eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
👌خنده دار 😂😂😂 طرف لکنت زبون داشته. زنگ میزنه اورژانس که بیان جنازه ی همسایشو ببرن! میگه: اااالو اااوورجانس ،این ههههمسسسایمووون ممممرده! یه آمبولانس میفرررررستین؟!… طرف میگه: آدرستون؟! یارو تا میاد آدرسو بگه زبونش بند میاد میگه: ظظظظظ!……… طرف میگه :ظفر منظورته ؟ میگه: نننننننـــنه! طرف فکر میکنه سرکاره قطع میکنه! یه هفته بعد همین اتفاق میفته بازم طرف میگه :آدرستون؟ باز زبونِ یارو بند میاد میگه: ظظظ ظ! طرف میگه ظفر؟ میگه: ننننه! باز مامور اورژانس فکر میکنه سرکاره قطع میکنه! یک! ماه رد میشه،باز طرف زنگ میزنه میگه: اااااووووورژانس، این هههمسایمون ممممرده محلللمون بوی گند گررررررفته یه آمبولانس بببفرستیییین! طرف میگه :آدرستون؟! باز زبون یارو بند میاد میگه: ظظظظ! از اونور میگن :آقا منظورت ظفره؟! طرف میگه :آآآآررررره آآآآآررره ککشووووندم آورددددمش ظفرببییییا بببرش  http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
ابن سیرین كسی را گفت: چگونه‏ ای؟ گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟ ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و واى بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم! گفتند: مجبور نبودی كه قرض و خرج او را بدهی. گفت: وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ‏ای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی... اينچنين است رسم انسانيت و مردانگى... 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
مردی الاغش را به بازار الاغ فروشان برد و آنرا 30 اشلون فروخت... خریدار بر بالای سکویی رفت و تا توانست از سجایا و مزایای الاغ گفت و آنرا به مزایده گذاشت. یکی گفت: من آنرا 40 اشلون میخرم. دیگری گفت: 50 اشلون باشد مال من. از آن سو مرد دیگری گفت: 60 اشلون ختم کلام ... مرد با خودش گفت: یقینا این الاغی که فروخته ام بیشتر از اینها می ارزد که خلق الله حاضرند تا 60 اشلون بابتش پول بدهند. لذا گفت: 90 اشلون مال خودم مجددا. 90 اشلون یک... 90 اشلون دو ... و الاغ را دوباره با 90 اشلون خرید. فروشنده مرد را به کناری کشید و به او گفت: تو هم خوب میفروشی و هم خوب میخری از کجا آمده ای؟ پاسخ داد: از بورس_ایران !!! 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh
روزی بهلول، پیش خلیفه " هارون الرشید " نشسته بود. جمع زیادی از بزرگان خدمت خلیفه بودند. طبق معمول، خلیفه هوس کرد سر به سر بهلول بگذارد. در این هنگام صدای شیهه اسبی از اصطبل خلیفه بلند شد. خلیفه به مسخره به بهلول گفت: برو ببین این حیوان چه می گوید ، گویا با تو کار دارد. بهلول رفت و بر گشت و گفت: این حیوان می گوید: مرد حسابی حیف از تو نیست با این" خر ها " نشسته ای. زودتر از این مجلس بیرون برو. ممکن است که " خریت " آنها در تو اثر کند. 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
؟ توبه نصوح(توبه واقعی) 🔶 نصوح مردی بود شبیه زنها، صدایش نازک بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت. او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار معاش میکرد و هم برایش لذت بخش بود. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست. 🔷 روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهایش همانجا مفقود شد. دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. 🔶 وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی، خود را در خزینه حمام پنهان کرد. 🔷 وقتی دید مأمورین برای گرفتن او به خزینه آمدند، به خدای تعالی رو آورد و از روی اخلاص و به صورت قلبی همانجا توبه کرد. 🔶 ناگهان از بیرون حمام آوازی بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد و مأموران او را رها کردند. 🔷 و نصوح خسته و نالان شکر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت. او عنایت پروردگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و از گناه کناره گرفت. 🔶 چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد و نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم به حمام نرفت. 🔷 هر مقدار مالی که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهی که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید. 🔶 در یکی از روزها همانطور که مشغول کار بود، چشمش به میشی افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از آن کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانی فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستی من از آن نگهداری کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهداری نمود، پس از مدتی میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آنها بهره مند میشد. 🔷 روزی کاروانی راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگی مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جای آب به آنها شیر داد، به طوری که همگی سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. او راهی نزدیک به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانی کردند و او در آنجا قلعه ای بنا کرده و چاه آبی حفر نمود و کم کم آنجا منازلی ساخته و شهرکی بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا می آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگی به چشم بزرگی به او می نگریستند. 🔶 رفته رفته آوازه خوبی و حسن تدبیر او به گوش پادشاه رسید که پدر همان دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وی را از طرف او به دربار دعوت کنند. 🔷 همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیزفت و گفت: من کاری دارم و از رفتن به نزد سلطان عذر خواست. مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت: حال که او نزد ما نمی آید ما میرویم او را ببینیم. 🔶 با درباریانش به سوی نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد. 🔷 بنا بر رسم آن روزگار و به خاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را بر تخت سلطنت بنشاندند. 🔶 نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و با همان دختر پادشاه ازدواج کرد. 🔷 روزی در بارگاهش نشسته بود، شخصی بر او وارد شد و گفت: چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم. نصوح گفت: میش تو پیش من است و هر چه دارم از آن میش توست. وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند. 🕊 آن شخص به دستور خدا گفت: بدان ای نصوح! نه من شبانم و نه آن، یک میش بوده است، بلکه ما دو فرشته، برای آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت، اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد. و از نظر غایب شد. ⚪ به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، (توبه نصوح) گویند. ‌ منبع:خلاصه شده از کتاب انوار المجالس، صفحه 432 📒اصول کافی جلد 4 صفحه @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
مصرف پیاز و سیر باعث افزایش انسولین خون می‌شوند هرچه مصرف این مواد بیشتر باشد، قند خون نیز بیشتر کاهش پیدا می‌ کند ••••●❥JOiN👇🏾 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ ✨ ۴- درس زندگی ۱_زود ناامید نشو ٢_ موفقیت تو را مغرور نکند ٣ _ گاهی کمی صبر،شکست را به پیروزی تبدیل می کند ۴_ گاهی کمی عجله، پیروزی را به شکست تبدیل می کند @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیـدوارم قطارِ زنـدگیتون 🚂 همیـشہ از روی ریل‌های خوشبـختی عبور ڪنہ و لبخندتون همیشہ پایدار باشہ لحظہ بہ لحظہ زندگیتون سرشار از عشـ💚ـــق ، تنتون سالم ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
عزیزانم را نه درقلبم دوست دارم نه در ذهنم ممکن است قلبم ازحرکت بیفتد وذهنم دچار فراموشی شود آنهارا باروحم دوست میدارم چون نه فراموش میکند و نه ازحركت مي ايستد ✍🏻 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️بیـایید ♥️دعا كـنيم ⭐️در ايـن جهان ♥️دلـی نـاشـاد ⭐️و غـمگين نباشـد ♥️اشكی برگونه ای از ⭐️نااميدی جـاری نگردد ♥️و دنيايی سراسر صلح ⭐️و دوستـی و قـلب هـايی ♥️بهم نـزديک داشتـه باشیم ⭐️شبتون خـوش و سراسر آرامـش @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح را آغاز می کنیم ☀️ با نام دوست 💕 جنبش عالم همه با یاد اوست آن خدایی که عشق را در ما نهاد مهر و محبت و 💕 هرچه زیبایی در اوست💕 🌸بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِیم🌸 💕الهی به امید تو💕 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ‍ ‍ ﷽🌸﷽🌸﷽ 🌸﷽🌸﷽ ﷽🌸﷽ 🌸﷽ ﷽ 🍃🌸یکشنبه تون پُر برکت با صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش 🌸🍃 🍃🌸الّلهُمَّ 🍃 🌸صلّ 🍃 🌸علْی 🍃🌸محَمَّد 🍃 🌸وآلَ 🍃 🌸محَمَّدٍ 🍃🌸وعَجِّل 🍃🌸 فرَجَهُم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ﷽ 🌸﷽ ﷽🌸﷽ 🌸﷽🌸﷽ ﷽🌸﷽🌸﷽