هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#اولدعابرادیگرانبعدطلبحاجت
تاثیردعا در حق دیگران!
💎امام صادق (علیه السلام) میفرماید :
اگر شخصی در پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا کند،از عرش ندا می شود:
برای تو صد هزار برابر مثل او است (صد هزار برابر برای تو است)
این در حالی است كه اگر برای خودش دعا می كرد،
فقط به اندازه همان یك دعایش به او داده می شد.
پس دعای تضمین شده ای که صدهزار برابر آن داده می شود بهتر است از دعای شخص دعا کننده برای خود، که معلوم نیست مستجاب بشود یا نشود.
حال اگر کسی برای بهترین مخلوق خدا امام زمان علیه السلام دعا کند، چه می شود؟
یقینا بهترین ها برایش مقدر می شود...
🌼اللهم عجل لولیک الفرج🌼
📖#منلایحضرهالفقیهج۲ص۲۱۲
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
🍱صبحانه ی عالی برای افزایش حافظه !
🍯یکی از بهترین مواد طبیعی برای افزایش حافظه و تمرکز، ترکیب عسل و گردوست
+ همچنین این ترکیب برای از بین بردن غم و رکود روحی نیز بسیار مناسب است
برای عزیزانتون بفرستید❤️
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
1.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شروع هفته تون عالی 🌺🍃
درشروع هفته بهترین ها
را براتون آرزو مندم
بهترین هفته
بهترین ایام
بهترین لحظه ها
بهترین کسب و کار
بهترین پیشرفت ها
و بهترین زندگی را
روزتون زیبا و در پناه خدا🌸🍃
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
12.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حکایتفقیروگندم☝️حتماببینید
بیا با هم قرار بزاریم خواسته هامونو آرزو ندونیم
بزاریمش جلومون و بدون تحقیر خودمون و برای رسیدن بهش قدمامونو بچینیم 🧩
بیا فکر کنیم تا ۱۰۰ یا ۲۰۰ روز آینده اگه هر روز تمرین کنیم و یه قدم جلو بریم به خواستمون میرسیم 🎯
و حواست باشه تو این روزا قرار نیست لزوما دنیا تغییری نشونمون بده 🌏
پس فقط هر روز یه قدم بریم جلو 🏃
بدون انتظار 🙅🏼
با لذت 😇
با خوشحالی 🧒🏻
اینو بدون دنیا راحت نیست ولی استمرار همیشه جواب میده✨
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
1.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ😍👌
شگفتیهای خلقت 😍
سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ🤲
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#تزریق_انرژی ➕
امروز درسایه لطف مهربان خدایم آرام میگیرم و درعین قدرت وتوانگری عفو و بخشش را پیشه خود میسازم
و با روحی آزاد،شادمانه لحظه های رندگی را درمی یابم
خداونداسپاسگزارم ❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
94K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حدیث_روز
💚 پیامبر اکرم (ص) :
💎بنده ای که مطیع پدر و مادر و پروردگارش باشد،
روز قیامت در بالاترین جایگاه است
📚کنز العمال، ج 16، ص 467
〰➖〰➖〰➖➖〰➖〰➖
💚«پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
مَن یَعْفُ یَعْفُ اللهُ عَنهُ.
💎هر کس عفو و گذشت داشته باشد خدا نیز از او گذشت خواهد نمود.
📖(شهابالاخبار، ص ۱۴۳)
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی #احکام_نماز
💬 سوال:
🔰 اگر به نمازگزار در حال خواندن «حمد و سوره» تنه بزنند و او بی اختیار قدری حرکت نماید، نمازش چه حکمی دارد؟
✅ پاسخ:
✍ اگر از حال نمازگزار خارج نشود، نمازش باطل نیست؛ ولی ذکری را که در حال حرکت خوانده است، بنابر احتیاط واجب دوباره در حال آرامش بدن تکرار کند.
🔶 برای مثال: اگر به گونه ای حرکت کند پشت به قبله شود یا به پشت بر زمین بیفتد، نمازش باطل می شود.
🔹 آیت الله خامنه ای: آیت الله سیستانی:
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
🌹إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ
الحجرات ، آیه ١٣
همانا گرامی ترین شما در نزد خدا با
تقواترین شماست
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
َ
رمان #وقت_دلدادگی
قسمت 5
-داغ این یکی رو دیگه به دلم نزار علی....من دیگه طاقت ندارم....دیدی رفت
صدای گریه زن بلند شد و صدای دختر که آرام دلداریش می داد.نشسته بود روی تخت مثل برق گرفته ها....الان باید چه میکرد....اگر با او ازدواج نمی کرد تکلیفش چه بود...به کجا بر می گشت...او که دیگر جایی برای رفتن نداشت .مانده بود غرورش را حفظ کند یا بگذارد تا محکم زیر پاهای زورگویان له شود.اشک گوشه چشمش را گرفت .چادر گلدار را برداشت و تا کرد.ساک دستی کوچک و کوله اش را برداشت و آرام در اتاق را گشود.حاج خانم هنوز هم در هال روی مبل به شانه دخترش غمبرک زده بود و برای رفتن پسرش آه و ناله می کرد.حاج آقا هم مشغول صحبت با تلفن بود.آرام به طرف حاج خانم رفت .نازنین غمگین به دخترک بد شانس روبه رویش نگاه کرد و آه کشید
-چیزی می خواستی
فاخته سرش را تا آخرین حد در گلویش پایین آورد و بند ساکش را در دست پیچاند
-می خواستم ببینم چطور از اینجا باید برگردم...بلد نیستم
حاج خانم صاف نشست و به دختر خیره ماند.صدای مرد خانه محکم و رسا و مطمئن به گوشش رسید
-این خونه در رو به مهمون نمی بنده دختر....تو حبیب خدایی تو خونه من....قدمت رو چشمای منه عروس خانوم
موضع تصمیم گیری با این حرف مشخص بود.در هر صورت این ابهت مردانه اورا عروس خودش انتخاب کرده بود
جو ساکت خانه را حاج خانم شکست.دست روی زانو گذاشت و بلند شد.دلش برای پسرش هم میسوخت اما دیدن فاخته در آن شرایط که می دانست راه برگشت ندارد بیشتر دلش را سوزاند.فاخته سرش را پایین انداخته بود و دسته ساکش را می فشرد.دست حاج خانم که روی شانه اش نشست سر بلند کرد و در چشمان مهربان زن نگاه کرد.لبخند روی لب حاج خانم کمی دلگرمش کرد
-بیا بریم تو اتاق
همراه حاج خانم دوباره وارد اتاق نازنین شد.ساکش را کنار دیوار گذاشت و همراه حاج خانم رفت و روی تخت نشست.باز هم سرش را پایین انداخت.دستان گرم حاج خانم روی دستانش نشست.دلش فقط مادرش را می خواست همین
-شنیدی حاج علی چی گفت.تو مهمون عزیز این خونه ای.این چه کار یه که ساک برداری بری.
نگاه شرمساری را به چشمان زهرا خانم دوخت
-ولی آخه.خب راستش چیزه...آقا نیما...
حاج خانم دستانش را فشرد و اه کشید
-باهات می خوام راحت حرف بزنم فاخته.چون مادرم و بچه هام برام همه چیزن.از نیما دلگیر نشو...باشه!!!می خوام بهش حق بدی
فاخته سرش را پایین انداخت.می خواست بگوید من خودم هم با زور اینجا آمدم اما خجالت کشید.چانه اش را حاج خانم بالا گرفت
-نگفتم ناراحت بشی دخترم!!!.نیما کلا با پدرش آبش تو یه جوب نمی ره.می بینی که گذاشته رفته و تنها داره زندگی می کنه.تو حتی اگرم وصلت صورت نگیره دختر خودمی.ولی بد به دلت نمی خوام راه بدم اما یه کم باید صبور باشی.نیما با این قضیه بالاخره کنار می یاد.حتما مهر دختر ماهی مثل تو به دلش می افته مادر.نمی دونم کی اما می افته.
لبخندی زد اما تلخ.نیمایی که او دیده بود عمرا از او خوشش می آمد.یاد ابروان گره خورده نیما افتاد وقتی او را دید.آه کشید ...خدا می دانست چه پیش خواهد آمد...فقط خدا می دانست.
*
با حالتی پکر در اتاق را باز کرد.فرهود را دید که در حال مرتب کردن میزش است.از دیشب آنقدر با خودش حرف زده بود و بد و بیراه گفته بود احساس می کرد فکش درد می کند .سرش داشت منفجر میشد نگاه طلبکار فرهود را که دید کفرش بیشتر در آمد
-علیک سلام...مرسی خوبم تو چطوری
فرهود فقط پوز خند زد
-مرگ ،چته قیافه می گیری برای من
فرهود فقط آه کشید و سری به تاسف تکان داد.بیشتر عصبانی شد
-خب چه مرگ ته
ادامه دارد...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃