eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
✅بهترین زمان برای درمان چاقی، جوش صورت و کبد چرب، قبل از صبحانه است 👈درمان کبد چرب : آب هویج🥕 👈درمان چاقی : آب کرفس🌿 👈درمان جوش : آب سیب🍎 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سلام عزاداری هاتون قبول درگاه حق الهی به حرمت هفتم محرم به حق ششماهه کربلا بهترین احوال بهترین روزی بهترین عاقبت بهترین عزاداری و بهترین زندگی نصیبتون بشه حاجت روا باشید ان شاءالله 🌹سه شنبه تون پربرکت @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
گویند قبل از انقلاب مردی در شهر خوی بود که به او تِرمان می‌گفتند . او شیرین‌عقل بود و گاهی سخنان حکیمانه‌ی عجیبی می‌گفت . روزی از او پرسیدند : « مصدق خوب است یا شاه ؟ بگو تا برای تو شامی بخریم . » ترمان گفت : « از دو تومنی که برای شام من خواهی داد ، دو ریال کنار بگذار و قفلی بخر بر لبت بزن تا سخن خطرناک نزنی !!! » مرحوم پدرم نقل می‌کرد ، در سال ۱۳۴۵ برای آزمون استخدامی معلمی از خوی قصد سفر به تبریز را داشتم . ساعت ده صبح گاراژ گیتیِ خوی رفتم و بلیط گرفتم . از پشت اتوبوسی دود سیگاری دیدم ، نزدیک رفتم دیدم ، ترمان زیرش کارتُنی گذاشته و سیگاری دود می‌کند . یک اسکناس پنج تومانی نیت کردم به او بدهم . او از کسی بدون دلیل پول نمی‌گرفت . باید دنبال دلیلی می‌گشتم تا این پول را از من بگیرد . گفتم : « ترمان ، این پنج تومان را بگیر به حساب من ناهاری بخور و دعا کن من در آزمون استخدامی قبول شوم . » ترمان از من پرسید : « ساعت چند است ؟ » گفتم : « نزدیک ده . » گفت : « ببر نیازی نیست . » خیلی تعجب کردم که این سؤال چه ربطی به پیشنهاد من داشت ؟ پرسیدم : « ترمان ، مگر ناهار دعوتی ؟ » گفت : « نه . من پول ناهارم را نزدیک ظهر می‌گیرم . الان تازه صبحانه خورده‌ام . اگر الان این پول را از تو بگیرم یا گم می‌کنم یا خرج کرده و ناهار گرسنه می‌مانم . من بارها خودم را آزموده‌ام ؛ خداوند پول ناهار مرا بعد اذان ظهر می‌دهد . » واقعا متحیر شدم . رفتم و عصر برگشتم و دنبال ترمان بودم . ترمان را پیدا کردم . پرسیدم : « ناهار کجا خوردی ؟ » گفت : « بعد اذان ظهر اتوبوس تهران رسید . جوانی از من آتش خواست سیگاری روشن کند . روشن کردم مهرم به دلش نشست و خندید ، خندیدم و با هم دوست شدیم و مرا برای ناهار به آبگوشتی دعوت کرد . » 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ترمانِ دیوانه ، برای پول ناهارش نمی‌ترسید ، اما بسیاری از ما چنان از آینده می‌ترسیم و وحشت داریم که انگار در آینده دنیا نابود خواهد شد ؛ جمع کردن مال زیاد و آرزوهای طولانی و دراز داریم از آنچه که داری ، فقط آنچه که می‌خوری مال توست ، سرنوشتِ بقیه‌ی اموالِ تو ، معلوم نیست http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🕊یک روز پادشاهی همراه با درباريانش برای شكار به جنگل رفتند. هوا خيلی گرم بود وتشنگی داشت پادشاه و يارانش را از پا در می آورد. بعد ازساعتها جستجو جويبار كوچكی ديدند.پادشاه شاهين شكاريش را به زمين گذاشت، و جام طلایی را در جويبار زد و خواست آب بنوشد ،اما شاهين به جام زد و آب بر روی زمين ريخت. 🕊برای بار دوم هم همين اتفاق افتاد، پادشاه خيلی عصبانی شد و فكر كرد ، اگر جلوی شاهين را نگيرم ، درباريان خواهند گفت: پادشاه جهانگشا نمی تواند از پس یک شاهين برآيد؛ پس اين بار با شمشير به شاهين ضربه ای زد. پس از مرگ شاهين پادشاه مسير آب را دنبال كرد و ديد كه ماری بسيار سمی در آب مرده و آب مسموم است. او از كشتن شاهين بسيار متاثر گشت. مجسمه ای طلایی از شاهين ساخت. 🕊بر یکی از بالهايش نوشتند: «یک دوست هميشه دوست شماست حتی اگر كارهايش شما را برنجاند.» روی بال ديگرش نوشتند: «هر عملی كه از روی خشم باشد محكوم به شكست است.» 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
📖 درویش یک دست درویشی در کوهساری، دور از مردم زندگی می‌کرد و در آن خلوت به ذکر خدا و نیایش مشغول بود. در آن کوهستان، درختان سیب و گلابی و انار بسیار بود و درویش فقط میوه می‌خورد. روزی با خدا عهد کرد که هرگز از درخت میوه نچیند و فقط از میوه‌هایی بخورد که باد از درخت بر زمین می‌ریزد. درویش، مدتی به پیمان خود وفادار بود تا اینکه امر الهی، امتحان سختی برای او پیش ‌آورد. تا پنج روز، هیچ میوه‌ ای از درخت نیفتاد. درویش بسیار گرسنه و ناتوان شد و بالأخره گرسنگی بر او غالب شد. عهد و پیمان خود را شکست و از درخت گلابی چید و خورد. خداوند به سزای این پیمان شکنی، او را به بلای سختی گرفتار کرد. قصه از این قرار بود که روزی حدود بیست نفر دزد به کوهستان نزدیک درویش آمده بودند و اموال دزدی را میان خود تقسیم می‌کردند. یکی از جاسوسان حکومت آنها را دید و به داروغه خبر داد. ناگهان مأموران دولتی رسیدند و دزدان را دستگیر کردند و درویش را هم جزء دزدان پنداشتند و او را دستگیر کردند. بلافاصله، محکمه تشکیل شد و طبق حکم یک دست و یک پای دزدان را قطع کردند. وقتی نوبت به درویش رسید، ابتدا دست او را قطع کردند و همین که خواستند پایش را ببرند، یکی از مأموران بلند مرتبه از راه رسید و درویش را شناخت و بر سر مأمور اجرای حکم فریاد زد و گفت ای سگ صفت، این مرد از درویشان حق است، چرا دستش را بریدی؟ خبر به داروغه رسید، پا برهنه پیش شیخ آمد و گریه کرد و از او پوزش و معذرت بسیار خواست، اما درویش با خوشرویی و مهربانی گفت این سزای پیمان شکنی من بود، من حرمت ایمان به خدا را شکستم و خدا مرا مجازات کرد. از آن پس در میان مردم با لقب درویش دست بریده معروف بود. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪صلی‌الله علیک یا اباعبدالله اصغر كه به چهره ز عطش رنگ نداشت ياراي سخن  با من دلتنگ نداشت  يا رب! تو گواه باش، شش‌ماهه‌ي من..  شد كشته‌ي ظلم و با كسي جنگ نداشت‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَین الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما،المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ ▪سلام بر عبداللّه بن الحسین، ▪کودک شیرخواره تیر خورده ▪ضربت خورده به خون تیپده که ▪خونش به آسمان، پرتاب شد @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 💔پرپر، بریده حَلق بہ خون غوطہ‌ور، شهید 🖤تقصیرعشق بوداگراینچنین شدے 💔اے ڪهنہ ڪارعاشق تا ابد 🖤برحلقہ‌هاے اهل مُحرَم نگین شدے چشم به هم زدیم و شش مـــــاه گــــــــذشت... عمر تو به قد یک آه گذشت السلام علیک یا باب الحوائج یا شاهزاده علی اصغر @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلامُ الطِّفلِ الرَّضیعِ الحُسَین ِ طولِ سه شعبه چوبِ تیرِ کافر  از قامت علی بُوَد بلندتر تیری که افکنده زِ پا اباالفضل دیگر چه کرده با گلوی اصغر؟ ▪آجرک الله  یا صاحب الزمان ▪ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💎امام سجّاد عليه السلام: 😜زبانت را نگه دار تا برادرانت را نگه دارى احفَظْ علَيكَ لسانَكَ تَمْلِكْ بهِ إخوانَكَ 📚ميزان الحكمه جلد1 صفحه 71 〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿〰 🔴 : 💠 صله رحم اعمال را کرده، اموال را زیاد می‌کند، را دفع نموده، حساب را مى‌كند و مرگ را به تأخير مى‌اندازد. 📙 الکافی،ج۲،ص۱۵۰ 〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿ 💎امام صادق عليه السلام: ✅هر كه به خانواده اش نيكى كند، خداوند بر عمرش بيفزايد مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأهلِهِ زادَ اللّهُ في عُمُرِهِ 📚ميزان الحكمه ج1 ص101 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ ... نظر آیت الله مکارم ╭─═ঊঈ🔻🔻ঊঈ═─╮ 📥 سوال: اگر شخصی نذری کرده باشد به صورت شرعی، مثلا محرم هر سال یک گوسفند قربانی کند ولی بعد از چند سال توانایی خرید نداشته باشد، آیا باید قرض یا وام بگیرد یا تکلیفی ندارد؟ 📤 : ✍ آیت الله خامنه ای: اگر صيغه مخصوص نذر را ـ كه در رساله‌هاى عمليه ذكر شده است ـ نخوانده‌ايد، عمل به آن لازم نيست. ✍ آیت الله مکارم : اگر توانايى ندارند، ساقط مى شود و اگر بتوانند وام یا قرض را به راحتى ادا كنند، وام یا قرض بگيرند. ✍ آیت الله فاضل: اگر در بعضی از سال ها قدرت مالی برانجام نذر نداشته باشد واجب بودن نذر در آن سال ساقط می شود و ادا کردن نذر واجب نیست و لازم نیست برای انجام نذر قرض یا وام بگیرد. ✍ آیت الله سیستانی: لازم نیست و اگر قدرت نداشته باشد نذر منحل می شود. ✍ آیت الله وحید:‌ هر سالی که قدرت و تمکن مالی ندارد در آن سال چیزی به عهده او نیست. 📚 استفتاء از سایت مراجع عظام @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌺ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زباله‌اش دنبال چیزی می‌گردد. گفت، خداروشکر فقیر نیستم. مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانه‌ای با رفتار جنون‌آمیز در خیابان دید و گفت، خداروشکر دیوانه نیستم. آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل می‌کرد گفت، خداروشکر بیمار نیستم. مریضی در بیمارستان دید که جنازه‌ای را به سرد خانه می‌برند. گفت، خداروشکر زنده‌ام. فقط یک مرده نمی‌تواند از خدا تشکر کند. چرا همین الان از خدا تشکر نمی‌کنیم که روز و شبی دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟ بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍀 جعفری سہ برابر پرتقال ویتامین ث و 2 برابر اسفناج آهن دارد، بہ همین دلیل مانع ریزش مو می شود. 👌🏻 جعفری آهن بدن را تامین می کند و برای زنان واجب است. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ ✨ هرگاه دستی را گرفتی ✅هرگاه غرور ڪسی رو نشڪستی ✅هرگاه بہ بنده اے ڪمڪ ڪردے ✅هرگاه غرور بیجا نداشتی ✅هرگاه در همه حال فقط خدا را دیدے ✅آنگاه دعایت بہ عرش میرسد. ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🏴 ۱- در شب هفتم امام حسین "صلوات الله و سلامه علیه"، با ابن سعد "لعنة‌الله‌علیه"، ملاقات وگفت گو کردند. خولی بن یزید اصبحی، چون عداوت شدیدی، با امام حسین "سلام الله علیه"، داشت ماجرا را به عمر سعد، گزارش داد و آن ملعون، نامه ای برای عمر سعد نوشت، و او را از این ملاقات ها، بر حذر داشت، و دستور منع آب را صادر کرد.[۱]   ۲ -منع آب از امام حسین "صلوات الله علیه" در این روز آب را بر اهل بیت سید الشهداء "علیه السلام" بستند، چرا که نامه ابن زیاد، بدین مضمون رسید: نگذارید حتی یک قطره آب هم، به آن ها برسد. عمرو بن حجاج زبیدی، با چهار هزار تیرانداز، مأمور منع آب فرات شدند، که به هیچ وجه آبی، به خیمه گاه پسر پیامبر "صلی الله علیه وآله وسلم"، برده نشود.[۲] 📖۱.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص۶۳٫معالی السبطین:ج۱ص۳۱۵٫ 📖۲.الوقایع و الحوادث:ج۲ص۱۵۳٫٫فیض العلام:ص۱۴۶٫ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ♡••♡••♡••♡••♡
✨🔅✨🔅✨🔅 ✨🔅✨🔅✨ ✨🔅✨🔅 ✨🔅✨ ✨🔅 ✨ 🍃داستان طی الارض حاج آقا نخودکی اصفهانی(ره)🍃 ⚜رهایی از دام قوش آبادی، در یک لحظه! 💥درباره ی یک نمونه از کرامات ایشان از مرحوم سید ابوالقاسم هندی نقل شده است که وی فرموده است: 🔰«روزی در خدمت حاج شیخ حسنعلی به کوه (معجونی) از کوهپایه های مشهد رفته بودیم. در آن هنگام مردی یاغی به نام محمد قوش آبادی که موجب ناامنی آن نواحی گردیده بود از کناره کوه پدیدار شد و اخطار کرد که: اگر حرکت کنید، کشته خواهید شد! ❇️در این بین مرحوم حاج شیخ به من فرمودند: وضو داری؟ عرض کردم: آری.آن گاه دست مرا گرفتند و گفتند: چشم خود را ببند، پس از چند ثانیه که بیش از دو سه قدم راه نرفته بودیم فرمودند: چشمانت را باز کن؛ و چون چشم گشودم، دیدم که که نزدیک دروازه ی شهر می باشیم! 💠بعدازظهر آن روز، خدمت ایشان رفتم و فرمودند: قضیه صبح را با کسی در میان نگذاشتی؟گفتم: خیر. ⭕️سپس ایشان فرمودند: تو باید زبانت را در اختیار داشته باشی و بدان که تا من زنده ام، از این ماجرا نزد کسی سخنی نگویی، وگرنه موجب مرگ (نابهنگام) خود خواهی شد! 🕊🍀💛 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥بمب خاطره چقدر خاطره ها برام زنده شد😍😄 بفرستید به دوستای قدیمیتون @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐
این قشنگترین پیامی بود که خوندم: در زندگی یاد گرفتم: با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند! با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می‌کند. از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود. و‌ تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم. و سه چیز را هرگز فراموش نمی‌کنم: ۱. به همه نمی‌توانم کمک کنم. ۲. همه‌چیز را نمی‌توانم عوض کنم. ۳. همه من را دوست نخواهند داشت... 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
(حتما بخوانید٬عالیه خدایی) ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩی ﺍﺯ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻋﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ٬ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎﺭﯼ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺍﺳﺖ٬ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺗﺶ ﺑﺮﺩ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ٬ ﻣﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺎﻻ میرﻓﺖ، ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ حالتی ﺩﻓﺎﻋﯽ درآورد ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﯿﺶ ﺑﺰﻧﺪ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ میکنی؟ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﻧﺠﺎﺗﺖ ﺩﺍﺩﻡ٬ ﻣﺎﺭ ﮔﻔﺖ: ﻣﮕﺮ نمیدانی که ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ؟ ﻣﺮﺩ پاسخ داد: ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺣﺮفیست ﮐﻪ ﻣﯿﺰﻧﯽ؟ ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ٬ ﺑﺤﺚ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺖ٬ﻭ ﻣﺎﺭ ﻧﭙﺬﯾﺮﻓﺖ٬ ﺁﺧﺮ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪند ﺍﺯ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ضمن قضاوت خواستار کمک بشوند٬ پس ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍفتادند ﺑﻪ ﭼﺸﻤﻪ ای ﺭﺳﯿﺪند ﭼﺸﻤﻪ ﮔﻔﺖ: ﺣﺮﻑ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺭﻡ٬ ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ! ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ:ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ ﭼﺸﻤﻪ ﮔﻔﺖ:بنشین ﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻦ٬ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺭﻫﮕﺬﺭﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺏ ﭼﺸﻤﻪ ﺯﻻﻝ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ٬ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﻣﺎﻏﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺏ ﭼﺸﻤﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ ﭼﺸﻤﻪ ﮔﻔﺖ:ﺩﯾﺪﯼ؟ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﺗﺸﻨﮕﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﮐﺮﺩ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺷست ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻣﺎﻍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺶ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ:ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ٬ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ! ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﺧﺖ تعریف کردند ﻭ ﺍﻭ ﻧﯿﺰ ﺣﺮﻑ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺗﺎیید ﮐﺮﺩ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ ﻭ ﺩﺭﺧﺖ ﮔﻔﺖ بنشین ﻭ ﺑﺒﯿﻦ٬ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺯﯾﺮ ﺳﺎﯾﻪ ی ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺸﺴﺖ ﺗﺎ ﺧﺴﺘﮕﯿﺶ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺷﺪ٬ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﯿﻮﻩ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﭼﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺭﺩ٬ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﻭﺩ ﺷﺎﺧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ را ﺷﮑﺴﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ ﺩﺭﺧﺖ ﮔﻔﺖ:ﺍﯼ ﻣﺮﺩ!ﺩﯾﺪﯼ؟ ﺧﺴﺘﮕﯿﺶ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺳﺎﯾﻪ ی ﻣﻦ رفع کرد٬ ﺍﺯ ﻣﯿﻮﻩ ﻣﻦ ﺧﻮﺭﺩ ﺗﺎ ﻗﻮﺗﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺁﺧﺮ ﭼﺮﺍ ﺷﺎﺧﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ؟ ﭘﺲ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﻧﯿﮑﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﺮﺩ ﻭ ﻣﺎﺭ به رﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ به روباهی ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ٬ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﺯ آن ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ:ﻣﻦ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺑﺮﻭﺩ٬ ای ﻣﺮﺩ، ﺗﻮ نیز باید ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﮑﺸﯽ٬ تا من قضاوت ﮐﻨﻢ! ﻃﺮﻓﯿﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﺪ٬ ﺁﺗﺸﯽ ﻣﻬﯿﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ٬ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺗﺶ ﺑﺒﺮﺩ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ:ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ؟ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻞ ﺧﻮﺩ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﻤﮏ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ! ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺗﺶ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﻈﺎﺭﻩ میکرد، یک ﺷﮑﺎﺭﭼﯽ آﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﺍﯼ ﻣﺮﺩ،ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺷﮑﺎﺭﯼ ندیدی؟ ﺧﺮﮔﻮﺷﯽ،ﺭﻭﺑﺎﻫﯽ،ﭼﯿﺰﯼ؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ:ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﭘﯿﺶ ﺭﻭﺑﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮ ﺭﻓﺖ٬ ﺷﮑﺎﺭﭼﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯼ ﺑﺎ ﺟﺴﻢ ﻧﯿﻤﻪ ﺟﺎﻥ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺁﻣﺪ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻔﺲ میکشید ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ:ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﺪﯼ اﺳﺖ؟ ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﺭ ﻧﺠﺎﺕ نمیدادم ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘادم!! http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🍃⇨﷽ 🌷حکایت ملانصرالدین و گوسفند ❄️⇐روزی ملا از بازار یک گوسفند خرید در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز کرد و گوسفند را به دوستش داد و طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا به دنبال ملا را افتاد. ❄️⇐ملا به خانه رسید ناگهان دید که گوسفندش تبدیل به جوانی شده است. دزد رو به ملا کرد و گفت من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا نفرین کرد من گوسفند شدم ولی چون صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم. ❄️⇐ملا دلش به حال او سوخت و گفت: اشکالی ندارد برو ولی یادت باشد که دیگر مادرت را اذیت نکنی! ❄️⇐روز بعد که ملا برای خرید به بازار فته بود گوسفندش را آنجا دید. گوش او را گرفت و گفت ای پسر احمق چرا مادرت را ناراحت کردی تا دوباره نفرینت کند و گوسفند شوی!؟ 💟← « بہ ما بپیونید » → http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
سه شنبه های جمکرانی مولا جان یامهدی ز دست این و آن حاجت ندارم به مِهر دیگران منّت ندارم به سایه سارِ امنی در سه شنبه به غیر از جمکران عادت ندارم خوشا آن چشم کہ بیند روی ماهت خوشا آن سر ڪہ گردد خاڪ پایت روا باشد دهد جان عاشــــق تـو اگر اُفتد بہ روی او نگاه‌ مهربانت تعجیل_در_فرج_مولای_مهربانمان پنج صلوات @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ••✾🌻🍂🌻✾••
▪️در این شبهای محرم ▪️تو هیئتها تو خلوتهاتون هرجایی که دلتون لرزید یا گوشه ی چشمتون اشک نیازی جمع شد به عشق امام حسین(ع) برای همه دعا کنیـد ▪️ #️عزاداری_تون_قبول ▪ش @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh