eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.5هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
تقویت کردن مغز در صبح 🕰 با آرامش صبحانه بخوریم 🕰 حداقل ۵ دقیقه ورزش کنیم 🕰 حداقل ۵ دقیقه کتاب بخوانیم 🕰 حداقل ۵ دقیقه بازی فکری انجام دهیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✍🏻هرگاه ڪسے بعد از نمازِ روز جمعه آیه ۲۶ سوره اعراف را بنویسد و در منزل یا مغازه خود آویزان کند ، روزیش زیاد گردد✨ 📚 اسرار المقاصد ۱۰۱ @shamimrezvan ღگشا👆👆
💠 دعایی بسیارمجرب وباخواص بسیار 🔸کسی از مخالفت همسر خود می ترسد نام همسر خود و مادرش را بنویسد و در خانه بگذارد همراه این دعا 🔹 اگر از کسی می ترسی آن را بنویسد و در آب بیندازد بدین ترتیب از او خلاصی می یابد . 🔸اگر برای بازرگانی و کسب سود نوشته شود سود حاصله برکت زیادی خواهد داشت 🔹هر کس آن را همراه اسم خود بنویسید و به صورت خود بمالد دیگر ترس از او زایل می شود تا دم مرگ سعادتمند خواهد شد 🔸 اگر کسی بخواهد به حضور سلاطین راه پیدا کند این نوشته نزد خود نگهداری کند اگر این حرز و دعا همراه او باشد او هر چقدر هم ظالم و ستمگر باشد از او محبت و دوستی خواهد دید 🔹اگر کسی اموال خود را مفقود کرده باشد باید نام خود و نام اموال خود را بنویسد آن گاه اموال مفقوده بدست می اید . 🔸اگر کسی باشد و نتواند آن ارا ادا کند همراه آن نام خود را بنویسد،می تواند کند . 🔹اگر کسی بخواهد شود آن را هفت روز جمعه و در هر جمعه هفت بار بنویسد در جمعه هشتم خداوند او را مالدار و دارا می کند . 🔸اگر کسی خانواده اش با او مخالفت دارد روز جمعه و یا یک روز دیگر آن را بر روی سینی بنویسد ❗️دعای مربوطه به شرح زیر است👇 ✨هو الله رب موسی و هارون و ابراهیم عالم الغیب و الشهادة فتری منه عجبا و هذا الاسم المخزن المکنون الذی هو بین الکاف و النون الذی محم الطاعة المکتوب علی خاتم سلیمان بن داود✨ ــــــــــــــــــــــــــــ 📚مخزن الاوفاق ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @shamimrezvan ღگشا👆👆
981.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹سلام آدینه تون شاد شاد 🍃امروزتون پراز عشق و امید 🌹و سرشار از اتفاقهای عالی 🍃امیدوارم 🌹زندگی به کامتون 🍃و خوشبختی 🌹سرنوشت تون 🍃و سایه عشق مهمان 🌹همیشگی دلتون باشه 🍃تقدیم به شما 🌹آدینه مبارک @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
436.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸هر از گاهی 💗برای آنان که دوستشون داری 🌸نشانه‌ای بفرست 💗تا به یادشون آوری  🌸که هنوز برایت عزیزند 💗تقدیم به شما خوبان ‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
گاهی بهترین کاری که میشه کرد🍉 نه فکره نه خیال نه ناله و نه زاری🍇 فقط باید یه نفس عمیق کشید و ایمان داشت که همه چیز🍓 اونجوری که باید ، درست میشه عصرآدینه تون بخیر🍨🍦🍧😍 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ ﴿۲۱۸﴾ ✨آن كس كه چون به نماز بر ✨مى ‏خيزى تو را مى ‏بيند (۲۱۸) ✨وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ ﴿۲۱۹﴾ ✨و حركت تو را در ميان ✨سجده‏ كنندگان مى ‏نگرد (۲۱۹) ✨إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿۲۲۰﴾ ✨او همان شنواى داناست (۲۲۰) 📚سوره مبارکه الشعراء ✍آیات ۲١٨ تا ۲۲۰ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✅داستان کوتاه پند آموز ✍ کسى مى‌خواست زیرزمین خانه‌اش را تعمیر کند . در حین تعمیر، به لانه مارى برخورد که چند بچه مار در آن بود . آنها را برداشت و در کیسه‌اى ریخت و در بیابان انداخت .وقتى مادر مارها به لانه برگشت و بچه‌هایش را ندید ، فهمید که صاحبخانه بلایى سر آنها آورده است ؛ به همین دلیل کینه او را برداشت . مار براى انتقام ، تمام زهر خود را در کوزه ماستى که در زیرزمین بود ، ریخت .از آن طرف ، مرد ، از کار خود پشیمان شد و همان روز مارها را به لانه‌شان بازگرداند . وقتى مار مادر ، بچه‌هاى خود را صحیح و سالم دید، به دور کوزه ماست پیچید و آن قدر آن را فشار داد که کوزه شکست و ماست‌ها بر زمین ریخت. شدت زهر چنان بود که فرش کف خانه را سوراخ کرد . این کینه مار است ، امّا همین مار ، وقتى محبّت دید ، کار بد خود را جبران کرد ، امّا بعضى انسان‌ها آن قدر کینه دارند که هر چه محبّت ببینند ، ذرّه‌اى از کینه‌شان کم نمى‌شود. امام علی علیه السلام: دنيا كوچك تر و حقير تر و ناچيز تر از آن است كه در آن ازكينه ها پيروى شود. 📚غررالحكم، ج۲، ص۵۲ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
چنداصل برای داشتن زندگی شاد: 1- ﺭﻭﺯﺗﻮﻟﺪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺑﺴﭙﺎﺭ. 2- ﺯﻳﺎﺩ"ﺗﺸﮑﺮ" ﮐﻦ 3-ﺍﺯﺟﻤﻠﻪ"ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ"ﺯﻳﺎﺩﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻦ 4- ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻧﻔﺮﯼ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ"ﺳﻼﻡ"ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✅ داستان کوتاه ✍مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردند. وقتی به موضوع خدا رسید آرایشگر گفت: «من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.» مشتری پرسید: «چرا باور نمی کنی؟» آرایشگر جواب داد: «کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.» مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده و ظاهرش هم کثیف و به هم ریخته بود. مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: «میدونی چیه؟ به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند!» آرایشگر گفت: «چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم. همین الان موهای تو را کوتاه کردم.» مشتری با اعتراض گفت: «نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که بیرون است با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.» آرایشگر گفت: «نه بابا! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.» مشتری تاکید کرد: «دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.» ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ @zendegiasheghaneh
‌📚 داستان روزی مردی ، عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند . او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد ، اما عقرب انگشت او را نیش زد . مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد ، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد . رهگذری او را دید و پرسید : " برای چه عقربی را که نیش می زند ، نجات می دهی ؟ " مرد پاسخ داد : " این طبیعت عقرب است که نیش بزید ولی طبیعت من این است که عشق بورزم . " چرا باید مانع عشق ورزیدن شوم فقط به این دلیل که عقرب طبیعتا نیش می زند ؟ عشق ورزی را متوقف نساز . لطف و مهربانی خود را دریغ نکن حتی اگر دیگران تو را بیازارند .... برای دیدن بهترین ضرب المثل وداستانهابه ما بپیوندید👇👇👇 @tafakornab @shamimrezvan
✅ آورده اند که کفن‌دزدی در بستر مرگ افتاده بود. پسر خویش را فراخواند پسر به نزد پدر رفت گفت: «ای پدر امرت چیست؟» پدر گفت: «پسرم من تمام عمر به کفن‌دزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی به دنبالم بود. اکنون که در بستر مرگم و فرشته مرگ را نزدیک حس می‌کنم، بار این نفرین بیش از پیش بر دوشم سنگینی می‌کند. از تو می‌خواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند.» پسر گفت: «ای پدر چنان کنم که می‌خواهی و از این پس مرد و زن را به دعایت مشغول سازم.» پدر همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد. از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق می‌دزدید و چوبی در شکم آن مردگان فرو می‌نمود و از آن پس خلایق می‌گفتند: «صد رحمت به کفن دزد اولی که فقط می‌دزدید و چنین بر مردگان ما روا نمی‌داشت.» http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727