🌸🍃🌸🍃
#پروای_صاحب
صداى ساز و آواز بلند بود. هركس كه از نزديك آن خانه می گذشت، می توانست حدس بزند كه در درون خانه چه خبرهاست؟ بساط عشرت و میگسارى پهن بود و جام «مى» بود كه پياپى نوشیده می شد. كنیزك خدمتكار درون خانه را جاروب زده و خاكروبه ها را در دست گرفته از خانه بیرون آمده بود تا آنها را در كنارى بريزد. در همین لحظه مردى كه آثار عبادت زياد از چهره اش نمايان بود و پيشانی اش از سجده هاى طولانى حكایت می كرد از آنجا می گذشت، از آن كنيزك پرسيد:
«صاحب اين خانه بنده است يا آزاد؟».
- آزاد.
- معلوم است كه آزاد است. اگر بنده مىبود پرواى صاحب و مالك و خداوندگار خويش را می داشت و اين بساط را پهن نمی کرد.
ردوبدل شدن اين سخنان بين كنيزك و آن مرد موجب شد كه كنيزك مكث زيادترى در بيرون خانه بكند. هنگامى كه به خانه برگشت اربابش پرسيد: «چرا اين قدر دير آمدى؟».
كنيزك ماجرا را تعريف كرد و گفت: «مردى با چنين وضع و هيئت می گذشت و چنان پرسشى كرد و من چنين پاسخى دادم.»
شنيدن اين ماجرا او را چند لحظه در انديشه فرو برد. مخصوصا آن جمله (اگر بنده می بود از صاحب اختيار خود پروا می كرد) مثل تير بر قلبش نشست. بى اختيار از جا جست و به خود مهلت كفش پوشيدن نداد. با پاى برهنه به دنبال گوينده سخن رفت. دويد تا خود را به صاحب سخن كه جز امام هفتم حضرت موسى بن جعفر عليه السلام نبود رساند. به دست آن حضرت به شرف توبه نائل شد، و ديگر به افتخار آن روز كه با پاى برهنه به شرف توبه نائل آمده بود كفش به پا نكرد. او كه تا آن روز به «بشربن حارث بن عبد الرحمن مروزى» معروف بود، از آن به بعد لقب «الحافى» يعنى «پابرهنه» يافت و به «بشر حافى» معروف و مشهور گشت. تا زنده بود به پيمان خويش وفادار ماند، ديگر گرد گناه نگشت. تا آن روز در سلك اشراف زادگان و عياشان بود، از آن به بعد در سلك مردان پرهيزكار و خداپرست درآمد
#داستان_راستان_جلد18ص286
#استادمطهری
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣ @tafakornab ❣
╚══════. ♡♡♡.═╝