eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃️◼🍃________ ◾ ❓آیا مردم شام و اهل ذمّه در بازار شام به تماشای کربلا آمده و بر روی آنان آب می‌انداختند! آیا این ماجرا مستند است؟ ▪در کتاب التعازى و العزاء، از نوشته‌هاى ابو محمّد عبد الله بن محمّد بللورى: حسین(ع)، به هنگام شهادت، درخواستِ آب کرد؛ امّا از او دریغ داشتند و او، تشنه شهید شد و نزد خدا وارد شد تا از نوشیدنى بهشت، سیرابش گردانْد. ▪ او را سر بُریدند و را به اسارت بردند، در حالى‌که سرهایشان باز بود و با مَرکب‌هاى بدون جهاز و پالان، حرکتشان دادند، تا وارد دمشق شدند، این در حالى بود که سرِ حسین(ع)، در میانشان بر بالاى نیزه بود. هرگاه یکى از آنان با دیدن سر می‌گریست، نگهبانان، او را با تازیانه می‌زدند. ▪ اهل ذمّه، در بازار دمشق براى تماشاى آنان، صف کشیده بودند و به صورتشان، آب می‌انداختند تا این‌که بر درِ کاخ یزید، متوقّف شدند. ▪، دستور داد تا سر حسین(ع) را بر در بیاویزند، در حالى‌که خانواده امام(ع) در اطرافش بودند. همچنین، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد که هرگاه یکى از آنان گریست، او را بزنید. ▪آنان، همچنان ماندند، و سر حسین(ع) در میان آنها به مدّت نُه ساعت، در روز آویزان بود. امّ کلثوم، سرش را بلند کرد و سرِ حسین(ع) را دید و گریست و گفت: "اى پدر بزرگ (منظورش پیامبر خدا(ص) بود)! این، سرِ حبیب تو حسین است که آویزان شده است". ▪سپس گریست. یکى از نگهبانان، دستش را بالا برد و به صورت امّ کلثوم زد که به تمامى صورت او آسیب زد. در دَم، دست نگهبان، از کار افتاد. ▪درباره درستی یا نادرستی این نقل باید گفت؛ به هر حال؛ این یکی از نقل‌های کهن درباره عاشورا است که مطلب دور از ذهن و غریبی دیده نمی‌شود؛ از این‌رو می‌توان این نقل را پذیرفت. 📚 بستان الواعظین ، ص 263 – 264 💚 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🍃◼🍃_________
آیا خوردن صبحانه مهم است؟ 👈 وعده صبحانه بسیار مهم است و چهارچوب بدن را محکم و قوی می کند و انرژی کافی برای فعالیت های روزانه را تامین می کند. 👈 متاسفانه صبحانه ایرانی ها ضعیف شده و باید صبحانه را سنگین و مقوی میل کرد. 👈 در وعده صبحانه از ارده و شیره انگور، کره و عسل وحلیم و گاها کله پاچه و ... استفاده کنید. 👈 جوامعی که از غذاهای مقوی برای صبحانه استفاده می کنند بسیار سالم و بانشاط هستند. «پروفسور خیراندیش» @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 سلام روزتون بخیر تقدیم به عاشقان اهل بیت و امام سجاد علیه السلام عزاداری هاتون قبول حق ان شاءالله بحق سید الساجدین سلامت و عاقبت بخیر باشید 💚 در پناه لطف خداوند مهربان 💚 شنبه تون پر خیر و برکت 💚 حاجت روا باشید ان شالله @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪سلام برآقایی که ▪آب می دیــــــد ▪به فکر فرو میرفت ▪نوزاد می دیـــــد ▪اشک می ریخـــت ▪طفلان و کودکان را ▪می دید ناله می کرد. ▪شهادت جانسوز امام ▪سجاد(ع) تسلیت باد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ♡••♡••♡••♡••♡
•°🌱 🌸‏امام سجاد علیه السلام🌸 پر ارزش ترین مردم کسی است که دنیا را مایه ارزش خود نداند. ➖〰➖〰➖〰 امام سجاد (ع) از همنشینى با گنهکاران و یارى ستمگران و نزدیکى با فاسقان بپرهیزید. ◾️تسلیت به روایتی امروز شهادت امام سجاد (ع) است شهادت امام سجاد وارث نهضت عاشورا تسلیت باد.🥀🖤 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✅ داستان کوتاه جالبه , بخونید "حکایتی جالب از ریچارد فرای شرق شناس و ایران شناس برجسته" "ریچارد فرای "بیش از ۷۰ سال از زندگی‌اش را صرف "مطالعه و پژوهش دربارهٔ تاریخ و فرهنگ فلات ایران" کرد. در دهه ۱۹۷۰ در هنگامی که در" دانشگاه پهلوی شیراز" به "تدریس" اشتغال داشت بناگاه تدریس را رها کرد و به "شغلی آزاد" (مدیریت یک سوپرمارکت) روی آورد و سه سال بعد به اصرار و دعوت "دانشگاه هاروارد" بار دیگر به تدریس در این دانشگاه پرداخت. "دکتر ویلیام پیرویان" استاد دانشگاه آزاد اسلامی کرج تعریف می کرد که؛ زمانی در "آمریکا" در جلسه سخنرانی فرای حضور داشتم. پس از سخنرانی ایشان و به هنگام "پرسش و پاسخ" اجازه خواستم سوالی شخصی از ایشان بپرسم. ایشان اجازه داد و من از "علت ترک درس" و دانشگاه در آن سالها سوال کردم. ایشان پاسخ داد: روزی در یکی از "خیابانهای شیراز" قدم می زدم. به در مغازه "گوشت فروشی" رسیدم که در کنار آن آرایشگاهی قرار داشت. دیدم بین "صاحب گوشت فروشی" و "جوان مشتری" آرایشگاه دعوایی پیش آمده است. "قصاب" از آن "جوان" می خواست که موتورش را از مقابل قصابی بردارد چون ممکن بود هر آن ماشین گوشت از راه برسد و جوان نیز می گفت؛ بگذار کار من با سلمانی تمام شود بعدا موتور را برمی دارم. دعوا بالا گرفت و قصاب به مغازه رفت "ساطور" برداشت و در این میان ساطور به سر جوان خورد و جان داد. "من تمامی این اتفاقات را شاهد بودم." بسیار "متاثر" شدم. از آنجا رفتم... کاری داشتم انجام دادم و بعد از چند ساعت که بازگشتم دیدم هنوز "ازدحام" مردم وجود دارد. از یکی از "حاضران" سوال کردم که چه شد؟ آن شخص جواب داد: جوانی به همسر این قصاب "نظر سوء" داشته و قصاب او را کشته است. من که "حادثه" را از ابتدا تا انتها دیده بودم می دانستم که "اینگونه" نبود. ناگهان "شوکی" به من وارد شد. حادثه ای که چند ساعت بیشتر از "وقوع" آن نمی گذشت چنین "تحریف" شده بود. من چگونه می خواستم "حوادث دو هزار سال قبل" را بشناسم.! "تمام دانسته های من به جهل تبدیل شد." باعث شد "تدریس را رها کنم" و به "مغازه داری" روی آورم. 🔰🔰🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
😱عاقبت وحشتناک فکر و حسرت گناه 🔴مردي در كنار درب خانه اش نشسته بود. بانوئى به حمام معروف (( منجاب)) مى رفت ، ولى راه حمام را گم كرد، و از راه رفتن خسته شده بود، به اطراف نگاه مى كرد چشمش به مردی افتاد، نزد او آمد و از او پرسيد:حمام منجاب كجاست ؟ آن مرد به خانه خود اشاره كرد و گفت : حمام منجاب همين جاست . 🔴 آن بانو به خيال اينكه حمام همانجاست ، به آن خانه وارد شد، آن مرد فورا درب خانه را بست و به سراغ او آمد و تقاضاى گناه كرد.زن دريافت كه گرفتار مرد هوسباز شده است ، حيله اي به ذهنش رسيد و گفت : 🔴من هم كمال اشتياق با تو بودن را دارم ، ولى چون كثيف هستم و گرسنه ، مقدارى عطر و غذا تهيه كن تا با هم بخوريم بعد در خدمتتان باشم . مرد قبول كرد و به خارج خانه رفت و عطر و غذا تهيه كرد و برگشت ، 🔴 زن را در خانه نديد، بسيار ناراحت شد و آرزوى گناه با آن زن در دلش ماند و همواره اين جمله را مى خواند:   ... اين الطريق الى حمام منجاب؟ (( چه شد آن زنى كه خسته شده بود، و مى پرسيد راه حمام منجاب كجاست ))؟ 🔴مدتى از اين ماجرا گذشت تا اينكه در بستر مرگ افتاد، آشنايان به بالين او آمدند و او را به كلمه ((لا اله الا الله محمد رسول الله )) تلقين مى كردند او به جاى اين ذكر، همان جمله مذكور را در حسرت آن زن مى خواند، و با اين حال از دنيا رفت و عاقبت به شرشد 📚نفل از كتاب عالم برزخ ص 41  يا كشكول شيخ بهائى 1/232 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... خدا دست های خالی را خالی بر نمی گرداند... در زندگی غصه از دست دادن هیچ چیزی نخور... چون وقتی یک درختی برگی را از دست می دهد... برگی دیگر از قبل جایگزین شده است... خدا همیشه بهترینارو برات می خواد... کافیه از ته دل بهش اعتماد و باور داشته باشی ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀کوتاه و بسیار تاثیرگذار 🍀میخوام گناه نکنم، چیکار کنم 🍀 استاد مومنی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ♡••♡••♡••♡••♡
✍🏼 امام سجاد علیه السلام فرمودند: چهار خصلت اســت كه در هر كس باشد، ایمــانـش كامــل و گناهــانش بخشـــوده خواهدبود، و درحالتی خداوند را ‏ملاقات می‌كند كه از او راضی و خوشنود است: ‏۱- تقوای الهی با كارهایی كه برای مردم به دوش می‌كشد .. ‏۲ - راست گوئی و صداقت با مردم .. ‏۳ - حیا و پاكدامنی نسبت به تمام زشتی‌های در پیشگاه خدا و مردم .. ‏۴ - خـوش اخلاقی و خوش برخوردی با خانواده‌ی خود .. مشكاة‌الانوار ص۱۷۲ ─┅─═इई 🌸🌺🌸 ईइ═─┅─ 👌 خلاصه تمام دستورهای دین ✍️شخصی از امام سجاد علیه السلام پرسید: «مرا از تمام دستورهای دین آگاه کنید.» 💚 امام سجاد علیه السلام فرمودند: 🔹 حق‌گویی 🔹 قضاوت عادلانه 🔹و وفاى به عهد 📚 خصال، جلد ۱ ، صفحه ۱۱۳ 🖤 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 🖤 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
به بداخلاقی مشهور بود، از زندگی لذتی نمی برد و دیگران را هم عذاب میداد. ورشکست که شد تصمیم گرفت خود کشی کند. به خودش گفت: بچه های کوچیکت هم هیچ خاطرۀ خوبی از تو ندارن. تصمیم گرفت روز آخر زندگیش خاطره ای خوب بجا بگذارد. سر راه شیرینی خرید و رفت خانه و بچه هایش را با محبت صدا زد. بچه ها دویدند و با ذوق فریاد زدند: مامان، بابا برامون شیرینی خریده. روز که تمام شد، او با یک خانوادۀ شاد روبرو بود که با آنها احساس خوشبختی می کرد. سالها گذشت و او هروقت میخواست با کسی بداخلاقی کند، به خودش یادآوری می کرد: «شاید این آخرین خاطرۀ او از تو باشه.» @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 امام صادق (علیه السلام): 🔹العامِلُ بِالظُّلمِ و المُعينُ لَهُ و الرَّاضِي بهِ شُرَكاءُ ثَلاثَتُهُم  🔹ستمگر و يارى دهنده او و كسى كه به ستم او راضى باشد، هر سه در ستم شريكند. 🔸کافی، ج ۲، ص ۳۳۳ 📖 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‼️وضو در صورت خالکوبی بدن 🔷خالکوبی بدن اگر صرفاً رنگ باشد و یا در زیر پوست بوده و بر ظاهر پوست چیزی که مانع از رسیدن آب بر آن شود وجود نداشته باشد وضو صحیح است. 🔷صرف وجود اثر گچ یا صابون که بعد از خشک شدن اعضا ظاهر می‌شود ضرری به وضو نمی‌رساند، مگر این که دارای جرمی باشد که مانع از رسیدن آب به بشره (ظاهر پوست) شود. 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا ✨وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ ✨لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۷۷﴾ ✨اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد ✨ركوع و سجود كنيد و پروردگارتان ✨را بپرستيد و كار خوب انجام دهيد ✨باشد كه رستگار شويد (۷۷) 📚سوره مبارکه الحج✍آیه ۷۷ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
📚 ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ 💥 "ﻣﺒﻠﻎ 20 ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩم ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ؛ ﻫﺮ ﮐﺴﻰ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻓﻼﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ." 🔹ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﻣﺒﻠﻎ 20 ﻫﺰﺍﺭﺗﻮﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﯿﺒﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ . ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ساکن ﻣﻨﺰﻝ ﻫﺴﺖ . شخص ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﻣﻴﺪﻫﺪ، ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﻧﻔﺮ ﺩﻭﺍﺯﺩﻫﻤﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ . 🔹جوان ﻟﺒﺨﻨﺪﻯ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﻛﺮﺩ، ﭘﻴﺮﺯﻥ ﻛﻪ همچنان ﺩﺍﺷﺖ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﭘﺴﺮﻡ، ﻭﺭﻗﻪ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﻦ، ﭼﻮﻥ ﻣﻦ، ﻧﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺳﻮﺍﺩ ﻧﻮﺷﺘﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﻤﺪﺭﺩﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ، ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻟﮕﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ بزرگترین ﺧﻴﺮ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ است. 🔅 ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﻴﺪ، ﺗﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﺪ . @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔸ویتامین E را معمولا با سلامت پوست در ارتباط می‌دانند، ولی این ویتامین در اجرای عملکرد مناسب بسیاری از اندام‌های بدن نقشی مهم ایفا می‌کند. ✅ منابع غذایی ویتامین E: 🔹تخمه‌ی آفتابگردان و تخمه‌ی کدو 🔹انبه 🔹کدوی حلوایی 🔹پودر چیلی 🔹بادام- فندق و پسته 🔹کیوی 🔹 زردآلو خشک 🔹 اسفناج پخته 🔹ریحان خشک و جعفری خشک‌شده 🔹 کلم پیچ و کلم بروکلی 🔹 زیتون ✅ با خانواده ویتامین ها با ما همراه باشید: @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
دیگه بی محلی خانوادم خیلی زیاد شده بود و این رفتارهاشون خیلی اذیتم میکرد، ولی خوب چاره‌ای نداشتم، وقتی ازدواج کنی با کلی امیدو آرزو ولی بعد با دو تا بچه برگردی خودش خیلی درد !! بازم خداروشکر میکردم پدرم ازینکه بچه هام کنارمن و خرجشون میده شاکی نبود.. یه روز زمانی که از حوزه برگشتم دیدم خانواده دور هم جمع شدند و در حال صحبت کردن هستند! وقتی وارد خونه شدم پدرم سر صحبت را باز کرد و منو صدا کرد کنارشون، گفت: ببین دخترم میخوام راجب یه مسئله مهمی باهات حرف بزنم، که هرچی دیدم بیخیال شم درست میشی ولی نه انگار باید جدی باشیم و راهمون سوا کنیم، ما دیگه مثل هم نیستیم، تصمیمتو بگیر!! 👌اگر می خواهی با ما زندگی کنی باید چادر را کنار بگذاری! اما من نمی توانستم چون به چادر وابسته شده بودم، پدرم انگار فکرمو خوند ادامه داد :» هدی جان اگه میخوای آواره نشی باید دوباره مثل قبل بشی، گفتم میشه به من یه فرصت بدین تا فکر کنم گفت باشه ولی فقط ۵ ساعت وقت داری!! توی دوراهی گیر کرده بودم خانواده یا خدا مسلما باید خدا را انتخاب می کردم اما خانواده ام چی.. 😭😭😭 بچه هام کجا باید میرفتم🥺 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ══❈═₪❅❅₪═❈══
  📚داستان جالب پیش زمینه ذهنی رﻭﺯﯼ ﭘﺴﺮﯼ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺪﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ ﺑﻮﺩ و ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﭘﺮﭘﯿﭻ ﻭ ﺧﻢ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﭘﺪﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺳﺨﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﻩ ﺳﻘﻮﻁ میکند. ﭘﺪﺭ ﺩﺭ ﺟﺎ ﻓﻮﺕ می کند ﺍﻣﺎ ﭘﺴﺮ ﺗﻮﺳﻂ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺍﻣﺪﺍﺩﯼ ﻧﺠﺎﺕ مییابد ﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ منتقل می شود. ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﯾﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻪ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺍﻭ میرود ﺑﻪ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺷﮕﻔﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ‌می شود ﮐﻪ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ!   ﺳﻮﺍﻝ: «ﺍﮔﺮ ﭘﺪﺭ ﮐﻮﺩﮎ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﺭﯾﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ!؟» چند ثانیه فکر کنید سپس بخوانید. •✾📚@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨ﻓﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻫﻢ ﺍﺗﺎﻕ ﺷﺪ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﻨﻨﺪ. ﺩﺭﺏ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﺒﺪﯼ ﮔﯿﻼﺱ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ: ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ: ﻣﮕﺮ ﺷﺮﻁ ﻧﮑﺮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﮔﯿﻼﺱ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﺒﺪ،ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ؟ ﺑﯿﻨﺎ: ﺁﺭﯼ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ: ﭘﺲ ﺗﻮ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻋﺬﺭﯼ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯼ؟ ﺑﯿﻨﺎ: ﺗﻮ ﺣﻘﯿﻘﺘﺎ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﯽ؟! ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ: ﺑﻠﻪ ﻣﻦ ﻣﺎﺩﺭﺯﺍﺩ ﮐﻮﺭ ﻫﺴﺘﻢ ! ﺑﯿﻨﺎ: پس ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﻣﻦ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ؟ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ: ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﻬﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺩﻭﺗﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﺍﻋﺘﺮﺍﺿﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ. ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻓﺴﺎﺩ ﻭ ﺑﯽ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﻓﺎﺳﺪ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ! ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🌟اربابی یکی را کشت و زندانی شد. و حکم بر مرگ و قصاص او قاضی صادر کرد. شب قبل از اعدامش، غلامش از بیرون زندان، تونلی به داخل زندان زد و نیمه شب او را از زندان فراری داد. 🐎اسبی برایش مهیا کرد و اسب خود سوار شد. اندکی از شهر دور شدند، غلام به ارباب گفت: ارباب تصور کن الان اگر من نبودم تو را برای نوشتن وصیتت در زندان آماده می‌کردند. ارباب گفت: 👈سپاسگزارم بدان جبران می‌کنم. نزدیک طلوع شد، غلام گفت: ارباب تصور کن چه حالی داشتی الان من نبودم، داشتی با خانواده‌ات و فرزندانت وداع می‌کردی؟ ارباب گفت: سپاسگزارم، جبران می کنم. 👥اندکی رفتند تا غلام خواست بار دیگر دهان باز کند، ارباب گفت تو برو. من می‌روم خود را تسلیم کنم. من اگر اعدام شوم یک بار خواهم مرد ولی اگر زنده بمانم با منتی که تو خواهی کرد، هر روز پیش چشم تو هزاران بار مرده و زنده خواهم شد 💐قرآن کریم: لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الذی هرگز نیکی‌های خود را با منت باطل نکنید.. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨ ✨ کم‌کم یاد می‌گیری؛ همه‌ی دردها، همه‌ی مشکلات، و همه‌ی از دست دادن‌ها بد نیست! درست شبیهِ واکسن‌ که اولش کمی می‌سوزانَد ولی قوی‌ترت می‌کند... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌺انسان موفق کسی است که قادر است با آجرهایی که دیگران به سویش پرتاب می‌کنند پایه و بنیادی محکم و استوار برای خودبسازد!💞 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
مردی از دیوانه ای پرسید: «اسم اعظم خدا را می دانی؟» دیوانه گفت: «نام اعظم خدا، نان است اما این را جایی نمی توان گفت» مرد گفت: «نادان! شرم کن! چگونه اسم اعظم خدا، نان است؟» دیوانه گفت: «در قحطی نیشابور چهل شبانه روز می گشتم، نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه درِ هیچ مسجدی را باز دیدم؛ از آنجا بود که فهمیدم نام اعظم خدا و بنیاد دین، نان است» @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💥خدا را انتخاب کردم✔️ همون موقع به یاد عمم افتادم که تو شیراز زندگی میکرد، عمم تنها آدم مذهبی خانواده بود تصمیم گرفتم تا یه مدتی به خونه ی ایشون برم، به پدرم تصمیمم رو که گفتم، سرشو تکون داد و گفت باشه، وسایلت را جمع کن و آماده شو.. ازینکه بابام منو رسما از خونش بیرون کرده دلم شکست ولی خوب بابام بود دوسش داشتم، حق داشت..❤️‍🩹💔 وسایل و لباسهای خودمو دوتا بچه هامو جمع کردمو آماده شدم پدرم برامون بلیط گرفت تا به شیراز برم، با دو تا بچه هام سوار قطار شدیم، تقریباً ۵ ساعت طول کشید تا برسیم، خونه عمه خانوم در نزدیکی آرامگاه حافظ بود اول به آرامگاه حافظ رفتیم بعد به خانه عمه ام رفتیم، زنگ آیفون رو که زدم گفت: » شما؟ گفتم: » عمه منم درو باز کن بنده خدا با تعجب گفت: » هدی تویی؟؟.......😳 آخه خبر نداشت، مهمون ناخوندش شدم. 😔 ══❈═₪❅❅₪═❈══ @tafakornab @zendegiasheghaneh ══❈═₪❅❅₪═❈══
پایان آدمیزاد... نه ازدست دادن رفیق است... نه رفتن یار... نه تنهایی...!! هیچکدام پایان آدمی نیست آدمی آن هنگام تمام میشود که خـــدا فراموشش کند.! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh