هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️کلیپ کوتاه ☝️
#احکام_شرعی
موضوع :#احکام_خرید_فروش
➖〰➖〰➖〰➖〰➖
‼️فریب و اجبار در معامله
🔷س 3227: من بازاریاب هستم، با توجه به اینکه گاهی باید برای فروش، مشتری را فریب دهم یا مجبور به خرید کالا کنم، عمل من چه حکمی دارد؟
✅ج: بازاریاب بودن اشکال ندارد، اما فریب دادن و یا مجبور کردن مشتری، جایز نیست.
📕منبع: leader.ir
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┅┅✿❀🖤❀✿┅┅
▪ اول مظلوم عالم علی
💔 همه برای فاطمه (س )می گریند فاطمه برای علی(ع)
▪ حضرت فاطمه ي زهرا سلاماللهعلیها در آخرین ساعتهای زندگی خويش، بهشدت گريستند.
▪ امام علي عليه السلام پرسيدند: چرا گريه ميكني؟
💔 حضرت فاطمه فرمودند:
ابكي لِما تَلقي بعدي ، به خاطر آنچه كه پس از من به تو خواهد رسيد، ميگريم.
📚 بحارالانوار، جلد ۴۳ ، صفحه ۲۱۸
▪ اللهمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلک .
┅┅✿❀🖤❀✿┅┅
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪صلی الله علیک یا حضرت زهرا
سردار بدر و خیبر
دیگر ز پا فتاده
دستی به دوش سلمان
دستی به سر نهاده
مهدی(عج)بیا کمک کن
جد مطهرت را...
بیرون ببر ز خانه
تابوت مادرت را...
▪آجرک الله یا صاحب الزمان عج
▪اللهم عجل لولیک الفرج
▪#شهادت_حضرت_زهرا_س
▪#یار_باوفای_علی_مرتضی_تسلیت
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻 #اندوهت_رابتکان
جهان منتظرت نمیماند تا حالت خوب شود.
جهان صبر نمیکند تا غصه ات سر آید.
🌻 جهان برای هیچکس منتظر نمیماند و برای هیچکس صبر نمیکند.
☘جهان میرود چه تو غمگین باشی و چه شادمان، چه سوگوار باشی و چه خندان.
🌻 میدانی این جهانی که میرود نامش چیست؟ نامش #عمر است
☘و تو ناگزیری که دنبالش بروی حتی اگر سینه خیز.
🌻 تو ناگزیری که اندوهت را بتکانی و غمت را بشویی و بروی وگرنه جهان میرود
☘ و عمر میرود و تو جا میمانی از جهان و از عمر و از خودت...
🌻 لحظه لحظه عمرتون پر از اتفاقات خوب و زیبا
#داستانک
پادشاهی به همراه غلامش سوار کشتی شدند. غلام هرگز دریا را ندیده بود شروع به گریه و زاری کرد و همچنان می ترسید و هر کاری می کردند آرام نمی شد و پادشاه نمی دانست که باید چکار کند .
حکیمی در کشتی بود به پادشاه گفت اگر اجازه بدهی من آرامش میکنم و پادشاه قبول کرد.
حکیم گفت غلام را در دریا بیاندازند.
پس چند بار دست وپا زدن گفت تا اورا بیرون آوردند.
رفت در گوشه ای ساکت و آرام نشست ودیگر هیچ نگفت. پادشاه بسیار تعجب کرد و گفت حکمت کار چه بود؟
گفت او مزه غرق شدن را نچشیده بودو قدر در کشتی بودن و سلامتی را نمی دانست به راستی قدر عافیت کسی میداند که به مصیبتی گرفتار آید...
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
👌بی نظیره حتما بخونید
در زمانهاي بسيار قديم وقتي هنوز پاي بشر به زمين نرسيده بود، فضيلت ها و تباهي ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بي كاري خسته و كسل شده بودند.
ناگهان ذكاوت ايستاد و گفت بياييد يك بازي بكنيم مثل قايم باشك.
همگي از اين پيشنهاد شاد شدند و ديوانگي فورا فرياد زد، من چشم مي گذارم و از آنجايي كه کسي نمي خواست دنبال ديوانگي برود همه قبول كردند او چشم بگذارد.
ديوانگي جلوي درختي رفت و چشم هايش را بست و شروع كرد به شمردن .. يك .. دو .. سه .. همه رفتند تا جايي پنهان شوند.
لطافت خود را به شاخ ماه آويزان كرد، خيانت داخل انبوهي از زباله پنهان شد، اصالت در ميان ابرها مخفي شد، هوس به مركز زمين رفت، دروغ گفت زير سنگ پنهان مي شوم اما به ته دريا رفت، طمع داخل كيسه اي كه خودش دوخته بود مخفي شد و ديوانگي مشغول شمردن بود هفتاد و نه ... هشتاد ... و همه پنهان شدند به جز عشق كه همواره مردد بود نمي توانست تصميم بگيريد و جاي تعجب نيست چون همه مي دانيم پنهان كردن عشق مشكل است، در همين حال ديوانگي به پايان شمارش مي رسيد نود و پنج ... نود و شش. هنگامي كه ديوانگي به صد رسيد عشق پريد و بين يك بوته گل رز پنهان شد.
ديوانگي فرياد زد دارم ميام. و اولين كسي را كه پيدا كرد تنبلي بود زيرا تنبلي، تنبلي اش آمده بود جايي پنهان شود و بعد لطافت را يافت كه به شاخ ماه آويزان بود، دروغ ته درياچه، هوس در مركز زمين، يكي يكي همه را پيدا كرد به جز عشق و از يافتن عشق نا اميد شده بود. حسادت در گوش هايش زمزمه كرد تو فقط بايد عشق را پيدا كني و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.
ديوانگي شاخه چنگك مانندي از درخت چيد و با شدت و هيجان زياد آن را در بوته گل رز فرو كرد و دوباره و دوباره تا با صداي ناله اي دست كشيد عشق از پشت بوته بيرون آمد درحالي که با دستهايش صورتش را پوشانده بود و از ميان انگشتانش قطرات خون بيرون مي زد شاخه به چشمانعشق فرو رفته بودند و او نمي توانست جايي را ببيند او كور شده بود!ديوانگي گفت من چه كردم؟ من چه كردم؟ چگونه مي توانم تو را درمان كنم؟ عشق پاسخ داد تو نمي تواني مرا درمان كني اما اگر مي خواهي كمكم كني مي تواني راهنماي من شوي.
و اينگونه است كه از آنروز به بعد عشق كور است و ديوانگي همواره همراه اوست! و از همانروز تا هميشه عشق و ديوانگي به همراه يکديگر به احساس تمام آدم هاي عاشق سرک مي کشند ...
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
🌷🌷🌷
داستان کوتاه
وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود ۱ و ۴۵ بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود .دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت. و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟ گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم .این لحظهای بود که به او سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیام تغییر کرد.
در همه حال به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم. حق الناس گناهی است که بخشیده نمی شود.
مطالب زیبا👇
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃
✨ #احسن_القصص ✨
#داستان_واقعی
گردنبند با برکت
پيرمرد فقیري خدمت پیامبر خدا رسيد و درخواست کمک کرد.
حضرت محمد(ص) فرمودند:
«اكنون چيزي ندارم ولي برو به خانه ي دخترم فاطمه.»
پيرمرد به خانه ي حضرت فاطمه(س) رفت و گفت:
«فقيري هستم که خدمت پدرت رسيدم، مرا به سوي شما راهنمائي نمود. اي دخت پيامبر! گرسنهام، سيرم كنيد. برهنهام، پوششي به من بدهيد، فقيرم، چيزي به من عطا نمائيد.»
حضرت فاطمه كه هيچ غذائي در خانه سراغ نداشتند، گردنبند خود را به فقیر دادند و فرمودند:
«این گردنبند را بفروش و زندگي خودت را با آن اصلاح كن.»
پيرمرد برگشت و جريان را خدمت رسول الله عرض كرد.
عمار ياسر به پیرمرد گفت:
«من اين گردنبند را به بيست دينار و يك لباس و يك حيوان سواري و غذایی كه سيرت كند ميخرم.»
پيرمرد گردنبند را به عمار فروخت.
عمار، گردنبند را از پيرمرد گرفت و خوشبو نمود و در پارچه اي گذاشت و به غلامش گفت:
«اين گردنبند را برای فاطمه ببر. تو را هم به فاطمه بخشیدم.»
حضرت فاطمه(س) علیها گردنبند را گرفتند و غلام را آزاد نمودند.
هنگامي كه غلام به آزادي رسيد خنديد. علت خنده اش را پرسيدند. جواب داد:
«خنده من از برکت اين گردنبند است! گرسنه اي را سير كرد. برهنه اي را پوشانيد و تهيدستي را بي نياز كرد و غلامي را آزاد نمود. و با این وجود باز هم نزد صاحبش برگشت!»
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
فواید #امگا3 برای #پوست و #بدن
جلوگیری از آلزایمر
کاهش استرس
درمان سرطان
کاهش بیماری قلبی
بهبود دیابت
کاهش وزن
حفاظت ازپوست
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
ماموریت ما در زندگی
بی مشکل
زیستن نیست
با انگیزه زیستن است
برای پیشرفت پله بساز
اما از کسی بالا نرو
دورت را شلوغ کن
اما در شلوغی
خودت را گم نکن
طلا باش اما از جنس خاک
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 #متن_شب 🌟
امشـب نـگاه کن به اطرافت
به خوشبختی هایـت
به کسانی که می دانـی
دوستـت دارنـد
و به خـدایی کـه
هـرگـز تنهایـت
نخواهد گذاشـت.
🌙شبتون پر از نگاه خدا⭐️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️صبحی دیگر آغاز شد.
هنوز نقشی بر آن نرفته است🎨
وتو نقاش منتخب خدائی✍
این تو و این اعتماد خالق به تو😇
🌹بسم الله الرحمن الرحیم بگو
☘وبا الهی به امیدتو شروع کن
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺آخرین روز دی ماه تون پر برکت و معطر
🌸به عطر خوش صلوات بر حضرت محمد ص
🌺و خاندان پاک و مطهرش و مطهرش
🌺🍃 الّلهُمَّ
🌸🍃 صَلِّ
🌺🍃 علی
🌸🍃 مُحَمَّدٍ
🌺 🍃 وَآل
🌸 🍃 مُحَمَّد
🌺🍃وَعَجِّل
🌸🍃 فَرَجَهُم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
اے جَمالِ مُنـوّرٺ،قُـربان
آیہ آیہ،تَجَـلّــےِ قُــرآن
مَنּ بہ شوقِ،تو چَشم وٖا ڪَردَم
صُبحِ عالـے،بخیر آقٰا جٰان
#اللﮩـم_عجـل_لولیڪ_الفرجــــ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله
♡ گفتم: خوشا هوایـے...
ڪز بادِ صـ🌤ـبح خیزد!
♡ گفتا: خُنڪ نسیمـے...
ڪز ڪوے دلبــ❤️ــر آید!
#سلام❣️
#صبحتون_حسینی
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🔹#تدبردرقرآن #تَکَلُّف
📖 قرآن کریم در اوخر سورهی ص، از قول پیامبر اکرم نقل می کند که: مَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفینَ (ص/۸۶) من از مُتِکَلّفین نیستم.
⁉️ «تَکَلُّف» یعنی چی؟!
🔹️ ما يه «تكليف» داریم، و يه «تَکَلُّف».
«تكليف» یعنی : انجام دادنِ کاری که زحمت داره، ولی در رشد و تعالیِ انسان اثر داره. مثل نماز و روزه و حجّ و... همهی اینها سختی و زحمت دارند، ولی برای ما خوب هستند.
🔹 وقتی به سنّ «تكليف» میرسیم، باید به این دستورات عمل کنیم.
«تَکَلُّف» يعنی انجام دادنِ کارهایی که با این کارها، شخص خودش رو به زحمت و سختی بندازه، تا خودش رو چیزی نشون بده که نیست.
📖️ قرآن از قول پيامبر اکرم(ص) میفرماید:
«ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفینَ» (ص/۶۸)
من هیچ تکلّفی ندارم.
🔹️ باز حضرت در جای دیگر میفرماید:
«إِنِّی لَا أُحِبُّ الْمُتَكَلِّفِینَ».
من افراد متکلّف را دوست ندارم.
📚 اصول كافى، ج۶، ص۲۷۵.
🔹#مومن اهل سادگی و آسانی است. اهل «تَکَلُّف» و سختگیری نیست.
❌ متاسفانه اکثر ماها گرفتارِ «تَکَلُّف» و این عادات و رسومِ ساختگی و غلط هستیم.
🔹یه مهمونی میخوایم بدیم، زمین و آسمون رو به هم میریزیم. پول قرض میکنیم. کلّی خودمون رو به زحمت میندازیم تا مثلاً جلوی دیگران کم نیاریم.
🔹جهیزیه ....
این همه به خودمون سخت میگیریم، که مثلاً جلوی دیگران کلاس بذاریم و کم نیاریم.
مثلا:
☜ من برام کسرِ شأنه، توی خونهی کوچیک زندگی کنم.
☜ من برام کسر شأنه، مبل ارزون قیمت تو خونهام باشه.
☜ من برام کسر شأنه، که بخوام خونهی فلان شخصِ فقیرِ فامیل مهمونی برم
.
🌸 پیغمبر خدا اینطوری نبود:
روی خاک مینشست، سوار الاغ میشد، لباس وصلهدار و کهنه به تن میکرد، غذای ساده میخورد و... کسر شأن هم براش نبود.
چون تَکَلُّف نداشت.
⚠ این «تَکَلُّف»ها و چشم و هم چشمیها ما رو بیچاره کرده
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️ #ثروت_اندوزی۰۰۰
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #سه_شنبه 30 دی ماه 1399
🌞اذان صبح: 05:44
☀️طلوع آفتاب: 07:12
🌝اذان ظهر: 12:15
🌑غروب آفتاب: 17:19
🌖اذان مغرب: 17:38
🌓نیمه شب شرعی: 23:31
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#اذکارمعجزه_آسای_طلایی
▪️به فاطمه زهرا سلام الله عليها پناهنده شوید.
▪فاطمه زهراعلیهاالسلام کوثر است، خیر کثیر است.
حتی پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله در کسالت بدنی اش به او پناه می آورد و او هم کاری کرد که ضعف بدنی پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله بسرعت برطرف شد.
▪بیایید ما هم در ضعفهای #روحی و جسمی و کلیه ناراحتی ها به آن حضرت پناهنده شویم و خود را در پناه آن حضرت قرار دهیم و بگوییم:
یا مولاتی یا فاطمة اغیثینی...
یا مولاتی یا فاطمة اغیثینی...
◾️مرحوم ابطحی
#این_ذکرخیلی_مجربه_تجربه_کردم❣
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذکرروز "سه شنبه"﷽"
"۱۰۰مرتبه"
✨ #یا_ارحم_الراحمین✨
✨ای مهربان ترین مهربانان✨
🌙دیگرگناه نمی کنم #آقابیا🌙
#اللهم_عجل_الوليك_الفرج🌻
#نماز_سه_شنبه
✅هرکس نمــازسهشنبه را
بخواندبرایش هزاران شهرازطلا
دربهشت بسازند↯
دورکعت؛
درهر رکعت بعد از حمد یک بارسوره
تین توحید فلق ناس
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
🔸ده اشتباه که به مغزشما آسیب میزند
👌نخوردن صبحانه
👌پرخوری
👌دخانیات
👌استفاده زیادقند و شکر
👌آلودگی هوا
👌کمبودخواب
👌پوشاندن سر به هنگام خواب
👌کار کشیدن ازمغزتان درهنگام بیماری
👌کاهش افکار مثبت
👌کم حرفی
🥘🍞🧀🍳🍶🍯
عسل، داروی ویژه فصل سرما 👌
👈عفونت گلو: شربت عسل و لیموترش تازه
👈سرماخوردگی: 3 روز سیب و عسل بخورید
👈سوزش سر دل: سرکه سیب+عسل بخورید
👈ضدتهوع و ضد ویروس: یک هفته زنجبیل را با عسل مصرف کنید 🍯
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام🤚
امیدوارم🤲
نگاه پرمهر خدا
همراه لحظه هاتون
سلامتی و نیکبختی
گوارای وجودتون
بارش برکت و نعمت
جاری در زندگیتون
و نور و عشق الهی
مهمون دلتون باشه
🌹سه شنبه تون زیبا
🌹 و در پناه خدا ❣
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
#داستان_آموزنده_واقعی
داستانی پندآموزازدختران فریب خورده
#نازنین
#قسمت_اول
سلام خدمت اعضای کانال
داستان تلخ زندگیمو نوشتم،و امیدوارم برای کسی چنین اتفاقی نیفته
من نازنین هستم22ساله... داستان تلخ زندگیم برمیگرده به 3ساله پیش19سالم بود..دخترشادوشیطونی بودم وزندگی خوبی درکنارخانوادم داشتم باپدرومادرم وبرادرکوچکترم که10سالشه زندگی میکردم 👨👩👧👦
ماهیچ مشکلی توزندگی نداشتیم، ازلحاظ مالی هم سطح بالایی داشتیم وخیلی مرفه بودیم بعدازاینکه دیپلم گرفتم وارد دانشگاه🎓 شدم..
دخترچشم وگوش بسته ای بودم ودلم نمیخواست باپسری رابطه داشته باشم دوست داشتم درآینده که ازدواج کردم همسرم اولین مردزندگیم باشه تودانشگاه چندین بار بهم پیشنهاد شد اماقبول نکردم من حتی اعتقاد به دوست پسراجتماعی هم نداشتم وندارم چون ازنظرمن یک جورگول زدن انسانه.. ازلحاظ چهره صورت زیبایی داشتم👩💼 واطرافیان هم میگفتن
وهمین زیبایی کاردستم داد
یک روز که از دانشگاه به خونه برگشتم دیدم بابام بامردی توخونه هستن کلی برگه جلوشون بود ومشغول حساب کتاب بودن،،فهمیدم که بایدازهمکارای بابام باشه رفتم توسلام دادم مردی حدودا32_33ساله بودلباس های فاخروشیکی پوشیده بودچهری جذابی هم داشت به احترام من ازجابلندشدوخیلی مؤدب احوالپرسی کرد....رفتم تواتاقم لباسام روعوض کنم که بابام اومدوگفت: نازنین اگرزحمتی نیست برامون کیک وشربت بیارمادرت نیست پذیرایی کنه!!!گفتم :چشم بابا؛راستی این 👨💼آقاکیه؟بابام گفت: صاحب کارخونه ای که شرکت ماباهاش قرارداد داره، میخواستیم بریم شرکت حساب وکتاب که دیدم نزدیک خونه ایم گفتم بیاداینجا....باورم نمیشدمردی به این جوونی صاحب کارخونه باشه...
ازاتاق رفتم سمت آشپزخونه تابراشون وسیله پذیرایی روآماده کنم رفتم توسالن اون آقاتنهانشسته بود وبابام رفته بود طبقه بالا ازاتاقش مدارک بیاره،،سینی شربت روگذاشتم🍹 رومیزورفتم میوه وکیک رو هم آوردم گذاشتم رومیز...
سنگینی نگاهش رو روی خودم احساس میکردم میخواستم برگردم تواتاقم که گفت: شمادانشجوهستید؟گفتم بله گفت چندسالتونه؟گفتم19
گفت من آرمین هستم وازآشناییتون خوشوقتم شمااسمتون چیه؟
گفتم ممنون من هم نازنین هستم خواستم برم تواتاقم تانگاه سنگینش روحس نکنم که گفت:نازنین میدونی توخیلی خوشگلی؟داشتم ازخجالت آب میشدم
همینطوری که داشت منو برانداز میکرد حرف های زشتی به زبون می اورد!!!!😕بانفرت بهش نگاه کردم وبدون هیچ حرفی باسرعت رفتم سمت اتاقم...باورم نمیشد مردی که تاچندلحظه پیش فکرمیکردم خیلی متشخصه انقدر هیز باشه...
تودلم بابام وسرزنش کردم که چرااین آدم رواورده خونمون دیگه ازاتاق بیرون نرفتم تااینکه رفت .چندروزی ذهنم درگیرش بودچون ازلحن صحبتش ترسیده بودم امابعدش کلا فراموشش کردم .چندماهی گذشت تااینکه یکشب بابام باچهره ای ناراحت اومدخونه وگفت:
که تویه شرکت مشکلی پیش اومده و مبلغ خیلی زیادی بدهی بالاآورده که همه ی بدهی هاش مربوط به کارخونه ی آرمین میشد وطلبکارش آرمین بود..مدتی بابام خیلی درگیر بود ومیگفت:اگه کل زندگیمون روهم بفروشیم اندازه بدهیمون نمیشه
گفت: میرم باآرمین صحبت میکنم ومهلت میگیرم.. اماوقتی رفت وبرگشت خیلی عصبانی بود😡
گفت: آرمین بهش گفته فقط در یک صورت مهلت میدم اونم اینکه نازنین روبه عقد من دربیاری و باهم ازدواج کنیم ،اونوقت نصف بدهیت رو بهت می بخشم و نصف دیگه ش روهم میتونی ماه به ماه بهم برگردونی!!
بابام اعصبانی بودو داد میزد:مرتیکه ی چشم سفیدخجالتم نمیکشه تا دوسال پیش زن داشت که باهم اختلاف داشتن وطلاقش داد حالا این آدم دختر من رو میخواد که 13سال هم ازش بزرگتره32سالشه دخترمن 19سالشه....من ومامانم باسختی آرومش کردیم...
بابام چندین بار رفت پیش آرمین تاراضیش کنه کوتاه بیاد ولی آرمین کوتاه نیومد وقتی دیدبابام شرطشوقبول نکرد حکم جلب بابام رو گرفت وانداختش زندان 😔
من ومامانم به هر دری زدیم نتونستیم پول جورکنیم، مبلغش خیلی بالابوداگرخونه روهم میفروختیم هم بی سر پناه میشدیم هم درمقابل اون بدهی چیزی نبود
دو ماه بود که بابام زندان بود وماخیلی سختی کشیدیم مامانم مدام گریه میکرد
ومن عذاب وجدان داشتم که بابام بخاطرمن افتاده زندان تااینکه تصمیمم روگرفتم رفتم آدرس محل کارآرمین وپیداکردم ورفتم کارخونه ش.. خیلی جای بزرگ ومدرنی بود،اسمم وبه منشی گفتم تابه آرمین گفت :نازنین باهاتون کارداره سریع آرمین گفت : بفرستش بیاد تو.. رفتم تواتاقش خیلی استرس داشتم گفت: به به نازنین خانم ! چه عجب یادی ازماکردی!!گفتم :اومدم باهات صحبت کنم!!گفت باشه میشنوم
گفتم :من قبول میکنم باهات ازدواج کنم،،اماقول بده بابامواز زندان آزادکنی.. گفت :چشم عزیزم قول میدم اومد کنارم با فاصله نزدیک نشست ،کشیدم کنار گفت:
نترس کاری باهات ندارم،گفت...
❤️ #ادامه_دارد
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک دوست واقعی؛
همانند پدر سرزنشت می کند،
همانند مادر غمت می خورد،
مثل یک خواهر
سر به سرت می گذارد،
مثل یک برادر
ادایت را در می اورد
واخر اینکه .....
بیشتر از یک معشوق دوستت می دارد.
خوشبختی ❤️
دلخوشی و نگاه پرمحبت را برای
دوستان واقعی آرزومندم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
💎امام سجّاد عليه السلام:
💠مؤمن سكوت مى كند تا سالم ماند و سخن مى گويد تا سود برد
المؤمنُ يَصمُتُ لِيَسْلَمَ، و يَنْطِقُ لِيَغْنَمَ
📚ميزان الحكمه ج1 ص461
➿〰➿〰➿〰
💎امام باقر عليه السّلام:
💠كسى كه وضع ظاهرش بهتر از حال باطنش باشد ترازوى اعمالش سبك است
📚تحف العقول صفحه 275
➿〰➿〰➿〰
💎امام صادق (؏)؛
💠شایسته است مؤمن هشت خصلت داشتہ باشد:
🔸هنگام فتنہ و آشوب با وقار و آرام،
🔹هنگام بلا و آزمایش بردبار،
🔸هنگام آسایش شکرگزار،
🔹بہ آنچہ خداوند روزی اش کرده، قانع باشد،
🔸دشمنان و مخالفان را مورد ظلم قرار ندهد،
🔹بر دوستان برنامہ اى تحمیل نکند،
🔸جسمش از خودش خستہ؛ ولى دیگران از او
🔹راحت و از هر جهت در آسایش باشند.
📚اصول کافے/جلد2/صفحہ47
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی
#احکام_مطهرات
🔶 سوال : آیا پاک کردن وسایل الکترونیکی مانند رایانه و موبایل که نجس شده اند، واجب است؟
🔷 جواب : آنچه واجب است تطهیر اشیای نجسی است که برای خوردن و آشامیدن و نماز خواندن، مورد استفاده قرار میگیرند.
(منبع سایت مراجع)
➖〰➖〰➖〰➖〰➖
س 17: آيا در شستن لباسهاى نجس با آب کرّ و جارى، فشردن هم لازم است و يا اين که بعد از زوال عين نجاست همين که آب آن را فرا گرفت، کفايت می کند؟
ج: بايد بنا بر احتياط آن را فشار يا تکان دهند.
📕 #_پی_نوشت
(در تطهیر، ابتدا باید عین نجاست را برطرف نمود. سپس لباس یا هر چیز نجس را شست.)
♈️ استفتائات مقام معظم رهبری ♈️