eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
📘 حتما تاحالا از ضرب المثل « ماست مالی کردن » استفاده کردید ! اما میدونید از کجا اومده ؟ 👈 زمان عروسی محمدرضا شاه پهلوی و فوزیه چون مقرر بود مهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راه‌آهن جنوب تهران وارد شوند، از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه‌های مجاور خط آهن را سفید کنند. در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود، بخشدار دستور می‌دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بود، دیوارها را سفید کنند ، برای همین مقدار زیادی ماست خریدند و دیوارها را ماستمالی کردند 😐 🔹از آن روز ماستمالی کردن به معنی «هم‌آوردن سروته‌کار به شکل ظاهری» رایج شد. @tafakornab 👆
پادشاهی در خواب دید تمام دندانهایش افتادند! دنبال تعبیر کنندگان خواب فرستاد... اولی گفت: تعبیرش این است که مرگ تمام خویشاوندانت را به چشم خواهی دید پادشاه ناراحت شد و دستور داد او را بکشند... دومی گفت: تعبیرش این است که عمر پادشاه از تمام خویشاوندانش طولانی تر خواهد بود... پادشاه خوشحال شد و به او جایزه داد! هر دو یک مطلب یکسان را بیان کردند اما با دو جمله بندی متفاوت... @tafakornab 👆
📜 🌴در زمان‌های گذشته، پادشاهی👑تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی‌تفاوت از کنار تخته سنگ می‌گذشتند؛ بسیاری هم غر می‌زدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بی‌عرضه‌ای است و… با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمی‌داشت. 🌴نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسه‌ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکه‌های طلا💰و یک یادداشت🗞پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود:هر سد و مانعی میتواند یک فرصت برای تغییر زندگی انسان باشد. 💪 💪 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
روزی فیل با سرعت از جنگل می گریخت! سبب را پرسیدند گفت: شیر دستور داده تا گردن همه زرافه ها را بزنند! گفتند: تو را چه به زرافه؟! تو که فیل هستی پس چرا نگرانی؟! گفت: بله من میدانم که فیل هستم؛ اما جناب شیر، الاغ را به پیگیری این دستور مأموریت داده!!!!!؟؟؟ وقتی مأموریت مهم را بر دوش افراد نادان میگذارند، نتیجه فاجعه بار خواهد بود!!! @tafakornab 👆
به دنبال خدا نگرد!! خدا در بیابانهای خالی از انسان نیست! خدا در جاده های بی انتها نیست! به دنبالش نگرد….. خداوند در قلبیست که شاد میکنی و در لبخندیست که هدیه میکنی! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرشته از خدا پرسید مردمانت مسجد میسازند نماز میخوانند چرا برایشان باران نمیفرستی خدا پاسخ داد: گوشه ایی از زمین دخترکی کنار مادر و برادر مریضش در خانه ای بی سقف بازی میکند تا مخلوقاتم سقفی برایشان نسازند آسمان من سقف آنهاست پس اجازه بارش نمیدهم! خدایا نانی ده که به ایمانی برسم نه ایمانی که به نانی برس @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱🎙📽 -کوتاه- 📜موضوع: استبداد در لباس دموکراسی! ✅در مقابل غرب پرستان انفعالی نباشیم! 🎚📻 سخنران:حجة الاسلام محمد رضا . @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔔🎄🎉 عیـــــدِ پاڪ و میلادِ پیامبرِ مهربانی ها مسیح( ع ) بر همۂ جهانیان ومسیحیان عزیز کشورمان تهنیت🌲✨🎄✨🌲 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
روزی حاکمی به وزیرش گفت:امروز بگو بهترین قسمت گوسفند را برایم کباب کنند و بیاورند. وزیر دستور داد خوراک زبان آوردند. چند روز بعد حاکم به وزیر گفت: امروز میخواهم بدترین قسمت گوسفند را برایم بیاوری و وزیر دستور داد باز هم خوراک زبان آوردند. حاکم با تعجب گفت: یک روز از تو بهترین خواستم و یک روز بدترین هر دو روز را زبان برایم آوردی چرا؟ وزیر گفت: "قربان بهترین دوست برای انسان زبان اوست و بدترین دشمن نیز باز هم زبان اوست! @tafakornab 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خدايا🤲 ❄️آرامش را سرليست 💫ِتمام اتفاقات ❄️ِزندگی مان قراربده 💫آرامش را ❄️تنها از تو ميخواهیم 💫الهی🤲 ❄️به دوستانم 💫فردایی پر ازخیر و برکت عطا کن ❄️ شبتون بـخیر ✨💫 ‎‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
33.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا یه قصه داره که خیلی آرومت می‌کنه... ببینید و بشنوید از زبان استاد رنجبر بسیار زیبا و شنیدنی👌 @tafakornab 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ﷽ 🌹﷽🌹﷽ 🌹﷽🌹﷽ ﷽🌹﷽ 🌹﷽ ﷽ الهی 🌹 امروز به برکت صلوات بر حضرت محمد ص و خاندان پاک و مطهرش (ع) به من و همه ی عزیزانم خیر و برکت و رزق و روزی فراوان و حلال عطا فرما❣ ان شاء الله❣ 🍃🌹اَللّهمّ صلِّ علی 🍃🌹محَمّد وآل مُحَمَّد 🍃🌹وَعجِّّل فرجهُم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
﷽❣ ❣﷽ 🌼بیا گل نرگس 🍃جهان جاے توسٺ 🌼دو صد ترانہ بہ لبها 🍃همہ برای توسٺ 🌼بیا گل نرگس 🍃بہ جان تشنہ عشق 🌼دعا دعاےِ ظهورسٺ و 🍃همہ براے توسٺ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خداوند، نور آسمان‌ها وزمين است.(نور35) 💫الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.(فرقان2) خداوندى كه فرمانروايى آسمان‌ها و زمين براى اوست، 💫وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى‌ ( ضحی5) و پروردگار تو به زودی به تو چندان عطا کند که تو راضی شوی . 💫 لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.(کهف39) نيرويى جز به [قدرت‌] خدا نيست.  💫 الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ(حمد‌2) سپاس و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است 🌼سلام روزتون منور به انوارالهی💞 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
✅سومین گزینه  بین نوشیدنی های سالم شیر کم چرب است که می تواند منبع کلسیم و ویتامین D باشد. در بزرگسالان نوشیدن بین یک تا دو لیوان در روز توصیه می شود. 🍶شیر را حتما با گرمیجات (خرما مویز شیره انگور) مصرف کنید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم سام به معنای مرگ است. یهودی آمد و به جای سلام گفت: سام علیکم. صدا برخاست: مرگ و غضب و لعنت بر شما ای یهودیان! ای برادران میمون ها و خوک ها! این را عایشه گفت. پیامبر فرمود: ای عایشه! فحش اگر مجسم شود، شکل و صورت ناخوشایندی دارد، ولی مدارا و ملایمت به هر چیز ضمیمه شود، آن را زینت می بخشد. عایشه گفت: آیا نشنیدی؟ فرمود: تو نیز نشنیدی. ناسزاشان را محترمانه به خودشان برگرداندم و گفتم: علیکم؛ یعنی بر شما باد. بحارالانوار، ج 16، صص 258 و 259 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم حضرت عیسی بن مریم علیه السلام با جمعی در جائی نشسته بود، مردی هیزم شکن از آن راه با خوشحالی و خوردن نان می گذشت، حضرت عیسی علیه السلام به اطرافیان خود فرمود: شما تعجب ندارید از این که این مرد بیش از یک ساعت زنده نیست ولی آخر همان روز آن مرد را دیدند که با بسته ای هیزم می آید تعجب کردند و از حضرت علت نمردن او را پرسیدند. او بعد از احوالپرسی از مرد هیزم شکن، فرمود: هیزمت را باز کن، وقتی که باز کرد مار سیاهی را در لای هیزم او دید، حضرت علیه السلام فرمود: این مار باید این مرد را بکشد ولی تو چه کردی که از این خطر عظیم نجات یافتی؟ ☄☄گفت: نان می خوردم فقیری از مقابل من گذشت، قدری به او دادم و او درباره من دعا کرد. حضرت علیه السلام فرمود: در اثر همان دستگیری از مستمند خداوند این بلای ناگهانی را از تو برداشت و پنجاه سال دیگر زنده خواهی بود تفسیر نمونه، ج 3، ص 223 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔹در روايتي دارد كه يک وقتی حضرت مسیح (علی نبینا و آله و علیه السلام) رفتند در يك خرابه اي استراحت كنند، همین که خواستند بخوابند يك نيم خشتي را ديدند آنجا افتاده؛ آن را جلو كشاندند و سرشان را روي اين نيم خشت گذاشتند. 🔹بلافاصله، بعد از كشيدن اين نيم خشت زير سر ديدند شيطان حاضر شد. فرمودند: «معلون! من چه كردم كه تو آمدي؟» آخر حضور شيطان هم حساب و كتاب دارد؛ حضور شيطان همين جوري نيست دليل دارد. 🔹شیطان گفت كه: يا نبي الله! اين نيم خشت را كه زير سرت كشيدي طبعًا ّمي خواستي زير سرت يك خرده بلندتر باشد. گفتم بروم ببينم مي توانم به ايشان بگويم آقا اين خشت ها را دوتایش كن. بعد كه دو تایش كرد بگويم خوب است يك خرده برگ بگذاري رويش نرم هم بشود. بعد مرتب بكشانمت به آن سمت. 🔹 حضرت عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) فرمودند: نيم خشتي هم به ما نمي تواني ببيني؟ و انداختند آن طرف و خوابيدند. این تشویق به اضافه کردن و بیشتر و بهتر خواستن یکی از کارهای شیطان است. 👤 ️استاد حاج شیخ جعفر ناصری @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️مژده ❤️ای دل ❤️که مسیحا ❤️نفسی می‌آید ❤️كه ز انفاس خوشش ❤️بوی كسی می‌آید🎄✨ فرارسیدن میلاد با سعادت حضرت عیسی مسیح (ع)، پیام آور صلح و مهربانی و بشارت دهنده ظهور آخرین نبی خدا بر اهالی توحید و ایمان گرامی باد.🎉🎊 عیدتون مبارک @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹دوشنبه 4 دی مـاهتون بخیر🌹 🌼هــــر روز آغـــــاز 🌸یک تغییر و شروع 🌺یک هیجـان اسـت 🌼خــدایا دریـچـه‌ ی🤲 🌸شــادی بـی پـایـان 🌺خوشبختی ، سلامتی 🌼و روزی پر برکت را 🌸به روی همه باز کن 🌺الهی آمین❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
سپاسگزارى و حق‏شناسى لقمان لقمان حكيم، آن پير روشن‏ضمير و باتجربه، مدتى برده شخص ديگرى بود كه هم چندين غلام داشت. ولى در ميان غلامان، لقمان را بسيار دوست داشت، تا آن جا كه هرگاه مى‏خواست غذا بخورد، نخست آن را نزد لقمان برده، تا او ميل كند و بعد به عنوان تبرك‏جويى، نيم خورده لقمان را با ميل و اشتياق مى‏خورد. در يكى از روزها خربزه‏اى براى ارباب لقمان به هديه آوردند، ارباب در محضر لقمان نشست و آن خربزه را پاره كرد و قطعه قطعه نمود و به لقمان داد، لقمان آن قاچ‏هاى خربزه را از اربابش مى‏گرفت و مى‏خورد، و وانمود مى‏كرد كه بسيار شيرين است و از روى ميل و اشتها مى‏خورد. وقتى ارباب مشاهده كرد كه لقمان با علاقه مى‏خورد، همه خربزه را كه به صورت 18 قاچ نموده بود جز يك قاچ، به لقمان داد، و لقمان همه را خورد، و ارباب همان يك قاچ را براى خود نگه داشت. چون بريد و داد او را يك برين همچو شكر خوردش و چون انگبين از خوشى كه خورد داد او را دوم تا رسيد آن كِرچها تا هفدهم ماند كِرچى، گفت اين را من خورم تا چه شيرين خربزه‏ست اين بنگرم او چنين خوش مي‏خورد كز ذوق او طبعها شد مشتهى و لقمه‏جو وقتى كه ارباب همان يك قاچ ته مانده خربزه را به دهان گذاشت، دريافت كه مثل زهر، تلخ است. از تلخى آن، زبانش آبله زد و گلويش سوخت و حالش به هم خورد. چون بخورد از تلخيش آتش فروخت هم زبان كرد آبله هم حلق سوخت ساعتى بي‏خود شد از تلخى آن بعد از آن گفتش كه اى جان و جهان نوش چون كردى تو چندين زهر را لطف چون انگاشتى اين قهر را ارباب به لقمان گفت: اين قاچ‏هاى بسيار تلخ را چگونه خوردى؟ با اين كه همه تلخ بود، چرا از خوردن آن خوددارى نكردى، مى‏خواستى عذر و بهانه‏اى بياورى و اين قاچ‏هاى تلخ را نخورى؟! لقمان در پاسخ گفت: ماه‏ها و سال‏ها تو به من غذاهاى شيرين و گوارا و مطبوع داده‏اى، اينك كه يك بار تلخ شده آيا سزاوار است من آن را نخورم و به آن اعتراض كنم، و نمك خور و نمكدان شكن گردم، بلكه رسم حق‏شناسى و سپاسگزارى اقتضا كرد تا همان نيش‏ها را نوش بدانم و چهره در هم نگيرم. شرمم آمد كه يكى تلخ از كفت من ننوشم اى تو صاحب‏معرفت چون همه اجزام از انعام تو رسته‏اند و غرق دانه و دام تو گر ز يك تلخى كنم فرياد و داد خاك صد ره بر سر اجزام باد لذت دست شكربخشت بداشت اندرين بطيخ‏ تلخى كى گذاشت آرى: از محبت تلخها شيرين شود از محبت مسها زرين شود از محبت خارها گل مى‏شود وز محبت ديو حورى مى‏شود از محبت خارها گل مى‏شود وز محبت سركه‏ها مُل‏ مى‏شود از محبت سقم‏ صحت مى‏شود وز محبت قهر رحمت میشود پس اى بنده خدا تو غرق نعمت‏هاى خداوند هستى، هرگاه در زندگى، مختصر تلخى ديدى ناشكرى نكن. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
‌ حضرت موسی (ع) از محلی عبور می کرد، شخصی از بنی اسرائیل گفت: یا موسی، من پیغامی دارم، آن را به خدا برسان. به خدا بگو من هیچگاه به یاد تو نیستم، اما وضع دنیای من خیلی هم خوب است و هیچ مشکلی ندارم. وقتی حضرت موسی(ع) به کوه طور رسیدند، به خاطر اینکه این پیغام حرف سنگینی بود آن را بیان نکردند. اما خدای متعال به موسی فرمود: موسی! پیغام بنده ما را بگو. موسی عرض کرد: خدایا اینطور می گوید. خدای متعال خطاب به موسی کرد و فرمود: به او بگو که تو به یک عذابی گرفتار هستی که خودت هم از آن غافلی و آن عذاب این است که شیرینی ذکر و یادم را از تو گرفته ام و از من بیگانه شده ای! •✾📚@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
داغ برادر لقمان به سفر رفت، و سفر او چندين سال طول كشيد، هنگام بازگشت در نزديكى وطن با غلام خود ملاقات كرد، و بين آن‏ها گفتگوى زير رخ داد: لقمان: از پدرم چه خبر؟ غلام: او از دنيا رفت. لقمان: بر امور خودم مالك شدم، از همسرم چه خبر؟ غلام: او نيز از دنيا رفت. لقمان: بسترم تجديد شد (ناگزير بايد با همسر ديگر ازدواج كنم) از خواهرم چه خبر؟ غلام: او نيز از دنيا رفت. لقمان: ناموسم پوشيده شد، از برادرم چه خبر؟ غلام: او نيز از دنيا رفت. لقمان: اِنقَطَعَ ظَهرِى؛ پشتم شكست. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸🌸آب حیات نوشید🌸🌸 درباره كسانی كه عمر طولانی كنند و روزگاری دراز در این جهان بسر برند ، از باب تمثیل یا مطایبه می گویند فلانی آب حیات نوشیده . ولی این عبارت مثلی بیشتر در رابطه با بزرگان و دانشمندان و خدمتگزاران عالم بشریت و انسانیت كه نام نیك از خود به یادگار گذاشته. زنده جاوید مانده اند. به كا می رود. این ضرب المثل به صور و اشكال آب حیوان و آب بقا و آب خضر و آب زندگانی و آب اسكندر نیز به كار رفته، شعرا و نویسندگان هر یك به شكلی در آثار خویش آورده اند. اكنون ببینیم این آب حیات چیست و از كجا سرچشمه گرفته است. اسكندر مقدونی پس از فتح سغد و خوارزم از یكی از معمرترین قوم شنید كه در قسمت شمال آبگیری است كه خورشید در آنجا فرو می رود و پس از آن سراسر گیتی در تاریكی است. در آن تاریكی چشمه ای است كه به آن آب حیوان گویند، چون تن در آن بشویند گناهان بریزد و هر كس از آن بخورد نمی میرد. اسكندر پس از شنیدن این سخن با سپاهیانش جانب شمال را در پیش گرفت و به زمین همواری رسید كه میانشان دره و نهر آبی وجود داشت. به فرمانش پلی بر روی دره بستند و از روی آن عبور كردند . پس از چند روز به سرزمینی رسیدند كه خورشید بر آن نمی تابید و در تاریكی مظلم فرو رفته بود . اسكندر تمام بنه و اسباب و همراهان را در ابتدای ظلمات بر جای گذاشت و با چهل نفر مصاحب و صد نفر سردار جوان و یكهزارو دویست نفر سربارز ورزیده خورشید چهل روزه بر گرفت و داخل ظلمات شد. پس از آن طی مسافتی ، ظلمت و تاریكی هوا و سختی و دشواری راه اسكندر و همراهان را از پیشروی باز داشت، به قسمی كه هر قدر به چپ و راست می رفتند راه را نمی یافتند. اسكندر تعداد همراهان را به یكصد و شصت نفر تقلیل داد. باری اسكندر و همراهان هجده روز تمام در ظلمت و تاریكی روی ریگهای بیابان پیش رفتند تا به كنار چشمه ای رسیدند كه هوای معطر و دلپذیر داشت و آبش مانند برق می جهید . اسكندر احساس گرسنگی كرد و به آشپزش اندر یاس دستور داد غذایی طبخ كند . آندریاس یك عدد ماهی از ماهیهای خشك را كه همراه آورده بود، برای شستن در چشمه فرو برد. اتفاقا ماهی زنده شد و از دست آندریاس سرید در آب چشمه فرو رفت. آندریاس آن اتفاق شگفت را به هیچكس نگفت و كفی از آن آب بنوشید و مقداری با خود برداشت و غذای دیگری برای اسكندر طبخ كرد . قبل از آنكه از ظلمات خارج شوند ، اسكندر به كلیه همراهان فرمان داد ضمن حركت آنچه از سنگ و چوب یا هر چیز دیگری كه در راه بیابند با خود بردارند. معدودی از همراهان به فرمان اسكندر اطاعت كردند ، ولی اكثریت همراهان كه از رنج و خستگی راه به جان آمده بودند اسكندر را دیوانه پنداشته با دست خالی از ظلمات خارج شدند . به روایت دیگر اسكندر به همراهان گفت:« هر كس از این سنگها بردارد و هر كس بر ندارد بالسویه پشیمان خواهد شد .» عده ای از آنها سنگ را بر داشتند و در خورجین اسب خود ریختند ولی عده ای اصلا بر نداشتند . چون به روشنایی آفتاب رسیدند معلوم شد كه تمام آن سنگها از احجار كریمه یعنی مروارید و زمرد و جواهر بوده و همانطوری كه اسكندر گفته بود آنهایی كه بر نداشتند از ندامت و پشیمانی لب به دندان گزیده و كسانی كه بر داشته بودند افسوس خوردند كه چرا بیشتر بر نداشتند . دیر زمانی نگذشت كه راز آندریاس فاش شد و به ناچار جریان چشمه حیوان و زنده شدن ماهی خشك را به اسكندر گفت. اسكندر از این پیش آمد سخت بر آشفت و آندریاس را مورد عتاب قرار داد كه چرا به موقع وی را آگاه نكرد تا از آن آب حیات بنوشد و زندگی جاودانه یابد، اما چه سود كه كار از كار گذشته راه بازگشت نداشت. تنها كاری كه برای اطفای نایره غضب خویش توانست بكند این بود كه فرمان داد سنگ بزرگی به گردن آندریاس بستند و او را در دریا انداختند تا حیات ابدی را كه بر اثر نوشیدن به دست آورده بود با سختی و دشواری سپری كند و هیچ لذتی از زندگی جاودانه نصیبش نگردد . @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم ﺍﻧﺲ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺭﻭﺯﻯ ﺩﺭ ﻣﺤﻀﺮ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻛﺮﻡ (ﺹ) ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ، ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻄﺮﻓﻰ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻋﻨﻘﺮﻳﺐ ﻣﺮﺩﻯ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﻩ ﻣﻴﺂﻳﺪ ﻛﻪ ﺍﻫﻞ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ. ﻃﻮﻟﻰ ﻧﻜﺸﻴﺪ ﻛﻪ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍﻩ ﺭﺳﻴﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺁﺏ ﻭﺿﻮﻯ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﺧﺸﻚ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺩﺳﺖ ﭼﭙﺶ ﻧﻌﻠﻴﻦ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺁﻭﻳﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﭘﻴﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺳﻠﺎﻡ ﻛﺮﺩ. ﻓﺮﺩﺍﻯ ﺁﻧﺮﻭﺯ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﭘﺲ ﻓﺮﺩﺍ، ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻛﺮﻡ (ﺹ) ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﺍ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺁﻣﺪ. ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﺎﺹ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺳﺨﻦ ﻧﺒﻰ ﮔﺮﺍﻣﻰ ﺭﺍ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺎ ﻭﻯ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﮕﻴﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺒﺎﺩﺍﺕ ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺧﻴﺮﺵ ﺁﮔﺎﻩ ﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻬﺸﺘﻰ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﻓﻌﺖ ﻣﻌﻨﻮﻳﺶ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﺯ ﭘﻰ ﺍﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻭﻯ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﻡ ﻗﻬﺮ ﻛﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﻭ ﻗﺴﻢ ﻳﺎﺩ ﻧﻤﻮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﻛﻪ ﺳﻪ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻤﻠﺎﻗﺎﺗﺶ ﻧﺮﻭﻡ ﺍﮔﺮ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﺑﻤﻨﺰﻝ ﺷﻤﺎ ﺑﻴﺎﻳﻢ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻣﺪﺕ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺗﻮ ﺑﮕﺬﺭﺍﻧﻢ. ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩ. ﭘﺴﺮ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﺎﺹ ﺑﺨﺎﻧﻪ ﺍﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ. ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺳﻪ ﺷﺐ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﻯ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﺪ ﻓﻘﻂ ﻣﻮﻗﻌﻴﻜﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﭘﻬﻠﻮ ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮ ﻣﻴﺸﺪ ﺫﻛﺮ ﺧﺪﺍ ﻣﻴﮕﻔﺖ. ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺭﺍ ﻣﻴﺂﺭﻣﻴﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻓﺠﺮ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﺑﺮﺍﻯ ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﺮﻣﻴﺨﺎﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺍﻳﻦ ﻣﺪﺕ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻛﺴﻰ ﺟﺰ ﺧﻴﺮ ﻭ ﺧﻮﺑﻰ ﺳﺨﻨﻰ ﻧﺸﻨﻴﺪﻡ. ﺳﻪ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻨﻘﻀﻰ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﺭ ﻧﻈﺮﻡ ﻧﺎﭼﻴﺰ ﺁﻣﺪ ﻛﻪ ﻣﻴﺮﻓﺖ ﺗﺤﻘﻴﺮﺵ ﻧﻤﺎﻳﻢ ﻭﻟﻰ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻫﺪﺍﺷﺘﻢ. ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﻰ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﻣﻦ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺗﻴﺮﮔﻰ ﻭ ﻛﺪﻭﺭﺗﻰ ﭘﺪﻳﺪ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻦ ﻧﺰﺩ ﺗﻮ ﺁﻣﺪﻡ ﻛﻪ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﺘﻮﺍﻟﻰ ﺍﺯ ﻧﺒﻰ ﺍﻛﺮﻡ (ﺹ) ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺕ ﭼﻨﻴﻦ ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ، ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺒﺎﺩﺍﺕ ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻟﺖ ﺁﮔﺎﻩ ﮔﺮﺩﻡ. ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﻋﻤﻞ ﺑﺴﻴﺎﺭﻯ ﻧﺪﺍﺭﻯ، ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻢ ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﻣﻘﺎﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺎﻟﺎ ﺑﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﮔﺮﺍﻣﻰ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺕ ﺳﺨﻨﺎﻧﻰ ﺁﻧﭽﻨﺎﻧﻰ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﺟﺰ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﻳﺪﻯ ﻋﻤﻠﻰ ﻧﺪﺍﺭﻡ. ﭘﺴﺮ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﺎﺹ ﺍﺯ ﻭﻯ ﺟﺪﺍ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﻰ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻯ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻬﻴﭻ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻰ ﻛﻴﻨﻪ ﻭ ﺑﺪﺧﻮﺍﻫﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﻛﺴﻴﻜﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﻌﻤﺘﻰ ﻋﻄﺎ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺣﺴﺪ ﻧﺒﺮﺩﻩ ﺍﻡ. ﭘﺴﺮ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﺎﺹ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻴﻦ ﺣﺴﻦ ﻧﻴّﺖ ﻭ ﺧﻴﺮﺧﻮﺍﻫﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺸﻤﻮﻝ ﻋﻨﺎﻳﺎﺕ ﻭ ﺍﻟﻄﺎﻑ ﺍﻟﻬﻰ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﻣﺎ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﻴﻢ ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﭘﺎﻛﺪﻝ ﻭ ﺩﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺎﺷﻴﻢ. 📚ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻭﺭﺍﻡ، ﺟﻠﺪ ﺍﻭﻝ، ﺻﻔﺤﻪ 126 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان