eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرامش یعنی بدونی: خدا بالاترین قدرته❤️ که باور کنی خدا بهترین رو برات میخواد ❄شبتون به رنگ آرامش ❄️ 👆
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸الهی به امیدتو 🌸 قرار هر صبح ما سلام بر سالار دلها (ع) 🌹اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🌸 🌸 : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم ِاللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا. 🌸 : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَاَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ   🌸 : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم الله لا اله إ لاّ هوَ الحیُّ القیُّومُ  لا تَا خذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَومٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ إلا بِإذنِهِ یَعلَمَ ما بَینَ أَیدِیهمِ وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحیطونَ بِشَی ءٍ مِن عِلمِهِ إلا بِما شاءَ وَسِعَ کُرسِیُّهُ السَّماواتِ و الأرض وَ لا یَؤدُهُ حِفظُهُما وَ هوَ العَلیُّ العَظیم لا إکراهَ فِی الدَّین قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیَّ فَمَن یَکفُر بِالطَّاغوتِ وَ یُؤمِن بِالله فَقَد استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لاَنفِصامَ لَها و الله سَمِیعٌ عَلِیمٌ  الله وَلِیُّ الَّذین آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلی النُّور وَ الُّذینَ کَفَروا أولیاؤُهُمُ الطَّاغوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّور إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أصحابُ النَّارِ هم فیها خالدون. 🌸 با آرزوی بهترینها. روزتون زیبا، التماس دعا 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 نبی گرامی اسلام (صَلی اللهُ عَلیه وَ آلهِ وَ سَلّم) فرمودند: هر کس بخواهد گناهی را مرتکب شود ولی از خوفِ خداوند، آن را انجام ندهد، بر او عمل نیکی ثبت خواهد شد. 📚نهج الفصاحه 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 🌹 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸 سلام روززیباتون بخیر سه شنبه تون معطر به عطر خوش صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان  پاک و مطهرش 🌸 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌸 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ در پناه لطف حق تعالی و عنایت اهل بیت علیهم السلام عاقبت بخیر باشید ان شالله 🌸 سه شنبه تون پر خیر و برکت
☝️ ☝️ 🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 14 بهمن ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:38 ☀️طلوع آفتاب: 07:03 🌝اذان ظهر: 12:18 🌑غروب آفتاب: 17:33 🌖اذان مغرب: 17:52 🌓نیمه شب شرعی: 23:35
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عملکرد زیبای کروکدیل‼️ ‼️داشتن احساس نیز ناشی از است ‼️ ♻️"هیچ در زمین ... نیست مگر اینکه همانند شما هستند که و خرد دارند. ما هیچ چیز را در این کتاب، فرو گذار نکردیم، سپس همگی به سوی می‌گردند." 🍃 توجه خاصی به زندگی حیوانات دارد و از یادآوری خلقت، و آنها در راه هدایت مردم استفاده می‌کند: ♻️✨« وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدُیرٌ » 🍃✨« و اگر خداوند به تو برساند، هیچ کس جز او نمى‏تواند آن را برطرف سازد! و اگر خیرى به تو رساند، او بر همه چیز تواناست.» « سورۀ انعام -
۰☝️ "سه شنبه"﷽" "۱۰۰مرتبه" ✨ ✨ ✨ای مهربان ترین مهربانان✨ 🌙دیگرگناه نمی کنم 🌙 🌻 ✅هرکس نمــازسه‌شنبه را بخواندبرایش هزاران شهرازطلا دربهشت بسازند↯ دورکعت؛ درهر رکعت بعد از حمد یک بارسوره تین توحید فلق ناس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 تقدیم به مادر آسمانی ام 💔 مادر که نداشته باشی... هیچکس نمیفهمه توو دنیا چی بهت میگذره... 💔 مادر که نداشته باشی.. هیچکس درک نمیکنه پشت هر لبخندت چند هزار تا بغض پنهان شده. 💔 مادرکه نداشته باشی... نباید از هیچ کس هیچ انتظاری داشته باشی ... 💔 مادر که نداشته باشی.... هرلحظه از زندگیت توو دلت میگی اگه مادرم بود الان اینجوری نمیشد.... 💔 مادر که نداشته باشی... همیشه یه هاله اشک توو چشماته ... مادرکه نداشته باشی... هیچ سایه ای بالا سرت نیست 🌹 شما که داری مثل پروانه دورش بچرخ 💔 مادر عزیز آسمانی ام تا همیشه دوستت دارم تا همیشه در قلب و یاد منی
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 📘 در کتاب معراج السعاده (ملا احمد نراقی) آمده است: 🔹کاروانی از شام به اردن در حرکت بودند. شهر شام چون شهری تجاری بود، طلا به وفور و به قیمت ارزان در آنجا خرید و فروش می‌شد. 🔹 اهلِ کاروان هر چه فروخته بودند بهایِ آن را طلا خریدند، مگر یک نفر از اعضای کاروان که فقط ظرف سفالی خرید. همسفران او را ملامت کردند که سفال به این سنگینی و شکنندگی برای چه خریدی؟ احمق نباش و طلا بخر، هم ارزشمند و هم کم حجم و مطمئن در نقل و جابجایی است. 🔹مرد گفت: نمی‌خواهم! ٳن‌شاء‌الله هر دو صاحبِ خیر در مقصد شویم. شب بعد کاروان را در مسیر راهزنان غارت کردند و طلای کاروانیان بردند و سفال مرد را رها کردند. 🔹اگر مَثَل دنیا مانند طلا (نقد) باشد و مَثَل آخرت مانند سفال، باز کسی که عاقل است سفال ماندگار را بر طلای یک شب ترجیح می‌دهد، در حالی که آخرت طلاست و دنیا به اندازۂ سفال هم ارزشی ندارد. 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیباترین گل دنیا تو هستے مـادر🌹 خوش بوترین گل دنیا تو هستے مـادر زیباترین روز سال روز توست مـادر عطرتمام گلها تقدیم به تو مـادر ♥️ ❤️با یک دنیا عشق ❤️تقدیم مادران گل گروه ❤️مامان های گل پیشاپیش ❤️روزتون مبارکــــــــَ ❤️ ‌ ‎‌‌
شکر پوست را پیر و چین وچروک را زیاد میکند این کارطی فرایندی که گلایکشن نامیده می‌شود صورت می‌پذیرد و پوست شدیدا شکسته خواهد شد و حالت ارتجاعی اش را از دست خواهد داد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹  به زمین تا که رسیدی همه جا زیبا شد هرچه گل بود شکفٺ و دلِ باران واشد هر فرشته به تو یک نامِ بهشتی میداد آسمان دید که مجموعه ی آن شد 🌹 🌹
🌸ســــلام روز سه شنبه تون بخیر الهی سهم امروز شما از زندگی، فراوانی نعمـت سلامتی ، دل خوش اتفاقات لذت بخش و سعادت و موفقیت باشه ❤️باعشق زندگی به بن بست نمی‌رسد هر آن معجزه‌ای اتفاق مي‌اُفتد به شرطی که دلت به خدا گرم باشد♥️ سه شنبه تون گلباران🌹 ‎‌‌‌‌‌‌
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 ⭕️ ⭕️ 👈قسمت 7️⃣1️⃣ فصل چهارم- زینب بین بچه هایم از همه سازگارتر بود. از هیچ چیز ایراد نمی گرفت. هر غذایی را می خورد. کمتر پیش می آمد که از من چیزی بخواهد. کلاس اول دبستان سرخک خیلی سختی گرفت تمام بدنش له شده بود. با همه ی دردی که داشت گریه نمی کرد. زینب را توی پتو پیچیدم و به درمانگاه بردم. دکتر چندتا آمپول برایش نوشت و من هرروز صبح و بعدازظهر او را به درمانگاه می بردم و آمپول ها را به اش می زدند. مظلومانه دراز می کشید و سرش را روی پاهایم می گذاشت. وقتی بلند می شدم که به درمانگاه ببرمش، زودتر از من پا می شد. او بدون هیچ گریه و اعتراضی در آمپول و مریضی را تحمل می کرد. در مدتی که مریض بود، دوای عطاری توی آتش می ریختم و خانه را بو میدادم. دکتر گفته بود که فقط عدس سبز آب پز بدون چاشنی و بدون روغن به اش بدهید. چندین روز غذای زینب همین عدس سبز آب پز بود و بس. زینب غذایش را میخورد و دم نمی زد. به خاطر شدت مریضی اش اصلا خوابش نمی برد ولی صدایش در نمی آمد. زینب از همه ی بچه هایم به خودم شبیه تر بود. صبور اما فعال بود. از بچگی به من در کارهای خانه کمک می کرد. مثل خودم زیاد خواب میدید؛ خواب های خیلی قشنگ. همه ی مردم خواب میبینند، ام خواب در زندگی من و زینب نقش عجیبی داشت. انگار به یک جایی وصل بودیم. زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی باشد، دنبال نماز و روزه و قرآن بود. همیشه می گفتم از هفت تا بچه ی جعفر، زینب سهم من است. انگار قلبمان را با هم تقسیم کرده بودیم. از بچگی دور و بر خودم می چرخید. همه ی خواهرها و برادرها و همسایه ها را دوست داشت و انگار چیزی به اسم بدجنسی و حسادت و خودخواهی را نمی شناخت. حتی با آدم های خارج از خانه هم همینطور بود. 4یا5 سالش بود که اولین خواب عجیب زندگی اش را دید. از همان موقع فهمیدم که زینب مثل خودم اهل دل است. خواب دید که همه ی ستاره ها در آسمان به یک ستاره تعظیم میکنند. وقتی از خواب بیدار شد به من گفت: مامان، من فهمیدم که آن ستاره ی پر نور که همه به او تعظیم میکردند، کی بود. تعجب کردم، پرسیدم« کی بود؟» گفت: «حضرت فاطمه ی زهرا (س) بود. » هنوز هم پس از سال ها وقتی به یاد آن خواب می افتم، بدنم می لرزد.
🌺🌸 دستنوشته شهیده زینب کمائی🌸🌺 🔺 شماره 7⃣1️⃣ 🔺
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 ⭕️ ⭕️ 👈قسمت 8️⃣1️⃣ فصل چهارم زینب از بچگی، راحت حرف هایش را میزد و ارتباط محبت آمیزی با افراد خانه داشت. با مهرداد خیلی جور بود. مهرداد اهل تئاتر و نمایش بود و همیشه گروه نمایش داشت. چند تا نمایش در آبادان راه انداخت. زینب از کلاس سوم دبستان درخانه با مهرداد تمرین نمایش میکرد. مهرداد نقش مقابل خود را به زینب میداد و زینب خیلی خوب با او تمرین می کرد. مهرداد که اهل فوتبال و تئاتر بود، بیشتر بیرون خانه بود، ولی مهران اهل مطالع بود و اکثرا در خانه بود. مهران پیک های بچه ها و کتابهایش را جمع کرد و یک کتابخانه درست کرد و چهارتا خواهرهایش را عضو کتابخانه کرد و 2 ریال هم حق عضویت از آن ها گرفت. دخترها در کتابخانه ی مهران می نشستند و در سکوت و آرامش کتاب می خواندند. مهران گاهی دخترها را نوبتی به سینما می برد. مهری و مینا را می دید و اگر تشخیص می داد که فیلم مشکلی ندارد. دخترها را می برد. علاقه ی زینب به تئاتر و اجرای نمایش در مدرسه، از همان بچگی اش که با مهرداد تمرین می کرد و با مهران سینما میرفت شکل گرفت. بیشترین تفریح بچه ها در آن زمان، جمع خودشان بود و رفتن به خانه ی مادرم. بچه ها مسافرت را خیلی دوست داشتند، ولی وضعیت ما طوری نبود که به سفر برویم. اول تابستان که می شد، دور هم می نشستند و هرکدام نقشه ی رفتن به شهری را می کشید و از آن شهر حرف می زد. هر تابستان فقط حرف سفر بود وبس. جمع ما زیاد بود، ماشین هم نداشتیم. برای همین، حرف مسافرت به اندازه ی رفتن سفر برای بچه ها شیرین بود. بچه ها بعدازظهرهای طولانی تابستان که هوا گرم بود و کسی نمی توانست از خانه بیرون برود، دور هم مینشستند و از شهرهای شیراز و اصفهان و همدان حرف می زدند. آنقدر از حرف زدنش لذت می بردند که انگار به سفر می رفتند و برمیگشتند. در باغ پشت خانه ی ایستگاه 6، یک درخت کُنار داشتیم که هر سال ثمر زیتدی می داد. بعدازظهرهای فصل بهار و تابستان، دخترها زیر درخت جمع می شدند و مهران و مهرداد پشت بام می رفتند و حسابی درخت را تکان می دادند. کُنارها که زمین میریخت، دخترها جمع می کردند. بعضی وقت ها به اندازه ی یک گونی هم پر می شد. من گونی پر کُنار را به بازار ایستگاه 7 م یبردم و به زن های فروشنده ی عرب می دادم و به جای کُنار، میوه های دیگر می گرفتم. گاهی پسرهای کوچک همسایه یواشکی روی پشت بام می آمدند تا از شاخه ی درخت کُنار بچینند، و مهران و مهرداد دنبالشان می کردند ادامه دارد
🌺🌸 دستنوشته شهیده زینب کمائی🌸🌺 🔺 شماره 8⃣1️⃣ 🔺
💎پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم 🔸قطعا پیروزی با صبر همراه است و گشایش با گرفتاری و بی گمان با هر دشواری ، آسانی است🔸 📘بحار ۷۷/۸۸/۲ ❤️💎❤️💎❤️💎❤️💎 💎 امام صادق علیه السلام: 💙وقتی ميان دو نفر دعوا می‌شود، دو فرشته فرود می‌آيند و به آن كسی که بدزبانی کرده است می‌گويند: ((هرچه خواستى گفتى؛ خودت لايق آنچه گفتى هستی، و كيفر گفتارت را خواهى ديد.)) و به بردبار می‌گويند: ((صبر و بردباری نمودى، اگر بردباری‌ات را به پايان رسانى، خداوند تو را مي‌آمرزد.)) ولى اگر شخص بردبار، جواب شخص مقابل را پس بدهد، آن دو فرشته بالا می‌روند و آنها را به حال خودشان رها می‌کنند. 📙اصول كافى، ج ۳ ، ص ۱۷۴
▬﷽▬ 💬سوال آيا نماز خواندن بر روي فرشي که نوزاد ادرار کرده و خشک ميباشد حکمش چيست؟ ـــــــــــــــــــــــــــــ ✍پاسخ اگر فرش و لباس و بدن نمازگزار خشک باشند نماز خواندن اشکال ندارد. البته (محل و جای سجده باید پاک باشد تا خللی به نماز وارد نگردد) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ✨وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ ✨اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُمْ ✨مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ ✨أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ ﴿۴﴾ ✨خدا كسى است كه آسمانها و زمين ✨و آنچه را كه ميان آن دو است در ✨شش هنگام آفريد آنگاه بر ✨عرش قدرت استيلا يافت ✨براى شما غير از او سرپرست ✨و شفاعتگرى نيست آيا باز ✨هم پند نمى‏ گيريد (۴) 📚سوره مبارکه السجدة ✍آیه ۴
06 Madar.mp3
4.11M
🌹 آهنگ زیبای 🌹 تقدیم به عزیزانی که مادر کنارشون نیست و یه فاتحه بیشتر نمیتونن به مادرشون هدیه بدن ... 🌹 شادی روح مادران آسمانی صلوات ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 🌹 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ 🍃❤🍃❤️🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🌹با نام تو دل چه با صفا می گردد 🌹 با مهر تو دل زغم رها می گردد 🌹 باشی تو کلید راز هستی زهرا 🌹 با نام تو قفل بسته وا می گردد 🌹 🌹
شبي شاه عباس در خانه امام قلي خان حاکم فارس، دعوت داشت. پس از صرف غذا قصد مي کند در حياط و حرمسراي امام قلي قدم بزند. چون به ورودي حرمسرا مي رسد، سرباز نگهبان جلوي او را مي گيرد و مي گويد جز اربابم به هيچ کس اجازه ورود به حرمسرا را نمي دهم. شاه عباس گفت: پسر مگر تو نمي داني من کيستم؟ سرباز گفت: چرا مي دانم شما پادشاهيد. در اين حال امام قلي سر رسيد و از رفتار سرباز پوزش خواست. اما شاه عباس گفت: من به هيچ وجه از عمل اين سرباز ناراحت نيستم بلکه از غيرت او به خود باليدم. سپس حکومت يکي از ولايات را به آن سرباز سپرد. 📚نقل از سفرنامه شاردن http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
💎 در زمان عضدالدوله دیلمی مرد ناشناسى وارد بغداد شد و گردنبندى را که هزار دینار ارزش داشت در معرض فروش قرار داد ولى مشترى پیدا نشد. چون خیال مسافرت مکه را داشت، در پى یافتن مردى امینى گشت تا گردن بند را به وى بسپارد. مردم عطارى را معرفى کردند که به پرهیزکارى معروف بود. گردنبند را به رسم امانت نزد وى گذاشت به مکه مسافرت کرد. در مراجعت مقدارى هدیه براى او هم آورد. چون به نزدش رسید و هدیه را تقدیم کرد، عطار خود را به ناشناسى زد و گفت: من تو را نمى‌شناسم و امانتى نزد من نگذاشتى، سر و صدا بلند شد و مردم جمع شدند او را از دکان عطار پرهیزکار بیرون کردند. چند بار دیگر نزدش رفت جز ناسزا از او چیزى نشنید. شخصی به او گفت: حکایت خود را با این عطار، براى امیر عضدالدوله دیلمى بنویس حتما کارى برایت مى‌کند. نامه‌اى براى امیر نوشت و عضدالدوله جواب او را داد و متذکر شد که سه روز متوالى بر در دکان عطار بنشین، روز چهارم من از آنجا خواهم گذشت و به تو سلام مى‌دهم تو فقط جواب سلام مرا بده. روز بعد مطالبه گردن‌بند را از او بنما و نتیجه را به من خبر بده. روز چهارم امیر با تشریفات مخصوص از در دکان عبور کرد و همین که چشمش به مرد غریب افتاد، سلام کرد و او را بسیار احترام نمود. مرد جواب امیر را داد و امیر از او گلایه کرد که به بغداد مى‌آیى و از ما خبرى نمى‌گیرى و خواسته‌ات را به ما نمى‌گویى، مرد غریب پوزش خواست که تاکنون موفق نشدم عرض ارادت نمایم. در تمام مدت عطار و مردم در شگفت بودند که این ناشناس کیست؛ و عطار مرگ را به چشم مى‌دید. همین که امیر رفت، عطار رو به آن ناشناس کرد و پرسید: برادر آن گلوبند را چه وقت به من دادى، آیا نشانه‌اى داشت؟ دو مرتبه بگو شاید یادم بیاید. مرد نشانه‌هاى امانت را گفت: عطار جستجوى مختصرى کرد و گلوبند را یافت و به او تسلیم کرد؛ گفت: خدا مى‌داند من فراموش کرده بودم!! مرد نزد امیر رفت و جریان را برایش نقل کرد و امیر حکم به دستگیری عطار داد. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
عالمي در ميان مردم محبوبيت زيادي داشت، همه مسحور گفته هايش مي شدند. همه، به جز اسحاق، كه هميشه با او مخالفت مي كرد و اشتباهات او را به يادش مي آورد. بقيه از اسحاق به خشم مي آمدند، اما كاري از دستشان بر نمي آمد. روزي اسحاق درگذشت. در مراسم خاكسپاري، مردم متوجه شدند كه مرد عالم به شدت اندوهگين است. يكي پرسيد: «چرا اين قدر ناراحتيد؟ او كه هميشه از شما انتقاد مي كرد!» مرد عالم پاسخ داد: «من براي دوستي كه اينك در بهشت است، ناراحت نيستم. من براي خودم ناراحتم. وقتي همه به من احترام مي گذاشتند، او با من مبارزه مي كرد و مجبور بودم پيشرفت كنم. حالا رفته، شايد از رشد باز بمانم.» http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆  
🌷🌷🌷 گل فروش سر کوچه می گفت: ما بچه بودیم . بابام یخ فروش بود گاهی درآمد داشت گاهی هم نداشت . گاهی نونمون خشک بود گاهی چرب شاید ماهی یکبار هم غذای آنچنانی نمیخوردیم. نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی... اما چشممون گشنه نبود. یه دایی داشتم اون زمان کارمند دولت بود . ملک و املاک داشت و وضعش خوب بود. مادرمون ماهی یک بار میبردمون منزل دایی . زنش، زن خوبی بود . آبگوشت مشتی بار میذاشت و همه سیر میخوردیم ... سه تا بچه هم سن و سال من داشت. به خدا ما یک بار فکر نکردیم باباشون وضعش توپه و بابای ما یخ فروش. از بس مردم دار بودن، انسان بودن، خودنمایی و پز دادن تو کارشون نبود . اونا هم میامدن خونه ما... داییم دو سه کیلو گوشت و برنج میآورد یواش میداد دست مادرم و سرشو میآورد دم گوش مادرم و آهسته میگفت آبجی ناقابله . تا مادرم میخواست تشکر کنه با چشماش اشاره میکرد که چیزی نگه . مادرم هم ساکت میشد. الان دیگه اینطوری نیست . مردم دنبال لذت بردن از زندگی نیستن. دنبال این هستن که مدام داشته هاشون رو به رخ دیگران بکشن. دلیلشم اینه که تازه به دوران رسیده ها، زیاد شدن. تقی به توقی خورده، یه پول وپله ای افتاده دستشون، دیگه نمیدونن اصالت رو نمیشه با پول سیاه خرید،،، حتی بچه ها هم، اهل دک و پز شدن. بچه یه وجبی، به خاطر کیف و کفش قر و فریش، همچین پزی میده به دوستاش که بیا و ببین. اینا بچه ان ، تربیت نشدن، ننه و باباش، ملتفتش نکردن که این کار بده . اگه همکلاسیش نداشته باشه، باید چکار کنه ؟ لابد میدونن که میره خونه، بهانه میگیره، و باباش شرمنده میشه تو روش. قدیم اگه کسی ناهار اشکنه میپخت ، تلیت میکرد و یه کاسه هم واسه همسایه اش می فرستاد و میگفت شاید بوی غذام همسایه ام رو به هوس بندازه و اونم غذا نداشته باشه. اگه یه خانواده توی محل تلویزیون 14 اينج می خرید همه جمع می شدن توی خونه اش واسه تماشا ... دک و پز نبود . نهایت صفا و صداقت بود. الان طرف پسته میخوره پوستشو قاب میگیره! میخواد بگه آهای مردم من وضعم خوبه ، دیگه نمیگه شاید همسایه اش نداشته باشه و حسرت بخوره. قدیم مردم صفا داشتن، الان بی وفا شدن. ربطی هم به پیشرفت علم و اینجور چیزا نداره. این رفتارا که پیشرفت نیست اینا افت اخلاقه... كاش دنيا مثل قديما بود... 😔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان