی گرداند؟! روزی در خانه نشسته بودیم که صدای بانگ آن موذن بلند شد. دخترم صدا را شنید و گفت این دیگر چه صدای نفرت‌انگیز و ناهنجاریست؟ تا کنون همچین صدای زشتی در هیچ کلیسایی نشنیده‌ام! خواهرش به او گفت این بانگ اذان مسلمانان است! دخترم باور نکرد، رفت از دیگری پرسید و باز همین را شنید. چون یقین گشتش رخِ او زرد شد و از مسلمانی دلِ او سرد شد!دخترم بخاطر صدای ناهنجار آن موذن از مسلمانی دست کشید و مرا آسوده خاطر نمود. من سپاسگذار و ممنون آن موذن هستم که مرا از تشویش و اضطراب دائم نجات داد. اکنون بگویید کجاست آن موذن همایون و مبارک؟! آنچه خواندید بخشی از مثنوی معنوی مولاناست که در دفتر پنجم آورده شده است. در این بخش مولانا حکایت افرادی را نقل می‌کند که با اعمال نادرست در دفاع از عقیده‌ایی باعث بدنامی و بی اعتباری آن باور می‌شوند. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 👈 هفت سال حبس مرحوم آیت الله سید محمد باقر مجتهد سیستانی، پدر آیت الله العظمی حاج سید علی سیستانی، دامت برکاته، در مشهد مقدّس، برای آن که به محضر امام زمان (عج) شرفیاب شود، ختم زیارت عاشورا را چهل جمعه، هر هفته در مسجدی از مساجد شهر آغاز می کند. ایشان می فرمود: «در یکی از جمعه های آخر، ناگهان، شعاع نوری را مشاهده کردم که از خانه ای نزدیک به آن مسجدی که من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم، می تابید. حال عجیبی به من دست داد و از جای برخاستم و به دنبال آن نور، به در آن خانه رفتم. خانه کوچک و فقیرانه ای بود که از درون آن، نور عجیبی می تابید. در زدم. وقتی در را باز کردند، مشاهده کردم که حضرت ولی عصر امام زمان (عج)، در یکی از اتاق های آن خانه، تشریف دارند و در آن اتاق، جنازه ای را مشاهده کردم که پارچه ای سفید روی آن کشیده بودند. وقتی که من وارد شدم و اشک ریزان سلام کردم، حضرت، به من فرمودند: «چرا این گونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید (اشاره به آن جنازه کردند) تا من به دنبال شما بیایم.» بعد فرمود: «این، بانویی است که در دوره بی حجابی (دوران رضا خان پهلوی)، هفت سال از خانه بیرون نیامد تا مبادا نامحرم او را ببیند!» 📗 ، ج 3، ص 158 ✍ احمد قاضی زاهدی گلپایگانی
🌹 امام صادق (ص) میفرمایند: 🔻پــیــازخستگی را می‌برد، 🔻اعصــــــاب را قـــــوی می‌کند، 🔻قدم‌ها راچابک ونیروی جنسی را 🔻زیادمی‌کنـدو تـــب را از بین می‌برد. 📚 منبع: کافی، ج ۶، ص ۳۷۴، ح ۲
✨﷽✨ ✨ خوب بودن زیاد سخت نیست ! کافی است مهربانی کنی ... زبانت که نیش نداشته باشد و کسی را نرنجاند همین خوبی است ... وقتی برای همه خیر بخواهی همین خوبی است... وقتی محبتت بی منت باشد؛ وقتی عشق بورزی؛ وقتی زیبایی اشخاص را ببینی؛ وقتی خوبی هایشان را ببینی؛ همین خوبی است ... مهم نیست که آدم ها چگونه اند، مهم نیست جواب سلامت را می دهند یا نه ...! تو سلام کن همین خوبی است ... مهم این است که تو خوب باشی...! آن ها روزی دلشان برای خوبی هایت تنگ مي شود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 🌟 امشـب نـگاه کن به اطرافت به خوشبختی هایـت به کسانی که می دانـی دوستـت دارنـد و به خـدایی کـه هـرگـز تنهایـت نخواهد گذاشـت. 🌙شبتون پر از نگاه خدا⭐️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ❣ 🍃الهی به امیدتو🍃 ﺗﺎﺧﺪﺍﻫﺴﺖ ﺩﻟﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ!!! ﺍﺳﯿﺮﻟﻄﻒ ﺧﺪﺍﺑﺎﺵ... ﮐﻪ ﺑﯽ ﺧﺪﺍ.... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮﮔﺰ،ﺯﯾﺒﺎﻧﯿﺴﺖ . ۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ‍ ‍ 🍃🌹شروع یک هفته پُر برکت و رحمت با صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش🌹🍃 🌹 اللَّـهُمَّ 🌹 🌿 صَلِّ 🌿 🌺 عَلَى 🌺 🌿 مُحَمَّد 🌿 🌹وعلی آلِ 🌹 🌿 مُحَمَّد🌿 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌
❤️ 💚 💝 از غمت ڪمر خمیدھ‌ست بیا یڪبار دگر شنبه رسیدست بیا اے باخبر از راز دل بیمارم تا عمر به آخر نرسیده ست بیا 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹
✋️ هرصبح سلامی به گل روی تو"ارباب" چون یادگل روی تو، یادآور عشق است أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهینِ سلام بر آن جایگاههاى براهین و حجج الهى 🔹صبحتون حسینی🔹
💫 بعضی‌ها می‌پرسند چرا خدا بعضی از این ظالم‌ها رو انقدر بهشون مهلت میده⁉️ ✨ چرا فلانی که نزول خوره، و خون مردم و تو شیشه کرده، هیچی‌اش نمیشه⁉️ ✨ چرا فلانی که انقدر مردم رو اذیت میکنه خدا حالش و نمی‌گیره⁉️ ✨ چرا فلانی نه نماز میخونه، نه خدا رو قبول داره، انقدر وضعش خوبه، ولی ما...⁉️ ✨و هزاران چرای دیگر... خدا تو قرآن می‌فرماید: 🦋 و َلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ (آل عمران/۱۷۸) 👈 ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺷﺪﻧﺪ، ﻭ ﺭﺍﻩ ﻃﻐﻴﺎﻥ ﭘﻴﺶ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺗﺼﻮﺭ ﻧﻜﻨﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﻰ‌ﺩﻫﻴﻢ، ﺑﻪ ﺳﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﺳﺖ! ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﻰ‌ﺩﻫﻴﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﻴﻔﺰﺍﻳﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﻬﺎ، ﻋﺬﺍﺏ ﺧﻮﺍﺭﻛﻨﻨﺪﻩ‌ﺍﻯ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ! 🔥🔥 💚حضرت_زینب هم در بخشی از خطبه خود در مجلس یزید این آیه را بکار برد و فرمود: 🚫 ای یزید! ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻯ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻪ ﻛﺎﻡ ﺗﻮﺳﺖ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﻣﻰ‌ﭼﺮﺧﺪ، ﻭ ﺍﻣﻮﺭ ﻣﺮﺗّﺐ‌ﺍﻧﺪ، ﺑﻪ ﺩَﻣﺎﻏﺖ ﺑﺎﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻰ ﻭ ﺍﺯ ﺳﺮِ ﺷﺎﺩﻯ ﻭ ﺳَﺮﻣﺴﺘﻰ، ﺳﺮ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﻮ ﻭ ﺁﻥ ﺳﻮ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪﻯ؟! ❌ ﺍﻧﺪﻛﻰ ﺑِﺎﻳﺴﺖ ﻭ ﻣﻬﻠﺖ ﺑﺪﻩ! ﺁﻳﺎ ﺳﺨﻦ ﺧﺪﺍﻯ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻯ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: 🦋 و َلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ... ⚡️و این یک درس بزرگ برای ماست❗️ هر وقت دیدیم داریم خلاف میکنیم، و از گوشمالی خدا هم خبری نیست، به خودمون بیایم و چند لحظه فکر کنیم. نکنه بهمون مهلت دادند که بارمون سنگین‌تر بشه. 🦋 إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا
☝️ 🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 18 بهمن ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:35 ☀️طلوع آفتاب: 07:00 🌝اذان ظهر: 12:18 🌑غروب آفتاب: 17:37 🌖اذان مغرب: 17:56 🌓نیمه شب شرعی: 23:36
⚜﷽⚜ ❣ذكر روز شنبه 🥀يا رَبَّ العالَمين 🌸اي پروردگار جهانيان هرڪس روزشنبه این نماز را بخواند خدا او را در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد [۴رڪعت ودر هر رڪعت حمد، توحید، آیة‌الکرسے] 📚مفاتیح الجنان
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸🍃 🔹 فرصت ها آنقدر کمند که می توان آنها را شمرد. یعنی آنقدر ها زیاد نیستند که حسابشان از دست آدم در برود. زیرا که پشت هر دقیقه و ساعتی سارقی نشسته تا زمان را بدزد تا کاری کند که فرصت از دست برود، تا فرصت گم شود تا فرصت ناپدید شود. 🔹از فرصت ها یکی همین امروز است، زیرا شمار این امروزها را نمی دانیم و نمی دانیم که چند امروز دیگر فرصت داریم. امروز، فرصتی است میان دیروزِ رفته و فردای نیامده. 🔹 سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را 🔹فرصت، ماهی لیز زمان است، سُر می خورد و از دست زندگی می افتد. فرصت ماجرایی نگه داشتنی است. اما چگونه می توان فرصت را نگه داشت؟ فرصت ها ماندنی نیستند. فرصت ها می دوند. فرصت ها می گریزند. 🔹و کیست که بداند همه جهان فقط یک دم است. یک نفس که می آید و می رود و تمام می شود. نگه دار فرصت که عالم دمی است دمی نزد دانا بهْ از عالمی است 🔹فرصت ها که از دست می روند، نامشان غفلت می شود؛ و زندگی مگر چیست جز یک عالم غفلت پی در پی! چو ما را به غفلت بشد روزگار تو باری دمی چند فرصت شمار 🌷 رحمت الله علیه ✍ ‏ 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
کمک تغذیه برای رفع یبوست و منظم کار کردن روده ها👇 ✔️هر روز صبح ناشتا نصف استکان روغن زیتون مخلوط با مقداری آب لیمو بنوشید. ✍️این مخلوط باعث آرامش اعصاب و منظم کار کردن روده ها درطول روزمی شود.? که نتیجه اش داشتن پوستی شفاف هست?
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 🌸شروع هفته تون عالی 🍃دراولین روز 🌸هفته بهترین هارا 🍃براتون آرزومندم 🌸الهی 🍃یک هفته خیر و برکت 🌸یک هفته موفقیت و 🍃یک هفته پراز 🌸دلخوشی نصیبتون بشه
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸🍃 🔹 فرصت ها آنقدر کمند که می توان آنها را شمرد. یعنی آنقدر ها زیاد نیستند که حسابشان از دست آدم در برود. زیرا که پشت هر دقیقه و ساعتی سارقی نشسته تا زمان را بدزد تا کاری کند که فرصت از دست برود، تا فرصت گم شود تا فرصت ناپدید شود. 🔹از فرصت ها یکی همین امروز است، زیرا شمار این امروزها را نمی دانیم و نمی دانیم که چند امروز دیگر فرصت داریم. امروز، فرصتی است میان دیروزِ رفته و فردای نیامده. 🔹 سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را 🔹فرصت، ماهی لیز زمان است، سُر می خورد و از دست زندگی می افتد. فرصت ماجرایی نگه داشتنی است. اما چگونه می توان فرصت را نگه داشت؟ فرصت ها ماندنی نیستند. فرصت ها می دوند. فرصت ها می گریزند. 🔹و کیست که بداند همه جهان فقط یک دم است. یک نفس که می آید و می رود و تمام می شود. نگه دار فرصت که عالم دمی است دمی نزد دانا بهْ از عالمی است 🔹فرصت ها که از دست می روند، نامشان غفلت می شود؛ و زندگی مگر چیست جز یک عالم غفلت پی در پی! چو ما را به غفلت بشد روزگار تو باری دمی چند فرصت شمار 🌷 رحمت الله علیه ✍ ‏ 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 ⭕️ ⭕️ 👈قسمت5️⃣2️⃣ فصل پنجم- بعد از انقلاب در مدارس آبادان، معلم ها دو دسته شده بودند. گروهی طرفدار انقلاب و باحجاب، و گروهی که حجاب نداشتند و مخالف بودند. بعضی از معلم های مدرسه ی راهنمایی شهرزاد که هنوز حجاب را قبول نکرده بودند و با انقلاب همراه نشده بودند، به امثال زینب نمره نمی دادند و آنها را اذیت می کردند. زینب روسری و چادر می زد. شهلا هم در همان مدرسه بود. شهلا یک روز برای ما تعریف کرد که معلم علوم زینب، وقتی می خواسته درس ستون فقررات را بدهد، دست روی کمر زینب گذاشته و درس را داده است. زینب آنقدر لاغر بوده که بچه های کلاسش می گفتند: از زینب می شود در کلاس درس علوم استفاده کرد. زینب بعد از انقلاب، تصمیم گرفت که به حوزه ی علمیه برود و طلبه بشود. به رشته ی علوم انسانی، به درس های دینی، تاریخ، جغرافیا علاقه ی زیادی داشت. او می گفت: ما باید دینمان را خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم. در آن زمان، زینب دوازده سال داشت و نمی توانست حوزه ی علمیه برود. قرار شد وقتی اول دبیرستان را تمام کرد، به حوزه ی علمیه ی قم برود. شاید یکی از علت های تصمیم زینب، وجود کمونیست ها درآبادان بود. بچه های مذهبی باید همیشه خودشان را آماده میکردند تا با آنها بحث کنند و از آنها کم نیاورند. زینب به همه ی آدم های اطرافش علاقه داشت. یکی از غصه هایش عوض کردن آدم های گمراه بود. بقیه ی دخترهایم به او می گفتند: تو خیلی خوش بین هستی. به همه اعتماد میکنی. فکر می کنی همه ی آدم ها را میشود اصلاح کرد. اما این حرف ها روی زینب اثر نداشت. زینب بیشتر از همه ی افراد خانواده به من و مادربزرگش محبت می کرد. دلش می خواست مادربزرگش همیشه پیش ما باشد. از تنهایی او احساس عذاب وجدان می کرد. یک سال از انقلاب گذشته بود که بیماری آسم من شدت گرفت. خیلی اذیت شدم. نمی توانستم نفس بکشم. تابستان که هوا گرم و شرجی می شد. بیشتر به من فشار می آمد. دکتر با بابای مهران تاکید کرد که حتما چند روزی مرا بیرون از این آب و هوا ببرد تا حالم بهتر شود. بعد از بیشتر از بیست سال که با جعفرعروسی کرده بودم، برای اولین بار پایم را از آبادان بیرون گذاشتم و به یک سفر زیارتی مشهد رفتیم. از بچه ها فقط زینب و شهرام را با خودمان بردیم. مادرم پیش بچه ها در آبادان بود که آنها نبودمان را احساس نکنند. من که آتش زیارت کربلا از دوران بچگی توی جانم رفته بود و هنوز خاموش نشده بود، زیارت امام رضا (ع) را مثل رفتن به کربلا می دانستم.
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 ⭕️ ⭕️ 👈قسمت 6️⃣2️⃣ فصل پنجم- بعد از عروسی با جعفر، آرزو داشتم که ماه محرم و صفر توی خانه ی خودم، روضه ی حضرت عباس (ع) و امام حسین (ع)و علی اکبر (ع)بگذارم و خانه ام را سیاه پوش کنم. سال های سال، مستاجر بودیم و یک اتاق بیشتر در دستمان نبود. بعدش هم که خانه ی شرکتی به ما دادند، بابای بچه ها راضی به این کار نبود. جعفر حتی از اینکه من تمام ماه محرم و صفر را سیاه می پوشیدم، ناراحت بود، من هرچی به اش می گفتم که من نذر کرده ی امام حسین ام و باید تا آخر عمر، محرم و صفر سیاه بپوشم، او با نارضایتی می گفت: مادرت نباید این نذر را تا آخرعمرمی کرد. یک شب از شب های محرم خواب دیدم درِ خانه ی شرکتی، بزرگ شده و یک آقایی با اسب داخل خانه آمد. آن اقا دست و پایش قطع شده بود. با یک چوبی که در دهانش بود، به پای من زد و گفت: روسری ات راسبز کن. من میخواستم جواب بدهم که نذر کرده هستم و باید این دو ماه را سیاه بپوشم، اما او اجازه نداد و گفت: برای علی اکبر حسین، برای علی اصغر حسین، روسری ات را سبز کن.. این را گفت و از خانه ی ما رفت. با دیدن این خواب فهمیدم که خدا و امام حسین راضی نیستند که من بدون رضایت شوهرم دو ماه سیاه بپوشم. خواب را برای مادرم تعریف کردم. مادرم گفت: حالاکه شوهرت راضی نیست و ناراحت است، روسری سیاه را دربیاور. خودش هم رفت و برای من روسری سبز خرید. سفر به مشهد برای من مثل سفر به کربلا بود. دخترم زینب هم که برای اولین بار مسافر امام رضا (ع) شده بود، سر از پا نمی شناخت. من بارها و بارها برایش قصه ی رفتنم به کربلا در سن پنج سالگی و نه سالگی را گفته بودم؛ از قبر شش گوشه ی حسین (ع)، از قتلگاه، از حرم عباس (ع). زینب هم شیفته ی زیارت شده بود. او می گفت: مامان، حاضر نیستم در مشهد یک لحظه هم بخوابم. باید از همه ی فرصت برای زیارت استفاده کنیم. زینب در حرم طوری زیارت م یخوتند که دل سنگ آب میشد. زن ها دورش جمع می شدند و زینب برای آنها زیارت نامه و قرآن می خواند. نصف شب در مسافرخانه مرا از خواب بیدارمی کرد و می گفت:مامان، پاشو، اینجاجای خوابیدن نیست. باید به حرم برویم. من و زینب آرام و بی سروصدا می رفتیم و نماز صبح را درحرم می خواندیم و تا روشن شدن هوا به خواندن قرآن و زیارت مشغول می شدیم. زینب از مشهد یک سری کتاب های مذهبی خرید؛ کتاب هایی درباره ی علایم ظهور امام زمان (عج). کلاس دوم راهنمایی بود، اما دل بزرگی داشت. دخترها که کوچک بودند، عروسک های کاغذی داشتند. روی تکه های روزنامه عکس عروسک را می کشیدند و آن را می چیدند و با همان عروسک کاغذی بازی می کردند. یک بار که زینب مریض شده بود، برای اولین بار یک عروسک اسباب باز یبرایش خریدیم. مینا و مهری و شهلا عروسک نداشتند. زینب عروسک خودش را دست انها میداد و می گفت: این عروسک مال همه ی ماست. من یک سرویس غذاخوری اسباب بازی برای همه ی دخترها خریده بودم، ولی عروسک را برای زینب که مریض بود گرفته بودم. اما او به بچه ها می گفت: عروسک را برای ما خریده اند. بعد از برگشتن ازمشهد، زینب کتاب هایی را که خریده بود به مهری و مینا داد. او می خواست با دادن این سوغاتی باارزش، آنها را در سفر و زیارتش شریک کند. ادامه دارد.....
🔅 حدیث (ص) : 🔸 «اسْمَعُوا و أطِيعُوا لِمَنْ وَلاّهُ اللّهُ الأمْرَ ، فإنَّهُ نِظامُ الإسلامِ .» 🔹«از كسى كه خداوند او را ولى امر شما كرده است، شنوايى و اطاعت داشته باشيد كه او رشته كار اسلام است.» 📚 امالی مفيد ص ١٤ ح ٢ . ➖〰➖〰➖〰➖〰➖ (ص) : مَن أحزَنَ مُؤمِنا ثُمَّ أعطاهُ الدُّنيا لَم يَكُن ذلِكَ كَفّارَتَهُ ، ولَم يُؤجَر عَلَيهِ . « هر كس مؤمنى را اندوهگين سازد و سپس همه دنيا را به او بدهد، اين كار، كفّاره (جبران كننده) گناه او نخواهد بود و براى آن، اجرى به او داده نمى شود.» جامع الأخبار : ص ٤١٦ ح ١١٥٤ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 💚پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: 🔸إنَّ أعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَاللَّهِ یوْمَ القِیامَةِ أمشَاهُمْ 🔸فِی أرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ 🔸برترین مقام در پیشگاه خدا در روز قیامت 🔸برای کسی است که بیش از همه برای ارشاد 🔸و خیر خواهی مردم گام بردارد. 📚كافى، ج 2، ص 208.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوتاه☝️ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖ ﷽ پرسش وجود لاک ناخنِ پا برای وضو چه حکمی دارد؟ ✅ پاسخ اگر یکی از ناخن های پا(غیر از ناخن انگشت کوچک) تمیز باشد و مسح پا روی آن انجام شود، وضو اشکال ندارد ولی برای غسل باید همه ناخن ها را تمیز نمایید.
يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ (۳۵) ✨خداوند به نور خود هر کس را بخواهد ✨هدایت می کند(۳۵) 📚سوره مبارکه النور ✍آیه ۳۵
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ️ ❓ راهکارهای دینی های شبانه چیست؟ 🔹 بخشی از درمان کابوس ها مربوط به درمان های فیزیولوژی است که باید به پزشک مراجعه شود و طبق دارو های مربوطه درمان شود. 🔹 اما در بخش دیگر گاهی خواب ها: به ضمیر ناخودآگاه انسان بر می گردد و باید اصلاح شود مثلا باید دید این فرد در دوران کودکی چه مراحلی را طی کرده است. 🔹 بعضی از راهکار های درمان: 🔸 به سمت راست و رو به قبله خوابیدن و به پشت و شکم نخوابیدن 🔸 قبل خواب غذای سنگین نخوردن پر خوری نکردن 🔸 قبل خواب معوذتین ( ناس و فلق) را بخوانند 🔸 آیت الکرسی،سه تا قل هو الله، سوره تکاثر را بخوانند. (با گفتن ذکر خوابشان ببرد) 🔸 با وضو‌ و طهارت بخوابند. 🔸 گفتن زیاد ذکر شریف «لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» قبل از خواب 🔹 نکته: البته اگر ریشه یابی شود که علت دقیق این خواب ها چیست می توان ذکر ها و راهکارهای دیگری را نیز بیان کرد. 👤 استاد محمدی شاهرودی 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
🌷🌷🌷 پیرزنی برای سفیدکاری منزلش کارگری را استخدام کرد. وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت. اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد انسانی بسیار شاد و خوش بین است. او درحین کار با پیرمرد صحبت می کرد و کم کم با او دوست شد. در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشاره ای نکرد. پس از پایان سفیدکاری وقتی که کارگر صورت حساب را به همسر او داد، پیرزن متوجه شد که هزینه ای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند. پیرزن از کارگر پرسید که شما چرا این همه تخفیف به ما می دهید؟ کارگر جواب داد: «من وقتی با شوهر شما صحبت می کردم خیلی خوشحال می شدم و  از نحوه برخورد او با زندگی متوجه شدم که وضعیت من آنقدر که فکر می کردم بد نیست. پس نتیجه گرفتم که کار و زندگی من چندان هم سخت نیست. به همین خاطر به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کنم.» پیرزن از تحسین شوهرش و بزرگواری کارگر منقلب شد و گریه کرد. زیرا او می دید که کارگر فقط یک دست دارد.  مطالب زیبا👈 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
ملانصرالدین کفشش را برای تعمیر نزد پینه دوز برد. پینه دوز گفت: فردا برای تحویل کفشهایت بیا. ملا با ناراحتی گفت: اما من کفش دیگری ندارم که تا فردا بپوشم. پینه دوز: می توانم یک جفت کفش مستعمل تا فردا به تو قرض دهم. ملا فریاد کشید: چی؟ من کفشی را بپوشم که قبلا پای کسی دیگر بوده؟ پینه دوز: حمل افکار و باورهای دیگران تو را ناراحت نمیکند، ولی پوشیدن کفش دیگری، تو را می آزارد؟ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 ⭕️➕ خاطره بسیار جالب از نلسون ماندلا : یک روز که ریاست جمهوری آفریقای جنوبي بود برای نهار خوردن با همراهان به یک رستوران میرود. روی میز بزرگی که نشسته اند نگاه میکند به گوشه رستوران میبینید یک نفر نشسته و رو از آنها میگیرد. به یکی از محافظین میگوید بروید او را به میز ما دعوت کنید. طرف‌ می آید با شرمندگی عرض ادب میکند و نهار را با رییس جمهوری صرف میکند. پس از آنکه از رستوران خارج میشوند یکی از دوستان به ماندلا اصرار میکند که این شخص کی بود که شما فقط او را دعوت کرده در جواب گفت این نگهبان زندان سلول من بود که هر گاه زیاد تشنه بوده و درخواست آب میکردم بجای آب ، شلوار خود را پایین آورده و از پنجره سلول بر من ادرار میکرد. آن همراه خیلی عصبانی میشود. وقتی میگوید چرا او را دعوت کرده. نلسون جواب میدهد دیدم ما وقتی به رستوران وارد شدیم آن شخص بسیار شرمنده و با ترس نشسته و در ذهن خود فکر کرد حالا که او را دیده شاید بفکر انتقام از کارهای گذشته او باشم. خواستم به او اطمینان دهم که انقلاب ما به قصد انتقام ‌جویی نیامده نفرین و آرزوی مرگ برای دیگران داشتن بذر سیاه ناآرامی و آشفتگی را در وجودمان پرورش میدهد و آسودگی را برایمان بیرنگ میکند ما به دعای هم محتاجیم، نه به نفرین و لعن! 🍃 🌺🍃 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆