eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.5هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
موبایل شما رو به آدمهایی که ازتون دور هستند نزدیک میکنه اما، شمارو از آدمهایی که نزدیکتون هستند دور میکنه لحظات با هم بودن را بیشتر قدر بدانیم روزهای رفته هرگز باز نمیگردند🌸🍃 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
502.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچ دعائی بالاتراز این نیست که خدا ما را از خودش دور نکند. ⭐️ خداوندا دریاب بنده ای را که در میان شادی و خنده اش گفت خدایا شکرت .. و در اوج غم ها گفت خدا بزرگ است. ⭐️ خدایا آرامش بده به دلهایی که چشم امیدشون فقط خودتی و بس...آمین ⭐️ شبتون سرشار از آرامش الهی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
814.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽✨الهی به امیدتو روز زیباتون بخیر چهارشنبه تون معطر به عطر خوش صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان  پاک و مطهرش 💖 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 💖 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ در پناه لطف خدای مهربان و عنایت اهل بیت علیهم السلام سالم و سعادتمند باشید ان شالله 🌹 چهارشنبه تون پر خیر و برکت @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❤️ 💚 💝 🌼بیا جهان جای توست 🌺دوصد ترانه به لبها، همه برای توست 🌼بیا گل نرگس به جان تشنه 🌺دعا دعای وهمه برای توست 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم ):(ای انسان ، چه چیزی تو را به پروردگار کریمت مغرور کرده ؟)آیه ۶ سوره مبارکه انفطار انسان، موجودى غافل و فريب خورده است و خود را از عواقب كار و قهر خدا در امان مى‌پندارد. «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ» 2- چرا انسان با آن همه نياز و ضعف، مغرور باشد؟ «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ» 3- بدترين نوع كبر و غرور، آن است كه در برابر پروردگار كريم و هستى بخش باشد. «غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ الَّذِي خَلَقَكَ» 4- غرور و غفلت انسان، سوء استفاده از لطف و كرم و پرده‌پوشى خداست. «ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌹 حضرت علی علیه السَّلام می‌فرمایند: 🔸 از انسان عاجزتر نیست، زمان مرگش را نمی‌داند. بیماری درونش پنهان است و نمی‌داند کِی او را از پای دراندازد. پشه‌ای او را آزار می‌دهد، و لقمه‌ای در گلوی او بماند، خفه‌اش می‌سازد. 📖میزان‌الحکمه( محمدری‌شهری ره) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
2.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی 👤حضرت حافظ❤ ─═हई🍂🍁🍂ईह═─
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی 👤❤ و اما به داستان زیر توجه کنیم برای درک بهتر این بیت از حضرت حافظ....   ✍شیخ بهایی داشت از روستایی (کوهستانی) عبور میکرد به ورودی روستا که رسید   پیرمردی کفاشی رو دید که بساط محقر کفاشی اش رو پهن کرده وداره با گزنه ( سوزن کفاشی ) کفشی رو میدوزه و وصله میکنه شیخ ایستاد و به پیرمرد خیره شد دید هر بارکه کفش رو کوک میزنه سوزن تو دستش فرو میره و خون از انگشتان دست پیرمرد جاری میشه وهمچنان بی توجه مشغول کارشه  خوب که دقت کرد دید پیرمرد نابیناست دل شیخ به حال پیرمرد سوخت و خواست که یه جوری کمکش کنه وبا خودش فکر کرد که این پیرمرد بیچاره حتما عیالواره و با چه مشقتی داره روزیشو در میاره و از آنجا که شیخ دارای کرامات بود به مشته مسی ( وسیله ای برای کوبیدن میخ در کفاشی )   که جلوی پیرمرد بود اشاره کرد و مشته مسی تبدیل به طلا شد ( خواست که پیرمرد رو بی نیازکنه از این همه رنج و زحمت و زخم) دید پیرمرد هیچ اعتنایی نکرد با خودش فکر کرد که پیرمرد نابیناست نمیبینه که اعتنا کنه شیخ رو به پیرمرد کرد و گفت: ای پیرمرد جنس مشته ات چیه ؟ پیرمرد سرشو بلند کرد و گفت : تا لحظه ای پیش مس بود ولی به کرامت شیخ  طلا شد ! اما آیا شیخ میتواند بگوید جنس این کوه پشت سر شیخ است از چیست ؟ شیخ بهایی میگوید چون برگشتم و نگاه کردم  کوه پشت سرم طلا شده بود از کرامت این پیر و از هوش رفتم چون بهوش آمدم پیرمرد گفت : ای شیخ چهل ساله مجاهده میکنم تا حجابها رو از میان بردارم و به مقام استغنا برسم به چه چیزمیخواهی شادم کنی    از خلق بی نیازم و محتاج عنایت حق... ─═हई🍂🍁🍂ईह═─
2.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی 👤حضرت حافظ❤ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ─═हई🍂🍁🍂ईह═─
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی 👤❤ و اما به داستان زیر توجه کنیم برای درک بهتر این بیت از حضرت حافظ....   ✍شیخ بهایی داشت از روستایی (کوهستانی) عبور میکرد به ورودی روستا که رسید   پیرمردی کفاشی رو دید که بساط محقر کفاشی اش رو پهن کرده وداره با گزنه ( سوزن کفاشی ) کفشی رو میدوزه و وصله میکنه شیخ ایستاد و به پیرمرد خیره شد دید هر بارکه کفش رو کوک میزنه سوزن تو دستش فرو میره و خون از انگشتان دست پیرمرد جاری میشه وهمچنان بی توجه مشغول کارشه  خوب که دقت کرد دید پیرمرد نابیناست دل شیخ به حال پیرمرد سوخت و خواست که یه جوری کمکش کنه وبا خودش فکر کرد که این پیرمرد بیچاره حتما عیالواره و با چه مشقتی داره روزیشو در میاره و از آنجا که شیخ دارای کرامات بود به مشته مسی ( وسیله ای برای کوبیدن میخ در کفاشی )   که جلوی پیرمرد بود اشاره کرد و مشته مسی تبدیل به طلا شد ( خواست که پیرمرد رو بی نیازکنه از این همه رنج و زحمت و زخم) دید پیرمرد هیچ اعتنایی نکرد با خودش فکر کرد که پیرمرد نابیناست نمیبینه که اعتنا کنه شیخ رو به پیرمرد کرد و گفت: ای پیرمرد جنس مشته ات چیه ؟ پیرمرد سرشو بلند کرد و گفت : تا لحظه ای پیش مس بود ولی به کرامت شیخ  طلا شد ! اما آیا شیخ میتواند بگوید جنس این کوه پشت سر شیخ است از چیست ؟ شیخ بهایی میگوید چون برگشتم و نگاه کردم  کوه پشت سرم طلا شده بود از کرامت این پیر و از هوش رفتم چون بهوش آمدم پیرمرد گفت : ای شیخ چهل ساله مجاهده میکنم تا حجابها رو از میان بردارم و به مقام استغنا برسم به چه چیزمیخواهی شادم کنی    از خلق بی نیازم و محتاج عنایت حق... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ─═हई🍂🍁🍂ईह═─
═══✙🍃✨🍃✨🍃✙═══ 💠✍🏻صاحب کتاب «سرگذشت ارواح» می نویسد:یکی از ائمه جماعت تهران شبی در عالم خواب می بیند زنی را که نمی شناسد نزد او آمده می گوید: من زن صالحه ای می باشم و از دنیا رفته ام و این منزل و قصر عالی مال من است ولی می خواهند مرا به خاطر دختر بی بند و باری که دارم برای شکنجه و عذاب ببرند زیرا او بی حجاب و بی توجه به وظائف دینی خود است و این تقصیر من بوده که او را خوب تربیت نکرده و بی توجه به او بوده ام لذا از شما تقاضا دارم که پیام مرا به او برسانید و حال مرا به او بگوئید و برای آنکه او باور کند، من به شما نشانی می دهم که او اطلاع ندارد و آن این است که من فلان مبلغ پول در فلان محل از منزل گذاشته ام و فلانی هم همین مبلغ پول را از من طلب دارد، آن پول را بردارند و به او بدهند و شماره تلفن منزل ما هم این است... 💠✍🏻آن عالم گفت: من از خواب بیدار شدم و شماره تلفن و مبلغ پول را که هنوز فراموش نکرده بودم یادداشت نمودم و فوراً به همان منزل با همان شماره، تلفن زدم دیدم صدای گریه و عراداری بلند است. من دختر صاحب خانه را پشت تلفن خواستم و تمام جریان را به او گفتم و به او تذکر دادم که من به هیچ وجه با شما آشنائی نداشتم و بخصوص که از طلبکار و مقدار پول و محل پول که ممکن نبود اطلاعی داشته باشم. 💠✍🏻بنابر این شما به خاطر نجات مادرتان و نجات خودتان کوشش کنید که به دستورات اسلام عمل نمائید.آن دختر اول از من تقاضا کرد که اجازه بدهم، او ببیند آن نشانی درست است یا نه، لذا گوشی تلفن را نگه داشتم. او رفت و دید دقیقاً همان مبلغ پول در همان محل بدون کم و زیاد گذاشته شده است. آن دختر برگشت و در پشت تلفن به من گفت: آقا مطلب شما درست است، می خواهید آدرس بدهید تا این پول را برای شما بیاورم.گفتیم: من احتیاج به آن پول ندارم، شما آن را به طلبکاری که در خواب مادرتان نامش را ذکر کرده بدهید و به وصیت او عمل کنید، او قبول کرد. من از او خداحافظی کردم، پس از مدتی باز همان خانم متوفا را در خواب دیدم که از من تشکر می کرد و می گفت: بحمد الله دخترم با تذکرات شما صالحه شده و توبه کرده است... 📗سرگذشت ارواح، به نقل عالم عجیب ارواح، ص130 ↬ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔴 روایات_آخرالزمانی ✍امام محمد باقر علیه السلام چنین فرمودند : قائم قیام نمی کند مگر پس از وحشت شدید ، زلزله ها ، فتنه ها و بلاهای فراگیری که بر مردم چیره می شودو طاعونی پیش از آنها شایع شود. شمشیر بسیار برنده ای در میان عرب پدید آید و اختلاف در میان مردم افتد و امور مذهبی مختل شود و حالشان دگرگون گردد به طوری که هر صبح و شام آرزوی مرگ کنند. و این در اثر طغیان و پرده دری است که مردم به خون یکدیگر تشنه می شوند و خون همدیگر را می خورند(۱) در روایتی دیگر رسول اکرم چنین می فرماید :ددر آن ایّام قلب مومن در درون خود آب می شود ؛ آن چنانکه نمک در آب ذوب می شود زیرا منکر را می بیند و قدرت جلوگیری و تغییر آن را ندارد . مومن در میان آنها با ترس و لرز راه می رود که اگر حرف بزند او را می خورند و اگر ساکت شود ، از غصه می میرد و دق می کند(۲) 📚منابع :  ۱-غیبت نعمانی صفحه ۲۳۵ ۲-تفسیر قمی ، جلد۲، صفحه ۳۰۴ ➥@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان