eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┅═✼⁦💙⁩✼═┅┄ 👌 همیشه فعال باش! ❓چرا اجازه میدی زمانت بیخود بگذره؟ 👤استاد علیرضا پناهیان @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ┄┅═✼⁦💙⁩✼═┅┄
6.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپی زیبا و تماشایی از نقاط و مکان های دیدنی جهان👌 حتما ببینید و به هر کس که دوستش دارید تقدیم کنید 🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ join us 👌👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💎امام صادق عليه السلام: ✅اگر دوست دارى خداوند بر عمرت بيفزايد، پدر و مادرت را خوشحال كن إن أحبَبتَ أن يَزيدَ اللّهُ في عُمرِكَ فسُرَّ أبَوَيكَ 📚ميزان الحكمه جلد8صفحه135 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🏴چهل روز نذر روضه 🔷س 3478: چهل روز روضه نذر کرده‌ام اما شرایط خانه‌ام طوری نیست که همه چهل روز را روضه‌خوانی داشته باشم. چکار کنم؟ ✅ج: در احکام نذر آمده است که اگر نذر با شرایط شرعی باشد عمل به آن الزام آور و واجب است و در صورتی که شخص دیگر توانایی عمل به نذر را نداشته باشد و نتواند عمل کند، وجوبش ساقط است. بنابراین اگر توانایی عمل به نذر را ندارید و نذرتان هم مقید بوده که در خانه باشد و الان هم در خانه نمی‌توانید به آن عمل کنید دیگر واجب نیست. اما اگر نذر، مطلق بوده و قبلا در خانه این مراسم را برگزار می‌کردید و الان اگر جای دیگر بتوانید مراسم را برپا کنید عمل به نذر واجب است. بنابراین خلاصه پاسخ سوال این شد که اگر کسی نذری کرده که با شرایط صحیح بوده و بر او واجب شده و الان دیگر توانایی عمل به آن نذر را ندارد یا از نظر مالی یا از نظر توانایی بدنی یا از جهات دیگر، الان عمل به نذر ساقط است و دیگر واجب نیست.   📕منبع: khamenei.ir @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💠 آنچه از نیکی ها به تو می رسد، از طرف خداست و آنچه از بدی به تو می رسد، از سوی خود توست 🔸🔶 ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ 📗 قسمتی از آیه 79 سوره نساء @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
این آخوندام ما رو ول نمی کنند...😒😏 ‌‌‌ یکی از اساتید ریاضی دانشگاه تهران نقل می‌کرد: ‌‌‌ قرار بود جمع منتخبی از اساتید و نخبگان ریاضی برای شرکت در کنفرانسی بین المللی به یکی از کشور های غربی برن.🙂 ‌‌‌ وقتی سوار هواپیما شدم دیدم یه تو هواپیماست.😒🛫 ‌‌‌‌ به خودم گفتم بفرما؛ اینا سفر خارجی هم ما رو ول نمیکنن.😤 ‌‌‌‌ رفتم پیشش نشستم بهش گفتم:حاج آقا اشتباه سوار شدید...مکه نمیره😐🕋 ‌‌‌ گفت: میدونم ‌‌‌‌ گفتم: حاجی قراره ما بریم کنفرانس علمی؛ شما اشتباهی نیاین😕 ‌‌‌‌ گفت: میدونم ‌‌‌ دیدم کم نمیاره😏 ‌‌‌ جدیدترین و پیچیده ترین مساله ریاضیمو که قرار بود تو کنفرانس مطرح کنم داخل برگه نوشتم دادم بهش، گفتم شما که داری میای کنفرانس بین المللی ریاضی اونم تو یه کشور خارجی حتما باید ریاضی بلد باشید. اگر ریاضی بلدید این سوال رو حل کنید ، برگه رو بهش دادم و خوابیدم.😎🤓 ‌‌‌ از خواب که بیدار شدم دیدم داره یه چیزایی تو برگه مینویسه.🤣 ‌‌‌‌ گفتم: حاجی عجله نکن اگه بعدا هم حلش کردی من دکتر فلانی هستم از دانشگاه تهران. جوابشو بیار اونجا بده.😂 ‌‌‌‌ دوباره خوابیدم.😴 بیدار که شدم دیگه نمی نوشت، گفتم چی شد؟🤔 ‌‌‌‌ 📝برگه رو بهم داد و گفت: سوالت چهار راه حل داشت سه راه حل نوشتم و اون راهی هم که ننوشتم بلد بودی.😳 ‌‌‌‌ شوکه شده بودم😳😥 ادامه داد: این هم مساله منه اگر تونستی حلش کنی من حسن زاده آملی هستم از قم.........😨 ‌‌‌‌‌ بعدها فهمیدم که به ایشون لقب ذوالفنون را دادند و ایشان در تمامی علوم صاحب نظر بود.😶 ‌‌‌‌‌ تا جایی که دورانی که پا تو سن نذاشته بود در هفته روزی یکبار عده ای از پروفسور های فرانسه و سایر کشور های اروپایی برای کسب علم و ریاضی و نجوم خدمت ایشان میرسیدند.😕 ‌‌‌‌‌ حالا نظر این عالم بزرگ درباره رهبر معظم انقلاب امام خامنه‌ای مدظله العالی: ‌ "گوش‌تان به دهان رهبر باشد. چون ایشان گوششان به دهان حجت‌بن‌الحسن(عج) است."😊 ‌‌‌‌ این جملات وقتی بیش‌تر معنا پیدا می‌کند که بدانیم صاحب تفسیر المیزان، علامه عارف آیت‌الله طباطبایی درباره شاگردش علامه حسن‌زاده فرموده‌اند: را کسی نشناخت جز امام زمان(عج).❤️ ‌‌‌‌‌‌‌ ‌ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂          🌸 ارباب لقمان به او دستور داد که در زمینش، برای او کنجد بکارد. ولی او جُو کاشت. وقتِ درو، ارباب گفت: چرا جُو کاشتی؟ لقمان گفت: از خدا امید داشتم که برای تو، کنجد برویاند. اربابش گفت: مگر این ممکن است؟ لقمان گفت: تو را می بینم که خدای تعالی را نافرمانی می کنی، درحالی که از او امید بهشت داری؛ لذا گفتم شاید آن هم بشود. آنگاه اربابش گریست و او را آزاد ساخت. دقت کنیم که در زندگی چه می کاریم، " هر چه بکاریم همان را برداشت میکنیم" http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
مردی در جزیره ای افتاد که همه ساکنینش زن بودند زنها تصمیم گرفتند مرد را اعدام کنند و پیش از اعدام از او خواستند که آخرین درخواستش را بگوید. مرد گفت: میخواهم زنی مرا اعدام کند که خود را زشت ترین زن جزیره میبیند.! مرد تا الان زنده است، مغازه ای باز کرده و خداروشکر اوضاعش روبراهه 😄👌😂 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
بسم الله داستان 🔸 🔻ملا محمد هزار جريبي (صاحب تصانيف مختلف) اين قضيه را نقل نموده است: 🔻من در مجلس درس استاد اکمل «مرحوم آيت الله وحيد بهبهاني قدس سره» که در مسجد پايين پاي صحن مقدس امام حسين (عليه‏ السلام) تشکيل مي‏شد، شرکت مي‏کردم. روزي مرد زائر غريبي با لباس آذربايجاني وارد شد و به مرحوم استاد سلام کرد و دست ايشان را بوسيد و بسته ‏ای که زر و زيور زنانه در آن بود، نزد استاد گذاشت و گفت: «اين طلاها را در هر جا که مصلحت مي‏دانيد صرف کنيد!» حضرت استاد فرمود: «قضيه‏ ي اين زيورها چيست؟» آن مرد پاسخ داد: اين زيورها داستان عجيبي دارد! من از حوالي شيروان و دربند هستم و به جهت تجارت به يکي از شهرهاي روسيه سفر کردم و در آنجا به داد و ستد مشغول شدم و صاحب ثروت و مکنتي بودم. روزي چشمم به دختري زيبا افتاد و تمام قلب مرا به خود مشغول ساخت. به ناچار نزد خانواده‏ ي او که از اشراف نصاري بودند، رفتم و آن دختر را براي خود خواستگاري کردم. خانواده‏ ي او گفتند: در تو هيچ عيبي نيست، مگر اينکه تو در مذهب ما نيستي! اگر به مذهب نصاري داخل شوي، اين دختر را به تو تزويج مي‏کنيم. من ناراحت و مغموم شدم و از نزد آنها مراجعت کردم. چند روز صبر نمودم، زيرا آنها مرا سر دو راهي و معلق قرار داده بودند و روز به روز، عشق و محبت آن دختر در دل من زيادتر مي‏شد، تا به جايي رسيد که دست از تجارت و شغل خود برداشتم! آخرالامر، ديدم نزديک است که حواسم مختل گردد و مشرف به هلاکت شوم. با خود گفتم: باکي نيست که در ظاهر از اسلام اظهار تنفر بنمايم. بنابراين رفتم ونزديکان او را ديدم و گفتم: حاضرم از اسلام برائت بجويم و داخل دين مسيح گردم! آنها از من قبول نمودند و دختر را به من تزويج کردند. چون مدتي گذشت، پشيمان شدم و بر اين فعل قبيح، خود را سرزنش کردم. ديگر نه قدرت داشتم که به وطن خود برگردم و نه ممکن بود که از تظاهر به دين نصرانيت عدول کنم. از شرايع اسلام چيزي در من يافت نمي‏شد جز گريه بر مصائب حضرت سيدالشهداء (عليه‏ السلام) و در آن اوقات به آن حضرت خيلي علاقه‏ مند گرديدم و تفکر در مصائب آن حضرت مي‏نمودم و گريه و زاري مي‏کردم. عيال من از ديدن اين حالت، تعجب مي‏کرد! چون علت آشکاري براي گريه‏ ي من نمي‏ديد. بنابراين حيرتش زياد شد و از سبب گريه‏ ي من سئوال کرد. من با توکل بر خدا به او گفتم که من هنوز به مذهب اسلام باقي هستم و گريه‏ ي من بر مصائب حضرت اباعبدالله الحسین (عليه‏ السلام) است. همين که همسرم اسم آن بزرگوار را شنيد، نور اسلام در قلبش ظاهر شد و در همان لحظه به شريعت اسلام داخل شد و با من در مصائب آن بزرگوار همنوا و هم ناله شد. يک روز من به او گفتم: بيا مخفيانه از اينجا برويم و سر قبر مطهر حضرت سيدالشهداء (عليه‏ السلام) اقامت کنيم تا بتوانی علناً اظهار مسلماني بنمايي! همسرم قبول نمود و شروع به تهيه‏ ي لوازم سفر کرديم. مدتي نگذشت که زوجه‏ ي من مريض شد و از دنيا رحلت کرد! پس اقارب و نزديکانش جمع شدند و او را به طريق نصارا تجهيز نمودند و او را با جيمع زر و زيورهايي که داشت دفن کردند، به همان صورتي که مقتضاي مذهبشان بود! من حزن و اندوهم بعد از مفارقت او زيادتر شد و با خود گفتم: شب که بشود، مي‏روم و جسد او را از قبر بيرون مي‏آورم و در بهترين شهرها [کربلا] دفن مي‏کنم! ادامه دارد...... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
خوردن انجیر،انسدادها رانرم می‌کند وبرای بادهای قولنج، سودمند است. در روز از آن فراوان بخورید و آن رادر شب هم بخورید؛ امّا فراوان،نه. 💎امام علی ع 📚بحارالأنوار،ج66 ،ص186ح3 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ ✨ پدر و‌مادرتان را چشم انتظار نگذارید قبل ازآنکه باجای خالیشان روبرو شوید هیچ چیز با ارزشتراز داشتن پدرومادر نیست 🤛دستان پدر و مادرتان را ببوسید قبل ازآنکه مجبور باشید سنگ سردی را ببوسید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh