eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
16.2هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم💜 ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﭼﺸﻢ میدوزم ﻭ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽﻃﻠﺒﻢ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﮕﺮ ﻣﯽﺷﻮﻡ. ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﻈﻢ ﺍﻟﻬﯽ ﺳﺮﺷﺎﺭﻡ و ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﻧﻈﻢ ﻣﺘﻌﺎﻟﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻡ. خدایا سپاسگزارم❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ┅✿❀☆♡◇♡☆❀✿┅
☝️ 💎حضرت مهدی عجل الله 🍃هریک از شما باید کاری کند که به سبب آن به محبت ما نزدیک شود.. 📚بحارالانوار ،ج ۵۳ ،ص ،۱۷۶ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❓پرسش وقتی ما از شبکه های اجتماعی مثل برنامه اینستاگرام و تلگرام استفاده میکنیم. خواه یا ناخواه عکس دخترهای بی حجاب و بد حجاب موقع باز کردن صفحه می آید. آیا مشکل ندارد از این برنامه استفاده کنیم؟ 📝پاسخ استفاده از این برنامه ها در صورتی که موجب انحرافات فکری و اخلاقی نشود اشکال ندارد، ولی عمدا نباید به عکس های مبتذل نگاه کرد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ 📚سوره العنکبوت ، آیه ١٧ ✨فقط روزی را در نزد خدا(از جانب او) بجوئید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
▪️پدرش جوراب‌باف ساده‌ای بود. سابقه روحانیت در اقوامشان نداشتند. مادرش در بارداری خواب دید که وضع حمل کرده و قرآنی متولد شده. آن خواب، رویای صادقه بود، بعدها محمدتقی بیش از ۱۷۰ کتاب در تبیین قرآن و معارف دینی نوشت. 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 مردی کنار بیراهه ای ایستاده بود. ابلیس را دید که با انواع طنابها به دوش درگذر است. کنجکاو شد و پرسید: ای ابلیس ، این طنابها برای چیست؟ جواب داد: برای اسارت آدمیزاد. طنابهای نازک برای افراد ضعیف النفس و سست ایمان، طناب های کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه می شوند. سپس از کیسه ای طناب های پاره شده را بیرون ریخت و گفت: اینها را هم انسان های باایمان که راضی به رضای خدایند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کرده اند و اسارت را نپذیرفتند. مرد گفت طناب من کدام است؟ ابلیس گفت: اگر کمکم کنی که این ریسمان های پاره را گره زنم، خطای تو را به حساب دیگران می گذارم... مرد قبول کرد. ابلیس خنده کنان گفت: عجب، با این ریسمان های پاره هم می شود انسان هایی چون تو را به بندگی گرفت. 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
آهنگر و آتش مردی از صالحان و پرهیزکاران وارد مصر شد . آهنگری را دید که آهن سرخ و تفتیده را با دست از کوره آتش بیرون می آورد و حرارت آن به دست او هیچ تاءثیری ندارد . با خود گفت : این شخص یکی از بزرگان و اوتاد است . پیش رفت سلام کرد و گفت : تو را به حق آن خدایی که در دست تو این کرامت را جاری کرده ، دعایی درباره من کن . آهنگر این حرف را که شنید شروع به گریستن کرد و گفت : گمانی که درباره من بردی صحیح نیست ، من نه از پرهیزکارانم و نه از صالحین . پرسید : چگونه می شود با اینکه انجام چنین کاری جز به دست بندگان صالح خدا نیست ؟ پاسخ داد . صحیح است ولی دست من علتی دیگر دارد ، آن مرد اصرار ورزید تا از سبب باخبر گردد . آهنگر گفت : روزی بر در همین دکان مشغول کار بودم . زنی بسیار زیبا و خوش اندام که کمتر مانند او دیده بودم جلو آمد و اظهار فقر و تنگدستی شدیدی کرد . من دل به رخسار او بستم و شیفته جمالش شدم و به او گفتم : اگر راضی شوی کام از تو بگیرم ، هر چه احتیاج داشته باشی بر می آورم با حالتی که حاکی از تاءثیر فوق العاده بود گفت : از خدا بترس من اهل چنین کاری نیستم . گفتم ، پس بلند شو و به جای دیگر برو ، او هم رفت ، طولی نکشید دو مرتبه بازگشت و گفت : همین قدر بدان ، فقر و نداری غیر قابل تحمل مرا واداشت که به خواسته تو پاسخ مثبت دهم . من دکان را بسته با او به خانه رفتم . وقتی وارد اطاق شدیم در را قفل کردم ، پرسید : چرا در را قفل می کنی اینجا که کسی نیست ؟ گفتم می ترسم کسی بیاید و باعث رسوایی شود گفت : پس چرا از خدا نمی ترسی ؟ ! نزدیک او که رفتم دیدم چون برگ بید در معرض باد بهاری می لرزد و قطرات اشک چون ژاله از دیده می بارد ، گفتم : تو دیگر از چه می ترسی ؟ گفت هم اکنون خدا شاهد و ناظر ما است ، چگونه نترسم . با قیافه ای بسیار تضرع آمیز گفت : ای مرد اگر مرا واگذاری به عهده می گیرم خداوند پیکر تو را به آتش دنیا و آخرت نسوزاند . دانه های اشک او با لحن ملتمسانه اش در من تاءثیر بسزایی کرد ، از تصمیم خود منصرف شدم احتیاجاتش را بر آوردم و او با شادی و سرور زیاد به خانه برگشت . همان شب در خواب دیدم بانویی بزرگوار که تاجی از یاقوت بر سر داشت به من فرمود : (یا هذا جزاک الله خیرا) ، خدا پاداش نیکویی به تو عنایت کند ، پرسیدم : شما کیستید ؟ (قالت ام الصبیة التی اتتک و ترکتها خوفا من الله عزوجل ، لا احرقک الله بالنار لافی الدنیا و لافی الاخرة ) گفت : من مادر همان دخترکم که نیازمندی او را به سوی تو کشانید ولی از ترس خدا رهایش کردی ، اینک از خداوند می خواهم که در آتش دنیا و آخرت ترا نسوزاند . پرسیدم : آن زن از کدام خانواده بود ؟ گفت : از بستگان رسول خدا صلی الله علیه و آله ، سپاس و شکر فراوانی کردم ، به همین جهت حرارت آتش در من تاءثیر ندارد. 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
روزی یک زوج ،بیست و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند زیرا در طول ۲۵ سال،کوچکترین اختلافی با هم نداشتند. توی این مراسم سردبیرهای روزنامه های محل هم ،جمع شده بودند. تا علت مشهور بودنشان ( راز خوشبختی شان) را بفهمند!سردبیر میگه: آقا،واقعا باور کردنی نیست!یه همچین چیزی چطور ممکنه؟؟ مرد روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه:بعد از ازدواج برای ماه عسل به «شمیلا» رفتیم.اونجا برای اسب سواری دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم.اسبی که من انتخاب کرده بودم ،خوب بود ولی اسب زنم به نظر کمی سرکش بود... سر راهمان ،اسب همسرم ناگهان پرید و او را از زین انداخت.همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت:«این بار اولته»!بعد از چند دقیقه دوباره همون اتفاق افتاد!اینبار همسرم ،نگاهی با آرامش به اسب کرد و گفت:«این بار دومته»!! و بعد سوار اسب شدیم و راه افتادیم. وقتی که اسب برای سومین بار،همسرم را انداخت،همسرم خیلی با آرامش،تفنگشو از کیف در آورد و راحت شلیک کرد و اون اسبو کشت....سر همسرم داد کشیدم و گفتم:چیکار کردی روانی! دیوونه شدی؟ حیوون بیچاره رو کشتی!!!همسرم نگاهی به من کرد و گفت:«این بار اولته» 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
جنگجویی که جهان را فتح کرد در حجله ی عروسی جان داد. آتیلای هون. حتی امروزه این نام تصاویر غارت و نابودی را در ذهن زنده می کند. او که بیست سال شاه قوم هون بود بر ارتشی نیم میلیون نفری حکم می راند و وحشت را بر سراسر اروپا حاکم کرد و نزدیک بود روم را هم فتح کند. اما آتیلای مخوف پیش از آن که تمام جهان متمدن را فتح کند مرد، ولی نه در میدان جنگ بلکه در حجله عروسی. سال ۴۵۳ آتیلا با زن جوانی به نام ایلدیکو ازدواج کرد که به زیبایی شهره بود. جشن عروسی اش سراسر عیاشی و مستی بود. پس از مراسم جشن و سرور با عروسش به اتاق خواب رفتند. آنجا آتیلا از شدت مستی بی هوش شد. صبح روز بعد آتیلا به موقع از خواب بلند نشد. خدمتکارانش نگران شدند. در را کوبیدند و داد زدند ولی آتیلا بیدار نشد. در را شکستند و تو رفتند. آن جا جسد فرمانده شان را دیدند که کنار عروس گریانش روی تخت افتاده بود. آیا نو عروسش او را به قتل رسانده بود؟ ابدا. انگار آن فاتح عظیم با همه قدرت و جبروتش نقطه ضعفی عمده داشت؛ دائم خون دماغ می شد. در حالت مستی خون دماغ شد و چون بی هوش بود با خون خودش خفه شد و مرد. بنا بر این مرگ یکی از خوفناک ترین جنگجویان تاریخ نه با زخمی خونین که با دماغی خونین رقم خورد. لعنت خداوند نامی بود که رومی ها بر آتیلا نهادند در تشییع جنازه ی آتیلا نعشش را در یک چادر ابریشمی قرار دادند و اسب سواران اطراف چادر طواف کردند. بسیاری از پیروانش به صورت خود خنجر کشیدند تا روز مرگش خونریزی کرده باشند. کسانی که دفنش کردند کشته شدند تا مکان قبرش همیشه ناشناس بماند. آتیلا اندکی پیش از مرگش با ارتشی عظیم به سمت روم روانه بود. پاپ لیوی اول از شهر بیرون آمد تا با آتیلا ملاقات کند و او را متقاعد کرد تا از فتح روم صرف نظر کند. مردم فکر کردند پاپ معجزه کرده ولی واقعیت امر این بود که آتیلا دچار کمبود منابع و تجهیزات شده بود. دو سال بعد از مرگ آتیلا یک قوم بربر دیگر شهر را غارت کرد. حمله ی آنها به قدری ترسناک بود که نامشان وارد لغات زبان انگلیسی شد. آنها قوم وندال بودند و در انگلیسی Vandal یعنی خرابکار. 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
❤️داستان ‌آموزنده دوستی نقل می‌کرد: روزی عالم و عارف ربانی، استاد اخلاق آیت‌الله حق‌شناس موقع شروع نماز، نماز جماعتی که خودشون پیش نماز بودند را رها کردند و رفتند! و دقایقی بعد با تاخیر وارد شدن و نماز رو‌ خوندن؛ . بعد نماز بازاریان به ایشان اعتراض کردند که: حضرت آقا ما مشتری داریم؛ چقدر باید منتظر شما بشیم؟! ایشان فرمود: اعتراض نکنید! دفعه قبل اتفاقی رخ داد! چند وقت پیش مرد گرفتاری به من مراجعه کرد و درخواست کمک مالی کرد؛ پولی در بساط نداشتم و از ایشان عذر خواستم… و به نماز جماعت ادامه دادم...‌ مدتها (از عالم غیب) نماز مرا قبول نمی‌کردند و من هر چه التماس میکردم و زار میزدم عذر منو قبول نمیکردن و بهم می‌فرمودن: آقای حق‌شناس پول نداشتی، قبول! آیا اعتبار هم نداشتی ؟! چه کسی به تو آبرو داده؟ چه کسی به تو عزت و اعتبار داده؟ تو اراده کنی جماعت اهل انفاق هستن... امروز باز هم گرفتاری از من درخواستی کرد و من پولی نداشتم و ایشان رو به حجره دوستان بردم و مشکلشون حل شد... آقایان فردا از اعتبارات همه سوال خواهد شد. خود دانید! ➥ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
8.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟣لخت شدن عرق خور جلو ی ایت الله بروجردی (ره) ‌🎙@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان