eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.9هزار دنبال‌کننده
22.1هزار عکس
15.6هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
☘القاب حضرت مهدی "عج"☘ 🍃ﺑﻘﻴﺔ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ: ﺑﺎﻗﻴﻤﺎﻧﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ. 🍃ﺧﻠﻴﻔﺔ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ: ﺟﺎﻧﺸﻴﻦ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﻠﺎﻳﻖ. 🍃ﻭﺟﻪ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ: ﻣﻈﻬﺮ ﺟﻤﺎﻝ ﻭ ﺟﻠﺎﻝ ﺧﺪﺍ، ﺳﻤﺖ ﻭ ﺳﻮﻯ ﺍﻟﻬﻰ ﻛﻪ ﺍﻭﻟﻴﺎﻯِ ﺣﻖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺭﻧﺪ. 🍃ﺑﺎﺏ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ: ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﺍﻟﻬﻰ، ﺩﺭﻯ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺟﻮﻳﺎﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺳﺎﺣﺖ ﻗﺪﺱ ﺍﻟﻬﻰ، ﻗﺼﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ. 🍃ﺩﺍﻋﻰ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ: ﺩﻋﻮﺕ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺍﻟﻬﻰ، ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺧﺪﺍ، ﻣﻨﺎﺩﻯ ﺭﺍﺳﺘﻴﻦ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺍﻟﻰ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ. 🍃ﺳﺒﻴﻞ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ: ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ، ﻛﻪ ﻫﺮﻛﺲ ﺳﻠﻮﻛﺶ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺩﺭ ﺭﺍﺳﺘﺎﻯ ﺁﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﺪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻣﻰ ﺟﺰ ﻫﻠﺎﻛﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ. 🍃ﻭﻟﻰ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ: ﺳﺮ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺣﺎﻣﻞ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﺍﻟﻬﻰ، ﺩﻭﺳﺖ ﺧﺪﺍ. 🍃ﺣﺠﺔ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ: ﺣﺠّﺖ ﺧﺪﺍ، ﺑﺮﻫﺎﻥ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ، ﺁﻥ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﺪﺍﻳﺖِ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ، ﻭ ﺣﺴﺎﺏِ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺳﺘﺪﻟﺎﻝ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ. أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🙏 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 شبلی گوید، روزی اراده کردم شیطان را ببینم. در کوچه‌ای در دور‌دست، پیرمردی دیدم که به عصایی تکیه کرده و سمت من می‌آمد از چهره او ترسیدم و نفرتی بر من حاکم شد و دانستم ابلیس است. چون نزدیک شد پرسیدم: ای ملعون! چرا فرمان خدا اطاعت نکردی و بر آدم سجده نکردی؟ ابلیس گفت: اگر تو عاشق بودی هرگز بر عشق خود عشق دیگری بر‌نمی‌گزیدی و سراغ او نمی‌رفتی، من عاشق خدا بودم، چگونه به غیر او سجده می‌کردم؟؟ تو که عاشقی ملامتم نکن!! از این سخن (حکیمانه) ابلیس در حیرت شدم. وقتی تبسمی در چهره ابلیس دیدم فهمیدم که مرا گمراه کرده و می‌خندد. به حالت خشم گفتم: ای دروغگو، اگر تو عاشق خدا بودی، هرگز از امر او سرپیچی نمی‌کردی و عصیان در برابر حبیب نداشتی. از من دور شو. ابلیس آهی کشید و دود شد و بر هوا رفت. ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌹❣🌹❣🌹❣🌹❣🌹❣🌹❣🌹 پیر زنی روبروی مسجد گدائی می کرد. روزی امام مسجد که زن را می شناخت از او پرسید: مادر جان! تو که وضعت خوب بود و پسرت اهل مسجد و نماز بود، پس چرا گدائی می کنی؟ زن‌گفت: ای شیخ! شما باخبرید که شوهرم چند سال پیش وفات کرد و تنها پسرم نیز یکسال پیش مقداری پول برایم گذاشت و سپس برای کار و تجارت به خارج رفت و چند ماه هست که پول ها تمام شدند و من مجبور هستم گدائی کنم. امام مسجد از او پرسید: پسرت برایت پول نمی فرستد؟ پیر زن گفت: پسرم پول نمی فرستد اما هر ماه توسط پُست یک عکس می فرستد و من آن عکس ها را می بوسم و در گوشۀ خانه سرِ طاق می گذارم. امامِ مسجد برای مشاهدۀ وضعیت پیر زن به خانه اش رفت. پیر زن عکس هائی را که پسرش برای او فرستاده بود به امام نشان داد. امام از آنچه دید بسیار تعجب کرد. پسر پیر زن هر ماه برای مادرش هزار دلار چک می فرستد اما مادرش چون خواندن و نوشتن بلد نیست فکر می کند اینها عکس هستند و آن چک ها را بوسیده بر طاق می گذارد. امام جماعت محله چک ها را برای پیر زن نقد کرد و پیر زن بسیار خوشحال شده و زندگیش متحول شد و امام جماعت را دعا می کرد. 💥این داستان چقدر با‌ زندگی ما شباهت دارد!! بسیاری از ما به دنبال خوشبختی و آرامش در زندگی هستیم اما غافل از آنکه گنج و راهنمای بزرگی در اختیار داریم که به علت اینکه یا خواندن آن را بلد نیستیم و یا وقتش را نداریم آن را در گوشه ای از خانه سرِ طاق گذاشته ایم و بجز بوسیدن استفاده ای از آن نمی کنیم و دست خود را برای گدائیِ خوشبختی و سکون قلبی در این جهان بزرگ دراز کرده ایم اما بدستش نمی آوریم. این گنج بزرگ خوشبختی و آرامش، آیات بابرکت قرآن مجید واحادیث وروایات اهلبیت علیه السلام ونهج البلاغه ودعاهامخصوصادرمفاتیح الجنان وصحیفه سجادیه است، واین یعنی بزرگترین وارزشمندترین ثروت دنیا ایکاش کسی بود مارا بیدار میکرد.🌹 ❣اللهم عجل لولیک❣ . 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 شخصي محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شد و از ايشان درخواست نمود تا به او توصيه اي بنمايند. حضرت اين گونه توصيه فرمودند: - من به تو سفارش مي كنم براي خدا شريك قرار ندهي، اگر چه در آتش بسوزي و شكنجه ببيني! پدر و مادرت را نيز اذيت مكن و به آنان نيكي كن، زنده باشند يا مرده. آنچه كه اضافه داري در اختيار برادر ديني ات بگذار! در برخورد با برادر مسلمانت گشاده رو باش! به مردم اهانت مكن و باران رحمتت را بر آنان ببار! هر كدام از مسلمانان را ديدار كردي سلام برسان! مردم را به سوي اسلام دعوت كن! بدان كه هر كارگشايي تو ثواب بنده آزاد كردن را دارد، بنده اي كه از فرزندان يعقوب است. بدان كه شراب و تمام مست كننده ها حرام اند. ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 خداوند متعال به حضرت موسى بن عمران عليه السلام وحى فرستاد كه: اى موسى! آيا هرگز عملى از براى من بجاى آورده اى؟ عرض كرد: پروردگارا! نماز براى تو بجا آورده ام، روزه را براى تو گرفته ام و صدقه داده ام و ذكر تو نموده ام. خطاب شد: اما نمازت، دليل بر خداپرستى توست و روزه، سپر آتش است از براى تو، و صدقه، سايبان است از برايت در قيامت، و ياد من نور است از براى تو، پس كدام عمل از براى من به جاى آوردى؟ موسى عليه السلام عرض كرد: پرودگارا مرا راهنمايى كن بر عملى كه از براى تو باشد. از طرف خداوند به او خطاب شد: آيا هرگز با دوستان من دوستى و با دشمنان من دشمنى نموده اى؟ آنگاه حضرت موسى عليه السلام متوجّه گرديد كه افضل اعمال نزد خداوند دوستى با دوستان خداوند متعال و دشمنى با دشمنان او مى باشد. ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
سـ❄️ـلام روزتون پراز خیر و برکت💐 🗓 امروز  جمعه ☀️  ٦   بهمن  ١۴٠٢   ه. ش 🌙  ١۴   رجب    ١۴۴۵  ه.ق  🌲 ٢٦    ژانویه  ٢٠٢۴    ميلادی ‍ 🌹 🌼آن چشمه 💫جوشنده اکسیر حیـات 🌼انگیزه خلقت است و آییـنه ذات 🌼بشنو که 💫فرشتگان همه می گویند 🌼بر خاتـم انبیـا محــمّد صلوات 🌼اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي                💫مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد                         🌼وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم 🌹 🌺🍃جمعه مبارک 💞سلامی 🌺🍃به زیبایی عشق 💞به لطافت دل 🌺🍃به نرمی ابریشم مهربانی 💞به وسعت تبسم زندگی 🌺🍃به امتداد آسمان مهرورزی 💞وبه بلنـدای 🌺🍃افق نگاه زیبای شما جمعه‌تون پر از مهر و شادی ☕️💐 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
✍ﺣﺘﻤﺎ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺨﻮﻧﯿﻦ : ✌️« ﺩﻭ ﺯﻥ ﺩﺭ آﻣﺮﯾﮑﺎ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﻭﺿﻊ ﺣﻤﻞ ﻣﯿﮑﻨﻦ، ﯾﮑﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﯾﮑﯽ ﭘﺴﺮ ﺑﻪﺩﻟﯿﻞ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﺴﻮﻻﻥ ﺯﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻦ ﮐﺪﻭﻡ ﺑﭽﻪ ﻣﺎﻝ ﮐﯿﻪ ؛ﺑﻌﺪ ﺑﻪﺍﺯﻣﺎﯾﺶ DNA ﻣﺘﻮﺳﻞ ﻣﯿﺸﻦ ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﯼ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺗﺴﺖ DNA ﻫﺮﺩﻭ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻦ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺑﺪﻥ ﮐﺪﻭﻡ ﺑﭽﻪ ﻣﺎﻝ ﮐﺪﻭﻡﺯﻧﻪ ﻭلی یکی از پرستاران که مسلمان بوده ﺑﻬﺸﻮﻥ میگه ﮐﻪ ﻣﺸﮑﻞ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﻓﻘﻂ دین اسلام میتونه حل کنه ﻭ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺗﻤﺎﺱ ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ ﻭ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﻦ ﺍﻭﻧﻢﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯾﯿﺸﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﺯ ﻫﺮﺩﻭ ﺯﻥ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺷﯿﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭﺑﺮﺭﺳﯽ ﮐﻨﯿﺪﻣﻘﺪﺍﺭ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﻌﺪﻧﯽ ﻭ ﻣﻐﺬﯼ ﺷﯿﺮ ﻫﺮﮐﺪﻭﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻥ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮ ﻭﻫﺮﮐﺪﻭﻡ ﮐﻤﺘﺮ ﺑﻮﺩ ﻣﺎﺩﺭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺳﺖ چرا؟؟؟؟ 📖چون (ﻟﺬﮐﺮ ﻣﺜﻞ ﺣﻆﺍﻻﻧﺜﯿﯿﻦ) ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﻣﺬﮐﺮ ﺳﻬﻢ ﺩﻭ ﻣﻮﻧﺚ ﻫﺴﺖ ﻃﺒﻖ آیه 11 سوره نساء و ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭه ﻭ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻣﻮﺍﺩﺵ ﻧﺼﻒ ﺯﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﺳﺖ. 💠ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﯾﻨﻢ ﺍﺯ ﻗﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﮑﻨﻮﻟﻮﮊﯼ ﺑﻪ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺭﺳﯿﺪ .ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ " ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ و اله ﻭﺳﻠﻢ میفرماید (ﺑﻠﻐﻮا ﻋﻨﯽ ﻭﻟﻮ ﺁﯾﻪ )(ﺍﺯ ﻣﻦ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﮐﻨﯿﺪ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺁﯾﻪ ﺑﺎﺷﺪ) ﻭ ﺑﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﯾﻦ به فرمایش پیامبر (ص) عمل کنیم . 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ... ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺜﻞ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻪ ﺑﺸﻮﻧﺪ ﺑﺮﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ..... ﻣﺜﻞ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺩﻧﯿﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﭼﮏمی شوند ﺗﺎ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﻨﻨﺪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺪﺭ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﻗﻨﺪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭼﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﮑﻨﻨﺪ، ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ یادی هم بکنیم از پدر و مادرهایی که امروز کنارمون نیستند.... ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 اديسون در سنین پيري پس از كشف لامپ، يكي از ثروتمندان آمريكا به شمار ميرفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمايشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگي بود هزينه مي‌كرد. اين آزمايشگاه، بزرگترين عشق پيرمرد بود. هر روز اختراعي جديد در آن شكل مي‌گرفت تا آماده بهينه‌سازي و ورود به بازار شود. در همين روزها بود كه نيمه‌هاي شب از اداره آتش‌نشاني به پسر اديسون اطلاع دادند، آزمايشگاه پدرش در آتش مي‌سوزد و حقيقتاً كاري از دست كسي بر نمي‌آيد و تمام تلاش مأموران فقط برای جلوگيري از گسترش آتش به ساير ساختمانها است. آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولي به اطلاع پيرمرد رسانده شود. پسر با خود انديشيد كه احتمالا پيرمرد با شنيدن اين خبر سكته مي‌كند و لذا از بيدار كردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب ديد كه پيرمرد در مقابل ساختمان آزمايشگاه روي يك صندلي نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره مي‌كند. پسر تصميم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او مي‌انديشيد كه پدر در بدترين شرايط عمرش بسر مي‌برد. ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را ديد و با صداي بلند و سرشار از شادي گفت: پسر تو اينجايي؟ مي بيني چقدر زيباست! رنگ آميزي شعله ها را مي بيني؟ حيرت آور است! من فكر مي كنم كه آن شعله هاي بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده است! واي! خداي من، خيلي زيباست! كاش مادرت هم اينجا بود و اين منظره زيبا را مي ديد. كمتر كسي در طول عمرش امكان ديدن چنين منظره زيبايي را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟ پسر حيران و گيج جواب داد: پدر تمام زندگيت در آتش مي‌سوزد و تو از زيبايي رنگ شعله‌ها صحبت مي‌كني؟ چطور ميتواني؟ من تمام بدنم مي‌لرزد و تو خونسرد نشسته‌اي؟ پدر گفت: پسرم از دست من و تو كه كاري بر نمي‌آيد. مأمورين هم كه تمام تلاششان را مي‌كنند. در اين لحظه بهترين كار لذت بردن از منظره ايست كه ديگر تكرار نخواهد شد! در مورد آزمايشگاه و بازسازي يا نوسازي آن فردا فكر مي‌كنيم! الآن موقع اين كار نيست! به شعله‌هاي زيبا نگاه كن كه ديگر چنين امكاني را نخواهي داشت! فردا صبح ادیسون به خرابه‌ها نگاه کرد و گفت: " ارزش زیادی در بلاها وجود دارد. تمام اشتباهات ما در این آتش سوخت. خدا را شکر که می‌توانیم از اول شروع کنیم." توماس آلوا اديسون سال بعد مجدداً در آزمايشگاه جديدش مشغول كار بود و همان سال يكي از بزرگترين اختراع بشريت يعني ضبط صدا را تقديم جهانيان نمود. آري او گرامافون را درست يك سال پس از آن واقعه اختراع کرد. ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
تأثیرات عجیب لقمه در زندگی در روایات بسیاری به انسانها سفارش شده به طعام و خوراکی که جسم و روح از آن بهره‌ مند می‌شود دقت بسیار کنند که شخصیت و سرنوشت انسان در گرو آن است. از دید ظاهری فرقی بین غذای حلال و حرام نیست، ولی لقمه حرام و حلال هر کدام تأثیری بر جان و شخصیت آدمی دارند که کشف آن از محدوده علوم ظاهری بشر خارج است. در بیانی خداوند این موضوع را این گونه بیان می کند: «اي مردم! از آنچه در زمين حلال و پاكيزه است، بخوريد و پيرو برنامه هاي شيطان نشويد كه البته او با شما آشكارا دشمني دارد».(1) در جایی دیگر می خوانیم که: «يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا»: ای فرستادگان! از غذاهای پاک بخورید و عمل صالح انجام دهید.(2) از ترتیب دو جلمه «از غذاهای پاکیزه بخورید» و «عمل صالح انجام دهید» به دست می‌آید که غذای حلال زمینه را برای اعمال صالحه مهیا می‌نماید. تأثیر لقمه در دیندار بودن در بیانی امام صادق‌ (علیه السلام) می‌ فرمایند: «لا تَدَعْ طَلَبَ الِّرزْقِ مِنَ الحَلالِ، فَاِنَّهُ وَ عَوْنٌ لَکَ عَلي دينکَ»: طلب روزی حلال را فرو نگذار، که روزی حلال تو را در دینداری کمک می‌کند.(3) از این روایت به دست می‌آید، کسانی که در اعتقاداتشان سست شده‌اند و در بسیاری از دستورات دینی سهل‌ انگاری می‌کنند، این حالت ریشه در رزق و روزی آنان دارد، چنانچه اگر روزی، حلال ‌بود انسان را بر فرامین الهی یاری می‌نمود. کسب روزی حلال سخت است قال النبی‌(صلی الله و علیه وآله) « الشَّاخِصُ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ الْحَلَالِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه» کسی که به خاطر خداوند در جستجوی روزی حلال از مکانی به مکان دیگر مسافرت می‌کند مانند رزمنده‌ای است که در راه خدا جهاد می‌کند.(4 لقمه حلال، دعا را مستجاب می کند مردی خدمت پیامبر‌(صلی الله و علیه وآله) آمد و عرض کرد دوست دارم دعایم مستجاب شود،‌ حضرت فرمودند: « طَهّرْ مَأکَلَکَ وَ لا تُدْخِلْ بَطْنَکَ الْحَرَامَ »: غذای خود را پاک کن و از هر گونه غذای حرام بپرهیز.(5) در نظام هستی، هر کاری اثری بر جای می‌گذارد؛ هر چند در مواردی نتوان این تأثیر را با چشم ظاهری دید. مردی خدمت پیامبر‌(صلی الله و علیه وآله) آمد و عرض کرد دوست دارم دعایم مستجاب شود،‌ حضرت فرمودند:« طَهّرْ مَأکَلَکَ وَ لا تُدْخِلْ بَطْنَکَ الْحَرَامَ»: غذای خود را پاک کن و از هر گونه غذای حرام بپرهیز. حال آنكه ما مى‏ گوييم: عمل انسان چون سايه دنبالش هست، پس مقصود آثار عمل است كه يا مستلزم عقاب است و يا ثواب و همواره با آدمى هست تا در روز « تُبْلَى السَّرائِرُ» خود را نمايان كند. (6) و این گونه است که از دید ظاهری فرقی بین غذای حلال و حرام نیست، ولی لقمه حرام و حلال تأثیری بر جان و شخصیت آدمی دارند که کشف آن از محدوده علوم ظاهری بشر خارج است.  بنابر این همان‏گونه كه انسان سعي دارد غذايش از هر نوع آلودگي ظاهري به دور باشد، به همين خاطر غذاها را در ظرف هاي سرپوشيده و دور از دست هاي آلوده و گرد و غبار نگهداري مي‌كند،‌ بايد تلاش نمايد غذاي خود و خانواده‌ اش را از هر نوع آلودگي به حرام نيز حفظ نمايد. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🔑 کلیدهای جذابیت 🔑 🗝 غالباً افراد به اشتباه برای این که جذابتر شوند، بیشتر شلوغ می‌کنند و با صحبت کردنِ زیاد و بی جا، به بی راه می‌روند. 🌺 🗝 سکوت، یک تأثیرِ ذهنی و روانی بسیار قوی می‌گذارد.🌸 🗝 در سکوت، فرد پیرامون خود خلاء ایجاد می‌کند و هر خلائی، جذب را سبب می‌شود. 🌼 🗝 آنها که بیشتر صحبت می‌کنند و کمتر می‌شنوند، از جذابیتِ خود می‌کاهند. 🌺 🗝 حال آن که سکوت و گوش دادنِ بیشتر، به واقع شما را عاقلتر و قابل اطمینان تر معرفی می کند و این زمینه ای مساعد برای صمیمیت و جذابیت بیشتر است.🌼🌼 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🔰🔰آورده اند که شیخ ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت کعبه رود، با کاروانی همراه شد و چون توانایی پرداخت برای مرکبی نداشت ، پیاده سفر کرده و خدمت دیگران می کرد تا در منزلی فرود آمدند و شیخ برای جمع اوری هیزم به اطراف رفت زیر درختی ، مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید و از احوال وی جویا شد، دریافت که از خجالت اهل و عیال در عدم کسب روزی به اینجا پناه آورده است و هفته ای است که خود و خانواده اش در گرسنگی به سر برده اند. شیخ چند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت برو ... مرد بینوا گفت : مرا رضایت نیست تو در سفر حج در حرج باشی تا من برای فرزندانم توشه ای ببرم شیخ گفت : حج من تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف کنم به ز آنکه هفتاد بار زیارت آن بنا کنم همه روز روزه بودن ، همه شب نماز کردن همه ساله حج نمودن ، سفر حجاز کردن شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن ز وجود بی نیازش ، طلب نیاز کردن به خدا که هیچ کس را ، ثمر آنقدر نباشد که به روی نا امیدی در بسته باز کردن❤️❤️❤️❤️ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
مولانا میگه که ؛ اگر همه چیز بهت فشار میاره و تورو به نقطه ای رسوند که نتونی تحمل کنی، به هیچ عنوان رها نکن . چون که اونجا نقطه ای هست که سرنوشتت عوض میشه . انَّ مَعَ العُسرِ یُسرا فَاِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا... 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌺☘🍀☘ ☘🌼🌸 🍀🌸 🍀 🔸‍ «میلتون» با وجود اینکه نابینا بود، می‌نوشت. 🔸 «بتهوون» در حالی که ناشنوا بود آهنگ می‌ساخت. 🔸 «هلن کلر» در حالی که نابینا و ناشنوا بود سخنرانی می‌کرد. 🔸 «رنوار» در حالی که دست‌هایش دچار عارضه رماتیسمی بود، نقاشی می‌کرد. 🔸 مجسمه ساز مکزیکی بعد از قطع دست راست خود، ساخت مجسمه ای را که آغاز کرده بود با دست چپ به پایان رساند. 🔶 آدم ها علیرغم نابینایی، ناشنوایی، معلولیت، پیری، فقر، مشقت یا بی سوادی بر سختی‌ها غلبه می‌کنند، از همه پیشی می‌گیرند، کار را به اتمام می‌رسانند و موفق می‌شوند. شما نیز می توانید با وجود سختی‌ها و مشکلات خود را به هدف برسانید، شک نکنید. 🏋‍♂🤼‍♀🤸‍♂⛹‍♂🏂⛷🏄‍♂🏊‍♂🤽‍♂🧘‍♂🚣‍♂ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 خود را مسخره كردن آورده اند كه ... ابلهی ، شیطان را در خواب دید ، ریش او را محكم گرفت و چند سیلی ، سخت در بناگوش او بنواخت و گفت : ای ملعون ! ریش خود را برای فریب بلند كرده ای كه مردم را گول بزنی ، اینك ترا به سزای اعمالت می رسانم . با گفتن این سخن ، ناگاه از خواب پرید و ریش خود را در دست خویش دیده و خنده اش گرفت ! این مثال را در مورد كسی ایراد می كنند كه اشخاص دیگر را مورد استهزاء قرار داده و به آنها بی احترامی می كند یا اینكه در پشت سر مردم محترم غیبت می نماید . مقصود این است كه نتیجه سوء این استهزاء یا غیبت ، فقط متوجه همان شخصیت استهزاء كننده خواهد شد. ‎🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 مرد فقیری به شهری وارد شد، هنوز خورشید طلوع نکرده بود و دروازه شهر باز نشده بود. پشت در نشست و منتظر شد، ساعتی بعد در را باز کردند، تا خواست وارد شهر شود، جمعی او را گرفتند و دست بسته به کاخ پادشاهی بردند، هر چه التماس کرد که مگر من چه کار کردم، جوابی نشنید اما در کاخ دید که او را بر تخت سلطنت نشاندند و همه به تعظیم و اکرام او بر خاستند و پوزش طلبیدند. چون علت ماجرا را پرسید! گفتند: «هر سال در چنین روزی، ما پادشاه خویش را این گونه انتخاب می کنیم.» پادشاه کنونی که مرد فقیربود با خود اندیشید که داستان پادشاهان پیش را باید جست که چه شدند و کجا رفتند؟ طرح رفاقت با مردی ریخت و آن مرد در عالم محبت به او گفت که: « در روزهای آخر سال، پادشاه را با کشتی به جزیره ای دور دست می برند که نه در آن جا آبادانی است و نه ساکنی دارد و آن جا رهایش می کنند. بعد همگی بر می گردند و شاهی دیگر را انتخاب می کنند.» محل جزیره را جویا شد و از فردای آن روز داستان زندگی اش دگرگون شد. به کمک آن مرد، به صورت پنهانی غلامان و کنیزانی خرید و پول و وسیله در اختیارشان نهاد تا به جزیره روند و آن جا را آباد کنند. کاخها و باغ ها ساخت. هرچه مردم نگریستند دیدند که بر خلاف شاهان پیشین او را به دنیا و تاج و تخت کاری نیست. چون سال تمام شد روزی وزیران به او گفتند: «امروز رسمی است که باید برای صید به دریا برویم.» مرد داستان را فهمید، آماده شد و با شوق به کشتی نشست، اورا به دریا بردند و در آن جزیره رها کردند و بازگشتند، غلامان در آن جزیره او را یافتند و با عزت به سلطنتی دیگر بردند! نکته امروزکه فرصت ساختن دنیای دیگرراداریم . تلاش کنیم وفردای زندگی خود رابسازیم . فردای زندگیمان را دگر گون کنیم و بسازیم . به امید خدا . ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
سـ❄️ـلام روزتون پراز خیر و برکت 💐 🗓 امروز  شنبه ☀️  ٧   بهمن  ١۴٠٢   ه. ش 🌙  ١۵   رجب    ١۴۴۵  ه.ق  🌲 ٢٧    ژانویه  ٢٠٢۴    ميلادی ✨بر نور دل و دیده زهرا 🖤صلوات ✨بر دخت گرانمایه مولی 🖤صلوات ✨بر منطق کوبنده زینب 🖤صلوات ✨برمظهر صبر و 🖤حلم و ایمان و شرف ✨بر یاورِ دین زینبِ کبری 🖤صلوات 💫 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهم 💫 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید. آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد. پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت. اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد. شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است. ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید: آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟ استاد در جواب گفت: تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم. این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد. ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
در ﻣﺤﻀﺮ ﻗﺎﺿﯽ آورده اﻧﺪ ﮐﻪ در ﺷﻬﺮ ﺑﻐﺪاد ﺗﺎﺟﺮي ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﻪ اﻣﺎﻧﺖ داري و ﻣﺮوت و اﻧـﺼﺎف و ﻣـﺮدم داري ﺷـﻬﺮه ﺷـﻬﺮ ﺷﺪه ﺑﻮد و ﺑﯿﺸﺘﺮ اﺟﻨﺎس ﻣﻄﻠﻮب آن زﻣﺎن را از ﺧﺎرج وارد ﻣﯽ ﻧﻤـﻮد و ﺑـﺎ ﺳـﻮد ﻣﺨﺘـﺼﺮي ﺑـﻪ ﻣـﺮدم ﻣـﯽ ﻓﺮوﺧﺖ و از اﯾﻦ ﻟﺤﺎظ ﻣﺤﺒﻮﺑﯿﺘﯽ ﺧﺎص ﺑﯿﻦ ﻣﺮدم ﭘﯿﺪا ﮐﺮده ﺑـﻮد و ﻧﯿـﺰ رﻗﯿـﺐ و ﻫﻤﮑـﺎر ﺗـﺎﺟﺮ ﯾـﮏ ﻧﻔـﺮ ﯾﻬﻮدي ﺑﻮد ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﻨﮓ دل و ﺑﯿﺮﺣﻢ ﺑﻮد و ﺑـﺮﻋﮑﺲ آن ﺗـﺎﺟﺮ ﻫﻤـﻪ ﻣـﺮدم ﻣﮑـﺮوﻫﺶ ﻣـﯽ داﺷـﺘﻨﺪ و اﺟﻨﺎس ﺧﻮد را ﺑﺎﺳﻮد ﮔﺰاف ﺑﻪ ﻣﺮدم ﻣﯽ ﻓﺮوﺧﺖ و ﻧﯿﺰ ﺷﻐﻞ ﺻﺮاﻓﯽ ﺷﻬﺮ را ﻫﻢ ﺑﺮ ﻋﻬﺪه داﺷﺖ و ﻫﺮ ﯾﮏ از ﺑﺎزرﮔﺎﻧﺎن ﮐﻪ اﺣﺘﯿﺎج ﺑﻪ ﭘﻮل ﭘﯿﺪا ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ از او وام ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و او ﺑـﺎ ﺷـﺮاﯾﻄﯽ ﺳـﺨﺖ ﺑـﻪ آﻧﻬـﺎ ﭘـﻮل ﻗﺮض ﻣﯽ داد . از ﻗﻀﺎي روزﮔﺎر آن ﺗﺎﺟﺮ ﺑﺎ ﻣﺮوت اﺣﺘﯿﺎج ﺑﻪ ﭘﻮل ﭘﯿﺪا ﻧﻤﻮد و ﻧﺰد ﯾﻬﻮدي آﻣـﺪ و ﻣﻄﺎﻟﺒـﻪ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻗﺮض ﻧﻤﻮد . ﯾﻬﻮدي از آﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ اﯾﻦ ﺗﺎﺟﺮ ﻋﺪاوت دﯾﺮﯾﻨﻪ داﺷﺖ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺷﺮط ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻮل ﻗﺮض ﻣﯽ دﻫﻢ و آن اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺳﻨﺪ و ﻣﺪرك ﻣﻌﺘﺒﺮي ﺑﺪﻫﯽ ﺗﺎ ﭼﻨﺎﻧﭽـﻪ در ﻣﻮﻋﺪ ﻣﻘﺮر ﻧﺘﻮاﻧﯽ ﻣﺒﻠﻎ را ﺑﭙﺮدازي ، ﻣﻦ ﺣﻖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺗﺎ ﯾﮏ رﻃﻞ از ﻫﺮﻣﺤﻞ ﮐﻪ ﺑﺨﻮاﻫﻢ از ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺪﻧﺖ را ﺑﺒﺮم و ﭼﻮن آﺑﺮوي آن ﺗﺎﺟﺮ در ﺧﻄﺮ ﺑﻮد ، ﺑﺎ اﯾﻦ ﺷﺮط ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪه و ﻣﺪرك ﻣﻌﺘﺒﺮ ﺑﻪ آن ﯾﻬﻮدي ﺳﭙﺮد ﮐﻪ ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺗﺎ ﻣﻮﻋﺪ ﻣﻘﺮر در ﺳﻨﺪ ﭘﻮل آن ﯾﻬﻮدي را ﻧﭙﺮدازد ﻋﻼوه ﺑﺮ ﭘﺮداﺧﺖ وام ﯾﻬﻮدي ﺣـﻖ دارد ﺗﺎ ﯾﮏ رﻃﻞ از ﮔﻮﺷﺖ ﺗﻦ او را از ﻫﺮ ﻣﺤﻞ ﮐﻪ ﺑﺨﻮاﻫﺪ ﺑﺒﺮد . و از آﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻧﻮﺷﯽ ﺑـﯽ ﻧـﯿﺶ ﻧﯿـﺴﺖآن ﺗﺎﺟﺮ ﺑﺎ ﻣﺮوت در ﻣﻮﻋﺪ ﻣﻘﺮر ﻧﺘﻮاﻧﺴﺖ دﯾﻦ ﺧﻮد را ادا ﻧﻤﺎﯾﺪ . ﭘﺲ ﯾﻬﻮدي از ﺧﺪاﺧﻮاﺳـﺘﻪ ﻗـﻀﯿﻪ را ﺑـﻪ ﻣﺤﻀﺮ ﻗﺎﺿﯽ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻧﻤﻮد و ﻗﺎﺿﯽ ﺗﺎﺟﺮ را اﺣﻀﺎر ﻧﻤﻮده و ﭼﻮن ﻃﺒﻖ ﻗﺮارداد ﻗﺒﻠﯽ ﺗﺎﺟﺮ ﻣﺤﮑﻮم ﺑـﻮد ﺗـﺎ ﺑﺪن ﺧﻮد را در اﺧﺘﯿﺎر ﯾﻬﻮدي ﺑﮕﺬارد . آن ﯾﻬﻮدي ﺑﺎ دﺷﻤﻨﯽ ﮐﻪ داﺷﺖ اﻟﺒﺘﻪ ﻋﻀﻮي را ﻣﯽ ﺑﺮﯾﺪ ﮐﻪ ﻗﻄﻊ ﺣﯿﺎت ﺗﺎﺟﺮ ﺑﺪﺑﺨﺖ را ﻣﯽ ﻧﻤﻮد و از اﯾﻦ ﻟﺤﺎظ ﻗﺎﺿﯽ ﺣﮑﻢ را ﺑﻪ اﻣﺮوز و ﻓﺮدا ﻣﻮﮐﻮل ﻣﯽ ﻧﻤﻮد ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﯾﻬﻮدي از ﻋﻤﻞ ﺧـﻮد ﻣﻨـﺼﺮف ﺷـﻮد وﻟـﯽ ﯾﻬﻮدي دﺳﺖ ﺑﺮدار ﻧﺒﻮد و ﻫﺮ روز ﻣﻄﺎﻟﺒﻪ ﺣﻖ ﺧﻮد و اﺟﺮاي ﺣﮑﻢ را داﺷـﺖ و اﯾـﻦ ﻗـﻀﯿﻪ در ﺗﻤـﺎم ﺷـﻬﺮ ﺑﻐﺪاد ﭘﯿﭽﯿﺪ وﻫﻤﻪ ﻣﺮدم دﻟﺸﺎن ﺑﻪ ﺣﺎل آن ﺗﺎﺟﺮ ﺑﺎ ﻣﺮوت ﻣﯽ ﺳﻮﺧﺖ واز ﻃﺮﻓﯽ ﭼﺎره دﯾﮕﺮي ﻧﯿﺰ ﻧﺪاﺷﺖ . ﺗﺎ اﯾﻨﮑﻪ اﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﺑﻬﻠﻮل رﺳﯿﺪ و ﻓﻮراً در ﻣﺤﻀﺮ ﻗﺎﺿﯽ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ و ﺟﺰء ﺗﻤﺎﺷﺎﭼﯿﺎن اﯾـﺴﺘﺎد و ﺧـﻮب ﺑـﻪ ﻗﺮار داد آن ﯾﻬﻮدي و ﺗﺎﺟﺮ ﮔﻮش داد . در آﺧﺮﯾﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﮐﻪ ﻗﺎﺿﯽ ﺑﻪ ﺗﺎﺟﺮ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﻃﺒﻖ ﻣﺪارك ﻣﻮﺟﻮد ﻣﺤﮑﻮم ﻫﺴﺘﯽ و ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪن ﺧﻮد را در اﺧﺘﯿﺎر اﯾﻦ ﻣﺮد ﯾﻬﻮدي ﻗـﺮار دﻫـﯽ ﺗـﺎ ﯾـﮏ رﻃﻞ از ﻫﺮ ﻣﺤﻞ ﮐﻪ ﺑﺨﻮاﻫﺪ ﻗﻄﻊ ﻧﻤﺎﯾﺪ . ﺑﺮاي دﻓﺎع ﻫﺮ ﻣﻄﻠﺒﯽ داري ﺑﯿﺎن ﻧﻤﺎ . ﻣﺮد ﺗﺎﺟﺮ ﺑﺎ ﺻﺪاي ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ : ﯾﺎ ﻗﺎﺿﯽ اﻟﺤﺎﺟﺎت ﺗﻮ داﻧﺎﯾﯽ و ﺑﺲ . ﻧﺎﮔﻬﺎن ﺑﻬﻠﻮل ﮔﻔﺖ : اي ﻗﺎﺿﯽ آﯾﺎ ﺑﻪ ﺣﮑﻢ اﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻢ وﮐﯿﻞ اﯾﻦ ﺗﺎﺟﺮ ﻣﻈﻠﻮم ﺷﻮم . ﻗﺎﺿﯽ ﺟﻮاب داد اﻟﺒﺘﻪ ﻣـﯽ ﺗـﻮاﻧﯽ ﻫـﺮ دﻓـﺎﻋﯽ داري ﺑﻨﻤﺎ ﺑﻬﻠﻮل ﺑﯿﻦ ﺗﺎﺟﺮ و ﯾﻬﻮدي ﻧﺸﺴﺖ و ﮔﻔﺖ : اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻣﺪرﮐﯽ ﮐﻪ ﻗﺎﻋﺪه اﺳﺖ اﯾﻦ ﺷﺨﺺ ﺣﻖ دارد ﯾﮏ رﻃﻞ از ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺪن ﺗـﺎﺟﺮ را ﺑﺒـﺮد وﻟـﯽ ﺑﺎﯾﺪ از ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺒﺮد ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻄﺮه ﺧﻮن از اﯾﻦ ﺗﺎﺟﺮ ﺑﻪ زﻣﯿﻦ ﻧﺮﯾﺰد و ﻧﯿﺰ ﭼﻨﺎن ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺒﺮد ﮐﻪ درﺳﺖ ﯾﮏ رﻃﻞ ﻧﻪ ﮐﻢ و ﻧﻪ زﯾﺎد . ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺑﺮ ﺧﻼف اﯾﻦ دو ﻣﻄﻠﺐ ﺑﺮﯾﺪه ﺷﻮد اﯾﻦ ﻣﺮد ﯾﻬﻮدي ﻣﺤﮑﻮم ﺑﻪ ﻗﺘﻞ و ﺗﻤﺎم اﻣـﻮال او ﺑﺎﯾﺪ ﺿﺒﻂ دوﻟﺖ ﺷﻮد . ﻗﺎﺿﯽ از دﻓﺎع ﺑﻪ ﺣﻖ ﺑﻬﻠﻮل ﻣﺘﻌﺠﺐ و ﺑﯽ اﺧﺘﯿـﺎر زﺑـﺎن ﺑـﻪ ﺗﺤـﺴﯿﻦ او ﮔـﺸﻮد و ﯾﻬﻮدي ﻗﺎﻧﻊ ﮔﺸﺖ . ﻗﺎﺿﯽ ﻧﯿﺰ ﺣﮑﻢ ﻧﻤﻮد ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻋﯿﻦ ﭘﻮل را ﺑﻪ ﯾﻬﻮدي رد ﻧﻤﺎﯾﺪ . 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 حکایت است که پادشاهی از وزیرخود پرسید: بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد ، و چه کار می کند و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی. وزیر سر در گریبان به خانه رفت . وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟ و او حکایت بازگو کرد. غلام خندید و گفت : ای وزیر عزیز این سوال که جوابی آسان دارد. وزیر با تعجب گفت : یعنی تو آن میدانی؟ پس برایم بازگو ؛ اول آنکه خدا چه میخورد؟ - غم بندگانش را، که میفرماید من شما را برای بهشت و قرب خود آفریدم. چرا دوزخ را برمیگزینید؟ - آفرین غلام دانا. - خدا چه میپوشد؟ - رازها و گناه های بندگانش را - مرحبا ای غلام وزیر که ذوق زده شده بود سوال سوم را فراموش کرد و با شتاب به دربار رفت و به پادشاه بازگو کرد ولی باز در سوال سوم درماند، رخصتی گرفت و شتابان به جانب غلام باز رفت و سومین را پرسید. غلام گفت : برای سومین پاسخ باید کاری کنی. - چه کاری ؟ - ردای وزارت را بر من بپوشانی، و ردای مرا بپوشی و مرا بر اسبت سوار کرده و افسار به دست به درگاه شاه ببری تا پاسخ را باز گویم. وزیر که چاره ای دیگر ندید قبول کرد وبا آن حال به دربار حاضر شدند پادشاه با تعجب از این حال پرسید ای وزیر ای چه حالیست تو را؟ و غلام آنگاه پاسخ داد که این همان کار خداست ای شاه که وزیری را در خلعت غلام و غلامی را در خلعت وزیری حاضر نماید. پادشاه از درایت غلام خوشنود شد و بسیار پاداشش داد و او را وزیر دست راست خود کرد. ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 این مثل در مورد افرادی به كار می رود كه از روی هوای نفس و ندانم كاری، برای به دست آوردن یك چیز كم بها و بی ارزش دست به كاری زنند، كه ضرر و زیان هنگفتی به دیگران وارد می شود. پسری پیش مردی كه دكان علاقه بندی داشت كار می كرد. این پسر كه هنر نداشت و كاری بلد نبود، یك وقت به سرش می زند كه زن بگیرد. هر طوری بود برایش دختری پیدا كرده و به اسم او كردند، یك روز علاقه بند دكانش را به پسر سپرده بود و خودش به خانه رفت. اتفاقاً‌ نامزد پسر به در دكان علاقه بند آمد و بعد از سلام و احوال پرسی چشمش به پارچه ها و دستمال های قشنگی كه در دكان بود افتاد. از پسر خواست یكی از دستمال ها را به او بدهد. پسر گفت: « این دستمال ها مال من نیست.» از دختر اصرار و از پسر انكار؛ و پسرك به هر زبانی كه خواست نامزدش را از این كار منصرف كند تا از خیر دستمال بگذرد، نتوانست. بالاخره حرفها و حركات دختر كار خودش را كرد و پسر دو تا از دستمال ها را به او داد. دختر خوشحال و خندان از دكان بیرون رفت. بعد از رفتن دختر، پسر به خود آمد و گفت: « این چه كاری بود كه كردم؟ حالا چه خاكی به سرم كنم؟ اگر بگویم نسیه دادم،می گوید چرا؟ اگر بگویم فروخته ام پولش را می خواهد. اگر بگویم گم شده، تاوانش را می خواهد.» خلاصه آن پسر بی عقل نقشه ای كشید و بهترین راه در نظرش این رسید كه دكان را آتش بزند تا صاحب دكان از ماجرای دستمال بویی نبرد. برای انجام دادن عمل شیطانی و شومش، یك گل آتش گذاشت ته دكان، میان پارچه ها و در دكان را بست و به خانه رفت. آتش كم كم كوره كرد و به تمام پارچه ها سرایت كرد و دكان را به آتش كشید و چند لحظه ای نگذشت كه آتش به حجره ها و دكانهای دیگر هم سرایت كرد و تمام قیصریه طعمه آتش شد. هرچه تلاش كردند نتوانستند قیصریه را نجات دهند و دود شد و آتش. بعدها فهمیدند كه قیصریه به آن زیبایی به واسطه بی عقلی آن پسر احمق نابود شد و عده زیادی به خاك سیاه نشستند اما دیگر چه سود؟ ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 امام باقر عليه السّلام فرمودند: هر كه‌ خوش‌ نيت‌ باشد ، روزى‌اش‌ افزايش‌ مى‌يابد. بحارالانوار، ج‌ 75 ، ص‌ 175 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃🌸🍃 دانمارک و سوئد در قرن هفده میلادی درگیر جنگ دامنه داری با یکدیگر بودند. در یکی از این جنگ ها و پس از عقب نشینی سوئدی ها، یکی از سربازان دانمارکی که جراحت مختصری برداشته بود احساس تشنگی کرد. وقتی دست به قمقه برد تا آب بنوشد، صدایی ضعیف به گوشش رسید. این صدای یک سرباز مجروح سوئدی بود که تقاضای آب می کرد. سرباز دانمارکی به سویش رفت، کنارش زانو زد تا از آب قمقمۀ خود به او بدهد. درست در همین لحظه سرباز سوئدی به روی سرباز دانمارکی شلیک کرد. گلوله مختصر خراشی در شانه اش ایجاد کرد. او گفت: می خواستم به تو آب بدهم ولی تو خواستی مرا به قتل برسانی. آیا پاداش من این بود؟ من قصد داشتم تمام آب قمقمه را به تو بدهم. ولی حالا که این کار را کردی فقط نصف آن را به تو می دهم. یکی از افسران ارتش دانمارک که از نزدیک شاهد این ماجرا بود پادشاه دانمارک را از آنچه دیده بود آگاه ساخت. پادشاه، سرباز را به حضور طلبید. - چرا نیمی از آب قمقمه ی خود را به دشمنی دادی که قصد کشتن تو را داشت؟ سرباز پاسخ داد: هر چند او قصد جان مرا کرده بود ولی به هر حال، انسانی مجروح بود و انسانیت به من حکم می کرد که به یک فرد تشنه و مجروح آب برسانم. پادشاه گفت: آفرین، تو لایق آن هستی که سردار ارتش من باشی. نکته: با هرکس مطابق شأن خودت رفتار کن نه شأن مخاطبت. این اصل که با هر کس مطابق آنچه او عمل کرده رفتار کنید، شما را تبدیل به یک اثرپذیر مطلق و بی اراده می کند. ‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
پادشاهی را غذا آوردند. آشپز هنگام غذا در کنار پادشاه (باید) بود. به ناگاه شاه لقمه از دهان دور ریخت و آشپز را به باد کتک گرفت. آشپز ملتمسانه پرسید: من چه گناهی کرده‌ام ای قبلۀ عالم؟! شاه گفت: داخل غذای تو سنگ بزرگی بود که دقت نکرده بودی. دستور داد او را زندانی کنند. ساعتی گذشت، پادشاه دستور آزادی او را داد و از او حلالیت طلبید؛ چون زبان در دهان خویش که گرداند متوجه شد آن شئ سخت، دندان او بود که شکسته بود و سنگ نبود. 🔥گاهی انسان خطایی را که از خود اوست متوجه دیگران می‌کند و چنین دچار معصیت و حق الناس می‌شود که در حدیث آمده است: هرگز در مقام خشم تصمیم نگیرید. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝