eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام 😊✋ 🌹آخرین چهارشنبه شهریورماهتون پر از موفقیت آرزودارم سلامتی ،آرامش دل خوشی شادی خوشبختی ایمان ثروت حلال وعاقبت بخیری درتقدیر امروز تون باشد @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
📚قصه حسین کرد شبستری تعریف کردن!! یکی از داستان های عامیانه بسیار مشهور زبان فارسی داستان "حسین کرد شبستری" است که متاسفانه نویسنده آن ناشناس است. داستان کتاب همانگونه که از نامش مشخص می باشد در مورد پهلوانی خیالی بنام"حسین کرد" است، که درعهد صفویه زندگی میکرده و در ابتدا در خدمت یکی از پهلوانان به نام تبریز بوده ولی پس از اختلاف با همسر پهلوان به اصفهان میرود و جزو پهلوانان "شاه عباس اول" می شود. با وجود تمام نکات مثبتی که این داستان دارد، ولی ایراد اصلی کتاب این است که، بیش از اندازه بلند است و سرشار از زیاده گویی های بیهوده می باشد. در نتیجه خود نام کتاب به صورت یک مثل در زبان فارسی درآمده است، هر وقت کسی در یک گفتگو بیش از اندازه مطلبی را توضیح میدهد می گویند "قصه حسین کرد شبستری" تعریف میکنی، که کنایه از پرحرفی و اطناب در کلام است. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 نقل میکنند که در بغداد قصابی بود که با فروش گوشت زندگی میگذرانید... او پیش از طلوع خورشید به مغازه ی خود میرفت و گوسفند ذبح میکرد و سپس به خانه باز میگشت و پس از طلوع خورشید به مغازه میرفت و گوشت میفروخت... یکی از شبها پس از آنکه گوسفند ذبح کرده بود به خانه باز میگشت، در حالی که لباسش خون آلود بود... در همین حال از کوچه ای تاریک فریادی شنید... به سرعت به آن سو رفت و ناگهان بر جسد مردی افتاد که چند ضربه ی چاقو خورده بود و خون از او جاری بود و چاقویی در بدنش بود...چاقو را از بدن او درآورد و سعی کرد به او کمک کند در حالی که خون مرد بر لباس او جاری بود، اما آن مرد در همین حال جان داد...مردم جمع شدند و دیدند که چاقو در دستان اوست و خون بر لباسش و خود نیز هراسان است... او را به قتل آن مرد متهم کردند و سپس به مرگ محکوم شد... هنگامی که او را به میدان قصاص آوردند و مطمئن شد مرگش حتمی است با صدای بلند گفت: ای مردم، به خدا سوگند که من این مرد را نکشته ام، اما حدود بیست سال پیش کس دیگری را کشته ام و اکنون حکم بر من جاری میشود...سپس گفت: بیست سال پیش جوانی تنومند بودم و بر روی قایقی مردم را از این سوی رود به آن سومیبردم...یکی از روزها دختری ثروتمند با مادرش سوار قایق من شدند و آنان را به آن سو بردم... روز دوم نیز آمدند و سوار قایق من شدند...با گذشت روزها دلبسته ی آن دختر شدم و او نیز دلبسته ی من شد... او را از پدرش خواستگاری کردم اما چون فقیر بودم موافقت نکرد...سپس رابطه اش با من قطع شد و دیگر او و مادرش را ندیدم...قلب من اما همچنان اسیر آن دختر بود... پس از گذشت دو یا سه سال...در قایق خود منتظر مسافر بودم که زنی با کودک خود سوار قایق شد و درخواست کرد او را به آن سوی نهر ببرم...هنگامی که سوار قایق شد و به وسط رود رسیدیم به او نگاه انداختم و ناگهان متوجه شدم همان دختری است که پدرش باعث جدایی ما شد... از ملاقاتش بسیار خوشحال شدم و دوران گذشته و عشق و دلدادگیمان را به اویادآورشدم...اما او با ادب و وقار سخن گفت و گفت که ازدواج کرده و این پسر اوست... اما شیطان تجاوز به او را در نظرم زیبا جلوه داد... به او نزدیک شدم، اما فریاد زد و خدا را به یاد من آورد...به فریادهایش توجهی نکردم... آن بیچاره هر چه در توان داشت برای دور کردن من انجام داد در حالی که کودکش در بغل او گریه میکرد... هنگامی که چنین دیدم کودک را گرفتم و به آب نزدیک کردم و گفتم: اگر خودت را در اختیار من قرار ندهی او را غرق میکنم... او اما میگریست و التماس میکرد... اما به التماس هایش توجه نکردم... سپس سر کودک را در آب کردم تا هنگامی که به مرگ نزدیک میشد سرش را از آب بیرون می آوردم او این را میدید و میگریست و التماس میکرد اما خواسته ی من را نمی پذیرفت... باز سر کودک را در آب فرو بردم و به شدت راه نفس او را بستم و مادرش این را میدید و چشمانش را می بست... کودک به شدت دست و پا میزد تا جایی که نیرویش به پایان رسید و از حرکت ایستاد... او را از آب بیرون آوردم و دیدم مرده است؛ جسدش را به آب انداختم... سراغ زن رفتم... با تمام قدرت مرا از خود راند و به شدت گریه کرد...او را با موی سرش کشیدم و نزدیک آب آوردم و سرش را در آب فرو بردم و دوباره بیرون آوردم، اما او از پذیرفتن فحشا سرباز میزد...وقتی دستانم خسته شدند سرش را در آب فرو بردم... آنقدر دست و پا زد تا آنکه از حرکت افتاد و مرد... سپس جسدش را در آب انداختم و برگشتم...هیچکس از جنایت من باخبر نشد و پاک و منزه است کسی که مهلت میدهد اما رها نمیکند... مردم با شنیدن داستان او گریستند... آنگاه حکم بر وی اجرا شد.. 👈{وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ ۚ}» (ابراهیم/۴٢) و خدا را از آنچه ستمگران انجام میدهند غافل مپندار ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
پدری پیش از مرگش پسرش را فرا خواند و ساعت کهنه قدیمی خودش را از دستش بیرون کشیده و به او داد و گفت: «این ساعت از پدر بزرگم به من رسیده و عمر آن به بیشتر از ۲۰۰ سال می‌رسد. پیش ازین‌که آن را به تو بدهم، این ساعت را ببر از ساعت‌ساز سر کوچه بپرس که چند می‌خرد؟» پسر رفت و پس برگشت و گفت: «دکان‌دار این را به ۵ دلار می‌خرد چون خیلی کهنه و فرسوده هست.» پدر دوباره به پسرش گفت: «ببر از دکان‌دار آن گوشه‌تر هم بپرس که چند می‌خرد؟» پسر رفت و برگشت و گفت: «آن‌هم ۵ دلار می‌خرد.» پدر گفت: «حالا ببر از موزه بپرس چند می‌خرند؟» پسر رفت و برگشت و با تعجب به پدر گفت: «پدر، آن‌ها این ساعت را به یک میلیون دلار می‌خرند.» پدر گفت: «پسرم، همین را می‌خواستم برایت نشان بدهم که جایگاه مناسب می‌تواند ارزش واقعی تو را به تو بدهد. جایگاه خودت را دریاب و هیچ‌گاه خودت را در جای نادرست و نامناسب محصور نساز. تو را کسی قدر خواهد کرد که ارزشت را به خوبی درک کند. هیچ‌گاه جایگاه و ارزشت را از یاد نبر.» . 🆔@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💕 پنج نکته مثبت : 🌸هرچه روح تو عظیم تر باشد 💕اشتباهات دیگران را کوچک تر میبینی 🌸هرچه بزرگوارتر باشی کمتر 💕به دیگران نیازمندی 🌸هرچه کمتر نیازمند باشی 💕کمتر از آنان دلگیر میشوی 🌸هرچه کمتر دلگیر شوی 💕کمتر آسیب میبینی 🌸حرچه کمتر آسیب بینی 💕راحت تر میبخشی. 🌸ظرفیت روحتان افزون باد ‌ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌
💖"قـَلبــــــــــــــــ"💖 راستش نميدانم چيست.. اما اين را ميدانم که فقط جاي آدم هاي خيلي خوب است.. 💖"قـَلبـــــــــــــــ"💖 چاه دلخوري نيست که به وقت بدخلقي، سنگريزه اي بيندازي تا صداي افتادنش را بشنوي..! 💖"قـَلبـــــــــــــــ"💖 آيينه اي ست که باهر شکستن، چند تکه ميشود و يکپارچگي اش از هم مي پاشد.. 💖"قـَلبـــــــــــــــ"💖 قاصدکي ست که اگر پرهايش را بچيني، ديگر به آسمان اوج نميگيرد.. 💖"قـَلبــــــــــــــــ"💖 برکه اي ست که آرامشش به يک نگاه بهم ميخورد.. 💖"قـَلبــــــــــــــــ"💖 اگر بتواند کسي را دوست بدارد، خوبي ها.. حتي زخم زبانهايش را نقش ديوارش ميکند.. حال، اينکه قلب چيست، بماند..! فقط اين را ميدانم.. 💖"قـَلبــــــــــــــــ"💖 وسعتي دارد به اندازه ي حضورخدا.. من مقدس تر ازقلب، سراغ ندارم.. قـَلبــــــــ💖ـــــــتان هميشه پر عشق💞 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا بهترین رفیقته💟 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شـاید پاییز🍁 حکایتِ عشقِ زنجیروارِ🍁 برگ‌هاست🍁 هرکدام به خاطرِ دیگری🍁 خودشان را به زمین می‌اندازند🍁 و صدای خش‌خش🍁 خرد شدنشان در زیر پای ما🍁 آخرین پچ ‌‌پچ‌های🍁 دوستت دارم است🍁 پیشاپیش پاییـز مبارک 🍁 عصربخیرونیکی☕️🍪 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💚امام حسين (ع) فرموند: 💚محبّت ما اهل بيت سبب ريزش گناهان است، 💚چنان‏كه باد، برگ درختان را می ريزد 📙حياة الامام الحسين، ج ۱ ص۱۵۶ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰 🔅 : 💚 «از دانش، تو را همين بس كه از خدا بترسى و از جهل، تو را همين بس كه از دانشت خوشَت بيايد» . 📚 الأمالي للطوسي : ص ٥٦ ح ٧٨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅ 👆 نشر مطالب غیر اخلاقی... 📚نظر مشهور مراجع ╭─═ঊঈ🔻🔻ঊঈ═─╮ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ╰─═ঊঈ🔺🔺ঊঈ═─╯
✨وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا ﴿۵۹﴾ ✨و هيچ برگى فرو نمى‏ افتد ✨مگر اينكه آن را مى‏ داند (۵۹) 📚سوره مبارکه الأنعام✍بخشی از آیه ۵۹ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
داستان قسمت آخر 😭من حزن و اندوهم بعد از مفارقت او زيادتر شد و با خود گفتم: شب که بشود، مي‏روم و جسد او را از قبر بيرون مي‏آورم و در بهترين شهرها [کربلا] دفن مي‏کنم! چون شب شد، رفتم و قبرش را نبش کردم. ولي با کمال تعجب ديدم مردي با سبیل بلند و ريش از ته تراشيده، در آنجا مدفون است. از اين سانحه ‏ي عجيب در تبديل پیکر عيالم به اين پیکر خبيثه متحير شدم. بالاخره در آن شب در عالم رؤيا ديدم که کسي مي‏گويد: خوشحال باش و خوشحالي تو زياد شود! زيرا پیکر عيالت را ملائکه حمل کردند و در زمين کربلاي معلي او را دفن کردند و قبر او در ميان صحن مقدس حضرت سيدالشهداء (عليه‏ السلام) در طرف پايين پاي آن حضرت، نزديک مناره‏ ي کاشي واقع شده است. نشاني قبر هم به من داده شد. سپس آن شخص گفت: اين پیکر هم فلان مرد عشار (گمرکچي) است که امروز او را در کربلا دفن کردند ولی (چون لیاقت آن مکان مقدس را نداشت) او را به قبر عيال تو نقل کردند و پیکر عیال تو را به جای قبر او رساندند و زحمت حمل و نقل جنازه از تو برداشته شد! من خوشحال شدم و از خواب برخاستم و فورا عازم حرکت به کربلا شدم و خداوند توفيق کرامت فرمود و به زيارت حضرت سيدالشهداء (عليه‏ السلام) نايل و مشرف شدم. بالاخره از محافظين و خدام صحن مقدس حضرت امام حسين (عليه‏ السلام) سئوال کردم که در فلان روز (همان روزي که عيالم را دفن کرده بودم) در پاي منار سبز، چه کسي را دفن کردند؟ خدام گفتند: فلان مرد عشار (گمرکچی) را دفن کرده‏ اند. پس من قضيه‏ ي نبش قبر و رؤيايم را براي آنها نقل کردم. آنها آمدند و قبر را شکافتند و من به جهت روشن شدن مطلب به قبر داخل شدم. 👇👇👇 ديدم عيالم به همان صورتي که او را در شهر خودش به خاک سپرده‏ اند، در ميان لحد خوابيده است. پس من زر و زيور او را که به گردن و دستش بود برداشتم و اينها طلاهاي اوست که به خدمت شما آورده‏ ام. مرحوم آيت الله العظمي وحيد بهبهاني طلاها را گرفتند و براي فقراي کربلا مصرف نمودند. 🌐 منبع: - کرامات الحسينيه (چاپ اول) ج 1، ص 108 به نقل از جامع الدرر. - ترجمه‏ ي دارالسلام مرحوم نوري ج 2، ص 173 📚- سحاب رحمت ص 113 به نقل از 📚دارالسلام مرحوم نوري ج 2، ص 162 📚- منتخب التواريخ ص 755. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌱نخودسبز سرشار از ساپونین بوده که یک ترکیب گیاهی با تأثیرات ضد سرطانی است !🌱 ▫️ساپونین، با کاهش رشد تومور و افزایش تخریب سلول‌ های سرطانی با این بیماری مبارزه میکند. + اضافه کردن نخود سبز به رژیم غذایی به حفظ سلامت و کمک می‌کند، را کنترل و حتی برای نیز مفید است. ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ ☀️ امام سجاد (علیه السلام): 💠 از دروغ كوچك و بزرگش، جدّى و شوخيش بپرهيزيد، زيرا انسان هرگاه در چيز كوچك دروغ بگويد، به گفتن دروغ بزرگ نيز جرئت پيدا مى كند. 📚 منبع: تحف العقول ص 278 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
پدری پیش از مرگش پسرش را فرا خواند و ساعت کهنه قدیمی خودش را از دستش بیرون کشیده و به او داد و گفت: «این ساعت از پدر بزرگم به من رسیده و عمر آن به بیشتر از ۲۰۰ سال می‌رسد. پیش ازین‌که آن را به تو بدهم، این ساعت را ببر از ساعت‌ساز سر کوچه بپرس که چند می‌خرد؟» پسر رفت و پس برگشت و گفت: «دکان‌دار این را به ۵ دلار می‌خرد چون خیلی کهنه و فرسوده هست.» پدر دوباره به پسرش گفت: «ببر از دکان‌دار آن گوشه‌تر هم بپرس که چند می‌خرد؟» پسر رفت و برگشت و گفت: «آن‌هم ۵ دلار می‌خرد.» پدر گفت: «حالا ببر از موزه بپرس چند می‌خرند؟» پسر رفت و برگشت و با تعجب به پدر گفت: «پدر، آن‌ها این ساعت را به یک میلیون دلار می‌خرند.» پدر گفت: «پسرم، همین را می‌خواستم برایت نشان بدهم که جایگاه مناسب می‌تواند ارزش واقعی تو را به تو بدهد. جایگاه خودت را دریاب و هیچ‌گاه خودت را در جای نادرست و نامناسب محصور نساز. تو را کسی قدر خواهد کرد که ارزشت را به خوبی درک کند. هیچ‌گاه جایگاه و ارزشت را از یاد نبر.» . 🆔@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
لگد به گاو معروف است که يک روز سفیر انگلستان در دهلی از مسیری در حال گذر بود که یک جوان هندی لگدی به گاوی زد گاوی که در هندوستان مقدس است! سفیر انگلیسی پیاده شده و به سوی گاو میدود و گاو را میبوسد و تعظیم می کند! بقیه مردم حاضر که می بینند یک غریبه اینقدر گاو را محترم می شمارد در جلوی گاو سجده میکنند و آن جوان را به شدت مجازات می کنند . همراه فرماندار با تعجب میپرسد: چرا این کار را کردید؟! فرماندار می گوید: لگد این جوان آگاه می رفت که فرهنگ هندوستان را هزار سال جلو بیندازد، ولی من نگذاشتم! 🆔@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✍ حکایتی بسیار زیبا و خواندنی گویند: روزی ابلیس ملعون خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگر نقل مکان کند، خیمه‌ای را دید، و گفت: اینجا را ترک نمی‌کنم تا آنکه بلایی بر سر آنان بیاورم. به سوی خیمه رفت و دید گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می‌دوشد، بدان سو رفت و میخ را تکان داد. با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت. مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت. شوهر آن زن آمد و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد. سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند، و بعد از آن نزدیکان آن مرد آمدند و همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!! فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: ای وای، این چه کاری بود که کردی؟! ابلیس گفت: کاری نکردم فقط میخ را تکان دادم. ❣بیشتر مردم فکر می‌کنند کاری نکرده‌اند، در حالی که نمی‌دانند چند کلمه‌ای که می‌گویند و مردم می شنوند، سخن چینی است. مشکلات زیادی را ایجاد می‌کند. آتش اختلاف را بر می‌افروزد. خویشاوندی را بر هم می‌زند. دوستی و صفا صمیمیت را از بین می‌برد. کینه و دشمنی می‌آورد. طراوت و شادابی را تیره و تار می‌کند. دل‌ها را می‌شکند. بعدا کسی که اینکار را کرده فکر می‌کند کاری نکرده است فقط میخ را تکان داده است! قبل از اینکه حرفی را بزنی، مواظب سخنانت باش ! مواظب باش میخی را تکان ندهی !🦋 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔻 تربیت صاحب بن عباد نوشته اند که صاحب بن عباد در دوران کودکی که به مسجد می رفت تا درس بخواند، مادرش هر روز یک دینار و یک درهم به او می داد و می گفت: «آن را به نخستین فقیری که برخورد نمودی بده.» این شیوه مادرش تا دوران جوانی او هم چنان ادامه داشت. وقتی هم که او به مقام وزارت رسید، هر شب به خدمتکار خود که رخت خوابش را پهن می کرد سفارش کرده بود که یک دینار و یک درهم زیر بسترش بگذارد تا هنگام صبح فراموش نکرده و به فقیر بدهد. این چنین بود که این مرد بزرگ بر اثر تربیت مادر در سخاوت و احسان و بخشندگی سرآمد عصر خود گردید. در معجم الادبا آمده است که: «صاحب» به نویسندگان، شاعران، فقیهان، زاهدان، ادبا و حتی ادیب زادگانی که در بغداد بودند کمک قابل توجهی می کرد و برای هر یک از آنان سالیانه مبلغی می فرستاد، نام برخی از این افراد در کتب رجال و تاریخ ثبت است. هر کس در ماه رمضان بعد از عصر وارد خانه او می شد، حتماً باید افطار می کرد و برمی گشت. هر شب از ماه رمضان در کنار سفره وی بالغ بر هزار نفر مهمان حاضر می شدند. خیرات و احسان هایی که او در ماه مبارک رمضان انجام می داد، برابر تمام احسان های سالیانه او بود. «اسماعيل بن عباد معروف به «صاحب» از وزراى آل بويه و داراى فضل و علم، فصاحت و بلاغت و ديگر كمالات نفسانى بود. شيخ صدوق بزرگترين محدث و فقيه شيعى كتاب« عيون اخبار الرضا عليه السلام» را بعد از تأليف به صاحب بن عباد هديه كرد.» 📚وفيات الاعيان، ج 1، ص 207 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیایید خیال کنیم که سالها گذشت... مرزهای پوشیدگی کم کم برداشته شد و ... ⏳️ ۶ دقیقه 🎥 تیزر فرهنگی «غیر عادی»👌 🎞 ⚠️روایتگر داستانی خیالی از آینده‌ی ایرانِ بدون قانون حجاب @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفته ‏"یَداللَهِ فَوقَ أَیْدِیهِم" ‏یعنی بنده‌ی من ‏نگران فردایت نباش ‏از اَفعال آدم‌ها دلگیرنشو ‏کاری از آنها ‏برنمی‌آید دستت رابه من بده ‏تامن نخواهم برگی از درخت نمی‌افتد دلتون ،زندگیتون،لحظه هاتون خدایی 🌙 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو ‍🍃🌸آخرین پنجشنبه‌ تابستان تون 🍃💖پُر برکت با صلوات 🍃🌸بر حضرت محمد ص 🍃💖و خاندان مطهرشِ 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ 🍃💖وَآلِ مُحَمَّدٍ 🍃🌸وَعَجِّلْ فَرَجَهُم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❣ در غربت عشق، آشنا را برسان فرزند مرتضی را  برسان خشنودی قلب چهارده معصومت یارب فرج  ما را برسان… 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ♡••♡••♡••♡••♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 باهمین سوز که‌دارم بنویسید حسین(علیه السلام) هر که پرسید ز یارم  بنویسید حسین(علیه السلام) هر که ‌پرسید چه‌دارد  مگر از دار جهان.. همه‌ی دار و ندارم بنویسید حسین (علیه السلام) 🌹 السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مَوْلاَیَ یَا 🌹 أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ‏ ▪ اَللّهُمَ اَرزُقنـٰا ▪فِي اَلْدُنْیٰا زیٰارَۃ اَلْحُسَیْن ▪وَ فِي اَلْاٰخِرَۃ شِفٰاعَة اَلْحُسَیْن  ‎‌ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
1 اشاره خدا در قرآن به داشتن دو معده در زنبور عسل👆 در عصر فقر علم بیولوژی 1400سال قبل👌 به تصویر و ساختار پیچیده اعضای بدن زنبور نگاه کنید👆 ...از درون شکم های آن نوشیدنی خاصی خارج میشودبه رنگهای مختلف که در آن شفای مردم است👌 سوره نحل آیه ۶۹ زنبورهای عسل دارای دو معده یا شکم یکی برای غذا و آب و دیگری برای ذخیره سازی شهد و تبدیل آن به عسل هستند در مورد شفا بخش بودن عسل برای هر درد و بیماری به کتاب عسل درمانی مراجعه فرمایید و ببینید شاهکار این موجود رو در مقابل این همه داروهای شیمیایی ناکارآمد و پرعوارض و گرانقیمت و بعضا نایاب و... ☝️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
آورده اند بازرگاني بود اندک مايه که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانه دوستي به رسم امانت گذاشت و رفت.اما دوست اين امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.بازرگان، روزي به طلب آهن نزد وي رفت.مرد گفت:آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم اما آنجا موشي زندگي مي کرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد.بازرگان گفت:راست مي گويي!موش خيلي آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است.دوست اش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته.پس گفت:امروزبه خانه من مهمان باش.بازرگان گفت:فردا باز آيم.رفت و چون به سر کوي رسيد پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد.چون بجستند از پسر اثري نشد.پس ندا در شهر دادند.بازرگان گفت:من عقابي ديدم که کودکي مي برد.مرد فرياد برداشت که دروغ و محال است،چگونه مي گويي عقاب کودکي را ببرد؟بازرگان خنديد و گفت:در شهري که موش صد من آهن بتواند بخورد،عقابي کودکي بيست کيلويي را نتواند گرفت؟مرد دانست که قصه چيست،گفت:آري موش نخورده است!پسر باز ده وآهن بستان.هيچ چيز بدتر از آن نيست که در سخن ، کريم و بخشنده باشي ودر هنگام عمل سرافکنده و خجل. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727