eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
☝️ چهارشنبه ۱۰۰ مرتبه 🌼اى زنده ، اى پاينده 🌺يــا حــيُّ يــا قَــيّــوم 🌼این ذکر موجب عزت دائمی میشود ۴شنبہ ✍هرڪس این نماز را روز 4 شنبه بخواند خداوند توبه او را از هر گناهے باشد مے‌پذیرد 4 رکعتست درهر رکعت بعد از حمد 1 توحید و1 قدر 📚مفاتیح الجنان
☕️ #پیام_سلامتی 💠صبحانه #ارده_شیره بخورید چون : 🔸ازبین برنده زخم های چرکی 🔸تسکین دهنده درد 🔸درمانگر اختلالات کبد و کلیه ای 🔸و گرم کننده بدن در فصل سرماست... 🔸درمان درد مفاصل 🔹رفع کم خونی 🔸مفید برای حافظه @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ســـ🌸ـــلام چهارشنبہ ۲ بهمن تون بخیر سرتـون سبز، لبتون گـل چشماتون نور، کامتون عسل لحنتون مهر، حرفاتون غزل حستون عشق، دلتون گرم لبتون خندان،حالتون خوبِ خوب 🌸چهارشنبه تون زیـبا🌸 سلام‌چهارشنبه تون بی نظیر ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی ✍ میخواهم درس بخوانم 🦋اون شب تا سر حد مرگ کتک خوردم … بی حال افتاده بودم کف خونه … مادرم سعی می کرد جلوی پدرم رو بگیره اما فایده نداشت … نعره می کشید و من رو می زد … اصلا یادم نمیاد چی می گفت … 🌷چند روز بعد، مادر علی تماس گرفت … اما مادرم به خاطر فشارهای پدرم … دست و پا شکسته بهشون فهموند که جواب ما عوض شده و منفیه … مادر علی هم هر چی اصرار کرد تا علتش رو بفهمه فقط یه جواب بود … شرمنده، نظر دخترم عوض شده 🦋چند روز بعد دوباره زنگ زد … من وقتی جواب رو به پسرم گفتم، ازم خواست علت رو بپرسم و با دخترتون حرف بزنم … علی گفت: دختر شما آدمی نیست که همین طوری روی هوا یه حرفی بزنه و پشیمون بشه … تا با خودش صحبت نکنم و جواب و علت رو از دهن خودش نشنوم فایده نداره … بالاخره مادرم کم آورد … 🌷اون شب با ترس و لرز، همه چیز رو به پدرم گفت … اون هم عین همیشه عصبانی شد … – بیخود کردن … چه حقی دارن می خوان با خودش حرف بزنن؟ … بعد هم بلند داد زد … هانیه … این دفعه که زنگ زدن، خودت میای با زبون خوش و محترمانه جواب رد میدی … ادب؟ احترام؟ … 🦋تو از ادب فقط نگران حرف و حدیث مردمی… این رو ته دلم گفتم و از جا بلند شدم … به زحمت دستم رو به دیوار گرفتم و لنگ زنان رفتم توی حال … . – یه شرط دارم … باید بزاری برگردم مدرسه ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی ✍ داماد طلبه 🌷با شنیدن این جمله چشماش پرید … می دونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود … اون شب وقتی به حال اومدم … تمام شب خوابم نبرد … هم درد، هم فکرهای مختلف … روی همه چیز فکر کردم … یاس و خلا بزرگی رو درونم حس می کردم … برای اولین بار کم آورده بودم … اشک، قطره قطره از چشم هام می اومد و کنترلی برای نگهداشتن شون نداشتم … 🦋بالاخره خوابم برد اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم … به چهره نجیب علی نمی خورد اهل زدن باشه … از طرفی این جمله اش درست بود … من هیچ وقت بدون فکری و تصمیم های احساسی نمی گرفتم … حداقل تنها کسی بود که یه جمله درست در مورد من گفته بود … 🌷 و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود … با خودم گفتم، زندگی با یه طلبه هر چقدر هم سخت و وحشتناک باشه از این زندگی بهتره … اما چطور می تونستم پدرم رو راضی کنم ؟ … چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها راهکار رو پیدا کردم … . 🦋یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوال پرسی به همه دوست ها، همسایه ها و اقوام زنگ زدم … و غیر مستقیم حرف رو کشیدم سمتی که می خواستم و در نهایت … – وای یعنی شما جدی خبر نداشتید؟ … ما اون شب شیرینی خوردیم … بله، داماد طلبه است … 🌷 خیلی پسر خوبیه … کمتر از دو ساعت بعد، سر و کله پدرم پیدا شد … وقتی مادرم برگشت، من بی هوش روی زمین افتاده بودم … اما خیلی زود خطبه عقد من و علی خونده شد … البته در اولین زمانی که کبودی های صورت و بدنم خوب شد… فکر کنم نزدیک دو ماه بعد … @tafakornab @shamimrezvan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌ ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
🌹وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ 🍃أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۱۵﴾ 🌹و شكيبا باش كه خدا پاداش نيكوكاران را 🍃ضايع نمى گرداند (۱۱۵) 📚سوره مبارکه هود ✍ آیه ۱۱۵ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✍حضرت فاطمه‌ سلام‌الله‌علیها از رسول خدا پرسید: ای پدر! کسی که نمازش را جدی نگیرد، دچار چه عذابی می‌شود؟ رسول خدا فرمود: ای فاطمه جان! هر کس نمازش را سبک بشمارد،خداوند او را دچار پانزده بلا می‌کند. 🔴 : 1️⃣ برکت از عمرش می‌رود. 2️⃣ برکت از رزقش می‌رود . 3️⃣ چهره‌ی نیکوکارانه را از دست می‌دهد. 4️⃣ کارهای خوبش بی‌ پاداش می‌مانند. 5️⃣ دعایش به آسمان نمی‌رود. 6️⃣ از نیکوکاران به او خیری نمی‌رسد. 🔴 : 1️⃣ ذلیل از دنیا می‌رود. 2️⃣ در حال گرسنگی از دنیا می‌رود. 3️⃣ تشنه از دنیا خواهد رفت، حتی اگر آب تمام چشمه‌های دنیا را هم به او بدهند. 🔴 : 1️⃣ خداوند فرشته‌ای برای عذاب در قبرش قرار می‌دهد. 2️⃣ قبرش برای او تنگ خواهد شد. 3️⃣ گرفتار تاریکی قبر خواهد شد. 🔴 : 1️⃣ خداوند به فرشته‌ای دستور می‌دهد که او را با صورت روی زمین بکشد تا دیگران تماشا کنند. 2️⃣ محاسبه اعمالش به سختی انجام می‌شود . 3️⃣ خدا به او نگاه مهربانانه نمی‌اندازد و همیشه در عذاب خواهد بود. 📚 بحار، ج80، ص21. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
نمی دونم چند وقت بود این تو بودم . هیچ روزنه اي واسه تشخیص روز و شب نبود. اما حدس می زدم دو شب گذشته باشه. اسلان رو فقط روز اول دیدم. بعد از اون ، همون مردی که منو آورد اینجا ، مي اومد تو و یه تیکه نون مينداخت جلوم.هيچي از گلوم پایین نمی رفت ، دست به نون و آبي که برام آورده بودن نمي زنم . از اومدن ياشار وحشت داشتم . آسلان گفته بود ، تو راهه يعني پسر عموی من ، هم خون من ، با من اینکار رو مي کرد ؟ يعني بي حیسیتم می کرد ؟دلم مي خواست بمیرم. مرگ رو به زندگي بي آبرو ترجيح مي دانم. دلم ضعف مي رفت و سست بودم . كثافتاي احمق به سطل گوشه اون دخمه گذاشته بودن که واسه اجابت مزاج استفاده کنم. نمی خواستم اینکار رو بکنم ولی چاره ای نداشتم. دیگه بعد از دو روز بهش احتياج داشتم. حس می کردم نجاست همه ی جونم رو گرفته بي رمق برگشتم و نشستم سرجام . چشمام سياهي مي رفت . دلم آشوب بود . نمي تونستم از در چشم بردارم. هر آن منتظر بودم یاشار با اون چشماي هيز و نگاه عريان و بي شرمش وارد اتاق بشه نمي دونم چقدر گذشته بود و من کي بي هوش شده بودم . اما با ریخته شدن سطل آبي به صورتم ، وحشت زده و هراسان بهوش اومدم . نفس در نمی اومد . با چند تا سرفه تونستم به سختی نفس بکشم. همه ي لباسام خیس شده بود و چسبیده بود به تنم. همین بیشتر معنيم مي کردم. با دیدن یاشار ، چشام از حدقه دراومد . کاش مرده بودم . کاش ... کاش.پس اومد . کسی که اینقدر از اومدنش وحشت داشتم بلاخره رسید فقط تو دلم خدا رو صدا مي کردم و از خانوم فاطمه ی زهرا کمک مي خواستم. همونطور که به حرف زل زده بود بهم ، تو دلم گفتم : به ولاي علي دستش بهم بخوره خودم رو از شر زندگی خلاص می کنم. مگه می تونستم تو چشماي مردم نگاه کنم و بگم تنم فقط مال اون نبوده . چقدر این نگاهش وهم انگیز بود. چقدر کثیف به نظر می رسید یاشار سرش رو آورد نزدیکتر و زل زد تو چشمام و گفت : سلام دختر عمو . خوبې؟حالم ازش بهم مي خورد . همه ي توانم رو جمع کردم و تف کردم تو صورتش و با پشت دستش صورتش رو پاک کرد و با همون پشت دست سیلی محکمی به صورتم زد که چشام سیاهی رفت.گفت : معلومه این آسلان خيلي لي لي به لالات گذاشته اینطوري گستاخي ميكنی با حرص برگشتم طرفش وگفتم: تو وجدان نداری ؟ غیرت نداری ؟ ناموس نداري؟احمق من ناموس توأم !!! من همخون تو اما!! من دختر عموي توأم مردم چشم کسی رو که به هفت پشت اونورترشون بد نگاه کنن رو در میارن ، اونوقت تو قشون كشي كردي من رو ، ناموست رو بدزدن بیارن اینجا که بیحیثتش کنن ؟ مي توني ياشار ؟ واقعا مي توني ؟گفت : مي تونم چون تو باهام بد تا کردی آي پارا. یادته وقتي بابات خان بود آدم حسابم نمي کردي ؟ یادته چطور با اسب غرور و خود بزرگ بینیت میتازوندي ؟ الان باید تاوان اون غرور خاکشیر شده ی من رو بدي . باید تاوان اون لحظه اي رو بدی که گفتي حاضري بری كلفتی و زن من ، . زن پسر عموت ، تن کسي که مي دونستي مي خوادت نشي ، باید تاوان بدي خان زاده.تو شکستیم ، منم میشكنمت . میدونی که مثل پدرم کینه شتریم . من تا انتقام لحظه لحظه هايي که مردم ده با حقارت نگاهم کردن رو از تن تو نگیرم آروم نمي شم .بعد تو یه حرکت ناگهاتي حمله کرد و من خیس آب رو کشید تو بغلش و لبم رو وحشيانه بوسید و گاز زد. جوری که جون از گوشه وي لبم جاری شد ... چقدر دلم تو اون لحظه مرگ میخواست. حالم از زن بودنم ، از ضعیف بودنم بهم می خورد محکم با تمام توانم هلش دادم عقب . سکندري و خورد اما نیفتاد و خودش رو نگه داشت و به روی خودش نیاورد و رو به آسلان که پشت سرش ایستاده بود با خنده گفت : برام شراب بیار . امشب این عروس دوباره به حجله میره . برگشت سمت من و با یه . پوزخند گفت : نگران نباش ، از اون شوهر سوسولت بیشتر حالیمه چیکار کنم.ميخواست زجرم بده . ميخواست یادم بیاره شوهری دارم که همین چند شب پیش عروس حجلش بودم.با داد گفتم : آره بگو برات شراب بیارن . چون وقتی به هوش باشی نمیتونی به ناموس خودت تجاوز کني . نمیتونې همخونت ورو بې حيثيت کني . باید مست بشي بتونې به پدر بزرگت که خونش تو رگای منم هست و خودش مظهر پاکي بود، خیانت کني با حرص برگشت طرفم و محکم زد تو دهنم. جاري شدن خون رو روی پوستم و شوری اون رو تو دهنم به خوبی حس کردم. چقدر یاشار پست شده بود أسلان نیم نگاهی به من کرد و گفت : چشم ارباب بهترینش رو برای شب دامادیتون می گیرم . پاشار بې حرف از اتاق رفت بیرون . وقتي آسلان داشت در رو میبست گفتم : جون به جونت کنن نوکر و خانه زادي بې شرف ، کی بود مي گفت ؛ من میگم اینجا کی چیکار کنه ؟ تو تا ابد په نوکر بدبختي نیشخندی زد و گفت : نوکر باشم بهتره تا اینکه زن شوهر داری باشم که قراره دوباره عروس بشه و قهقهه زد و در رو بست ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾 @tafakornab @zendegiasheghaneh
فواید برای و جلوگیری از آلزایمر کاهش استرس درمان سرطان کاهش بیماری قلبی بهبود دیابت کاهش وزن حفاظت ازپوست @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ موفقیت هایی که نصیب افراد صبور می‌شود، همان هایی هستند که توسط افراد عجول رها شده اند! امروز کارها را بدون عجله با موفقیت برسان... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👌شب طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد.  دختر گفت : شام چه داری ؟  طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد .  از آن طرف چون این دختر شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا خارج شده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند .  صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ....  محمدباقر گفت : شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه ؟  بعد از تحقیق و اثبات پاکدامنی ، از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟  محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ... لذا علت را پرسید،  طلبه گفت : چون او به خواب رفت، نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند.  شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگران وی می توان به ملاصدرا اشاره نمود .  نفس اماره یکی از عواملی است که انسان را به ارتکاب گناه وسوسه می کند . قران کریم می فرماید : نفس اماره به سوی بدیها امر می کند مگر در مواردی که پروردگار رحم کند ( سوره یوسف آیه 53) انسانهایی که در چنین مواردی به خدا پناه میبرند خداوند متعال آنها را از گزند نفس اماره حفط می کند و به جایگاه ارزشمندی می رساند.  http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
مسافري خسته كه از راهي دور مي آمد ، به درختي رسيد و تصميم گرفت كه در سايه آن قدري اسـتراحت كند غافـل از اين كه آن درخت جـادويي بود ، درختي كه مي توانست آن چه كه بر دلش مي گذرد برآورده سازد...!   وقتي مسافر روي زمين سخت نشست با خودش فكر كرد كه چه خوب مي شد اگـر تخت خواب نـرمي در آن جا بود و او مي تـوانست قـدري روي آن بيارامد.  فـوراً تختي كه آرزويـش را كرده بود در كنـارش پديـدار شـد !!!   مسافر با خود گفت : چقدر گـرسـنه هستم. كاش غذاي لذيـذي داشتم...   ناگهان ميـزي مملو از غذاهاي رنگارنگ و دلپذيـر در برابرش آشـكار شد.  پس مـرد با خوشحالي خورد و نوشيد...   بعـد از سیر شدن ، كمي سـرش گيج رفت و پلـك هايش به خاطـر خستگي و غذايي كه خورده بود سنگين شدند.  خودش را روي آن تخت رهـا كرد و در حالـي كه به اتفـاق هاي شـگفت انگيـز آن روز عجيب فكـر مي كرد با خودش گفت :  قدري ميخوابم. ولي اگر يك ببر گرسنه از اين جا بگـذرد چه؟ و ناگهان ببـري ظاهـر شـد و او را دريد... هر يك از ما در درون خود درختي جادويي داريم كه منتظر سفارش هايي از جانب ماست.   ولي بايد حواسـمان باشد ،  چون اين درخت افكار منفي ، ترس ها ، و نگراني ها را نيز تحقق مي بخشد.   بنابر اين مراقب آن چه كه به آن مي انديشيد باشيد... . http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
✔️ با خودت تکرارکن؛ «امروز با صلح و آرامش متحد میشوم و اینگونه نور خدا را به زندگی خود فرامی خوانم وخود را پر جنب وجوش ومصمم وسعادتمند حس می کنم خداوندا سپاسگزارم »
ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود. پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی؟ فقط خواستم بگویم تولدت مبارک. پسر از اینکهدل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد..صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت ولی مادر دیگر در این دنیا نبود.. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا امشب کوله پشتی ما را پر کن از آرزوهای زیبا و دوست داشتنی تاصبح فردا خنده رو و ازغم و اندوه جدا باشیم شبتون بخیر آرامش شب نصیبتون @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از بنرها
سلام دوستان تصمیم گرفتیم که کانال ذکر روزانه وتعقیبات نماز را در ایتا برپاکنیم لطفا باجوین شدن ماروحمایت کنید👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1501757468C885d27dfb4 👆
هدایت شده از بنرها
🔴 فوری / ویژه همسران 🔴 ما جمعی از حوزه علمیه قم بدلیل نیاز زن و شوهرها به ریزه‌کاریهای و همسرداری، کانالی بسیار عالی راه‌اندازی کردیم.👌 🔴 کانال همسران در ایتا 🔴 با ۲ هزار عضو 👏👏 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 👆
هدایت شده از بنرها
دلتنگ حرمی ؟ دلت میخواد بری کربلا؟ دنبال جایی میگردی بوی کربلا بگیری ؟ میخوای حرم به شکل انلاین ببینی ؟ حتما یه سر اینجا بزن ضرر نمیکنی دِلتَنٖگِ‌ڪَღـَرْبَلآیِیِ بیا گلچینی از بهترین مولودیهای روز اینجاس👇 ۴۰_ثانیه_فیلم_ازحرم دلتنگ کربلایی بیا اینجا حرم ببین بهترین نوحه ها در دلتنگ حرم زود جوین شو تا پاک نشده👇 http://eitaa.com/joinchat/1068105750Cf2670e35cc ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا👆
هدایت شده از بنرها
اینجا دنیای عجایب است با ما باشید با عجیب غریب های جهان http://eitaa.com/joinchat/3579904022Ca7da734213 🌍👆به مابپیوندید
هدایت شده از بنرها
🍥اگر مشتاق فہم قرآن هستے بیا مابا آیات کوتاه ومطالب جذااب قرانی و #ذکرحاجت های حاجت مجرب ومطالب مذهبی ، سبک زندگی اسلامی ، وداستانهای آموزنده واقعی درخدمت شما خواهیم بود خیلیا حاجت روا شدن اینجا👇👇 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 #ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️ زودجوین شوتاپاک نشده پیشنهاد ویژه ادمین👆
🇮🇷خداوند نام و خداوند جای  🇮🇷خداوند روزی ده رهنمای 🇮🇷خداوند کیوان و گردان سپهر 🇮🇷فروزنده ماه و ناهید و مهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆چه زیباست حتما گوش بدید اگه خوشتان اومد.... برای تعجیل فرج مهدی فاطمه (س) صلوات بر محمد وآل محمد. 🌸🍃 🌸🍃
پنجشنبه و ياد درگذشتگان😔 🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ ‍✨💫هــــو الـــباقی✨💫 ▪️پنج‌شنبه و یادی از اموات، پدران و مادران آسمانی با فاتحه و صلواتی دلخوشان کنیم
❤️ 🌹آورده صبا ازگذرٺ را 🌿تاروزے مانیز ڪند 🌹انگارڪه فهمیده باز 🌿صبح‌اسٺ ودلم لڪ زده را 🌤 ❤️
❤️ 🌼اے مهربان من تو ڪجایی ڪہ این دلم 🌼مجنون روے توسٺ ڪہ پیدا ڪند تو را 🌼اے یوسف عزیز چو یعقوب صبح و شام 🌼چشمم بہ ڪوے توسٺ ڪہ پیدا ڪند تو را 🌼 ┅✿❀🍃🌻🍃❀✿┅