🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
💠فقیری به ثروتمندی گفت: اگر من در خانه ی تو بمیرم، با من چه می کنی⁉️
🌼ثروتمند گفت: تو را کفن می کنم و به گور می سپارم.
فقیر گفت: امروز که هنوز زنده ام، مرا پیراهن بپوشان و چون مُردم، بی کفن مرا به خاک بسپار..❗️
✅این حکایت بسیاری از ماست که تا زنده ایم قدر یکدیگر را نمی دانیم ولی بعد از مردن، می خواهیم برای یکدیگر سنگ تمام بگذاریم‼️
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍃🌹🍃 کرامات #باب_الحوائج حضرت اباالفضل العباس(ع)
#ﻣﻦ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﺣﺴﻴﻦ! #ﻣﻦ ﺳﻘﺎﯼ ﺗﺸﻨﻪ ﻟﺒﺎﻧﻢ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﻨﺎﯼ ﺩﻭﻟﺖ ﻣﺘﻮﮐﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﻳﺪﻥ ﺩﺳﺖ ﻭ ﮐﻮﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﭼﺸﻢ ﻭ ﮐﺸﺘﻦ ﺯﻭﺍﺭ ﻣﺄﻳﻮﺱ ﺷﺪﻧﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺭﻋﺎﻳﺎﯼ ﺩﻭﻟﺖ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﯽ ﺯﺣﻤﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﻦ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ. ﺩﻭﻟﺖ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺩﻳﻮﺍﻧﮕﯽ ﺁﻥﻫﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﻋﻴﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻠﻒ ﻭ ﺿﺎﻳﻊ ﻧﮑﻨﺪ. ﺻﻠﺎﺡ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎﻟﻴﺎﺕ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻭﺍﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻫﻴﻢ، ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻝ ﺭﻋﻴﺖ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﯼ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﯼ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﻣﻨﻔﻌﺖ ﺩﺍﺭﺩ. ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺍﺯ ﺭﻋﻴﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺎﻝ ﺁﻥﻫﺎ ﺍﺳﺖ. ﺁﻥﻫﺎ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺳﺎﻝ ﺯﺣﻤﺖ ﻣﯽﮐﺸﻨﺪ، ﭘﻮﻝ ﺟﻤﻊ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻣﯽﺁﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﭘﻮﻝ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ. ﭘﺲ ﻫﻤﺎﻥ ﻭﻗﺖ، ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺟﺎﺭ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺑﻪ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﺯ ﺩﺭ ﻣﺮﺣﻤﺖ ﺩﺭﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺸﺘﻦ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﻳﺪﻥ ﻭ ﮐﻮﺭﮐﺮﺩﻥ ﺁﻥﻫﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮ ﮐﺲ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺮﻭﺩ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺟﺴﺮ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺻﺪ ﺍﺷﺮﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻮﺍﺯ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺮﻭﺩ. ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪﻧﺪ، ﻓﻮﺝ ﻓﻮﺝ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺷﻮﻕ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺳﺎﻝ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺳﺎﻝ ﺯﺣﻤﺖ ﻣﯽﮐﺸﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺟﻤﻊ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻣﯽﺭﻓﺘﻨﺪ. ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺘﻮﮐﻞ ﺩﺭ ﺑﺎﻟﺎﯼ ﻗﺼﺮﺵ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺟﺴﺮ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﻣﺸﺮﻑ ﺑﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺯﻭﺍﺭ ﺳﻴﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻣﯽﺁﻣﺪﻧﺪ ﺻﺪ ﺍﺷﺮﻓﯽ ﻣﯽﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﯽﺭﻓﺘﻨﺪ. ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺩﻳﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻳﮏ ﭘﻴﺮﯼ ﻋﺼﺎ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﻟﻨﮕﺎﻥ ﻣﯽﺁﻳﺪ، ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﻣﯽﻧﺸﻴﻨﺪ. ﺳﭙﺲ ﺧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻃﻠﺐ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭﻳﺪ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻭﺭﻳﺪ. ﺁﻥﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ: ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﭘﻴﺮ ﺯﺍ! ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﻣﯽﺭﻭﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻠﺎ: ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺳﻴﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ. ﺧﻠﻴﻔﻪ ﮔﻔﺖ: ﻣﮕﺮ ﻗﺪﻏﻦ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﻴﺪﻩ ﺍﯼ؟ ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: ﺷﻨﻴﺪﻩﺍﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻳﺪ. ﺧﻠﻴﻔﻪ ﮔﻔﺖ: ﺻﺪ ﺍﺷﺮﻓﯽ ﺟﺰﻳﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ؟ ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: ﺑﻞ! ﺧﻠﻴﻔﻪ ﮔﻔﺖ: ﺑﻴﺎﻭﺭ ﺑﺒﻴﻨﻢ. ﭘﻴﺮ ﺯﺍﻝ ﻫﻤﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺻﺪ ﺍﺷﺮﻓﯽ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻥ ﺣﺮﺍﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﺩﺍﺩ. ﻣﺘﻮﮐﻞ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﻄﺎﻋﺖ ﺻﺪ ﺍﺷﺮﻓﯽ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯼ، ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺁﻣﺪﯼ؟ ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺧﻠﻴﻒ! ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ ﺍﺳﺘﻄﺎﻋﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ؛ ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺪﺕ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺘﮑﺎﺭﯼ ﻭ ﺭﺧﺖ ﺷﻮﻳﯽ ﻭ ﭼﺮﺥ ﺭﻳﺴﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﺮﺍﻳﻪ ﻣﺎﻝ ﻭ ﺧﺮﺝ ﺭﺍ ﻣﻬﻴﺎ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻴﺎﻳﻢ. ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ، ﻳﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﭼﺎﻭﺷﯽ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺗﺮﺑﺖ ﺷﻬﺪﺍﺑﻮﯼ ﺳﻴﺐ ﻣﯽﺁﻳﺪ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺷﻮﺭ ﺣﺴﻴﻨﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﺭﮒﻫﺎ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺑﺪﻧﻢ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ، ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﺩﺭ ﻋﺰﻡ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺗﻌﻮﻳﻖ ﺍﻧﺪﺍﺯﻡ ﻭ ﻋﻤﺮﻡ ﮐﻔﺎﻑ ﻧﺪﻫﺪ، ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺷﻪ ﻭ ﭘﺎﯼ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺟﺎ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ. ﺍﯼ ﺧﻠﻴﻒ! ﭘﻮﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﺗﺬﮐﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ. ﺯﻭﺍﺭ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻤﻴﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺮﺳﻢ. ﻣﺘﻮﮐﻞ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﺯﺍﻝ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻗﺼﺮ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻂ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ. ﭘﻴﺮﺯﺍﻝ ﺯﻳﺮ ﺁﺏ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ، ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﻟﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ: ﺍﯼ ﺩﻭﺍﯼ ﺩﺭﺩﻣﻨﺪﺍ! ﺍﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺯﻫﺮﺍ ﺳﻠﺎﻡ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ! ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺩﻭﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ، ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻧﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﺩﺭﮐﻨﯽ، ﺍﯼ ﭼﺮﺍﻍ ﭼﺸﻢ ﻋﺎﻟﻤﯽ! ﺍﺩﺭﮐﻨﯽ ﺍﯼ ﺣﺴین! ﻳﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﺩﻳﺪ ﮐﻪ ﺷﺨﺺ ﻧﻘﺎﺑﺪﺍﺭﯼ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻩ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺍﯼ ﭘﻴﺮ ﺯﺍ! ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ. ﭘﻴﺮ ﺯﺍﻝ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ: ﺍﯼ ﺟﻮﺍﻥ ﻧﻘﺎﺑﺪﺍر ! ﺗﻮ ﮐﻴﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩﯼ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﻴﺮ ﺯﺍ! ﻣﻦ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﺣﺴﻴﻨﻢ، ﻣﻦ ﺳﻘﺎﯼ ﺗﺸﻨﻪ ﻟﺒﺎﻧﻢ، ﻣﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺣﺴﻴﻨﻢ. ﺍﺯ ﮐﺮﺍﻣﺎﺕ ﻋﺒﺎﺱ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺟﺎ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﭘﻴﺮ ﺯﺍﻝ ﻣﯽﺭﺳﺪ؛ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺻﺤﺮﺍﯼ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻦ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﯽ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﻧﺪ، ﺍﻭﻝ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺧﻴﻤﻪﻫﺎ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ: «ﻳﺎ ﺍﺧﯽ ﺍﺩﺭﮐﻨﯽ» ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻧﺠﻒ ﺍﺷﺮﻑ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ: «ﻳﺎ ﺍﺑﺘﺎ ﺍﺩﺭﮐﻨﯽ»، ﺑﯽ ﺩﺳﺖ ﺷﺪﻡ، ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩﻡ ﺑﺮﺱ.
📚 کرامات حسینیه و عباسیه ( علیهما السلام )
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_سلامتے
#بدانیـم
🍃🍂 #خـواص_پـنیر 🍃🍂
🖊 پیامبر اڪرم ﷺ ؛
"پنیر" بخورید ( با گردو ) زیرا خواب
آور است وغذا را هضم می کند
📚 طب النبی ۱۸۹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
گاهي خودت را مثل يك كتاب ورق بزن...
انتهاي بعضي فكرهايت "نقطه" بگذار كه بداني بايد همانجا تمامشان كني
بين بعضي حرفهايت "كاما" بگذار كه بداني بايد باكمي تامل ادايشان كني و بیندیشی
پس از بعضي رفتارهايت هم "علامت تعجب"
و آخر برخي عادت هايت نيز "علامت سوال" بذار
اگر جایگاه تمام علامتها درست بود ، بدان نمره خوبی در زندگی گرفتی
در غیر این صورت مثل مشق شب ، باید بیشتر تمرین کنی....
💫اللهمَّعَجّللِوَلیکَِالفَرَج💫
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
. بسم الله الرحمن الرحیم
ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺳﻦ ٧٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺕ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩ .
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﺩارو ، ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ
ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺩﺍﺩ و ﻣﺮﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ ...
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ بیمارستان ، برگ تسویه حساب ﺭﺍ به پیرمرد ﺩﺍﺩن تا هزینه ی جراحی را بپردازد .
پیرﻣﺮﺩ همینکه برگه را گرفت ؛ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔتن ﻣﺎ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ .
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻔتن ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺭﺍ ﻗﺴﻄﯽ بگیریم
ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺵ ﺷﺪﯾﺪﺗﺮ ﺷﺪ
ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪنﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ تو را ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ
نمیتوانی هزینه را ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯼ
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻠﮑﻪ
ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ٧٠ ﺳﺎﻝ به من ﻧﻌﻤﺖ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ برگه تسویه حسابی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩ .
ﭼﻘﺪﺭ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ به ﻣﺎ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ داده ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ جز اینکه با او باشیم ...
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﺎ ﻗﺪﺭ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺷﮑﺮﺵ ﺭﺍ به جا
نمی آوریم ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﺭﺍ از دست بدهیم ...
شراب شوق می نوشم به گرد
یار می گردم
سخن مستانه می گویم ولی
هشیارمی گردم
گهی خندم،
گهی گریم،
گهی افتم
گهی خیزم
مسیحا در دلم پیدا و من بیمار
می گردم...!!
مولانا
فاعتبروا یا اولی الابصار
🌴الاحقر حسن زاده فومنی
.@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🏴#وقایعروزنهممحرم
١-محاصره ی خیمه ها در کربلا💔
امام صادق علیه السلام فرمودند :
تاسوعا روزی بود که حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند، و پسر مرجانه و عُمَر سعد به خاطر کثرت سپاه و لشکری که برای آنها جمع شده بود خوشحال شدند، و آن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند و یقین کردند که یاوری از برای او نخواهد آمد و اهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.
٢-آمدناماننامهبرایفرزندان امّالبنین(ع)💔
در این روز شمر ملعون برای حضرت عبّاس(ع) و برادرانش امان نامه آورد.
آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبدالله علیه السلام رسانید و بانگ برآورد :
أینَ بَنُو اُختِنا:پسران خواهر ما کجایند؟
ولی آن بزرگواران جواب ندادند.
امام حسین(ع)فرمودند :
جواب او را بدهید اگر چه فاسق است.
حضرت عبّاس در جواب فرمودند:چه میگویی ؟
شمر گفت :
من از جانب امیر برای شما امان نامه آورده ام.
شما خود را به خاطر حسین به کشتن ندهید.
حضرت عباس با صدای بلندفرمود :
لعنت خدا بر تو و امیر تو باد. ما را امان میدهید در حالی که پسر رسول خدا را امان نباشد؟
٣-درخواست تأخیر جنگ ازسوی امام حسین(ع)💔
در عصرتاسوعا امام برای به تعویق انداختن جنگ یک شب دیگر مهلت گرفتند.
چون عمر سعد لشکر را آمادهجنگ با امام نمودو معلوم شد که قصدجنگ دارند، حضرت به برادرش عبّاس فرمود تا یک شب دیگر مهلت بگیرد.
آنها درابتدا قبول نکردند،ولی بعد قبول نمودند که شبی را صبر کنند.
٤-آمدن لشکر تازه نفس به کربلا💔
در این روز لشکر مجهّزی به دستور ابن زیاد از کوفه وارد کربلا شد، و شمرنامه ابن زیاد را آورد.
📚آمالی. شیخ صدوق
بحارالانوار. کافی.ج۴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
علامه امينى شب تاسوعا و عاشورا
براى امام زمان (عج)صدقه کنارميگذاشتندو
ميگفتند:
امشب قلب حضرت در فشاراست😔
یا صاحب الزمان روحی فداک💔😭😭😭
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ میگذاشت. ﻣﺎﺭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽآمد، ﺷﯿﺮ را میخورد ﻭ سکهاﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ میانداخت.
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ. ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ. ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ بکشد ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﮑﻪﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ را ﮐﺮﺩ. ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺭ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪ و ﭘﺴﺮ را نیش زد و ﭘﺴﺮ ﻣﺮﺩ.
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﯽﭘﻮﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﻣﺎﺭ ﺷﯿﺮ را ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﮑﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺩیگر ﺑﺮﺍیم ﺷﯿﺮ ﻧﯿﺎور، ﭼﻮﻥ ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﮒ ﭘﺴﺮﺕ را فراموش میکنی و ﻧﻪ ﻣﻦ ﺩﻡ ﺑﺮﯾﺪﻩام را.»
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺯﺧﻢ ﮐﻬﻨﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﻮﺩ ...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
◾️#اعمال_شب_عاشورا
۱ـ چند نماز برای این شب در روایات آمده است که یکی از آنها چنین است:
▪چهار رکعت نماز که در هر رکعت بعد از سوره حمد، ۵۰ بار سوره توحید خوانده میشود. پس از پایان نماز، ۷۰ بار «سبحان الله والحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اکبر ولا حول ولا قوة الاّ بالله العلیّ العظیم» خوانده شود.
۲ـ احیای این شب کنار قبر امام حسین(علیه السلام
۳ـ دعا و نیایش
◾️ #روز_عاشورا
۱ـ عزاداری بر امام حسین(علیه السلام) و شهدای کربلا، در این مورد از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است:
▪هر کس کار و کوشش را در این روز، رها کند، خداوند خواسته هایش را برآورد و هر کس این روز را با حزن و اندوه سپری کند، خداوند قیامت را روز خوشحالی او قرار دهد.
۲ـ زیارت امام حسین(ع)
۳ـ روزه گرفتن در این روز کراهت دارد؛ ولی بهتر است بدون قصد روزه، تا بعد از نماز عصر از خوردن و آشامیدن خودداری شود.
۴ـ آب دادن به زائران و عزاداران امام حسین(ع)
۵ـ خواندن سوره توحید هزار مرتبه
۶ـ خواندن زیارت عاشورا
۷ـ گفتن هزار بار ذکر «اللّهم العن قتلة الحسین(ع)»
📚 مصباح کفعمی
📚فرهنگ عاشوراص۴۰۵جواد محدثی
📚وسائل الشیعه،ج ۵ص ۳۹۴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
10.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حاج_مهدی_رسولی
زیرسقفآسمونبراتگریهمیکنیمحسین
ماوخونوادمونبراتگریهمیکنیمحسین
#محرم🖤
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#مکن_ای_صبح_طلوع
امشب شهادت نامه ی
عشاق امضا می شود
فردا ز خون عاشقان
این دشت دریا می شود
امشب کنار یکدگر،
بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان
چون قلب زهرا می شود..
#مكن_اى_صبح_طلـوع
امشبی را شه دین
در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش
زیر سم اسبان است
▪#مکن_ای_صبح_طلوع
امشب گرفته در میان
اصحاب،ثار الله را
فردا عزیز فاطمه
بی یار و تنها میشود
امشب به دست شاه دین
باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان
این حلقه یغما میشود
▪اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
▪وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْن
▪ِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْن
▪ِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
▪عاشورای حسینی تسلیت باد
🌹 نثار حضرت سیدالشهدا
#پنج_صلوات🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#توبه_جوان_گناهکار
زنی با کشتی مسافرت می نمود. در وسط دریا کشتی گرفتار توفان شد تمام سرنشینان آن غرق شدند مگر زن، محکم به تخته پاره ای چسبیده و به ساحل رسید.
در آنجا جوان راهزن و فاسقی که از هیچ گناهی فروگذار نمی کرد، زندگی می نمود. وقتی که چشمش به آن زن افتاد، خوشحال شد و به طرفش رفت و پرسید تو از جنّی یا انس؟ گفت:
من انسانم. جوان فاسق به آن زن نزدیک شد و همین که خواست دست خیانت به سوی آن زن دراز کند.
دید آن زن مضطرب شده و می لرزد، پرسید:
چرا مضطربی؟ آن زن اشاره به آسمان کرد و گفت:
از خدایم می ترسم، پرسید:
هرگز گرفتار این گونه گناه شده ای؟ گفت: نه، به عزّت خدا سوگند که هرگز این گناه را مرتکب نشده ام، گفت:
تو هرگز چنین کاری نکرده ای، چنین از خدا می ترسی و حال آن که به اختیار تو نیست و تو را به جبر به این کار وا می دارم ! پس من اولایم به ترسیدن و سزاوارم به خائف بودن، پس برخاست و از عمل خود پشیمان شد و به درگاه الهی توبه نمود .
او آن زن را رها نموده و به سوی خانه خود روان شد. در بین راه به راهبی برخورد و با او همسفر گردید؛ وقتی که مقداری راه رفتند، هوا بسیار گرم شد و نور خورشید آنها را اذیت نمود.
راهب به آن جوان گفت:
دعا کن که خدا ابری بفرستد تا بر ما سایه افکند، جوان گفت:
من در پیشگاه خدا خجلم، زیرا علاوه بر آن که حسنه ای ندارم، بلکه غرق گناهم. راهب گفت من دعا می کنم و تو هم آمین بگو، چنین گردند، بعد از مدت کمی، ابری بر سر ایشان پیدا شد و سایه افکند.
مقداری از راه با هم بودند تا بر سر دوراهی رسیدند و با هم وداع نمودند، جوان به راهی رفت و راهب به راه دیگر روان شد، ناگهان راهب متوجّه شد که، بر بالای سر جوان سایه افکنده است، فوری خودش را به آن جوان رساند و گفت:
تو از من بهتری، زیرا که دعای من با آمین شما مستجاب شد، بگو چه کرده ای که مستحق این کرامت شده ای ؟
جوان قضیه خود را نقل کرد، راهب گفت: چون از خوف خدا، ترک معصیت او کردی، خدا گناهان گذشته تو را آمرزیده است، سعی کن که بعد از این خوب باشی.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان