هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیا بـه آدم هایِ خوشـحال نیاز داره😊
#شادبـاشـیـم
تزریق انرژی مثبت➕
تکرار کنیم❤️
امروز همه چیز به واسطهی نظم الهی به موقع و به جا انجام میشود. همه چیز کامل است و من احساس خوبی دارم.
خدایا سپاسگزارم❣
💎
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
✨امام موسی بن جعفر الکاظم (ع)
اِیاكَ وَ المِزاحَ فَاِنَّهُ یذهَبُ بِنُورِ ایمانِكَ
از شوخی (بی مورد) بپرهیز، زیرا كه شوخی نور ایمان تو را می برد.
بحارالانوار،ج78،ص321
#شوخی_بی_مورد
✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
#امام_رضا علیه السلام:
هرگاه تو را چشم زنند
ڪف دستت را مقابل صورتت قرار ده
و حمد و توحید و معَوَّذتین (فلق و ناس)
را بخوان و هر دو کف را
بہ صورتت بکش.
📚 مکارم الاخلاق
#چشم_زخم
✨🌙✨🌙✨🌙✨
✨امام جواد(ع):👇
آنکه گناهی را تحسین و تایید کند،
در آن گناه شریک است❗️
📚کشف الغمه؛ 2:349
#تشویق_گناه
✨🌙✨🌙✨🌙
✨امام هادی علیه السلام:
از شرّ کسی که شخصیت خود را سَبُک می شمارد،ایمن مباش.
📚تحف العقول،ص۴۸۳
#شرنادان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#عکس_نوشته👆پاسخ درعکس
سوال⁉️
وظیفه زن در قبال مال حرام شوهر چیست ؟
#احکام_شرعی #مال_حرام
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه #تدبر👆
✨وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا
✨وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى
✨وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى
✨وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ
✨وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ
✨لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا ﴿۳۶﴾
✨و خدا را بپرستيد و چيزى را با
✨او شريك مگردانيد و به پدر و مادر احسان كنيد
✨و در باره خويشاوندان و يتيمان و مستمندان
✨و همسايه خويش و همسايه بيگانه و همنشين
✨و در راهمانده و بردگان خود نيكى كنيد
✨كه خدا كسى را كه متكبر و فخرفروش است
✨دوست نمى دارد (۳۶)
📚سوره مبارکه النساء
✍آیه ۳۶
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
9.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا ایرانیان باشوق مسلمان شدند؟
☑️ داستان یک غسل!
👈🏻 در دین زرتشتی، غُسلی وجود دارد به نام بَرِشنوم... که 9 شبانه روز طول میکشد و با گِل و گومیز (ادرار گاو) انجام میشود. در این 9 شبانه روز، شخص زرتشتی شده و به صورتی جنون آمیز، مدام خود را گِلمال کرده و با ادرار گاو شستشو میدهد. هر شخص زرتشتی، حداقل یک بار در زندگی و برخی افراد چند مرتبه در سال باید این غسل را انجام دهند. که نوعی شکنجه جسمی و روحی است.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁در این عصر زیبا پاییزی
از خدا میخوام
بیشترین برڪت🥯
گرمترین محبت 🧡
شیرینترین مهربانی❤️
شادی بی دلیل و
جاریترین معجزهی خدا💖
نصیب لحظههاتون باشه 😇
عصرزیبا تون بخیر ☕️🥯
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
✨﷽✨
🌼خلاقیت یعنی این
✍پسر بچه وارد مغازه شد و مستقیم به سمت تلفن رفت. برای اینکه دستش به گوشی برسد صندوقی زیر پایش گذاشت. بالا رفت و شمارهای را گرفت. مغازهدار که او را زیر نظر داشت متوجه حرکاتش بود. آن سوی خط، خانمی پاسخ داد بفرمائید. پسرک گفت: میتوانم خانهٔ شما را مرتب کنم؟ چمنها را بزنم و حیات را مثل یک دسته گل تقدیمتان کنم؟ زن پاسخ داد: متشکرم، اما این کار را قبلاً به فرد دیگری سپردهام.
نوجوان اضافه کرد: اما خدمات ما یک تفاوت اساسی با دیگران دارد. من این کار را با نصف قیمت انجام میدهم، که از آن سوی خط پاسخ شنید من از کار او راضی هستم و دلیلی ندارد به دیگری واگذار کنم. اصرار پسر فایده نداشت. در نهایت گفت: من حتی جلوی خانه را هم آب و جارو میکنم. اما پاسخ زن هم چنان منفی بود.
نوجوان با شادمانه گوشی را گذاشت و میخواست بیرون رود که مغازهدار صدایش زد و گفت: خیلی برایم جالب بود، آفرین. اگر اون خانم پیشنهادت را نپذیرفت، اما من برایت کار خوبی سراغ دارم. پسر به میان حرف او آمد و پاسخ داد: متشکرم. من فقط میخواستم ببینم صاحب کارم از من راضی است یا نه؟ چون من همان کسی هستم که برای این خانم کار میکند!
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
شیرصحرا لقب که بود؟! فرمانده ای که صدام شخصا برای سرش جایزه تعیین کرد!
🔹او فقط با هشت نفر کلاه سبز در دشت عباس کاری کرد که رادیو عراق اعلام کردکه یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقرشده است. درسال ۱۳۳۵ وارد ارتش شد و سریعا به نیروهای ویژه پیوست. فارغ التحصیل اولین دوره رنجری درایران بود! دوره سخت چتربازی و تکاوری را در اسکاتلند گذراند.
🔹اولین کسی بود که در دفاع مقدس نیروهای عراقی را به اسارت گرفت، او طی نامه ای به صدام او را به نبرد در دشت عباس فرا خواند. صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال عبدالحمید معروف به دشت عباس فرستاد. عبدالحمید کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده بود. پس از نبردی نابرابر و طولانی عراقیها شکست خوردند و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت میگیرد.
🔹مردم دشت عباس به او لقب «شیر صحرا» داده بودند. این لقب برای او چنان با مسما بود که رادیوهای دشمن هم با این لقب از او نام می بردند.
🔹او در عملیات قادر در منطقه سرسول بشهادت رسید، سرلشکر شهید حسن آبشناسان فرمانده نیروی ویژه ایران بود که بیشتر مردم او را نمیشناسند.
🔻روحش شاد❣
@tafakornab
@shamimrezvan
✨﷽✨
✍میگویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی میکرد. یک روز مرد فقیر به همسرش گفت:می خواهم هدیه ای برای پادشاه ببرم.شاید شاه در عوض چیزی شایسته شان ومقام خودش به من ببخشد و من آن را بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود
همسرش که چغندر دوست داشت،گفت:برای پادشاه چغندر ببر! اما مرد که پیاز دوست داشت،مخالفت کرد وگفت:نه!پیاز بهتر است خاصیتش هم بیشتر است.بااین انگیزه کیسه ای پیاز دستچین کرد و برای پادشاه برد.
از بد حادثه،آن روز از روز های بد اخلاقی پادشاه بود و اصلا حوصله چیزی رانداشت. وقتی به او گفتند که مرد فقیری برایش یک کیسه پیاز هدیه آورده، عصبانی شد ودستور داد پیاز ها را یکی یکی بر سر مرد بیچاره بکوبند. مرد فقیر در زیر ضربات پی در پی پیازهایی که بر سرش می خورد، با صدای بلند میگفت:«چغندر تا پیاز، شکر خدا!!»
پادشاه که صدای مرد فقیر را می شنید ، تعجب کرد و جلو آمد و پرسید: این حرف چیست که مرتب فریاد می کنی؟ مرد فقیر با ناله گفت:شکر می کنم که به حرف همسرم اعتنا نکردم وچغندر با خود نیاوردم وگرنه الان دیگر زنده نبودم!
شاه از این حرف مرد خندید وکیسهای زر به او بخشید تا زندگیش را سرو سامان دهد! واز آن پس عبارت پیاز تا چغندر شکر خدا در هنگامی که فردی به گرفتاری دچار شود که ممکن بود بدتر از آن هم باشد به کار میرود.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
ماجرای طلسم شیخ بهایی در ساخت حرم امام رضا(ع)
〽️ شیخ بهایی پس از طراحی حرم، در هنگام ساخت آن، خود بر کلیه امور نظارت داشتهاند و تمام مراحل ساخت حرم نیز تحت نظارت و کنترل ایشان انجام میشده است. قبل از آن که ساخت حرم به اتمام برسد، برای جناب شیخ سفر مهمی پیش میآید.
〽️ شیخ سفارش های لازم را به معماران و مسئولان ساخت حرم کرده، بسیار سفارش می کنند که کار را متوقف نکنند و ساخت حرم را پیش برده به اتمام برسانند به جز سر در دروازه اصلی حرم (دروازه ورودی به حرم و ضریح مقدس، نه دروازه صحن) چرا که شیخ در نظر داشته روی آن کتیبه ای را که از اشعار خودش بوده نصب نماید. رسم است بر سر در اصلی یا دروازه ورودی به حرم ائمه اطهار(ع) و حتی امامزادگان مطهر، کتیبه ای نصب میشود و درشأن آن بزرگوار روایت، جمله یا شعری نوشته میشود. گاهی نیز روایت یا حدیثی از خود آن بزرگوار روی کتیبه نوشته میشود.
◇ به هر حال، سفر شیخ به درازا میکشد و بیش از زمان پیش بینی شده در سفر میمانند، هنگامی که از سفر باز می گردد و جهت سرکشی کارهای ساخت و ساز به حرم مطهر میرسد، با تعجب بسیار میبیند که ساخت حرم به پایان رسیده، سر در اصلی تمام شده و مردم در حال رفت و آمد به حرم مقدس هستند.
◇ شیخ با دیدن این صحنه، بسیار ناراحت میشود و به معماران اعتراض میکند: «چرا منتظر آمدن من نماندید؟ چرا صبر نکردید؟» مسئول ساخت عرض میکند: «ما میخواستیم صبر کنیم تا شما بیایید، اما تولیت حرم نزد ما آمدند و بسیار تأکید کردند که باید ساخت حرم هرچه سریع تر به پایان برسد.
〽️ هرچه به او گفتیم که باید شیخ بیاید و خود بر ساخت سر در دروازه نظارت مستقیم داشته باشد، قبول نکردند. وقتی زیاد اصرار کردیم، گفتند: کسی دستور اتمام کار را داده که از شیخ خیلی بالاتر و بزرگتر است. ما باز هم اصرار کردیم و خواستیم صبر کرده، منتظر شما بمانیم. در این زمان تولیت حرم گفتند: خود آقا علی بن موسی الرضا(ع) دستور اتمام کار را دادهاند.
❗️ شیخ بهایی(قدس سره) همراه مسئول ساخت پروژه و معماران نزد تولیت حرم میروند و از تولیت در این مورد توضیح میخواهند. تولیت حرم نقل میکند: چند شب پی در پی آقا امام رضا(ع) به خواب من آمده و فرمودند: «کتیبه شیخ بهایی، به در خانه ما زده نشود، خانه ما هیچ گاه به روی کسی بسته نمیشود و هر کس بخواهد میتواند بیاید».
‼️ شیخ با شنیدن این حرف، اشک از چشمانش جاری میشود و به سمت ضریح میرود و ذکر «یا ستار العیوب» بر لبانش جاری میشود. سپس در کنار ضریح آن قدر گریه میکند تا از هوش می رود، پس از به هوش آمدن خود چنین تعریف میکند: من میخواستم یکی از طلسم ها را به صورت کتیبهای بر سر در ورودی حرم بزنم، با این اثر که افرادی که آمادگی لازم را ندارند نمیتوانند وارد حرم مطهر و حریم مقدس حضرت علی بن موسی الرضا(ع) شوند، اما خود آقا نپذیرفتند و در خواب به تولیت آستان از این اقدام ابراز نارضایتی فرمودند.
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
یک فوت و یک صبر
مرد دنیا دیدهای بود که درِ خانهاش به روی دوست و دشمن باز بود. عقیده داشت که مهمان، حبیب خداست و به همین دلیل شب و روزی نبود که یکی دو نفر در خانهاش مهمان نشده باشند.
یک روز، مرد غریبهای که از راهی دور آمده بود، وارد شهر این مرد مهمان نواز شد و از آنجایی که هم گرسنه بود و هم تشنه و هم جایی را برای اقامت سراغ نداشت، یک راست رفت به در خانه مرد مهمان نواز، درِ زد و یااللهی گفت و وارد خانه شد.
صاحب خانه از دیدن مهمان، خوشحال شد و با نگاهی به سر و روی او فهمید که گرسنه و تشنه است و خسته. این بود که به خدمتکارش گفت: «هر چه زودتر سفرهای بیندازید و از مهمانمان پذیرایی کنید».
خدمتکارها گفتند: « امروز غذای به درد بخوری نداریم. برای شما آش پختهایم. به نظرتان بد نیست که از مهمان با آش پذیرایی کنیم؟ »
صاحب خانه گفت: « اگر وقت داشتیم، میگفتم که غذاهای بهتری برای مهمانمان بپزید. اما از قدیم گفتهاند مهمان هر که هست، خانه هر چه هست! فکر میکنم خیلی گرسنه باشد. حالا برایمان آش بیاورید و برای وعده بعد، غذای بهتری تهیه کنید ».
خیلی زود، سفره غذا آماده شد. مهمان که واقعاً گرسنه بود، از دیدن سفره غذا خوشحال شد. خدمتکارها دو ظرف بزرگ آش داغ جلو مهمان و صاحب خانه گذاشتند.
صاحب خانه دستی به کاسه آش زد و دید خیلی داغ است. قاشق خود را توی کاسه آش برد و با به هم زدن آش، بازی بازی کرد تا زمان بگذرد و آش کمی سرد شود.
اما مهمان که از شدت گرسنگی به فکر داغ و سرد بودن آش نبود، حتی به قاشق هم دست نزد. کاسه آش را برداشت و با یک قلپ گنده، آش را هورتی بالا کشید.
آش آنقدر داغ بود که دهان و زبان و گلو مهمان بیچاره را سوزاند و اشک از چشمهای او جاری شد.
در این گیر و دار بود که متوجه شد که میزبان به او چشم دوخته و حال و روزش را فهمیده است. مهمان خودش را به آن راه زد و نگاهی به سقف پر نقش و نگار خانه انداخت تا اشک چشمش سرازیر نشود. آن وقت، رو به صاحب خانه کرد و گفت: «این سقف زیبا را در چه مدت ساختهاید؟»
صاحب خانه که متوجه همه قضایا شده بود، جواب داد: «در مدت چند فوت و کمی صبر».
از آن به بعد، به آدمهای عجولی که سعی میکنند خود را عادی نشان بدهند و فکر میکنند دیگران ترفندشان (حقه) را نفهمیدهاند، این مثل را میگویند.
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
سبیلش را چرب کرد
عبارت بالا کنایه از رشوه دادن و به اصطلاح دیگر حق و حساب دادن است. برای رشا و ارتشا اصطلاحات زیادی وجود دارد که از همه مصطلح و معروفتر همین ضرب المثل بالا و اصطلاح «خر کریم را نعل کرد» است. در بعضی از کتب تاریخی آمده که فرستادگان خسرو پرویز پادشاه ساسانی که همه سبیلهای کلفت داشتند چون به خدمت پیامبر رسیدند، حضرت فرمود : «من تشبه بقوم فهو منهم». به همین جهت مسلمین از آن تاریخ سبیل را کوتاه کردند و بر ریش افزودند. در عصر صفویه بازار سبیل دوباره رونق یافت و سلاطین صفویه به علت انتساب به «شیخ صفی الدین اردبیلی» چون خود را اهل عرفان و تصوف میدانستند و به همین سبب لقب مرشد کامل را اختیار کرده بودند، لذا غالبا" سبیلهای چخماقی و کلفت میگذاشتند و مریدان و پیروانشان را نیز به این امر تشویق میکردند. کسانی که سبیلهای بلند و چخماق داشتند ناگزیر بودند همه روزه چند بار به نظافت و آرایش آن بپردازند، زیرا اگر تعلل و تسامح میورزیدند سبیلها آویزان میشد و آن هیبت و زیبایی را که انظار دیگران به خود جلب نماید از دست میداد. سبیل پر پشت و متراکم وقتی به هم پیوسته میشد و جلا پیدا میکرد که آن را چرب میکردند و با دست مالش میدادند. آنهایی که قدرت و تمکن کافی نداشتند خود به این کار میپرداختند ولی سران و ثروتمندان افرادی را برای سبیل چرب کردن داشتند. کار سبیل چرب کن این بود که در مواقع معین که صاحب سبیل مهمانی رسمی داشت و یا میخواست به مهمانی برود دست به کار میشد و با روغن مخصوص سبیل را جلا و زیبایی میبخشید. بدیهی است اگر از عهدهی سبیل چرب کردن به خوبی بر میآمد صاحب سبیل مشعوف و خرسند میشد و در این موقع سبیل چرب کن هر چه میخواست از طرف صاحب سبیل بر آورده میشده است. به این ترتیب بود که اصطلاحات «سبیلش را چرب کن»، «سبیل کسی را چرب کردن»، «سبیل چرب شده» و امثال آن مرسوم شد و کم کم رایج گردید.
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان