eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
۴۴(به وقت فرارسیدن ماه رمضان) وَ حَتَّى لا نَبْسُطَ أَيْدِيَنَا إِلَى مَحْظُورٍ، وَ لا نَخْطُوَ بِأَقْدَامِنَا إِلَى مَحْجُورٍ، وَ حَتَّى لا تَعِىَ بُطُونُنَا إِلا مَا أَحْلَلْتَ، وَ لا تَنْطِقَ أَلْسِنَتُنَا إِلا بِمَا مَثَّلْتَ، وَ لا نَتَكَلَّفَ إِلا مَا يُدْنِى مِنْ ثَوَابِكَ، وَ لا نَتَعَاطَى إِلا الَّذِى يَقِى مِنْ عِقَابِكَ، ثُمَّ خَلِّصْ ذَلِكَ كُلَّهُ مِنْ رِئَاءِ الْمُرَائِينَ، وَ سُمْعَةِ الْمُسْمِعِينَ، لا نَشْرَكُ فِيهِ أَحَدا دُونَكَ، وَ لا نَبْتَغِى فِيهِ مُرَادا سِوَاكَ. و دست به حرام فرا نبریم، گام سوى کار ناشایست برنداریم در شکمهاى ما جز حلال نگنجد، و زبان ما به غیر دستور و رضاى تو نگردد، جز در کارى که به ثواب نزدیک باشد نکوشیم، با آنچه ما را از عقاب تو نگه دارد دست فرا بریم، و باز این اعمال ما را از خودنمایى ریاکاران و شهرت جویى جاه طلبان پاک گردان، تا غیر تو را در عمل خود شریک نسازیم، و مرادى غیر تو نداشته باشیم.... @shamimrezvan ღـگشا👆👆
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍒داستان واقعی آموزنده🍒 تحت عنوان👈 قسمت دوم اما نمیدانستم همون سامان عشق وهمه کسم میشه روزها گذشت من وسامان فقط به هم نگامیکردیم هیچکدام جرات حرف زدن نداشتیم تا اینکه روزی راهی مدرسه شدم ساعت هفت ونیم می شد که رفتم سرراه سامان ودیدم احساس میکردم تمام زندگیم دست اوبود تا دیدمش هول شدم از شادی دست وپام میلرزید اومد جلو سلام کرد منم جوابش ودادم کاغذی داد دستم وباشرم سرش وانداخت پایین ودورشد منم از تپش قلبم داشتم می مردم از خوشحالی نامه را گذاشتم جیبم وراهم ورفتم تا به یک جای خلوت که ایستگاه اتوبوس بود رسیدم نشستم باخیال راحت نامه را خوندم که توش تمام حرفهای دلم ونوشته بود نامه را دوبار خواندم از خوشحالی تو پوست خودم نمی گُنجیدم انگار دنیا شده بود من وسامان رسیدم مدرسه درسم تموم شد وراهی خونه شدم به خونه رسیدم فورا رفتم اتاقم نامه را باز کردم وچند بار خوندم چند بار نامه رابوسیدم ونشستم جواب نامه را بنویسم جوابش ونوشتم ویک جا قایمش کردم تا صبح اون شب وخوب یادمه که اصلا آرام وقرار نداشتم در حسرت صبح بودم که خوابم برد روزش از خواب بیدارشدم وبون صبحانه راهی مدرسه شدم که مبادا سامان بیاد ومن نباشم رسیدم همون سر قرار که سامان منتظر بود منم نگاهی به اطراف کردم ورفتم جلو سلام کردم ونامه را دادم دستش وزود رفتم چند روزگذشت با جواب نامه من سامان غیب شد برام جای تعجب بود آخه من تویه نامه نوشته بودم دوستت دارم ولی چرا غیب شد 🤔تا اینکه صبح روز بعدش سامان ودیدم سلامی کرد وگفتتوخونه مشکلی داشتیم بخاطر این خبری ازم نبود منم سری تکان دادم وگفتم مشکلی نیست پیش میاد ازاون روز به بعد رسما من وسامان دوست شدیم کم کم قرارها نامه ها زنگها رد وبدل میشد تا به دوسال طول کشید من شدم ۱۵ سال سامان شد ۱۹ سال که راهی خدمت سربازی شد ومن وتنها گذاشت تنهای تنها که اون اوایل رفتنش حتی دوروز پشت سرهم غذا هم نمیخوردم حتی مادرمم بوبرده بود که من بی قرارم ولی احتیاط میکردم خودم به مریضی میزدم تا بخوابم وچشم از این دنیای بی سامان بسته باشد تااینکه روزی ......... ادامه دارد⬅️⬅️ ====================== http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشادرایتا👆 ======================
🔸امام علی(ع): 🔹کار اندکی که آن را ادامه دهی 🔸بهتر از کار فراوانی است 🔹 که از آن خسته و ملول شوی حکمت ۴۴۴ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 💫💫💫💫💫
حتما ببینید👆💫می دانی بهشت کجاست؟💫 🌹این فیلم کوتاه تقدیم به همه ی مادران دنیا🌹 کسانی که ازنعمت والدین برخوردارند حتما"نگاه کنند. فیلم اشاره ای به آیه ی ۱۴سوره ی *لقمان*دارد.👆👆👆 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
ضیافتانه 🌹🍃 ای آشنای عبد گنهکار یا مجیر مشکل گشای هرچه گرفتار یا مجیر✋ دستِ خودم که نیست، لبم تشنه می شود هستم به یاد تشنگی یار یا مجیر😔 🌸 أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ ما را از آتش پناه بده ای پناه دهنده🌸 روز سیزدهم ، چهاردهم و پانزدهم ماه مبارک در روایت معروف به ایام‌البیض می‌باشد ، و قرائت ✨ دعای مجیــر ✨ سفارش شده. التماس‌دعـا✋ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 @zendegiasheghaneh❤️
هدایت شده از خانواده بهشتی
🌟 🌟 ✨نگاهت رابرمن ببار؛خدا توکه می باری؛ زمین وزمان سبزمی شوند🍃 توکه می باری؛ همه سبک می شوند؛پاک می شوند، آرام می شوند! ✅توکه می باری همـه..تـو..می شوند 🆔 @zendegiasheghaneh
🌙به نام خدایی که 🌟مهر او قوت قلب ما💖 🌙و یاد او راحتی روح ماست 🌟آباد آن زبان که بر آن ذکر اوست 🌙آزاد آن کس که وی دربند اوست 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 🌙الهی به امیدتو🌙 @shamimrezvan👈
2_281926790090331111.mp3
3.83M
👆 به روش تحدیر با صدای "استاد مُعتز آقایی" (تندخوانی حدودنیم ساعت) اللهم صل على محمدوآل محمد وعجل فرجهم @shamimrezvan👈
4_5873105234519130441.mp3
14.17M
💠فایل صوتی با حضرت دوست 💠 ✅ارسال برای آنان که آرامششان آرزوی شماست. 🔺 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ سلام💐 به ماه خداخوش آمديد🌹 ۴شنبه تون عالی الهی یه روزخوب یه روزعالی یه روزموفق یه روز پربرکت یه روزشاد و یه روزسرشارازبهترینها را پیش روداشته باشیـد @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
❌ ⚠️در کنار کـودکان سـیگار نکشـید 👈 دود سیگار باعث میشود کودکان در معرض ابتلا به عفونت گوش، ذات الریه٬ آماس نایژه و سرفه و همچنین آسم شوند. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍒داستان واقعی آموزنده🍒تحت عنوان👇 قسمت دوم اما نمیدانستم همون سامان عشق وهمه کسم میشه روزها گذشت من وسامان فقط به هم نگامیکردیم هیچکدام جرات حرف زدن نداشتیم تا اینکه روزی راهی مدرسه شدم ساعت هفت ونیم می شد که رفتم سرراه سامان ودیدم احساس میکردم تمام زندگیم دست اوبود تا دیدمش هول شدم از شادی دست وپام میلرزید اومد جلو سلام کرد منم جوابش ودادم کاغذی داد دستم وباشرم سرش وانداخت پایین ودورشد منم از تپش قلبم داشتم می مردم از خوشحالی نامه را گذاشتم جیبم وراهم ورفتم تا به یک جای خلوت که ایستگاه اتوبوس بود رسیدم نشستم باخیال راحت نامه را خوندم که توش تمام حرفهای دلم ونوشته بود نامه را دوبار خواندم از خوشحالی تو پوست خودم نمی گُنجیدم انگار دنیا شده بود من وسامان رسیدم مدرسه درسم تموم شد وراهی خونه شدم به خونه رسیدم فورا رفتم اتاقم نامه را باز کردم وچند بار خوندم چند بار نامه رابوسیدم ونشستم جواب نامه را بنویسم جوابش ونوشتم ویک جا قایمش کردم تا صبح اون شب وخوب یادمه که اصلا آرام وقرار نداشتم در حسرت صبح بودم که خوابم برد روزش از خواب بیدارشدم وبون صبحانه راهی مدرسه شدم که مبادا سامان بیاد ومن نباشم رسیدم همون سر قرار که سامان منتظر بود منم نگاهی به اطراف کردم ورفتم جلو سلام کردم ونامه را دادم دستش وزود رفتم چند روزگذشت با جواب نامه من سامان غیب شد برام جای تعجب بود آخه من تویه نامه نوشته بودم دوستت دارم ولی چرا غیب شد تا اینکه صبح روز بعدش سامان ودیدم سلامی کرد وگفتتوخونه مشکلی داشتیم بخاطر این خبری ازم نبود منم سری تکان دادم وگفتم مشکلی نیست پیش میاد ازاون روز به بعد رسما من وسامان دوست شدیم کم کم قرارها نامه ها زنگها رد وبدل میشد تا به دوسال طول کشید من شدم ۱۵ سال سامان شد ۱۹ سال که راهی خدمت سربازی شد ومن وتنها گذاشت تنهای تنها که اون اوایل رفتنش حتی دوروز پشت سرهم غذا هم نمیخوردم حتی مادرمم بوبرده بود که من بی قرارم ولی احتیاط میکردم خودم به مریضی میزدم تا بخوابم وچشم از این دنیای بی سامان بسته باشد تااینکه روزی ......... ادامه دارد⬅️⬅️ ====================== http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشادرایتا ======================
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی روزم را با نام تو آغاز میکنم در انتظار رحمتت نشستہ ام بدهی ڪریمی ندهی حڪیمی بخوانی شاکرم بـرانی صابـرم الهی به امید تو برای شروع یک روز عالی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان 🍒داستان واقعی آموزنده🍒 تحت عنوان👈 قسمت سوم تا اون روز تلفن خونمون زنگ زد گوشی وبرداشتم سامان بود عزیز ترین عزیزی که داشتم گفت که خدمتم وتقسیم شدیم به امید خدا فردا برمیگردم شهرستان برای مرخصی منم داشتم از آمدن سامان از خوشحالی دق میکردم بلند شدم دستی به سرو روم کشیدم که فردا قراره سامان بیاد صبح روز بعدتو راه مدرسه بودم که سامان ودیدم به همدیگه سلام کردیم وگفت امروز مدرسه نرو کمی باهم بگردیم منم ازخدام بود اون روز وازمدرسه بدون اجازه غیبت کردم وتا ظهرباهم بودیم وقتی برگشتم خونه انگار به زندان میرم آخه باید از سامان دور می شدم سامان که چی مثل بت همدیگه رامی پرستیدیم آنقدرشیفته هم بودیم که نگو چند روز گذشت قرارهای من وسامان ادامه داشت تا سامان برگشت سربازی ومنم اون روز راهی مدرسه شدم باهزاردروغ وکلک غیبت یک هفته ایم ودرست کردم ورفتم سرکلاس ولی درکل درسم استراحت وخواب وزندگیم شده بود سامان خیلی دوستش داشتم دوسال سربازی وباهزاردردسر ومشقت گذشت من شدم ۱۷سال سامانم ۲۱ سال اون آقای شده بود برای خودش منم خانمی زیبا وخوب اون روزها یادمه خواستگارزیاد داشتم ولی خانوادم مخالفت میکردند منم خوشحال بودم که من وبه هرکس نمیدن من مال سامانم وبس ... قرارهای دور را دور باسامان داشتیم بهم قول ازدواج دادو منم روقولش حساب کردم چند ماهی گذشت روزی مادر سامان سرزده اومد برای اجازه . خواستگاریم دیگه داشتم سکته میکردم ازخوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم مادرمم بامادرش حرف زد وشمارش و گرفت که بهتون خبر میدم شب که پدرم اومد خونه مادر م موضوع و بهش گفت وشرایط خانواده سامان وشرح داد پدرمم گفت هنوز زوده برای ازدواج ولی بگو بیان تا ببینیم سمیه چی میگه اختیار افتاد دست من وبایک.. بله ...گفتن کارم حل بود .روزبعد مادرم زنگ زد به شماره مادر سامان گوشی وبرداشتن گفتن اشتباست مادرم چند بار گرفت بازم گفتن اشتباست ادامه دارد ⬅️⬅️ ====================== http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشادرایتا ======================
پنجشنبه است همان روزے ڪه اموات میایند به آسمان میایند به سمت نزدیکانشان دستشان ازدنیاڪوتاه است ومحتاج یادڪردن ماهستند 🌹بافاتحه وصلوات روحشان راشاد کنیم🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
همدیگر رادور میزنیم تا زود به مقصد برسیم.... غافل از اینکه زمین گرداست و باز به هم می رسیم...!! 💫اللهمَّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌ِالفَرَج‌💫 @tafakornab @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا! دراین شب تو رابه مهربانیت قسم دلهای گرفته را،شاد دستهای نیازمندرا، بی نیازفرما وقلبی نورانی،تنی سالم خیالی راحت وزندگی آرام نصیب دوستانم بگردان @tafakornab @zendegiasheghaneh
چونڪه صبح آمد وچشمم باز شد خلقـتم بـاخـالقم همـراز شد غرق رحمت میشودآنروز ڪه صبحش بانام"تو"آغــاز شد 🌺 بسم الله الرحمن الرحیم🌺 🍀الهی به امیدتو🍀 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
سلام🌹به شانزدهمین روز رمضان خوش آمدید نمازوروزه هاتون قبول درگاه حق🌹 امروزچهارچیـزبرایتـان آرزومیکنـم :❣ ١-نگاه خدا ٢-سلامــتی ٣-آرامــــش ٤-شــــادی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍒داستان واقعی آموزنده🍒 تحت عنوان قسمت چهارم مادرم اون روز همون شماره را چند بارگرفت اما میگفتن اشتباست ماپسری به اسم سامان نداریم دیگه داشتم سکته میکردم دنیا دور سرم می چرخید ازعصبانیت آرام وقرارنداشتم مادرمم گفت توچرا عصبانی هستی شاید مادرش شماره را اشتباه داده سوادکافی نداشت که .منم فقط نگاش میکردم تا اینکه جرقه ای به کله ام زد که ای کاش اینطور نمیشد بلند شدم راهی خونه خاله ام شدم رسیدم خونشون نرفتم داخل مستقیم در خونه سامان وزدم آخه نمیدونم یادتون باشه یانه. گفتم سامان همسایه خاله ام اینا بودن رفتم در زدم دختری جواب داد منم گفتم یک لحظه تشریف بیارید بیرون اونم آمدن جلو در گفتم اینجا خونه سامانه . اونم گفت نه ما سامان نداریم گفتم حتما ازاینجا رفتن دختره گفت کی ازاینجا رفته گفتم خونه سامان اونم باتمسخر گفت تا یادم باشه ۲۷ساله اینجا خونه ماست منم گفتم پس چطور سامان ونمیشناسی اون هم قسم خورد که ما سامان نداریم دوتا برادردارم که یکشون محسنه ویکی شونم علیرضا منم گفتم ببخشید اشتباه اومدم ازاونجا دور شدم ورفتم ولی وسط راه پشیمان شدم و دوباره برگشتم ودرو زدم اینبار زنی جواب داد بازم اونو کشیدم بیرون گفتم سامان کواونم باتعجب گفت دختر خانم ما سامان نداریم واسه چی میخوای. منم گفتم باهم همکلا سی هستیم به دروغگفتم اومدم برای جزوه کتابها م که امانتی بهش دادم اون خانم گفت ما همچین پسری نداریم دوتا داریم یکیشون تازه ازسربازی برگشته که درس نمیخونه یکیشونم کلاس دوم راهنمایی درس میخونه منم گفتم پس اون پسره که سربازه اسمش چیه اونم گفت محسن ومیگی اون که تازه ازسربازی اومده درس نمیخونه من گفتم اسمش محسنه اونم گفت ادامه دادارد⬅️⬅️ ====================== http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشادرایتا ======================
✨مودب باش وقتی قدرتمندی 💫صادق باش وقتی که فقيری 💫ساده باش وقتی ثروتمندی 💫سکوت کن وقتی که خشمگینی 💫وبدان الماس ازتراش ✨وانسان ازتلاش می‌درخشد ! @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهم نیست که قفلهادست کیست مهم اینست که کلیدها دست خداست دراین شب زیبای زمستانی ازته دل.. دعامیکنیم شاه کلیدتمام قفلها را ازخداوندهدیه بگیرید... @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❁﷽❁☆الهی به امیدتو☆ هرصبح که بانام توآغازشود درسینه نزول رحمت احرازشود، یارب توگواهی که زیک بسم الله، صدره به محمدوعلی بازشود @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh