eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
16.2هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ✨وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا ﴿۸۲﴾ ✨و ما آنچه را براى مؤمنان مايه درمان و رحمت است ✨از قرآن نازل مى ‏كنيم ✨ولى ستمگران را جز زيان نمى‏ افزايد (۸۲) 📚سوره مبارکه الإسراء✍آیه ۸۲ خواندن آیه والتماس دعابرابیماران کرونایی🤲 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
۲ آبان ۱۴۰۰
پیشینه ساخت نان سنگک در ایران شاه عباس برای رفاه حال طبقات تهی دست و لشگریان خود که غالباً در سفر احتیاج به نان و خورش موقت و فوری داشتند و لازم بود به هر شهری می‌رسند نانواهایی باشند که بتوانند به قدر مصرف سربازان نان تهیه نمایند و غذایی باشد که خورش نان قرار دهند، درصدد چاره برآمد. وی حل این مشکل را از "شیخ بهایی" که از اجلّه علما و دانشمندان ایران بود خواست. شیخ بهایی با تفکر و تعمق تنور سنگکی را ابداع نمود. این اختراع که با دقت و هوشیاری طرح و عملی شده است به قدری کامل و دقیق است که پس از گذشت چند صد سال هنوز به همان صورت اولیه مورد استفاده و نانی که از تنور سنگکی بدست می‌آید، مأکول‌ترین نان است. در اجرای این کار دستور داده می‌شود که روی توری مقداری ریگ و سنگ ریزه بریزند و در زیر آن آتش پرحجمی روشن نمایند تا ریگها کاملاً داغ گردند و آنگاه خمیر نان را با دست در روی تخته‌ای پهن کرده و در روی سنگ‌های داغ قرار دهند تا بپزد. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
۲ آبان ۱۴۰۰
تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه ای افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد. اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذراند کسی نمی آمد. سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و دارایی های اندکش را در آن نگه دارد. اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشت دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. متأسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود. از شدت خشم و اندوه درجا خشکش زد و فریاد زد: خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟ صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید: شما از کجا فهمیدید من در اینجا هستم؟ آنها جواب دادند، ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم!! به یاد داشته باش: اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن، علائمی باشد که عظمت و بزرگی خدا را به کمک می خواند. و فراموش نکنید هیچ کار خدا بدون حکمت نیست @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
۲ آبان ۱۴۰۰
ریشه ضرب المثل از دماغ فیل افتادن گذشتگان بر این باور بودند که سه حیوان، یعنی موش، گربه و خوک پیش از طوفان نوح وجود نداشته اند و تنها بر حسب ضرورت در کشتی نوح پدید آمده اند که داستان آن در روضه الصفا ( جلد اول، ص ۶۴ ) و مجمل التواریخ و القصص ( ص ١۸۵ ) چون این آمده است : در طی مدت شش ماه که کشتی نوح چون پر کاهی بر روی امواج خروشان دریا در حرکت بود سطح و هوای کشتی از سرگین و پلیدی مردم و فضولات حیواناتی که در کشتی بودند بسیار ملوث و متعفن شد . ساکنان کشتی که دیگر به ستوه آمده بودند نزد نوح رفتند و نزد او شکوه و گلایه کردند. پس از مناجات نوح بر درگاه خداوند، امر آمد که نوح بر پشت فیل دست فرود آورد. چون نوح به این فرمان عمل نمود، خوکی از بینی فیل بیرون افتاد و همه ی پلیدی ها را خوردن گرفت و سفینه پاک گشت. آورده اند که ابلیس نیز دستی بر پشت خوک زده و از بینی خوک موشی بیرون آمد که در کشتی خرابی بسیار می کرد و نزدیک بود که کشتی را سوراخ کند. این بار نیز خداوند فرمان داد تا نوح دستی بر روی شیر بکشد که با این کار، شیر عطسه ای زده و گربه ای از بینی او بیرون آمد و زحمت موش را مرتفع ساخت. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
۲ آبان ۱۴۰۰
زاهد ریاکار زاهد نمایی مهمان پادشاه شد، وقتی که غذا آوردند، کمتر از معمول و عادت خود از آن خورد و هنگامی که مشغول نماز شد ، بیش از معمول و عادت خود، نمازش را طول داد، تا بر گمان نیکی شاه به او بیفزاید. هنگامی که به خانه اش بازگشت، سفره غذا خواست تا غذا بخورد. پسرش که جوانی هوشمند بود از روی تیز هوشی به ریاکاری پدر پی برد و به او رو کرد و گفت: مگر در نزد شاه غذا نخوردی؟ زاهدنما پاسخ داد: در حضور شاه چیزی نخوردم که روزی به کار آید. یعنی همین کم خوری من موجب موقعیت من نزد شاه گردد، و روزی از همین موقعیت بهره گیرم. پسر هوشمند به او گفت: بنابراین نمازت را نیز قضا کن که نمازی نخواندی تا به کار آید @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
۲ آبان ۱۴۰۰
لگد به گاو معروف است که يک روز سفیر انگلستان در دهلی از مسیری در حال گذر بود که یک جوان هندی لگدی به گاوی زد گاوی که در هندوستان مقدس است! سفیر انگلیسی پیاده شده و به سوی گاو میدود و گاو را میبوسد و تعظیم می کند! بقیه مردم حاضر که می بینند یک غریبه اینقدر گاو را محترم می شمارد در جلوی گاو سجده میکنند و آن جوان را به شدت مجازات می کنند . همراه فرماندار با تعجب میپرسد: چرا این کار را کردید؟! فرماندار می گوید: لگد این جوان آگاه می رفت که فرهنگ هندوستان را هزار سال جلو بیندازد، ولی من نگذاشتم! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
۲ آبان ۱۴۰۰
خاطره ای از «چرچیل» یکی از سیاستمداران بزرگ زمانیکه پسر بچه ای یازده ساله بودم روزی سه نفر از بچه های قلدر مدرسه جلو من را گرفتند و کتک مفصلی به من زدند و پول من را هم به زور از من گرفتند وقتی به خانه رفتم با چشمانی گریان قضیه را برای پدرم شرح دادم پدرم نگاهی تحقیر آمیز به من کرد و گفت: ''من از تو بیشتر از اینها انتظار داشتم واقعا که مایه ی شرم است که از سه پسر بچه ی پاپتی و نادان کتک بخوری فکر میکردم پسر من باید زرنگ تر از اینها باشد ولی ظاهرا اشتباه میکردم بعد هم سری تکان داد و گفت این مشکل خودته باید خودت حلش کنی'' چرچیل می نویسد وقتی پدرم حمایتش را از من دریغ کرد تصمیم گرفتم خودم راهی پیدا کنم اول گفتم یکی یکی میتوانم از پس شان بر بیایم آنها را تنها گیر می آورم و حسابشان را میرسم اما بعد گفتم نه آنها دوباره با هم متحد میشوند و باز من را کتک می زنند ناگهان فکری به خاطرم رسید سه بسته شکلات خریدم و با خودم به مدرسه بردم وقتی مدرسه تعطیل شد به آرامی پشت سر آنها حرکت کردم آنها متوجه من نبودند سر یک کوچه ی خلوت صدا زدم '' هی بچه ها صبر کنید'' بعد رفتم کنار آنها ایستادم و شکلاتها را از جیبم بیرون آوردم و به هر کدام یک بسته دادم آنها اول با تردید به من نگاه کردند و بعد شکلاتها را از من گرفتند و تشکر کردند من گفتم چطور ست با هم دوست باشیم بعد قدم زنان با هم به طرف خانه رفتیم معلوم بود که کار من آنها را خجالت زده کرده پس از آن ما هر روز با هم به مدرسه میرفتیم و با هم برمی گشتیم به واسطه ی دوستی من و آنها تا پایان سال همه از من حساب می بردند و از ترس دوستهای قلدرم هیچکس جرات نمی کرد با من بحث کند روزی قضیه را به پدرم گفتم پدرم لبخندی زد و دست من را به گرمی فشرد و گفت: ''آفرین نظرم نسبت به تو عوض شد اگر آن روز من به تو کمک کرده بودم تو چه داشتی؟ یک پدر پیر غمگین و سه تا دشمن جوان عصبانی و انتقام جو اما امروز تو چه داری؟! یک پدر پیر خوشحال و سه تا دوست جوان و قدرتمند دوستانت را نزدیک خودت نگه دار و دشمنانت را نزدیکتر... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
۲ آبان ۱۴۰۰
✅دهخدا مادری داشت بسیار عصبی بود و پرخاشگر؛ طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنار مادرش زندگی می‌کرد. ♦️نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین بیدار کرد و آب خواست. دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود. سر دهخدا شکست و خونی شد. به گوشه‌ای از اتاق رفت و زار زار گریست. ✍🏻گفت: «خدایا من چه گناهی کرده‌ام بخاطر مادرم بر نفسم پشت‌ پا زده‌ام. من خود، خود را مقطوع‌النسل کردم، این هم مزد من که مادرم به من داد. خدایا صبرم را تمام نکن و شکیبایی‌ام را از من نگیر.» ♦️گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید نوری سبز از سر او وارد شد و در کل بدن او پیچید و روشنش ساخت. صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم.» 🌟از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که جامع‌ترین لغت‌نامه و امثال و حکم بود را گردآوری کرد و نامش برای همیشه بدون نسل، در تاریخ جاودانه شد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
۲ آبان ۱۴۰۰
✅4 روش برای کاهش فشار خون 💥پیاده روی 💥مصرف آب کافی 💥کاهش مصرف فست فود 💥افزایش مصرف سیب 👇👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
۲ آبان ۱۴۰۰
✨﷽✨ ✨ زشت ترین قسمت بدن بینی بد فرم یاشکم برآمده نیست 💫زشت ترین قسمت ذهنیست پراز افکار منفی،خشم،بد بینی و... 💫اگرذهن آدمی زشت باشد باهزار عمل جراحی زیبایی ذهن اوهمچنان زشت خواهد بود.... 💫اللهمَّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌ِالفَرَج‌💫 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
۲ آبان ۱۴۰۰
36.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 کلیپ مولودی یا محمد، یا احمد، یا حمید❤️ 🎤 🎊جشن ولادت رسول خدا صلی‌ الله علیه و آله) و امام جعفر صادق علیه السلام @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ••✾🌻🍂🌻✾••
۲ آبان ۱۴۰۰
یه آرزو برای اعضای پیجمون کامنت کن😍 . 🌺گویند برای ⭐️کلبه کوچک همسایه‌ات 🌺چراغی آرزو کن ⭐️قطعأ حوالی خانه تو نیز 🌺روشن خواهد شد ⭐️من خورشید را برای 🌺خانه دلتان آرزو میکنم ⭐️تا هم گرم باشد و 🌺هم سرشار از روشنایی 🌙شبتون نورانی و سرشار از آرامش 🌺الـــهــی آمین🤲 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
۲ آبان ۱۴۰۰