eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 (روز عید فطر) دوركعت ركعت اول حمد و يك بار توحيد وركعت دوم حمد و يك بار سوره قدر 📕 (مستدرك الوسايل، ج٦،ص٣٤٩) ┅✿❀🍃💙🍃❀✿┅
بدانید مصرف کشمش همراه با صبحانه باعث روشن شدن پوست و لاغری می شود همچنین مویز به صورت ناشتا سبب تقویت حافظه است.. 🍶🍪☕️🍕🍵🧀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 یک ماه عبادت و بندگی خداوند متعال گوارای وجود پاکتون امیدوارم دعاهاتون به آسمان اجابت  رسیده باشه عید عبادت و بندگی مخلصانه خدا بر شمـا مبـارک باد نماز و روزه ها تون قبول درگه حق   عیدی تون ظهور حضرت یار ان شاء الله 💖 💖 بر مهمانان ضیافت الهی
❤️ آهے کشیدم و جلوتر از علے حرکت کردم... قرار بود کہ همہ واسہ بدرقہ تا فرودگاه برݧ .ولے علے اصرار داشت کہ نیاݧ . همہ چشم ها سمت مـݧ بود .همہ از علاقہ منو علے نسبت بہ هم خبر داشتـݧ هیچ وقت فکر نمیکردݧ کہ مـݧ راضے بہ رفتنش بشم . خبر نداشتـݧ کہ همیـݧ عشق باعث رضایت من شده بغض داشتم منتظر تلنگرے بودم واسہ اشک ریختـݧ اما نمیخواستم دم رفتـݧ دلشو بلرزونم. روپاهام بند نبودم .کلافہ ایـݧ پا و اوݧ پا میکردم.تا خداحافظے علے تموم شد اومد سمتم .تو چشمام نگاه کردو لبخندے زد .همہ ے نگاه ها سمت مـا بود . زیر لب بسم اللهی گفت و از زیر قرآݧ رد شد . چشمامو بستم بوے عطرش و استشمام کردم وقلبم بہ تپش افتاد. چشمامو باز کردم دوبار از زیر قرآن رد شد ، هر دفعہ تپش قلبم بیشتر میشد و بہ سختے نفس میکشیدم قرار شد اردلاݧ علے رو برسونہ اردلاݧ سوار ماشیـݧ شد کاسہ ے آب دستم بود .علے براے خداحافظےاومد جلو . بہ کاسہ ے آب نگاه کرد از داخلش یکے از گل هاے یاس شناور تو آب و برداشت بو کرد . لبخندے زد و گفت :اسماء بوے تورو میده قرآن کوچیکے رو از داخل جیبش درآوردو گل رو گذاشت وسطش بغض بہ گلوم چنگ میزد و قدرت صحبت کردݧ نداشتم . اسماء بہ علے قول دادے کہ مواظب خودت باشے و غصه نخورے پلکامو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم خوب خانم جاݧ کارے ندارے؟؟ کار داشتم ،کلے حرف واسہ ے گفتـݧ تو سینم بود اما بغض بهم اجازه ے حرف زدݧ نمیداد . چیزے نگفتم . دستشو بہ نشونہ ے خداحافظے آورد بالا و زیر لب آروم گفت :دوست دارم اسماء خانم. پشتشو بہ مـݧ کرد و رفت. با هر سختے کہ بود صداش کردم . علے؟؟ بہ سرعت برگشت.جان علے؟؟ ملتمسانہ با چشمهاے پر بهش نگاه کردم و گفتم :خواهش میکنم اجازه بده تا فرودگاه بیام. چند دیقہ سکوت کرد و گفت:باشہ عزیزم . کاسہ رو دادم دستش ،بہ سرعت چادرمشکیمو سر کردم و سوار ماشیـݧ شدم . زهرا هم با ما اومد . بہ اصرار علے ما پشت نشستیم و زهرا و اردلاݧ هم جلو احساس خوبے داشتم کہ یکم بیشتر میتونستم پیشش باشم. از همہ خداحافظےکردیم و راه افتادیم . نگاهے بهش انداختم و با خنده گفتم:علے با ایـݧ لباسا شبیہ برادرا شدیا اخمے نمایشے کردو گفت :مگہ نبودم ابروهامو دادم بالا و در گوشش گفتم:ݧ شبیہ علے مـݧ بودے بہ کاسہ ے آب نگاه کردو گفت :ایـݧ دیگہ چرا آوردے؟؟؟ خوب چوݧ میخواستم خودم پشت سرت آب بریزم کہ زود برگردے سرمو گذاشتم رو شونشو گفتم:علے دلم برات تنگ شد چیکار کنم؟؟ یکمے فکر کردو گفت:بہ ماه نگاه کـݧ . سر ساعت ۱۰ دوتاموݧ بہ ماه نگاه میکنیم لبخندے زدم و حرفشو تایید کردم. علےوتند تند زنگ بزنیا چشم چشمت بے بلا . بقیہ راه بہ سکوت گذشت . بالاخره وقت خداحافظے بود . ما نمیتونستیم وارد فرودگاه بشیم تا همینجاش هم بہ خاطر اردلاݧ تونستیم بیایم اردلاݧ زهرا خداحافظے کردݧ و رفتـݧ داخل ماشیـݧ . تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے برگردیا مـݧ منتظرم پلک هاشو بازو بستہ کرد و سرشو انداخت پاییـݧ دلم ریخت . دستشو گرفتم:علے ،جوݧ اسماء مواظب خودت باش همونطور کہ سرش پاییـݧ بود گفت :چشم خانم تو هم مواظب خودت باش بہ ساعتش نگاه کرد دیر شده بود سرشو آورد بالا اشک تو چشماش جمع شده بود . اسماء جاݧ مـݧ برم؟؟؟ قطره اے اشک از چشمام سر خورد سریع پاکش کردم و گفتم :برو اومدنے گل یاس یادت نره چند قدم ،عقب عقب رفت .دستشو گذاشتم رو قلبش وزیر لب زمزمہ کرد:عاشقتم مـݧ هم زیر لب گفتم:مـݧ بیشتر برگشت و بہ سرعت ازم دور شد.با چشمام مسیرے کہ رفت و دنبال کردم. "در رفتن جان از بدن، گویند هرنوعی سخن من با دو چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود" وارد فرودگاه شد . در پشت سرش بستہ شد . احساس کردم سرم داره گیج میره جلوے چشمام سیاه شد سعے کردم خودمو کنترل کنم. کاسہ ے آب و برداشتم و آب رو ریختم هم زماݧ سرم گیج رفت افتادم رو زمیـݧ ،کاسہ هم ازدستم افتاد و شکست بغضم ترکید و اشکهام جارے شد .زهراو اردلاݧ بہ سرعت از ماشیـݧ پیاده شدݧ و اومدݧ سمتم. اردلاݧ دستم و گرفت و با نگرانے داد میزد خوبے؟؟ نگاهش میکردم اما جواب نمیدادم با زهرا دستم رو گرفتــݧ و سوار ماشیـنم کردݧ. سرمو بہ صندلے ماشیـݧ تکیہ دادم و بے صدا اشک میریختم ـ اومدنے با علے اومده بودم. حالا تنها داشتم بر میگشتم هرچے اردلاݧ و زهرا باهام حرف میزدݧ جواب نمیدادم. تا اسم کهف اومد . سرجام صاف نشستم و گفتم چے اردلاݧ؟؟؟ هیچے میگم میخواے بریم کهف؟؟ سرمو بہ نشونہ ے تایید نشوݧ دادم قبول کردم کہ برم شاید آرامش کهف آرومم میکرد. ممکـݧ هم بود کہ داغون ترم کنہ چوݧ دفعہ ے قبل با علے رفتہ بودم .... ╔═✯═๑ღ❈ღ๑═✭═╗ ╚═✮═๑ღ❈ღ๑═✬═╝
واردکهف شدم هیچ کسے نبود رفتم و همونجایے کہ دفعہ ے قبل باعلے نشستہ بودیم ،نشستم. قلبم کمے آروم شد.اصلا مگہ میشہ بہ شهدا پناه ببرے وکمکت نکنـݧ؟؟ دیگہ اشک نمیریختم،احساس خوبے داشتم چشماموبستم وزیرلب گفتم:خدایا هرچے صلاحہ هموݧ بشہ .بہ مـݧ کمک کـݧ وصبر بده حرفهایے کہ میزدم دست خودم نبود مـݧ،اسماء اے کہ انقد علے ودوست داشت خودش بادست هاے خودش راهیش کردو الاݧ ازخداصبر وصلاحشو میخواد! روزهاهمینطورے پشت سرهم میگذشت . حوصلہ ے هیچ کارے ونداشتم اکثراخونہ بودم .حتے پنج شنبہ هاهم نمیرفتم بهشت زهرا هرچند روز یکبار علے زنگ میزد بهم اماخیلے کوتاه حرف میزد وقطع میکرد . روز هایے کہ باهاش حرف میزدم حالم خوب بود امابعدش دوباره بےوحوصلہ بودم. هرشب راس ساعت ۱۰روبروے پنجره میشستم و بہ ماه نگاه میکردم. مطمئـݧ بودم کہ علے هم داره نگاه میکنہ ودلش برام تنگ شده باصداے گوشیم ازخواب بیدار شدم . دستم روازپتو آوردم بیروݧ ودنبال گوشیم میگشتم زنگ گوشے قطع شد . ازترس اینکہ نکنہ علے بوده ازجام بلند شدم و گوشیمو پیداکردم باچشماے نیمہ بازم قفل گوشے وبازکردم.مریم بود . پوفےکردم ودوباره روے تخت ولوشدم وپتو روکشیدم روسرم گوشیم دوباره زنگ خورد بابےحوصلگے برش داشتم وجواب دادم. الو؟ الوسلام دخترکجایے تو؟چرادانشگاه نمیاے؟ علیک سلام.حال وحوصلہ ندارم مریم واینے چے .مثل ایـن افسرده ها نشستے توخونہ خوب حالا..کارم داشتے؟ آره اسماء میخوام ببینمت ،باهات حرف بزنم راجب چے . راجب محسنے ،ازم خواستگارےکرده خندیدم وگفتم:محسنے؟خوب توچے گفتے؟ هیچے ،چپ چپ بهش نگاه کردم وگفتم وا کہ بعدشم سریع ازش دورشدم. علے قبلا یہ چیزهایے بهم گفتہ بود ولے فکر نمیکردم جدے باشہ. خاک توسرت مریم بعداز۱۰۰سال یہ خواستگار برات اومده اونم پروندیش خندیدوگفت:واقعا کہ ...حالا کے ببینمت ؟؟ دیگہ واسہ چے میخواے ببینمت؟تو کہ پروندیش ݧ یہ کار دیگہ اے دارم .حالا اگہ مزاحمم بگو . مـݧکہ دارم میگم تو بہ خودت نمیگیرے إ اسماء شوخے کردم بابا ،بعدازظهربیاخونموݧ دیگہ هم زنگ نزݧ میخوام بخوابم پررو.باشہ ،پس فعلا فعلا. گوشے روپرت کردم اونورودوباره خوابیدم.چشمام داشت گرم میشد کہ گوشیم دوباره زنگ خورد. فکرکردم مریم ،کلے فوشش دادم بدوݧ اینکہ بہ صفحہ ے گوشے نگاه کنم جواب دادم. بلہ؟مگہ نگفتم دیگہ زنگ نزݧ؟ صداے یہ مرد بود ،روصفحہ ے گوشے نگاه کردم محسنے بود سریع گوشے قطع کردم. خدابگم چیکارت نکنہ مریم. دوباره زنگ زد.صداموصاف کردمو جواب دادم.بلہ بفرمایید؟ سلام خوب هستیدآبجے بعدازازدواجم باعلے بهم میگفت آبجے،از لحـݧ آبجے گفتنش خندم گرفت. ممنوݧ شماخوب هستید ؟؟ الحمدوللہ،ببخشیدمیخواستم راجب یہ موضوعے باهاتوݧ حرف بزنم. خواهش میکنم بفرمایید؟ ݧ اینطور ے کہ نمیشہ.شماکے وقت دارید ببینمتوݧ آخہ...حرفمو قطع کردوگفت:علے بهم گفت بیام وازتوݧ کمک بگیرم اسم علے روکہ آوردلبخندرولبم نشست بهتون اطلاع میدم .فعلاخدافط خدافظ چنددیقہ بعدگوشیم بازم زنگ خوردایندفعہ با دقت بہ صفحہ ے گوشے نگاه کردم.بادیدݧ صفر هاے زیادے کہ توشماره بودفهمیدم علے سریع جواب دادم. الوسلام الوسلام اسماء جاݧ خواب بودے؟ ݧ عزیزم بیداربودم چہ خبر؟ سلامتے .توچہ خبر کے میاے؟؟ إ اسماءتوبازاینو گفتے؟دوهفتہ هم نیست کہ اومدم إخوب دلم تنگ شده . منم دلم تنگ شده،حالا بزارچیزیو کہ میخوام بگم بایدزودقطع کنم. باناراحتے گفتم:خوب بگو محسنے بهت زنگ زد دیگہ؟ آره ازت کمک میخواداسماء هرکارے ازدستت بر میادبراش بکــن باشہ چشم مـن دیگہ بایدبرم کارے ندارے؟؟ ݧ مواظب خودت باش چشم .خداحافظ خداحافظ باحرص گوشے وقطع کردم زیرلب غرمیزدم‌(یه دوست دارم هم نگفت)ازحرفم پشیموݧ شدم. حتماجلوے بقیہ نمیتونست بگہ دیگہ خوابم پرید.لبخندے زدم وازجام بلند شدم.اوضاع خونہ زیادخوب نبودچوݧ اردلاݧ فردابازمیخواست بره سوریہ براے همیـݧ تصمیم گرفتم کہ بامحسنے ومریم بیروݧ حرف بزنم یہ فکرے زد بہ سرم اول با مریم قرارمیزارم بعدش به محسنے هم میگم بیادوباهم روبروشوݧ میکنم . کارهاے عقب افتادمویکم انجام دادم و بہ مریم زنگ زدم وهموݧ پارکے کہ اولیـݧ بار باعلے براے حرف زدݧ قرارگذاشتیم ،براے ساعت۴قرار گذاشتم . بہ محسنے هم پیام دادم وآدرس پارک و فرستادم وگفتم ساعت۵اونجا باشہ لباساموپوشیدم و ازخونہ اومدم بیروݧ. ماشیـݧ علے دستم بود امادست ودلم بہ رانندگے نمیرفت سوار تاکسے شدم وروبروے پارک پیاده شدم روے نیمکت نشستم ومنتظر موندم مریم دیرکرده بود ساعت ونگاه کردم۴:۳۵دیقہ بود.شمارشو گرفتم جواب نمیداد ساعت نزدیک۵بود اگہ بامحسنے باهم میومدݧ خیلے بد میشد ساعت۵شد دیگه ازاومدݧ مریم ناامید شدم و منتظرمحسنے شدم سرم توگوشیم بود کہ با صداے مریم سرموآوردم بالا مریم همراه محسنے،درحالے کہ چند شاخہ گل وکیک دستشوݧ بوداومدن .
💝 💚امام علی علیه السّلام: 💛دنیا تو را گول نزده است، ❤️بلکه تو گول آن را خورده ای 💙غررالحکم، ح9655 ➿〰➿〰➿〰➿ 💚امام علی عليه السلام : 💛لا حُمقَ أعظَمُ مِن الفَخرِ . ❤️حماقتى بزرگتر از فخرفروشى نيست . 💜غرر الحكم :ح 10655 . @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️📰 📰☝️ خارج کردن فطریه از شهر محل سکونت ✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 💬 آیا میشود فطریه رو برای کارهای خیر ازجمله خرید جهیزیه برای دختران مستمند مصرف کرد یا خیر؟ 🔹 آیت الله خامنه ای: در فرض سؤال باید خود پول را به فقیر بدهید. 🔹 آیت الله مکارم : اگر فقیر باشند و نیاز ضروری به کالا داشته باشند تهیه کالا برای آنها از پول فطریه مانعی ندارد. 🔹 آیت الله شبیری زنجانی: فطریه یا باید خوراکی رایج باشد یا قیمت آن، و تبدیل آن به چیز دیگر جایز نیست چنانچه اگر فطریه را به پول کنار بگذارد نمی تواند تبدیل خوراکی کند و به عکس. ➖➖➖➖ 📚 استفتاء از سایت مراجع عظام [جهت استفاده سایر کاربران، لطفا منتشر کنید] @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي ✨فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ ✨إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا ✨بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ ﴿۱۸۶﴾ ✨و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند ✨بگومن نزديكم و دعاى دعاكننده را ✨به هنگامى كه مرا بخواند اجابت مى ‏كنم ✨پس آنان بايد فرمان مرا گردن نهند ✨و به من ايمان آورند باشد كه راه يابند (۱۸۶) 📚سوره مبارکه البقرة ✍آیه ۱۸۶ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با گل این بوستان تازه انسی داشتم گرم گل بودم که دیدم گلعذارم رفته است عید سعید فطر برشما مبارک🎉🎈 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ 🌼داستان کوتاه پند آموز ✍ روزی "دیوجانس" (یکی از انسان‌های زاهد روزگار) از اسکندر پرسید: در حال حاضر بزرگ‌ترین آرزویت چیست؟ اسکندر جواب داد: بر یونان تسلط یابم. دیوجانس پرسید: پس از آنکه یونان را فتح کردی چه؟ اسکندر پاسخ داد: آسیای صغیر را تسخیر کنم. دیوجانس باز پرسید: و پس از آنکه آسیای صغیر را هم مسخر گشتی؟ اسکندر پاسخ داد: دنیا را فتح کنم. دیوجانس پرسید: و بعد از آن؟ اسکندر پاسخ داد: به استراحت بپردازم و از زندگی لذت ببرم. دیوجانس گفت: چرا هم اکنون بی‌تحمل رنج و مشقت، به استراحت نمی‌پردازی و از زندگی‌ات لذت نمی‌بری؟ و اسکندر بی‌جواب ماند توجه داشته باشیم آرزوهایمان ، ما را از هدفمان دور نکند . چه بسا فرصت ها بخاطر آرزوهایمان از دست می روند. 💥امام على عليه السّلام فرمودند: 《ماضِي يَومِكَ فائِتٌ و آتيهِ مُتَّهَمٌ و وَقتُكَ مُغتَنَمٌ فَبادِر فيهِ فُرصَةَ الإمكانِ؛》ديروزت از دست رفت و به فردايت يقين نيست و امروزت غنيمت است ؛ پس اين فرصت به دست آمده را درياب. 📚غررالحكم و دررالكلم ، ح 984 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔸🔸🔸🔸🔸🔸﷽🔸🔸🔸🔸🔸🔸 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 ✅شیطان به حضرت یحیی گفت: می خواهم تو را نصیحت کنم. ✍حضرت یحیی فرمود: من میل به نصیحت تو ندارم؛ ولی می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه گفت: مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند: ۱- عده ای مانند شما معصومند، از آنها مأیوسم و می دانیم که نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند. ۲- دسته ای هم برعکس، در پیش ما شبیه توپی هستند که به هر طرف می خواهیم می گردانیم. ۳- دسته ای هم هستند که از دست آنها رنج می برم؛ زیرا فریب می خورند؛ ولی سپس از کرده خود پشیمان می شوند و استغفار می کنند و تمام زحمات ما را به هدر می دهند. دفعه دیگر نزدیک است که موفق شویم؛ اما آنها به یاد خدا می افتند و از چنگال ما فرار می کنند... ما از چنین افرادی پیوسته رنج می بریم... 📚کشکول ممتاز، ص 426 ‌‌‌‌‌‌‌ ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هیچوقت نخواه زیر پای ادمی رو خالی کنی یا بهش ضربه بزنی. چون روزگار باهات تلافی میکنه. خوب باش برای همه خوب بخواه... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
✨﷽✨ 📚داستان کوتاه 💠مرحوم ملا احمد نراقی گوید: در کنار فرات صیادان زیادی برای ماهیگیری می‌نشستند. 👈نوجوانی با پای معلول، کنار فرات می‌آمد و مبلغی می‌گرفت و دست به هر تور ماهیگیری که می‌خواست می‌زد و تور او پر ماهی می‌شد. این نوجوان هر روز برای یک نفر این کار را می‌کرد و بیشتر انجام نمی‌داد. گمان کردم علم طلسم بلد است. روزی او را پیدا کردم،دیدم حتی سواد هم ندارد. 👈علت را جویا شدم. گفت: من مادر پیری داشتم که برای درمان او مجبور بودم در همین مکان ماهیگیری کنم، روزی تمساحی پای مرا گرفت و قطع کرد. نزد مادر آمدم و گریه کردم. 👈 او دعا کرد و گفت: «خدایا پسر مرا بدون نیاز به وجودش روزی آسانی بده که او سلامتی خود را به خاطر من از دست داد.» بعد از مرگ مادرم وقتی من در فرات تور می‌اندازم، از بین همه صیادها ماهی‌ها وارد تور می‌شوند. و حتی وقتی که من تور در فرات نمی‌اندازم، کافی است دستم را به توری بزنم، همه ماهی‌های روزی من که به‌خاطر دعای مادر من است در آن تور جمع می‌شوند.... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
زندگی  کاروانیست زودگذر آهنگی نیمه تمام تابلویی زیبا و فریبنده ... هیچ چیز در آن رنگ حقیقت نمی گیرد جز مهربانیها .... 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
🌱حکایت سلطان به وزیر گفت ۳ سوال میکنم فردا اگر جواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی. سوال اول: خدا چه میخورد؟ سوال دوم: خدا چه میپوشد؟ سوال سوم: خدا چه کار میکند؟ وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود. غلامی دانا و زیرک داشت. وزیر به غلام گفت سلطان ۳ سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم. اینکه :خدا چه میخورد؟ چه میپوشد؟ چه کار میکند؟ غلام گفت: هر سه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا...! اما خدا چه میخورد؟ خداغم بنده هایش را میخورد. اینکه چه میپوشد؟ خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد. اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم. فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد، سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟ وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ایست. جوابها را او داد. گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده، غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند؟! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند. 🖋☕️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
شما آهنربایی زنده هستید در مورد هرچه بیندیشید همان را به سمت خود می کشید 🖋☕️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
🗣(ع) ✅حضرت نوح(ع) هنگامي که حيوانات را سوار کشتي مي کرد، همه سوار شدند ولي در ميان آنها الاغ سوار نشد. نوح(ع) ترسيد آن حيوان غرق گردد و نسل الاغ از ميان برچيده شود، چند بار او را براي سوار شدن تحريک کرد، ولي او سوار نشد. نوح(ع) خشمگين شد و در حال خشم خطاب به الاغ گفت: اي شيطان سوار شو. شيطان اين سخن را از نوح شنيد، دُم الاغ را گرفت و همراه الاغ وارد کشتي شد. در اينجا بود که نوح(ع) تصور کرد به شيطان اجازه نداده و او در کشتي نيست. هنگامي که کشتي بر فراز آب قرار گرفت و حرکت کرد، نوح(ع) ناگاه ديد شيطان در صدر کشتي نشسته است؛ با خشم به او گفت: چه کسي به تو اجازه ورود به کشتي را داد؟! شيطان گفت: تو اجازه دادي، آنجا که گفتي؛ اي شيطان سوار شو! و بعد گفت: «اي نوح! تو به گردن من حق و نعمتي داري، مي خواهم آن را جبران کنم! نوح(ع) فرمود: آن حق و نعمت چيست؟ - تو بر قوم خود نفرين کردي، همه آنها در يک ساعت غرق و هلاک شدند، اگر آنها اکنون زنده بودند مايه زحمت براي من مي شدند، زيرا حيران بودم که چگونه آنها را گمراه کنم، ولي اکنون راحت شدم. - هنگامي که نوح(ع) اين شماتت و نيش تلخ شيطان را شنيد، بسيار ناراحت شد و گريه کرد و گريه اش در اين مورد ادامه يافت... در اين موقع خداوند به نوح وحي کرد: سخن شيطان را گوش کن و بپذير. نوح گفت: اي شيطان! اينک بگو سخنت چيست؟ شيطان: اي نوح! تو را از سه خصلت نهي مي کنم: 1- هيچ گاه متکبر و خودخواه نباش؛ زيرا نخستين چيزي که موجب گناه و نافرماني خدا شد، تکبّر بود. آنجا که خداوند به من فرمان داد تا پدرت آدم(ع) را سجده کنم، ولي تکبر باعث شد او را سجده نکردم، اگر او را سجده مي کردم خداوند مرا از جهان ملکوتيان و فرشتگان بيرون نمي کرد. 2- از حرص بپرهيز؛ زيرا خداوند همه نعمت هاي بهشت را براي پدرت (آدم) مباح کرد و تنها از خوردن يک درخت، او را نهي نمود، ولي حرص آدم باعث شد تا از آن درخت بخورد و در نتيجه به فرمان خدا از بهشت اخراج شود. 3- با زن نامحرم خلوت نکن، که در چنين حالي من بسيار به تو نزديک هستم تا تو را وسوسه کرده و به عمل منافي عفت وادارت کنم. خداوند به نوح(ع) وحي کرد: اين سه سخن شيطان را بپذير. و در روايت ديگر آمده: شيطان به نوح(ع) گفت: از سه خصلت بپرهيز: تکبر، حرص و حسد؛ زيرا تکبر موجب بدبختي من گرديد و رانده درگاه حق شدم. و حرص، موجب بيرون راندن آدم(ع) از بهشت شد. و حسد موجب شد که قابيل، پسر آدم(ع) برادرش هابيل را کشت. نوح(ع) به ابليس گفت: به من خبر بده در چه وقت قدرت تو بر گمراه کردن انسان و تسلط تو بر او بيشتر از وقت هاي ديگر است؟ شيطان در پاسخ گفت: هنگام خشم و غضب انسانها @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
برای کاهش کلسترول خون و افزایش سلامت چشم طالبی بخورید، چرا که منبع خوبی از ویتامین A می باشد! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست ..! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻❤💛🌹 الهی از شادی اونقدر پر بشید که سرریزش همه ی مردم دنیا رو سیراب کنه. الهی روزیتون اونقدر زیاد بشه که امیدی باشید برای رسوندن روزی خیلیا. الهی همیشه بهترین افکار به سراغتون بیان و درست ترین تصمیمات رو بگیرید الهی اونقدر غرق خوشبختی بشید که تا عمق بی انتهای رضایت برسید الهی همیشه تنتون سالم باشه و عاقبت به خیر بشید الهی که همیشه بهترین حال ممکن رو داشته باشید و الهی که خدا همیشه هواتونو داشته باشه @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 اَلسَّـــــلامُ عَلَیْــکَ 🌹 یــــا اَباعَبْدِاللهِ الْحُسَیـــْن(ع) سرگشته و بیمارم من میل حرم دارم دلداده سلطان و سقای علمدارم شب جمعه حرمش حال و هوایی دارد حضرت عشق عجب کرب وبلایی دارد 🌹 شب جمعه هوایت نکنم می میرم 🌹 اَللّهُمَ اَرزُقنـٰا فِي اَلْدُنْیٰا زیٰارَۃ اَلْحُسَیْن وَ فِي اَلْاٰخِرَۃ شِفٰاعَة اَلْحُسَیْن 🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ دفتر‌ صبح☀️ از سطری شروع می‌شود كه بنام بزرگ تو تكيه كرده است به نام زیبای تو، ای خـدای صبح … ☀️ ای خـدای روشنی …✨ ای خـدای زندگی …❣ هر صبح، آغازی است☀️ برای رسیدن به تو ..❣ بسم الله الرحمن الرحیم الهی، به امید تو .. 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ 🍃🌸🍃 💚پیامبر گرامی اسلام ( ص ) 🌸هرڪس در هر روز و یا در هر شب بر من صلوات بفرستد شفاعت من برایش واجب میشود هرچند که از اهل گناهان ڪبیره باشد🌸 📚جامع الاخبار ص۶۷ 🍃🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🍃🌸وَ آلِ مُحَمَّد 🍃🌸وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
💚یا صاحب الزمان💚 عید است و دلم خانه ویرانه، بیا این خانه تکاندیم ز بیگانه، بیا یک ماه تمام مهیمانت بودیم یک روز به مهمانی این خانه بیا 🌸عید سعید فطر مبارک ❤️الّلهُـمَّ عَجِلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 🌹تعجیل درفرج صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 آورده صبا ازگذرٺ عطرخدا را تاروزے مانیز ڪند ڪرب‌وبلارا انگارڪه فهمیده نسیم‌سحرے باز صبح‌اسٺ ودلم لڪ زده ایوان‌طلا را 🌤 ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘﷽⚘ 📎السلام علیک یا اباعبدالله «اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»