eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و ششم ✍ بخش چهارم 🌸اونروز من دانشگاه نرفتم و همراه حمیرا با عمه و مرضیه و اسماعیل رفتیم به خونه ی حمیرا در بزرگ و آهنی باز شد حیاطی بود شاید از هزار متر بیشتر؛؛ یک کم جلوتر از در هر ده متر یک پله بود که از یک راهروی کناری به طرف ساختمون می رفت…. حیاط همه همین طور بود ولی با حوض های کوچیک و بزرگ و باغچه های اطرافش شکل خوبی به اون می داد….. 🌸زیبا به نظر می رسید با وجود اینکه همه ی باغچه ها خشک و خراب و حوض های خالی پر از خاک بودن …… جلوی در یک ساختمون کوچیک بود که همون اول یک مرد پا به سن گذاشته ای از توش اومد بیرون و پشت سرش یک زن خیلی کوتاه قد و سیاه رو با شکمی بزرگ … 🌸حمیرا با عصبانیت گفت : حسن خاک بر سرت کنن مثلا تو اینجا رو نگه داری می کنی پس برای چی پول می گیری عوضی بیشعور …. مرده شور هیکل تو ببرن .. این چه وضعیه اینجا درست کردی ؟ مگه هر ماه تو و اون زن لَشت حقوق نمی گیرین که کار کنین …. بیچاره دستپاچه شده بود و دو دستشو گذاشته بود روی سینه و گفت : آخه چیکار می کردم خانم الان زمستونه فایده نداره خوب شما هم که نبودین حوض ها رو برای چی آب کنم تا فردا مهلت بدین همه چیز رو درست می کنم قول میدم خانم ….. 🌸راه افتادیم حمیرا گفت پس شروع کن که آقا داره میاد خدیجه توام بیا به مرضیه کمک کن؛؛ زود باش …… و رفتیم بالا حمیرا کلید انداخت و وارد همون جای افسانه ای شدیم که ایرج برام مجسم کرده بود خیلی از تصور من بالاتر و بهتر بود با اینکه روی همه چیز پوشیده شده بود و همه جا پر از خاک بود اونجا قشنگ …. شیک….. و بی نظیر بود و تا شب اون خونه ی زیبا تمیز و مرتب شد من فقط توی اون خونه راه میرفتم و تماشا می کردم …. ایرج دوباره شب زنگ زد و اول با عمه و بعد حمیرا حرف زد و بعد گفت گوشی رو بدین به رویا ، علیرضاخان گفت اول بزار من کارش دارم و گوشی رو گرفت … مدت طولانی حرف زد و بعدم قطع شد … و من نتونستم باهاش حرف بزنم …. 🌸مثل بچه ها شده بودم همه ی منطق و عقلم شده بود…. دل… نمی دونستم چرا این فکر احمقانه تو سرم رفته بود که ایرج بر نمی گرده و نسبت بهش حریص شده بودم شاید اگر غرورم اجازه می داد بهش التماس می کردم برگرده ….. خیلی سعی کردم که اونا نفهمن من بغض کردم …. زود رفتم بالا و تلفن دوباره زنگ زد … چون علیرضاخان توی حال بود…. دستمو گذاشتم روی گوشی و منتظر موندم تا صدای عمه اومد که گفت: رویا گوشی رو بردار………. اونشب نزدیک نیم ساعت باهاش حرف زدم و یک کم آروم شدم و یک جورایی با مسئله کنار اومدم …… با هم قرار گذاشتیم که همیشه ساعت چهار صبح بهم زنگ بزنه که همه خواب باشن……. 🌸و اون هر شب این کار و می کرد دیگه اونقدر باهاش حرف زده بودم که تمام مدتی که اینجا بود حرف نزده بودم …از آینده و عروسی و بچه دار شدن عقایدمون و چیزایی که دوست داشتیم و آرزوهامون بهم گفتیم : اون تمام گزارش کارا شو به من می داد و هر شب باید بهش التماس می کردم که دیگه قطع کنه … ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
☝️ نگهداری از والدین سالخورده و وظیفه فرزندان👆
فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ ✨وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۸۳﴾ ✨پس شكوهمند و پاك است آن كسى كه ✨ملكوت هر چيزى در دست اوست ✨و به سوى اوست كه بازگردانيده مى ‏شويد (۸۳) 📚 سوره مبارکه يس ✍آیه ۸۳
🌴 آقا محمد، که متجاوز از چهل سال متولی شمعهای حرم عسکریین علیهماسلام و سرداب مطهر بوده است. می فرماید: والده من، که از صالحات بود، نقل کرد: روزی با خانواده عالم ربانی، آخوند ملا زین العابدین سلماسی(ره)، و خود آن مرحوم، در سرداب مقدس همان ایامی که ایشان مجاور سامرا بود و قصد داشت بنای قلعه آن شهر را تمام کند، بودیم. آن روز، جمعه بود و جناب آخوند سلماسی مشغول خواندن دعای ندبه شد و مثل زن مصیبت زده و محب فراق کشیده می گریست و ناله می کرد. ما هم با ایشان در گریه و ناله شرکت می کردیم. در همین وقت ناگاه بوی عطری وزیدن گرفت و در فضای سرداب منتشر و هوا از آن پر شد؛ به طوری که همه ما را مدهوش کرد. ✨💫✨ همگی ساکت شدیم و قدرت صحبت کردن را نداشتیم. مدت زمان کمی گذشت و آن عطر خوشبو هم رفت و هوا به حالت اول خود برگشت و ما هم مشغول خواندن بقیه دعا شدیم. وقتی به منزل مراجعت نمودیم، از جناب آخوند ملا زین العابدین راجع به آن بوی خوش سؤال کردم. فرمود: تو را چه به این سؤال؟ و از جواب دادن خودداری فرمود. ✨💫✨ عالم متقی، آقا علیرضا اصفهانی (ره)، که کاملاً با آخوند سلماسی خصوصی بود، نقل کرد: روزی از آن مرحوم راجع به ملاقات ایشان با حضرت حجت علیه السلام سؤال کردم و گمان داشتم که ایشان مثل استاد خود، سید بحرالعلوم رحمه الله باشند و تشریفاتی داشته اند. در جواب من، همین قضیه را بدون هیچ کم و زیادی نقل کردند. 📗تشرف یافتگان، ص۴٣ 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة @tafakornab @shamimrezvan
👌خرمالو🍅و درمان کبد چرب👌 👈امروزه بیشتر افراد به دلیل زمان بندی نامناسب در خواب شب، خوردن انواع چربی و فست فودها، ورزش نکردن، ادرار نکردن هنگام بیدار شدن از خواب، زیاده روی در غذا خوردن، صبحانه خوردن با عجله به کبد چرب مبتلا هستند 👈خرمالو🍅یکی از بهترین مواد برای درمان کبد چرب است، خرمالو جزو آن دسته از میوه‌هایی است که منبع بالایی از فیبر دارد، این میوه به دلیل خاصیت ملین بودن، برای افرادی که مشکل یبوست و کبدی دارند، مفید است 👌تو این روزهای پاییزی خوردن خرمالو رو فراموش نکنید😋
✍️ پنج قدم تا خوشبختی: ❣️قلبت را مملوء از مهربانی کن .. ❣️ذهنت را از نگرانی رها کن .. ❣️ساده زندگی کن .. ❣️بیشتر ببخش .. ❣️کمتر توقع داشته باش ..
❤️ ❤️ جوانان برای خرسندی ات جان در دایره ی شهادٺ گذاشتند و مردان مان موب در ساحٺ انتظار، سپید ڪردند و پیران مان بی تاب لحظه ی دیدارٺ از سرای دنیا ڪوچیدند؛ و دریغا که نیامدی یا مهدی 🌙✨💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 خدایا 🤲 با نام تو آغاز می کنم شروع هر لحظه را ای که زیباترین علت هر آغاز تویی ! این روز و هفته را به لطف و مهربانی تو می سپارم یار و یاورم باش ای بهترین 🌼 بسم الله الرحمن الرحیم 🌼الهی به امید تو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ شروع هفته ای زیبا با این آیه ی دلنشین قرآن . ✨إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ ﴿۱۵۳﴾ ✨اى اهل ايمان ✨از صبر و نماز کمک بخواهید ✨زيرا خدا با صابران است (۱۵۳) 📚سوره مبارکه البقرة ✍آیه ۱۵۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 با سلام و احترام ‏شروع هفته مان را پُر برکت می کنیم صبحمان را معطر می کنیم نفسمان را خوشبو می کنیم   به ذکر صلوات بر حضرت محمد(ص) و خاندان مطهرش برای امروزتون برکتی عظیم و معجزه های خدایی آرزومندم 🌸 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌸 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم 🌹 شروع هفته تون پر از بهترینها
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸 قرار هر صبح ما سلام بر سالار دلها (ع) 🌹اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🌸 : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم ِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا. 🌸 : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَاَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ   🌸 : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم الله لا اله إ لاّ هوَ الحیُّ القیُّومُ  لا تَا خذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَومٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ إلا بِإذنِهِ یَعلَمَ ما بَینَ أَیدِیهمِ وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحیطونَ بِشَی ءٍ مِن عِلمِهِ إلا بِما شاءَ وَسِعَ کُرسِیُّهُ السَّماواتِ و الأرض وَ لا یَؤدُهُ حِفظُهُما وَ هوَ العَلیُّ العَظیم لا إکراهَ فِی الدَّین قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیَّ فَمَن یَکفُر بِالطَّاغوتِ وَ یُؤمِن بِالله فَقَد استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لاَنفِصامَ لَها و الله سَمِیعٌ عَلِیمٌ  الله وَلِیُّ الَّذین آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلی النُّور وَ الُّذینَ کَفَروا أولیاؤُهُمُ الطَّاغوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّور إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أصحابُ النَّارِ هم فیها خالدون. 🌸 با آرزوی بهترینها. روزتون زیبا، التماس دعا 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
☝️۰۰۰❌ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز ٣ آبان ماه ١٣٩٩ 🌞اذان صبح: ٠۴.۵۵ ☀️طلوع آفتاب: ٦.١٩ 🌝اذان ظهر: ١١.۴٨ 🌑غروب آفتاب: ١٧.١٧ 🌖اذان مغرب: ١٧.٣٦ 🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.٠٦
☝️ یـا رب العـالمیــــن... شنبــه... صـدمرتبـه... ⚜﷽⚜ ❣ذكر روز شنبه 🥀يا رَبَّ العالَمين 🌸اي پروردگار جهانيان هرڪس روزشنبه این نماز را بخواند خدا او را در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد [۴رڪعت ودر هر رڪعت حمد، توحید، آیة‌الکرسے] 📚مفاتیح الجنان
🌺 اللّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَرِیضٍ 🌺 🔸🔶 برای شفای همه بیماران مخصوصا آشنا و غریبه قرائت بفرمایید حمد شفا(سوره حمد) به همراه صلوات بر حضرت محمّد مصطفی و خاندان پاک و مطهرش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆 چرا طب سنتی توصیه میکند هر روز ناشتا 21 عدد مویز بخوریم؟ ☝️ این گیف علمی رو ببینید و همین امروز برید مویز تهیه کنید :))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🍃اول هفته تون عالی👌 🌹🍃هفته رو شروع میکنیم 🌹🍃به امید 🌹🍃۷روزخیروبرکت 🌹🍃۷روزسلامتی 🌹🍃۷روزآرامش وپیشرفت 🌹🍃۷روز زندگےپر از خوشبختی 🌹🍃شروع هفته تون گلبارون
هدایت شده از بنرها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯♥️ اگر میخواهی قلب فردی را از راه دور بدست بیاوری این دعا 🤲را به نیت آن فرد بخوان کمتر از سه روز مطیع و عاشقت شود و خودش را به شما میرساند🏃‍♀🏃 دریافت دعا 👇 به دست نا اهلان ندهید⛔️زودجوین شو تا پاک نشده👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
هدایت شده از بنرها
شما احتیاجی به دعانویسی‌ندارید.❗️ ❌به جای پرداخت هزینه های سنگین به افراد سود جو و بی علم خودتان حلال مشکلاتتان باشید. داشته باشید دعاهای کانال زیر قرانیه و همچنین ازمنابع موثق و معتبر تهیه شده است پس خیالتون راحت باشه مجموعه اے از دعاهاے معتبر... 🔴آرشیو دعا ها👇👇 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️ 🗞🔥🗞🔥🗞🔥🗞🔥🗞🔥 🔥🗞🔥🗞🔥🗞🔥🗞🔥🗞 🌸❖جهت خواندن ذکر ودعاها روے لینک بزن👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️ 🗞🔥🗞🔥🗞🔥🗞🔥🗞🔥 🔥🗞🔥🗞🔥🗞🔥🗞🔥🗞
هدایت شده از گسترده معراج✔
شیکترین و لباسهای و زنانه با قیمت باورنکردنی 😍😍😍 رایگان و زیر قیمت بازار👌 (شرایط در پیوی)💯 _بینظیر 👍 های شیک🌹 💯💯💯 بزن رو لینک👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3060334609C5124f5303f
هدایت شده از درمان با آیه های نور الهی وذکرهای گره گشا
❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹 کیف و کفشهای شیک از با ارزونترین قیمت ❤️❤️❤️ کفیت تضمینی👌👌👌 مطمئنم بیای تو کانال دیگه هرگز لفت نمیدی😉 بدون واسطه از تولیدی خررررید کنید 😄🌹 بدو تا لینک بسته نشده خودت ببین👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1556938772C3b13b30f3f
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "‌ "بر اساس داستان واقعی و ششم ✍ بخش پنجم 🌸تا روزی که قرار بود فرداش نگار و رفعت بیان….. ولی ایرج هنوز اونجا کار داشت و نتونست بره فرانسه …. همه در تکاپو بودن هر دو خونه ازانواع خوراکی ها و شیرینی ها گل پر شده بود حمیرا تحت نظر دکتر بود و اینکه خودش می خواست زود تر خوب بشه حالش بهتر شده بود.. تورج بیشتر شب ها میومد خونه و سعی می کرد جای خالی ایرج رو برای خانوادش بگیره….. ولی من دیگه طاقتم برای دیدن ایرج تموم شده بود اونم همینو می گفت …. تمام حرفاش بوی عشقی می داد که منو بی تاب تر می کرد ولی طبق عادتی که داشتم بیشتر درس می خوندم و سرمو به اون گرم می کردم ….. درست بیستم اسفند ساعت شش صبح روز پنچشنبه هواپیمایی که نگار رو با خودش میاورد به زمین نشست و ما پشت شیشه منتظر بودیم ….. 🌸حال حمیرا دیدنی بود …. تورج اونو محکم گرفته بود و شونه هاشو می مالید ……… ما از چهار صبح تو فرودگاه بودیم حمیرا طاقت نداشت و شب رو اصلا نخوابیده بود … و اصرار داشت که منم باهاش باشم … اون با من احساس امنیت می کرد با حرفام آروم می شد و هنوز وقتی دستشو می گرفتم با گرمی اونو می گرفت و دلش نمی خواست رها کنه .. تا نگار دست تو دست رفعت روی پله های هواپیما ظاهر شدن حمیرا از جاش پرید و دست منو گرفت …. اون مادر بود و خدا می دونه تو این سه سال که دخترشو ندیده چقدر زجر کشیده بود و حالا برای دیدنش بی تاب بود… 🌸وقتی اونا وارد سالن شدن این بی قراری رو نگار هم داشت سرشو به اطراف می چرخوند تا مادرشو پیدا کنه…. حمیرا پشت سر هم می گفت نمی تونم راه برم خدایا کمکم کن و عمه و علیرضاخان رفتن جلو و منو تورج پیش حمیرا موندیم ، نگار مثل پروانه دست هاشو بالا و پایین می کرد و به طرف حمیرا می دوید …. نفس مادر دیگه یاری نمی کرد حتی چشمش رو هم بست و دو زانو روی زمین نشست و دستشو باز کرد و نگار خودشو به اون رسوند و در آغوش هم قرار گرفتن … 🌸حمیرا همون جا روی زمین نشست و نگار رو در آغوش خودش محکم فشار داد و سر و روی اونو غرق بوسه کرد انگار از بوسیدن اون سیر نمی شد ….. علیرضا خان و عمه با آقای رفعت رو بوسی کردن و اومدن جلو …… بعد از مدتی که همه شاهد دیدار اون مادر و دختر بودیم حمیرا از جاش بلند شد و رفعت رفت جلو و حمیرا رو بغل کرد و همدیگر رو بوسیدن … ولی نگار از حمیرا جدا نمی شد …. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
💚پیامبراکرم صلی الله علیه وآله: 🔸إنَّ أعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَاللَّهِ یوْمَ القِیامَةِ أمشَاهُمْ 🔸فِی أرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ 🔸برترین مقام در پیشگاه خدا در روز قیامت 🔸برای کسی است که بیش از همه برای ارشاد 🔸و خیر خواهی مردم گام بردارد. 📚كافى، ج 2، ص 208. 〰➿〰➿〰➿〰➿〰 🔅 (ص) : 🔸 إنَّمَا الدُّنيا عَرَضٌ حاضِرٌ يَأكُلُ مِنهَا البَرُّ وَالفاجِرُ ، وَ الآخِرَةُ وَعدٌ صادِقٌ يَحكُمُ فيها مَلِكٌ عادِلٌ ، يُحِقُّ فيهَا الحَقَّ ويُبطِلُ الباطِلَ. 🔹« دنيا متاعى نقد است كه نيك و بد از آن مى خورند، و آخرت، وعده اى راست است كه در آن، پادشاهى دادگر، حُكمرانى (قضاوت) مى كند و در آن احقاق حق مى نمايد و بر باطل، مهر ابطال مى زند.» 📚 السنن الكبرى : ج ٣ ص ٣٠٦ ح ٥٨٠٧
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و هفتم ✍ بخش اول 🌸حمیرا منو به آقای رفعت معرفی کرد و گفت : رویا دختر دایی من و کسی که باعث شد من حالم خوب بشه ….. با خوشحالی گفت آه خوشبختم خیلی ممنونم … شما شکل اورپایی ها هستین خیلی جالبه اصلا به شکوه جون شبیه نیستن ….. با نگار هم دست دادم و اونو بوسیدم …نگار دختر بزرگی شده بود ، الان یازده سال داشت ولی نسبت به سنش بزرگ تر دیده می شد… 🌸شکل حمیرا خوشگل بود با چشمهای درشت و مشکی ….. موهای صاف و سیاهش روی شونه هاش ریخته بود و جذابیت خاصی بهش می داد …. وقتی از فرود گاه اومدیم خونه دیگه آفتاب در اومده بود …. نگار با دو دست کمر حمیرا رو گرفته بود و ازش جدا نمی شد …رفعت طوری رفتار می کرد که انگار خیلی دلش برای حمیرا تنگ بود و همش بهش نگاه می کرد یک جورایی دلش می خواست کنار اون باشه من از دور اونا رو تماشا می کردم ……. خوشحال بودم این زیباترین منظره ای بود که تا حالا دیده بودم چیزی که اصلا فکر نمی کردم به این زودی تحقق پیدا کنه …… 🌸خیلی خسته بودم ولی عمه داشت برای پذیرایی از اونا خودشو می کشت و ترجیح دادم تنهاش نزارم نزدیک ظهر همه خوابیدن آقای رفعت رفت تو اتاق ایرج و حمیرا نگار رو در آغوش گرفت و با هم خوابیدن …. من تو آشپز خونه تنها بودم که تورج اومد تو …. کمی پا ,پا کرد و گفت : رویا میشه یک سئوال ازت بکنم ؟ گفتم چرا نمیشه بگو گوش می کنم … گفت : چرا با مینا قهر کردی ؟ با تعجب پرسیدم کی گفته برای چی قهر کنم ؟ گفت : خودش میگه…. 🌸 خیلی ناراحته میگه تو باهاش تماس نمیگیری …… گفتم : نه تورج جان به خدا حواسم نبوده این روزا همش در گیر کارای دانشگاه و حمیرا بودم صبح دانشگاه عصر به خرید .. خوب درسم که باید بخونم می دونی خیلی برام مهم که حتما آماده برم سر کلاس مگه وقت میشه؟… باشه اگر رسیدم امشب بهش زنگ می زنم و از دلش در میارم ….. گفت : اون فکر کرده برای اینکه با من دوست شده تو ناراحتی خیلی خجالت میکشه ….. گفتم ای بابا اگر خجالت می کشید که این کارو نمی کرد ….. پرسید به نظرت کار بدی کردیم …. گفتم : نمی دونم به خدا الان نمی تونم قضاوت کنم تا ببینیم تو چی فکر می کنی آخه من بهت خیلی در این مورد اطمینان ندارم …کاش از دلت خبر داشتم …. 🌸نمی خوام به خاطر من آزار ببینی ، منو درک می کنی ؟ اگر یک روز بفهمم که این کارو کردی هیچ وقت تو رو نمی بخشم … نمی تونم،، چون احساس گناه دیگه ولم نمی کنه …گفت : نه بابا چطوری بهت بگم که باور کنی قسم می خورم به جون ایرج ازش خوشم میاد خیلی دختر خوبیه …… گفتم خوب برای همین میگم که نکنه دختر به این خوبی صدمه ببینه … توام راضی نیستی … اگر از من می شنوی به دلت رجوع کن تو رو خدا ، تو رو به جون ایرج اگر اونو می خوای قربونی کنی نکن گناه داره به خدا …اصلا فکر کن دوست من نه یک انسانه …. 🌸گفت : باشه قول میدم که اذیتش نکنم بعد تو راضی میشی ؟ گفتم رضایت من اصل نیست …. تصمیم تو مهمه …. بهت یک چیزی بگم هیچ دختری طرف یک پسر نمیره جز اینکه قصد ازدواج داشته باشه این حرفا یی که می زنی ,, من بهش گفتم و خودش می دونه؛؛درست نیست چون اگرم اینو قبول کرده باشه به خاطر اینه که امیدواره یک روز این طور بشه … 🌸 پس تا دیر نشده تکلیف خودتو با خودت روشن کن ……. گفت : رویا صادقانه میگم باور کن که ازش خیلی خوشم میاد شاید یک روزی رسید که دوستش داشتم,, مگه نمی شه ؟ گفتم : نه به امید خیال نمیشه یک دختر و اذیت کرد … برو کلاه تو قاضی کن و بعد به من بگو چه تصمیمی گرفتی ؟ عمه همون موقع اومد تو و پرسید در مورد چی می خوای تصمیم بگیری به منم بگو چی شده ؟ هان تورج ؟ … تورج که متخصص این جور مغلطه ها بود گفت : بگم بهش رویا ؟ بهش نگاه کردم و گفتم نمی دونم خودت می دونی …….. گفت : راستش برای ایرج یک فکرایی دارم که اومد باید اجرا کنم به رویا گفتم موافقه تا ببینیم چی میشه …… 🌸داشتم از پله ها میرفتم بالا که نگار از تو اتاق حمیرا اومد بیرون و با همون لحجه ی فرانسوی گفت : خاله رویا گشنمه می خوام غذا بخورم …. دستمو دراز کردم و دستشو گرفتم و گفتم چشم خانم خوشگل من الان به شما غذا میدم ….نگار فارسی خوب حرف می زد فقط کمی لحجه داشت ….. اما وقتی عمه فهمید خودش اونو از من تحویل گرفت و در حالیکه قربون صدقه اش می رفت بهش غذا داد …. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
✨💫✨💫✨💫✨ 💢سوال : ✴ حکم ارتباط در فضای مجازی با جنس مخالف چیست ؟ ✴ ✅ پاسخ: 👇👇 ارتباط با نامحرم 👈(حضوری، ارسال پیامک، و تلگرام و اینستاگرام و ...) ◀ در صورتی که قصد لذت باشد ( حتی عاطفی )، ◀ یا ترس و خوف به گناه افتادن باشد ( حتی در آینده نزدیک ) ◀یا مفسده ای داشته باشد حرام است. ❌ ترس به گناه افتادن در ارتباطات مجازی یعنی اگر بترسید در ادامه به گناه آلوده شوید. ممکن است در ابتدا شرایطی که گناه محسوب می شود را نداشته باشد؛ ولی مشخص باشد و به صورت معمول افرادی که اقدام به ارتباط با نامحرم در فضای مجازی می کنند، در ادامه و بعد از مدتی به گناه آلوده می شوند، در این صورت نیز این نوع ارتباط حرام است و نباید آن را آغاز نمود . 🚫غالبا این نوع روابط باعث گناه کشیده می شود و حرام است .🚫   *ء*------------------*ء* 📚 منبع: استفتاء از سایت مراجع منتشر کنید👇
قرآن کريم : نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيكَ نَبَاَهُمْ بِالْحَقِّ اِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً؛ [سوره كهف، آيه ۱۳] ما خبر آنان (اصحاب كهف) را بر تو درست حكايت مى كنيم، آنان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و ما بر هدايتشان افزوديم