هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
16.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖥 خانه ی دلدار ☝️
👈ورودی باب القبله
مقابل ضریح اباعبدالله الحسین علیه السلام
┈┈•✾🍃🌹🍃✾•┈┈
🌹 صلی اللَّه عَلَيــــک
🌹 یٰا اباعَبْدِاللّٰه الْحُسَیْنِ(ع)
شش سحرآمــده ام
شـاه به من توشه بده
ششمین روز شــــده
روزی شش گوشه بـده
❤ خدایا زیارت امام حسین
❤ علیهالسلام را روزی ما بفرما
🌹 اَللّهُمَ اَرزُقنـٰا
فِي اَلْدُنْیٰا زیٰارَۃ اَلْحُسَیْن
وَ فِي اَلْاٰخِرَۃ شِفٰاعَة اَلْحُسَیْن
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
786K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#صوت_دعای_روزششم👆
#ویژه_ماه_مبارک_رمضان
#دعای_روز_ششم
❁﷽❁
اَللّهُمَّ لا تَخْذُلْنى فیهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِیَتِکَ وَلاتَضْرِبْنى بِسِیاطِ نَقِمَتِکَ
خدایا در این ماه به خاطر دست زدن به نافرمانیت خوارم مساز و تازیانه هاى عذابت را بر من مزن و از موجبات خشمت
وَزَحْزِحْنى فیهِ مِنْ مُوجِباتِ سَخَطِکَ بِمَنِّکَ وَاَیادیکَ یا مُنْتَهى رَغْبَةِ الرّاغِبینَ
بدان نعمت بخشى و الطافى که نسبت به بندگان دارى دورم بدار اى آخرین حداشتیاق مشتاقان..
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
TSG= Tebyan Sound Gallery2_281926790090331076.mp3
زمان:
حجم:
3.98M
#ازتبیان
تلاوت تحدیر(تند خوانی)
#جزء_6_قرآن_کریم توسط «معتز آقایی»؛ از آیه 148 سوره «نساء» تا آیه 82 سوره «مائده»(33:06)
#ویژه_ماه_مبارک_رمضان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️ #خدایاروزی_کن_مرامحبت_خودت_ودوستدارانت
اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #دوشنبه 30 فروردین ماه 1400
🌞اذان صبح: 04:57
☀️طلوع آفتاب: 06:26
🌝اذان ظهر: 13:03
🌑غروب آفتاب: 19:41
🌖اذان مغرب: 20:00
🌓نیمه شب شرعی: 00:19
بسم الله دان کامل ۱۵۰۰
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#امام_خمینی_ره☝️
#ذکرروز👆دوشنبه
یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد
#نماز_روز_دوشنبہ
✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره
برایش نوشته شود
2رکعت ؛
درهر رکعت بعدازحمد
یک آیةالکرسی ،توحید ،فلق وناس
بعد از سلام۱۰ استغفار
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#تدبردرقرآن
⁉#چرادرهایجهنمهمیشهبستهودرهایبهشتهمیشهبازاست؟
♦ تفاوت اساسی بهشت و جهنم اين است که بعد از اينکه خلائق در بهشت و جهنم مستقر میشوند درب جهنّم هميشه بسته است و درب بهشت هميشه باز است.
🔥 درب جهنم بسته است، فىِ عَمَدٍ مُّمَدَّدَةِ
فىِ عَمَد يعنی در جهنم پشتبند دارد و مُّمَدَّدَةِ یعنی در جهنم از بالا تا پايين به طور عمودی بسته است و این طور نیست که يک لنگه را به لنگه ديگر ببندند نيست
🔥 اين نه برای آن است که فرار نکنند، اصلاً نمیتوانند فرار کنند، اما بسته بودن درب يک عذاب ديگری است! اينها که ديگران را با ربا، با رشوه و مانند آن به بند کشيدند، در جهنم بسته ميسوزند نه باز! مُقَرَّنينَ فِي الْأَصْفاد؛ در زنجيرهای بسته ميسوزند،
🌸 اما درهای بهشت باز است ولی کسی بیرون نمیآید ، مگر هيچ بهشتي حاضر است از بهشت بيايد بيرون؟ نه، اما مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْواب باز بودن درب، يک آزادی محسوب میشود و نعمتی روی نعمتهای ديگر است.
🌸 درب بهشت باز است ولی نه بيگانه ميتواند وارد شود و نه آشنا حاضر است خارج شود؛ اما باز بودن درب، يک احترام ديگری است برای بهشتیان، گاهی میبينيد انسان دَر میزند، اين دَر زدن برای اين نيست که اين دَرب بسته است، برای احترام صاحبخانه است.
👈 اينکه گفت:
دوش ديدم که ملائک در ميخانه زدند
گِل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
👌 اين در زدنها گاهی برای احترام است، باز بودن درب برای آزادی و احترام است؛از آن طرف تمام اين درب بسته و از اين طرف تمام اين درب باز است.
📚 برگرفته از بیانات آیت الله جوادی آملی
📚تفسیر سوره زمر ، مورخه 93/10/24
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
🔴چه کنیم در ماه مبارک رمضان #مقاومت بدنمان در برابر گرسنگی و تشنگی بیشتر شود؟
🔴این موضوع فقط به این ماه اختصاص ندارد؛ بهتر است بپرسیم چرا بدنها ضعیف شده است؟
♻️یکی از این عواملی که باعث ضعف قوا میشوند روغن های مایع و نباتی هستند که #طبیعت_سرد دارند که موجب اختلال در عملکرد اندامها در بدن ما می شوند.
بنابراین ما باید روغنی مصرف کنیم که طبیعت آن #گرم باشد. تا وقتی وارد بدن می شود با گرمای بدن سازگار باشد .
🔴 چه روغنهایی با طبیعت بدن ما #سازگار هستند؟
روغن دنبه و کوهان شتر
روغن زرد ( که از کره گاو یا گوسفند تهیه می شود ).
روغن ارده کنجد
روغن زیتون
روغن آفتابگردان طبیعی(نه اینچیزی که در بازار موجود است)
که همگی مزاجشان گرم و تر است.
یکی از ویژگیهای #منحصر_به_فرد این روغنها البته بغیر از روغن دنبه آنهم در سنین بالا، بقیه موجب #باز_شدن_عروق بدن ما خصوصا #عروق_قلب میشوند.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
دعا میکنم
در ششمین روز
از ماه مبارک رمضان
لحظاتت همہ شاد
دلت از غم آزاد
روزگارت لبخند
دلت از کینہ تهی
همہ جا، نام تو از مهر
بہ لبها جاری
و تو با یاد خــداوند بزرگ
بہ سلامت ببری راه بہ پیش
دوشنبہ زیبای
بهاری تون دلنشین
و هرچه لطف الهی است
همه رابرایتان آرزومندم🤲
🌸 #نماز_روزه_هاتون_قبول
🌸 #دوشنبه_تون_پر_خیر_و_برکت
🌸#التماسدعابرایشفایبیمارانکرونایی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
.
#داستانک
🍃 مرد زاهد و همسر زیبایش
زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مؤمنی در آمد.
مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت.
روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواستههای من توجه نمیکنی، خود به کوچه و برزن میروم تا همگان بدانند که تو چه زن زیبائی داری و چگونه به او بیتوجهی میکنی، من زر و زیور میخواهم!
مرد در خانه را باز کرد و رو به زن گفت :
برو هر جا که دلت میخواهد!
زن درکمال ناباوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده! ... غروب به خانه آمد!!
مرد خندان گفت:
خب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد!!
زن متعجب گفت: تو از کجا میدانی؟
مرد جواب داد: و نیز میدانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!
زن باز هم متعجب گفت: مگر مرا تعقیب کرده بودی؟ مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت:
تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
━━━━💠🌸💠━━━━
.
#داستانک
🔵 رضا سگ باز ...
یه لات بود تو مشهد...
هم سگ خرید و فروش میکرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یه روز داشت میرفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن ... که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش میکنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت : ”فکر کردی خیلی #مَردی؟!“
- رضا گفت: بروبچهها که اینجور میگن.....!!!
+چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!
به #غیرتش برخورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه...!
مدتی بعد....
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای #دعوا میاد....!
چند لحظه بعد با دستبند، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن :
”این کیه آوردی جبهه؟!“
رضا شروع کرد به #فحش دادن (فحشای رکیک!)
اما چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید چمران توجه نمیکنه، یه دفعه سرش داد زد : ”آهای #کچل با تو ام.....! “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله #عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“
- رضا گفت: داشتم میرفتم بیرون که #سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
+ چمران : ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“
... چمران و آقا رضا تنها تو سنگر .....
- رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیدهای، چیزی؟!!
+ شهید چمران : چرا؟!
- رضا : من یه عمر به هرکی #بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه.....
+ شهید چمران :
اشتباه فکر میکنی....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی میکنم، نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با #خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده.....
تو هم یکی رو داشتی که هِی بهش بدی میکردی
ولی اون بهت خوبی میکرده.....!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …
رضا جا خورد! ....
..... رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمیرفت، زار زار #گریه میکرد! تو گریههاش میگفت:
یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟
اذان شد.
رضا #اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.
..... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد.
پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمینافتادن اومد.....
رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......!
(فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
بهبه!!
یه #توبه و #نماز واقعی !!
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
━━━━💠🦋💠━━━━
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
📚 #داستانعاشقانهواقعی
❤️ #دومدافع ❤️
#قسمت_پنجم
دراتاق به صدا در اومد...
مامان بود...
اسماء جان
ساعت ونگاه کردم اصلاحواسمون بہ ساعت نبود یڪ ساعت گذشتہ بود
بلندشدم و درو اتاق وبازکردم
جانم مامان
حالتون خوبہ عزیزم آقاے سجادے خوب هستید چیزے احتیاج ندارید
ازجاش بلند شد وخجالت زده گفت
بلہ بلہ خیلے ممنون دیگہ داشتیم میومدیم بیرون
ایـن وگفت و ازاتاق رفت بیرون
ب مامان یه نگاهے کردم وتودلم گفتم اخہ الان وقت اومدن بود؟
چرا اونطورے نگاه میکنے اسماء؟
هیچے آخہ حرفامون تموم نشده بود
نه به ایـن کہ قبول نمیکردے بیان نه به ایـن ک دلت نمیخواد برن
اخمے کردم وگفتم واااااا مامان من کے گفتم...
صداے یا اللہ مهمونارو شنیدیم
رفتیم تابدرقشون کنیم
مادرسجادے صورتمو بوسید وگفت چی شد عروس گلم پسندیدے پسرمارو؟
باتعجب نگاهش کردم نمیدونستم چی باید بگم که مامان به دادم رسیدحاج خانم با یہ بار حرف زدن که نمیشہ انشااللہ چند بارهمو ببینن حرف بزنـن بعد
سجادے سرشو انداختہ بود پاییـن
اصـلا انگار آدم دیگہ اے شده بود
قــرارشد ک ما بهشون خبربدیم که دفہ ے بعد کے بیان
بعداز رفتنشون نفس راحتے کشیدم ورفتم سمت اتاق که بوے گل یاس واحساس کردم
نگاهم افتاد به دستہ گلے که با گل یاس سفید و رز قرمز تزئین شده بود عجب سلیقہ اے
من و باش دستہ گل شب خواستگاریمم ندیده بودم...
شب سختے بود انقدخستہ بودم که حتے به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم وخوابیدم
صب که داشتم میرفتم دانشگاه
خداخدا میکردم امروز کلاسے که باهم داشتیم کنسل بشہ یااینکہ نیادنمیتونستم باهاش رو در رو بشم
داشتم وارد دانشگاه میشدم ک یہ نفر صدام کرد سجادے بود بدنم یخ کرد فقط تو خونہ خودمون شیر بودم
خانم محمدی....
سرمو برگردوندم
ازم فاصلہ داشت دویدطرفم🏃
نفس راحتے کشید. سرشو انداخت پاییـݧ و گفت
سلام خانم محمدے صبتوݧ بخیر
موقعے ک باهام حرف میزد سرش پاییـݧ بود
اصـݧ فک نکنم تاحالا چهره ے منو دیده باشہ پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم
_سلام صبح شما هم بخیر
ایـݧ وگفتم و برگشتم ک ب راهم ادامہ بدم
صدام کردببخشید خانم محمدے صبر کنید
میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم
راستش...من...
انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید
(آقای محسنی )پسر پرشرو شور دانشگاه رفیق صمیمیے سجادے بود اماهر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون وحاضر جواب اما درکل پسر خوبے بود
رو کردسمت مـݧ و گفت بہ بہ خانم محمدے روزتون بخیر
سجادے چشم غره اے براش رفت و از مـݧ عذر خواهے کرد و دست محسنے و گرفت و رفت
خلاصہ ک تو دلم کلے ب سجادے بدو بیراه گفتم
اوݧ ازمراسم خواستگارے دیشب ک تشریف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان
داشتم زیرلب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غرمیکنے مث پیر زنها
اخمے بهش کردم گفتم علیک سلام بیابریم بابا کلاسموݧ دیر شد
خندیدو گفت:اوه اوه اینطور ک معلومه دیشب یه اتفاقاتی افتاده.
یارو کچل بود زشت بود ؟
نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم
دستشو گرفتم وگفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالا ها احتیاج داری ب ایـݧ فک. تازه اول جوونیتہ
تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مث مـݧ جا خورد
تو کلاس یه نگاه ب من میکرد یہ نگاه ب سجادے بعد میزد زیر خنده.
نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے و....بودم
خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے....
◀️ ادامــــہ دارد...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹