eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.5هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
❓ اگرشب نتوانستید خوب بخوابید و صبح خسته هستی ✳️برای صبحانه عدسی بخورید 🥣عدسی به رفع خستگی کمک می کند و عوارض بی خوابی را کاهش می دهد. 👇👇🏿👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
4.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸در آخرين یکشنبه دی ماه 💜یک سبد دعای خوشبختی 🌸تقدیم به تک تک شما عزیزان 💜امروز تون معطر به عطر خدا 🌸همراه با بهترین آرزوها 💜روز تون پر برکت و عالی 🌸زندگی تون پراز خوشبختی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
327.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم🦋 امروز با انديشه‌های بلند برای زندگيم و اجرای تصميمات عالی بسوی عظمت پيش ميروم و ايمان دارم تابيكران هستی گامی بيش نمانده است خدایا سپاسگزارم❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆 💎امام على عليه السلام: زبان تو، از تو همان مى خواهد كه بدان عادتش داده اى و نفست از تو همان تقاضا مى كند كه بدان خو گرفته اى 📚غررالحكم حدیث 7634 💎امام على عليه السلام: زبانت را به نكو گويى عادت ده، تا از سرزنش ايمن مانى 📚غرر الحكم حدیث 6233 💎امام على عليه السلام: زبانت را به نرم گويى و سلام كردن، عادت بده تا دوستانت فراوان و دشمنانت كم شوند 📚غررالحكم حدیث 6231 💎امام على عليه السلام: گوش خود را به خوب شنيدن عادت بده و به سخنانى كه شنيدنشان بر اصلاح و پاكى تو چيزى نمى افزايد گوش فرا مده 📚غررالحكم حدیث 6234 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ♡••♡••♡••♡••♡
🌹اِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا ۖ وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا 🍃آنان که اموال یتیمان را به ستمگری می‌خورند، در حقیقت آنها در شکم خود آتش جهنّم فرو می‌برند و به زودی در آتش فروزان خواهند افتاد. 📖آیه۱۰سوره مبارکه نسا @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✍مردی در کاروان‌سرا بود که صبح چون از خواب برخواست دید شتری از شتران او نیست. هیچ تأسف نخورد و بر شتر سوار شد و راه را ادامه داد. پرسیدند: «چرا غمی نخوردی؟» گفت: «گویند غم خوردن را سودی نیست؛ ولی من گویم غم خوردن را جایی نیست. آن که شتر من برده است یا نیازش داشته و برده است که صدقه من بر او از مالم محسوب می‌شود، یا نیاز نداشته و برده است؛ پس مالم حرامی داخلش شده بود و نمی‌دانستم و او مال حرام را از مال حلال من جدا کرد و مال مرا پاک کرد.» http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
مردی مرغ چکاوکی را به دام انداخت و خواست که او را بخورد. چکاوک که خود را اسیرمرد دید گفت: ای بزرگوار تو در زندگی این همه مرغ و خروس و گاو و گوسفند خوردی و هرگز سیر نشدی.خوردن من هم سیر نخواهی شد. پس مرا آزاد کن تا به جای آن سه پند به تو بدهم. اولین پند: هرگز سخن محال را باور نکن مرد که از شنیدن اولین پند خشنود شده بود چکاوک را رها کرد و چکاوک بر سر دیوار نشست و گفت پند دیگر اینکه هرگز بر گذشته غم نخور و بر آنچه از دست دادی حسرت نخور. اما در بدن من مرواریدی گرانبها وجود داشت به وزن 300 گرم که با آزاد کردن من بخت خودت را بر باد دادی مرد از شنیدن این سخن از حسرت و ناراحتی به خود پیچید و شیون کرد . چکاوک که حال او را دید گفت مگر نگفتم بر گذشته غم نخور و حسرت چیزی را که از دست دادی نخور ؟ و مگر نگفتم حرف محال را باور مکن من 100 گرم هم نیستم چگونه مرواریدی 300 گرمی در بدن من جا می گیرد؟ مرد که به خودش آمده بود، خوشحال شد که چکاوک دروغ گفته و پرسید خوب پند سومت چیست؟ چکاوک گفت: با آن دو پند چه کردی که سومی را به تو بدهم؟
چوپان و مقام امیری چوپانى به مقام وزارت رسید. هر روز بامداد بر مى‌خاست و كلید بر مى‌داشت و درب خانه پیشین خود باز مى‌كرد و ساعتى را در خانه چوپانى خود مى‌گذراند. سپس از آنجا بیرون مى‌آمد و به نزد امیر مى‌رفت. شاه را خبر دادند كه وزیر هر روز صبح به خلوتى مى‌رود و هیچ كس را از كار او آگاهى نیست. امیر را میل بر آن شد تا بداند كه در آن خانه چیست. روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد. وزیر را دید كه پوستین چوپانى بر تن كرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مى‌خواند. امیر گفت: «اى وزیر! این چیست كه مى‌بینم؟» وزیر گفت: «هر روز بدین جا مى‌آیم تا ابتداى خویش را فراموش نكنم و به غلط نیفتم، كه هر كه روزگار ضعف به یاد آرد، در وقت توانگرى، به غرور نغلتد.» امیر، انگشترى خود از انگشت بیرون كرد و گفت: «بگیر و در انگشت كن؛ تاكنون وزیر بودى، اكنون امیرى!»
خدایا شکایت به نزد تو میبرم دزدی کیسه زر ملّانصرالدین را ربود‌، وی شکایت نزد قاضی برد تا خواست ماجرا را شرح دهد! مردی وارد شد و نزد قاضی نشست ملّا متعجب شد و هیچ نگفت و از محضر قاضی بیرون امد؛ روز بعد مردم دیدند که ملّا فریاد میزند که آی مردم کیسه ام ... کیسه ام را یافتم ، از او سوال کردند که چطور بدون حکم ‌قاضی کیسه را یافتی ؟! ملّا خنده ای کرد وگفت : «در شهری که داروغه دزد باشد و قاضی رفیق دزد » بهتر دیدم که شکایت نزد قاضی عادل برم منزل رفته و نماز خواندم و از خدا کمک خواستم امروز در بیابان‌دیدم که داروغه از اسب افتاده ، گردنش شکسته ، و کیسه زر من به کمر بسته... ! پس کیسه ام را برداشتم.
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رئیسعلی_دلواری، الهام‌بخش مبارزه با ظلم حتی برای کودکان.. پس از شهادت رئیسعلی در جای جای ایران مراسم سوگواری برپا می‌شود. گوستاو نیلستروم سوئدی مقام بلند پایه ژاندارمری شیراز در کتاب خاطرات خود می‌گوید: «این خبر (شهادت رئیسلعی) شیراز را در غم فرو برده است. هیچگاه ژاندارمری را اینقدر غمگین ندیده بودم... عزاداری بزرگی در شهر برپاست. شهر غرق گریه و ناله است. مردم بر مردی می‌گریند که هیچگاه او را ندیده‌اند. من او را دیده بودم... امروز به آرامگاه حافظ رفتم. تمام عصر را به تنهایی در آنجا نشستم. هنگام بازگشتن در میدانی چند بچه را دیدم که در پی هم می‌دویدند. به هم که رسیدند دست به گریبان هم انداختند. شنیدم یکی می‌گفت: "ای کارو ول کنیم بریم رئیسعلی شیم." پس رئیسعلی زنده است.» او چندی بعد هنگام عبور از روستای آباد تنگستان می‌نویسد: «سه بچه در مسیر خروجمان از روستا برایمان دست تکان دادند و یکی فریاد کشید که من هم رئیسعلی می‌شوم. تقریبا گریه‌ام گرفت ولی گریه‌ام در سایه‌ی لبخندم گم شد.»
طبیب و پادشاه گويند يكى از شاهان به علت افراط در خوردن دچار بیماری معده شد. طبیب آوردند و طبیب با توجه به امکانات آن زمان اماله ( تنقیه ) تجویز کرد. اماله وسیله ای به شکل قیف است که انتهایی دراز دارد و نوک آن کج میباشد مایعات روان کننده به وسیله آن از پایین به روده بیمار وارد می گردد . شاه که فردی متعصب بود و اماله را باعث تحقیر و توهین به‌خود می‌پنداشت فریاد زد: چه کسی را اماله کنند؟! حکیم ترسید و گفت: هیچ قربان گفتم بنده را اماله کنند تا شما خوب شوید. شاه بدون تفکر و شاید از روی عصبانیت دستور به اماله حکیم داد ، در همین زمان درد معده شاه نیز فرو کش کرد. شاه این را به فال نیک گرفت و از آن به بعد هر گاه شاه مریض می‌شد دستور می‌داد طبیب را دراز کنند و طبیب بیچاره مجبور بود در حضور شاه اماله شود. حكايت ماست ، هر گاه فسادی برملا می‌شود ، دستور می‌رسد که افشاکننده را دراز کنند و اماله نمایند تا فساد از مملکت رخت بربندد!