هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
در لحظات افطار برای تمام گرفتاران و
مریض داران و حاجت داران ڪه محتاج
دعای من و تو هستند دعا ڪنیم
خدا در این لحظات به گوش است
💚 اللّهُمَّ لَكَ صُمنا و عَلى رِزقِكَ أفطَرنا
💛 فَتَقَبَّل مِنّا إنَّكَ أنتَ السَّمیعُ العَلیمُ
❤در سکوتی که دلت دست دعا باز نمود
💙یاد ما باش که محتـاج دعائیـم هنـوز
تنتون سلامت طاعات و عباداتتون
قبول حق باشه ...
#التماسدعا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از بنرها
سلام دوستان تصمیم گرفتیم که کانال ذکر روزانه وتعقیبات نماز را در ایتا برپاکنیم
#مفاتیح_ورساله_همراه
#یاوران_نماز
لطفا باجوین شدن ماروحمایت کنید👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1501757468C885d27dfb4
#ذکر_روزانه_وتعقیبات_نماز👆
دعا وزیارت واعمال روز سه شنبه وتعقیبات نمازمغرب وعشا
لطفا حمایت کنید🙏
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨#داستان_های_بحار_الانوار
✨#جلد_سوم
✨#داستان_بیست_و_چهارم
👈 #جمجمهانوشیروانسخنمیگوید
🌴به #امامعلیعلیهالسلام خبر رسید معاویه تصمیم دارد با لشکر مجهز به سرزمین های اسلامی حمله کند. علی علیه السلام برای سرکوبی دشمنان از کوفه بیرون آمد و با سپاه مجهز به سوی صفین حرکت کردند در سر راه به شهر مدائن (پایتخت پادشاهان ساسانی) رسیدند و وارد کاخ کسری شدند.
🌴حضرت پس از ادای نماز با گروهی از یارانش مشغول گشت ویرانه های کاخ انوشیروان شدند و به هر قسمت کاخ که می رسیدند کارهایی را که در آنجا انجام شده بود به یارانش توضیح می دادند به طوری که باعث تعجب اصحاب می شد و عاقبت یکی از آنان گفت: یا امیرالمؤمنین! آنچنان وضع کاخ را توضیح می دهید گویا شما مدتها اینجا زندگی کرده اید!
🌴در آن لحظات که ویرانه های کاخها و تالارها را تماشا می کرند، ناگاه علی علیه السلام جمجمه ای پوسیده را در گوشه خرابه دید، به یکی از یارانش فرمود: او را برداشته همراه من بیا! سپس علی علیه السلام بر ایوان کاخ مدائن آمد و در آنجا نشست و دستور داد طشتی آوردند و مقداری آب در طشت ریختند فرمود: آن را در طشت بگذارید. جمجمه را در میان طشت گذاشتند.
🌴آنگاه علی علیه السلام خطاب به جمجمه فرمود: ای جمجمه! تو را قسم می دهم! بگو من کیستم تو کیستی؟ جمجمه با بیان رسا گفت: تو امیرالمؤمنین، سرور جانشینان و رهبر پرهیزگاران هستی و من بنده ای از بندگان خدا هستم.
🌴علی علیه السلام پرسید: حالت چگونه است؟ جواب داد: یا امیر المومنین! من پادشاه عادل بودم، نسبت به زیردستان مهر و محبت داشتم، راضی نبودم کسی در حکومت من ستم ببیند. ولی در دین مجوسی (آتش پرست) به سر می بردم. هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد کاخ من شکافی برداشت. آنگاه به رسالت مبعوث شد من خواستم اسلام را بپذیرم ولی زرق و برق سلطنت مرا از ایمان و اسلام باز داشت و اکنون پشیمانم.
🌴ای کاش که من هم ایمان می آوردم و اینک از بهشت محروم هستم و در عین حال به خاطر عدالت از آتش دوزخ هم در امانم. وای به حالم! اگر ایمان می آوردم من هم با تو بودم. ای امیرالمؤمنین و ای بزرگ خاندان پیغمبر! سخنان جمجمه پوسیده انوشیروان به قدری دل سوز بود که همه حاضران تحت تأثیر قرار گرفته با صدای بلند گریستند.
📚 بحار ج 41، ص 24
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
✅یک لیوان آب ولرم، یک قاشق چایخوری عسل برای افطار :🍹
▫️بدن را پاکسازی میکند.
▫️به از بین بردن بوی دهان کمک میکند
▫️به کاهش وزن کمک میکند.
خوردن کندر طبیعی در سحر از بوی بد دهان جلوگیری ميکند
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
کسی که بینایی را خلق کرده است،
یقینا بیناست .
یک کور نمی تواند بینایی را خلق کند.
پس او تو را می بیند.
از او کمک بخواه.
💫👤دکترقمشه ای💫
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
#حرف_ناب
#خواستن
🔹یک قهرمان در باشگاه ساخته نمیشود!
🔸قهرمانها از چیزی ساخته میشوند
🔹که در عمق وجودشان دارند...
🔸یه خواستن!
🔹یه رویا...
🔸یه تصور...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
داستان شب...
گنجشک با خدا قهر بود...
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت...
فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: «می آید؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه می دارد… »
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست...
فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و…
خدا لب به سخن گشود: «با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.......»
گنجشک گفت: «لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟ » و سنگینی بغضی راه کلامش بست…
سکوتی در عرش طنین انداخت...
فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت: «ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی. » گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود. خدا گفت: «و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! » اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...
شبتون پراز نور خدا . . .
@tafakornab
@shamimrezvan
____🍃🌸🍃____
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
از لقمان حکیم پرسیدند:
سخت میگذرد، چه باید کرد؟
گفت: خودت که میگویی
سخت میگذرد، سخت که نمی ماند!
پس خدارو شکر که می گذرد و نمی ماند.
#حکایت💌
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🔸🔸🔸🔸🔸🔸﷽🔸🔸🔸🔸🔸🔸
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
در بنى اسرائيل قحطى شديدى پيش آمد..., آذوقه ناياب شد. زنى لقمه نانى داشت آن را به دهان گذاشت كه ميل كند، ناگاه گدايى فرياد زد، اى بنده خدا گرسنه ام!
زن با خود گفت:
در چنين موقعيت سزاوار است اين لقمه نان را صدقه بدهم و به دنبال آن، لقمه را از دهانش بيرون آورد و آن را به گدا داد.
زن طفل كوچكى داشت ، همراه خود به صحرا برد و در محلى گذاشت تا هيزم جمع كند، ناگهان گرگى جهيد و كودك را به دهان گرفت و پا به فرار گذاشت.
فرياد مردم بلند شد، مادر طفل سراسيمه به دنبال گرگ دويد ولى هيچ كدام اثر نبخشيد.
همچنان گرگ طفل را در دهان گرفته، به سرعت مى دويد.
خداوند ملكى را فرستاد كودك را از دهان گرگ گرفت و به مادرش تحويل داد.
سپس به زن گفت:
آيا راضى شدى لقمه اى به لقمه اى ؟
يكى لقمه (نان) دادى ،
يك لقمه (كودك) گرفتى!
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
#داستانک
🍃بهلول با چوبی بلند بر قبرهای گورستانی می زد. پرسیدند:
چرا چنین می کنی؟ گفت: صاحب این قبر دروغگوست،
چون تا وقتی در دنیا بود، دائم می گفت: باغِ من، خانۀ من، زمینِ من و ... ولی حالا همه را گذاشته و رفته است و هیچیک از آنها مال او نیست.
برای رسیدن به آرامش حقیقی، باید به این باور برسیم که همۀ ما در این دنیا فقط امانتداریم.
#تلنگر
@tafakornab
@shamimrezvan
💐داستانی بسیار زیبا
✏
مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد .
عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند.
هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده .
زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند .
ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش.
بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن.
روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد .
پس این نصیب توست ...
صدقه را بنگر که چه چیزیست! !!
صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است .
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆👆
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر
در مواجهه با موانع زندگی گاهی اوقات نیازی به سخت رکاپ زدن نیست
فقط کافیه کمی ایده و خلاقیت و انعطاف از خود نشان دهید.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh