eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
✨وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ✨وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ ✨سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۶۸﴾ ✨و پروردگار تو هر چه را بخواهد ✨مى ‏آفريند و برمى‏ گزيند و آنان ✨اختيارى ندارند منزه است‏ خدا ✨و از آنچه با او شريك مى‏ گردانند ✨برتر است (۶۸) 📚سوره مبارکه القصص ✍آیه ۶۸ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💎گاوچرانی وارد شهر شد و برای نوشيدن چيزی ، كنار یک مهمان‌خانه ايستاد. بدبختانه، كسانی كه در آن شهر زندگی می‌كردند عادت بدی داشتند كه سر به سر غريبه‌ها می‌گذاشتند. وقتی او نوشيدنی‌اش را تمام كرد، متوجه شد كه اسبش دزديده شده است. او به كافه برگشت، و ماهرانه اسلحه‌اش را درآورد و سمت بالا گرفت و بالای سرش گرفت بدون هيچ نگاهی به سقف يه گلوله شليک كرد و خيلی مقتدرانه فرياد زد: «كدام يك از شما اسب من رو دزديده؟!» كسی پاسخی نداد. «بسيار خوب، من يك نوشیدنی ديگه ميخورم، و تا وقتی آن را تمام می‌كنم اسبم برنگردد، كاری را كه در تگزاس انجام دادم انجام می‌دهم! و اصلن دوست ندارم آن كاری رو كه در تگزاس انجام دادم رو انجام بدم!» بعضی از افراد خودشون جمع و جور كردن. آن مرد، بر طبق حرفش، نوشیدنی ديگری نوشيد، بيرون رفت، و اسبش به سرجايش برگشته بود. اسبش رو زين كرد و آماده‌ی حرکت شد . كافه چی به آرامی از كافه بيرون آمد و پرسيد: هی رفيق قبل از اينكه بروی بگو، در تگزاس چه اتفاقی افتاد؟ گاوچران برگشت و گفت: مجبور شدم پیاده برم خونه ...! «آرامش داشته باش و با اقتدار ابراز وجود كن ؛ نتيجه خواهی گرفت» ─═हई ☕️ ईह═─ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
💎 استادی با شاگرد خود از میان جنگلی می گذشت. استاد به شاگرد جوان دستور داد نهال نورسته و تازه بار امده ای را از میان زمین برکند. جوان دست انداخت و براحتی ان رااز ریشه خارج کرد.پس از چندقدمی که گذشتند٬ به درخت بزرگی رسیدند که شاخه های فراوان داشت .استاد گفت:این درخت راهم از جای بر کن. جوان هرچه کوشید ٬نتوانست. استاد گفت: بدان که بذر زشتی ها مثل کینه ٬حسد و هر گناه دیگر هنگامی که در دل اثر گذاشت٬ مانند ان نهال نورسته است ٬ که براحتی می توانی ریشه ان رادر خود برکنی٬ولی اگر ان را واگذاری٬بزرگ و محکم شودو همچون ان درخت در اعماق جانت ریشه زند.پس هرگز نمی توانی آنرا برکنی و ازخود دور سازی. ─═हई ☕️ ईह═─ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
همیشه .... مراقبِ اشتباه دوم بـاش اشتباهِ اول حق توست .. اما اشتباه دوم انتخاب توست ... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
دو سطل يکديگر را در ته چاهي ملاقات ميکنند. يکي از انها بسيار عبوس و پژمرده دل بود به همين خاطر سطل دوم براي ابراز همدردي از او پرسيد ببينم چته چرا ناراحتي؟ سطل عبوس و دلگير پاسخ ميدهد انقدر منو ته چاه انداختند و بالا کشيدند که ديگر خسته شده ام. مي دوني پر بودن برايم مهم نيست هميشه خالي به اينجا برميگردم. سطل دومي خنده اش ميگيرد و خنده کنان ميگويد تو چرا اينطور فکر ميکني؟ من هميشه خالي اينجا مي ايم و پر برميگردم. اگر تو هم مثل من فکر ميکردي ميتوانستي شادتر زندگي کني! قانون زندگی٬ قانون باورهاست http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
💕‌ بعضی از مردم اصرار دارند که خود را به دیگران بشناسانند و ثروت خود را به رخ آنها بکشند. اما این نوع آدمها در درون خود زجرمیکشند زیرا شادی آنها وابسته به تفکر دیگران است. "مهم بودن" را فراموش کنید تا آرامش نصیب تان شود. هرچه کمتر نیازمند تحسین دیگران باشید بیشتر تحسین می شوید @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸🍃🌸🍃 ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگه: توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست. فرمانده مان با دیدن من خبر کشته شدن پسرم رو بهم داد.خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد. من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم.به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم ... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است . اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟ وقتی داستان مربوط به کارت و پلاکش رو برایم تعریف کرد ، مو به تنم سیخ شد پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی و خوش سیما اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم. بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخای. اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم، قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید... شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه ، اونوقت جاده ی آرزوهای ما ختم میشه به پول ، ماشین ، خونه ، معشوقه زمینی ، گناه و ... خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون ، جایی برای تو باز نکردیم @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💕آنچه از همه دردناکتر است فقر و بیماری نیست بیرحمی مردم نسبت به یکدیگر است... @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸🍃🌸🍃 آورده اند که : در یکی از جنگها نادر شاه ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﺒﺮﺩ، ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﻯ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﻯ ﺳﭙﯿﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﯿﺮ ﻣﻰ ﺟﻨﮕﺪ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﻧﺒﺮﺩ، ﻧﺎﺩﺭ ﺷﺎﻩ ﺁﻥ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ. ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﻧﺎﺩﺭ ﺷﺎﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺩﺍﻯ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﭘﺮﺳﺶ ﻧﺎﺩﺭ پاسخ داد و نادر متوجه شد ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮ ﺟﻨﮕﺠﻮ ﺍﻫﻞ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﭙﺲ نادر ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﺷﺮﻑ ﻭ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺍﻓﻐﺎﻥ ﺍﺷﻐﺎﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، مگر ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩﻯ؟؟ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ نبودی..! 📙عبرتگاه تاریخ؛ دکتر امیر هوشنگ آذر @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💕سه اصل مهم در زندگی : هیچ وقت با کسی بیشتر از جنبه اش رفاقت نکن درد دل نکن شوخی نکن حرمت ها شکسته می شود هیچ وقت به کسی بیشتر از جنبه اش خوبی نکن محبت نکن لطف نکن تبدیل به وظیفه می شود هیچ وقت از کسی بیشتر از جنبه اش خوبی نخواه کمک نگیر انتظار نداشته باش تبدیل به منت می شود... @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸🍃🌸🍃 صدام حسين براي تحقير کردن خلبانان ايرانی در یک مصاحبه‌ی‌ تلویزیونی به خبرنگار خارجی گفت: به هر جوجه کلاغ ايرانی که بتواند به 50 مايلی نيروگاه بصره نزديک شود حقوق يک سال خود را جايزه خواهم داد. تنها دو ساعت و نیم بعد پس از اين مصاحبه‌ی صدام، عباس دوران و حيدريان و عليرضا ياسينی نيروگاه بصره را بمباران کردند.... غروب همان روز خبرنگار رادیو بی بی سی اعلام کرد: - من امروز با آقای صدام حسین رئیس جمهور عراق، مصاحبه داشتم و ایشان با اطمینان خاطر از دفاع قدرتمند هوایی خود در راه محافظت از نیروگاه ها، تاسیسات و دیگر منابع اقتصادی عراق در برابر حملات و تهاجم خلبانان ایرانی سخن می گفت. ولی من هنوز مصاحبه‌ی او را تنظیم نکرده بودم که نیروی هوایی ایران نیروگاه بصره را منهدم کرد. اینک جنوب عراق در خاموشی فرو رفته و چراغ قوه در بازارهای عراق بسیار نایاب و گران شده است چون با توجه به خسارات وارده به نیروگاه، تا چند روز آینده برق وصل نخواهد شد. سپس این خبرنگار با لبخندی تمسخر آمیز گفت: - البته هنوز فرصتی پیش نیامده که من از صدام حسین سوال کنم چگونه جایزه خلبانان ایرانی را تحویل خواهند داد... @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
آنچه ناممکن را.. به واقعیت تبدیل می کند معجزه نیست.. بلکه تدوام است.... مهم نیست که کدام درست است.. مهم باور توست...🍃    ࿐ᭂ⸙💞💞⸙ᭂ࿐ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸🍃🌸🍃 بهلول بعد از طی یک راه طولانی به حوالی روستایی رسید و زیر درختی مشغول به استراحت شد .او پاهای خود را دراز کرد و دستانش را زیر سرش قرار داد. پیرمردی با مشاهده او به طرفش رفت و با ناراحتی فریاد کشید: تو دیگر چه کافری هستی؟ بهلول که آرامش خود را از دست داده بود جواب داد: چرا به من ناسزا می گویی؟ به چه دلیل گمان می کنی که من کافر و گستاخ هستم؟ پیرمرد جواب داد: تو با گستاخی دراز کشیده ای در صورتی که پاهایت به طرف مکه قرار دارند و به همین دلیل به خداوند توهین کرده ای! بهلول دوباره دراز کشید و در حالی که چشم های خود را می بست گفت: اگر می توانی مرا به طرفی بچرخان که خداوند در آن جا نباشد!
⚫️امام حسین علیه السلام و آرزوی شهید(بسیار زیبا) ❎ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگوید: 🔴توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست وخبر کشته شدن پسرم رو بهم داد. خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. 🔰اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست! 🔷افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. ☑️ هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد. ✳️من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم. به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. 🔳 اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. 🔆 چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. 🍃خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم. ✔️... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است! اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟ ❄️پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم. 💥 بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخوای. 🌹 اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم. 🔵قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید... ⚫️شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه ، اونوقت جاده ی آرزوهای ما ختم میشه به پول ، ماشین ، خونه ، معشوقه زمینی ، گناه و ... 🌹خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون،جایی برای تو باز نکردیم... 📗 منبع:کتاب حکایت فرزندان فاطمه 1 صفحه 54 🕌 @deltange_haramein ღــربــلا👆 •┈┈••✾❀🕊♡🕊❀✾••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 بهلول بعد از طی یک راه طولانی به حوالی روستایی رسید و زیر درختی مشغول به استراحت شد .او پاهای خود را دراز کرد و دستانش را زیر سرش قرار داد. پیرمردی با مشاهده او به طرفش رفت و با ناراحتی فریاد کشید: تو دیگر چه کافری هستی؟ بهلول که آرامش خود را از دست داده بود جواب داد: چرا به من ناسزا می گویی؟ به چه دلیل گمان می کنی که من کافر و گستاخ هستم؟ پیرمرد جواب داد: تو با گستاخی دراز کشیده ای در صورتی که پاهایت به طرف مکه قرار دارند و به همین دلیل به خداوند توهین کرده ای! بهلول دوباره دراز کشید و در حالی که چشم های خود را می بست گفت: اگر می توانی مرا به طرفی بچرخان که خداوند در آن جا نباشد! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🍉خواص هندوانه🍉 🌸✨ خواص هندوانه در کلام پیامبر اکرم ص↯👇 ⇦درمان دندان ⇦شستشوی مثانه ⇦افزایش آب پشت و قوت جماع ⇦از بین بردن سردی ⇦پاکیزه کردن پوست 📚 بحار ۵۹/۲۹۶ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ 💠5 اصل را بخاطر بسپار:👇 📛غرور : مانع يادگيری 📛خودبزرگ بینی : مانع محبوبیت 📛کم رويی : مانع پيشرفت 📛خودشیفتگی : مانع معاشرت 📛عادت کردن : مانع تغيير است @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
خــدایا! در این شب زیبا از فصل زیباے پاییز 🍂🍁 درخواستم برای همه دوستان وعزیزانم این است عطر حضورت را بیشتر و بیشتر در فضای خانه‌هایشان، پخش کن 🍂🍁 و نام و یادت راهمیشه بر دل و زبانشان جاری گردان شبتون بخیر 🌙 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ..🤲 🍂ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﻧﺪگیمان ﺭﺍ 🍁ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮﺍﻧﻤﻨﺪﺕ ﻗﺮﺍﺭﻣﯿﺪهیم 🍂ﻭ بہ ﺗـــــﻮ ﺗﻮﮐﻞ میکنیم 🍁کہ ﭼﺮﺍﻍ ﻭﻫﺪﺍﯾﺘﮕﺮ ﺭﺍهمان ﺑﺎﺷﯽ 🍂الهی بہ امیدتـــــو... 🍁بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌻 خورشید من ٺویے وبے حضورٺو صبحم بخیرنمےشود اے آفٺاب من🌼 گرچهره رابرون نڪنے ازنقاب خود صبحے دمیده نگردد بہ خواب من @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
چقدر نام تو زیباست چشم تو خالق دنیاست زائر کرببلا حق شفاعت دارد قطره در کوی تو دریاست ❤️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز ٦ مهر ماه ١٣٩٩ 🌞اذان صبح: ٠۴.٣٣ ☀️طلوع آفتاب: ٠۵.۵٦ 🌝اذان ظهر: ١١.۵۵ 🌑غروب آفتاب: ١٧.۵۴ 🌖اذان مغرب: ١٨.١٢ 🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.١٣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
یـاذالجـلال والا کرام... یکشنبـه ... صدمرتبه... 🌸 یکشنبه ۱۰۰ مرتبه 💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐 🌸ای صاحب جلال و بزرگواری 💗این ذکر موجب فتح و نصرت می‌شود 👇 ✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2رڪعت ؛ رکعت اول⇦حمد و 3 ڪـوثر رکعت دوم⇦حمد و 3 توحید 📚جمال الاسبوع۵۴ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️☝️... ‏دوستان الان بدترین زمان برای سهل‌انگاری تو مراقبت از خودتونه. تخت‌ها پر شدن و خدای نکرده در صورت نیاز خودتون یا اعضای خانواده‌تون ب مراقبت پزشڪی، شانس پیدا ڪردن تخت براتون پایینه. ب خودتون و ڪادر درمان ڪمڪ ڪنید و ی مدت دورهمی‌ها، چرخیدن تو پاساژ و ڪافه و سفرهای غیرضروری رو ڪنار بذارید. زنده باد❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh