eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.1هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃 💌⇐تولد انسان روشن شدن کبریتی است و مرگش خاموشی آن!! 💌⇐بنگر در این فاصله چه کردی؟؟!! گرما بخشیدی....؟؟!! یا سوزاندی.... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🍃⇨﷽ 🌷 حکایت پندآموز ✨⇐ثروتمند زاده اى را در كنار قبر پدرش نشسته بود و در كنار او فقيرزاده اى كه او هم در كنار قبر پدرش بود. ✨⇐ثروتمندزاده با فقيرزاده مناظره مى كرد و مى گفت : صندوق گور پدرم سنگى است و نوشته روى سنگ رنگين است. مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در ميان قبر، خشت فيروزه به كار رفته است، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاك، درست شده، اين كجا و آن كجا؟ ✨⇐فقيرزاده در پاسخ گفت: تا پدرت از زير آن سنگهاى سنگين بجنبد، پدر من به بهشت رسيده است. 💟← « بہ ما بپیونید » →💟 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
✨☀️✨ 💌⇐ یکی از عرفا می گوید وقتی این سه جمله را فهمیدم آرام شدم: 🔅⇜ هرچه خدا بخواهد همان می شود. 🔅⇜ خدا جز خوبی برای بندگانش نمی خواهد. 🔅⇜ پس هر چه برای مامیباشد، بهترین حالت است. @tafakornab
دکتر ویکتور فرانکل از معدود کسانی بود که موفق شد از زندان آشويتس در لهستان، معروف به قتلگاه آدم‌سوزی زنده بیرون آید. او در نامه‌ا‌‌ی‌ خطاب به معلمان سراسر جهان برای تمام تاریخ این گونه می‌نویسد: چشمان من چیزهایی دیده است که چشم هیچ انسانی نباید ببیند؛ من اتاق‌های گازی را ديدم كه توسط بهترين مهندسين طراحی می‌شدند؛ من پزشكان ماهری را ديدم كه کودکانی معصوم و بی‌‌گناه را براحتی مسموم می‌كردند؛ من پرستارانی کاربلد را دیدم ‌که انسان‌ها را با تزریق یک آمپول به قتل می‌رسانند؛ من فارغ‌‌التحصیلان دانشگاهی را دیدم که می‌توانستند انسان دیگری را در آتش بسوزانند. و مجموع این دلایل مرا به آموزش مشکوک کرد! از شما تقاضا می‌کنم که تلاش کنید قبل از تربیتِ دانش‌آموزان‌تان، به عنوان یک دکتر یا یک مهندس، از آن‌ها یک انسان بسازید تا روزی تبدیل به جانوران روانی دانشمند نشوند! پزشک یا مهندس شدن کار چندان دشواری نيست و هرکسی می‌تواند با چند سال تلاش به آن برسد اما به دانش‌آموزان خود بیاموزید که بهترین و بزرگترين ثروت هرکدام از آن‌ها "انسانیت" است كه با هيچ مدرک تحصیلی در جهان قابل مقايسه نيست... http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
انسان بودن زيادسخت نيست کافيست مهرباني کني زبانت که نيش نداشته باشد وکسي رانرنجاند همين انسانيت است! وقتي براي همه خيربخواهي همين انسانيت است! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبے دارم چراغانے🌟 شبے تابیدنے امشب دلے نیلوفرے دارم پرے بالیدنے امشب✨ مشام شب پراز بوےخوش محبوبہ‌هاے شب شبے بوییدنے امشب💫 شبتون منوربه نورخـ🌙ــدا @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
📚سرگذشت واقعی وآموزنده تحت عنوان ...! 💕 این همه معتاد، مگه من و تو مجبورشون کردیم معتاد بشن؟ مگه زورشون می کنیم مواد بخرن؟ اگه ما نباشیم می رن سراغ کس دیگه! تازه تو مستقیم مواد فروشی نمی کنی که، با ماشینی که رئیس تشکیلات در اختیارت گذاشته مواد قابل تجهی رو جابه جا می کنی و هر جا که بهت دستور بدن می بری. اصلا هم نگران گیر افتادن نباش چون خود رئیس اگه کارت رو خوب انجام بدی هوات رو داره و پول خوبی بهت می ده. اون موقع ست که جنابعالی با خیال راحت میری سراغ درمون مادرت و دیگه نیازی به اینکه به نامردی مثل عموت التماس کنی نداری!» همانطور که گفتم اوایل عذاب وجدان داشتم اما این عذاب وجدان با پول قلنبه ایی که در ازای چند بار جابه جا کردن مواد به دست آوردم و توانستم مادر را در بیمارستانی خصوصی بستری کنم، از بین رفت و تبدیل به خوشحالی شد. مادر مدام می پرسید: «پسرم تو که درست تموم نشده و تو یه شرکت پاره وقت کار می کنی این همه پول رو از کجا میاری؟» دروغ گفتن به مادر برایم سخت بود. بی آنکه به چشمانش نگاه کنم می گفتم: «رئیس شرکتی که اونجا کار می کنم مرد خوبیه. وقتی جریان بیماری شما رو بهش گفتم قبول کرد بهم وام بده و قسطش رو هر ماه از حقوقم کم کنه. در ضمن شما نگران این جور چیزا نباش و تلاش کن زودتر خوب بشی!» به لطف خدا عمل جراحی مادر با موفقیت انجام شد و تومور سرطانی را طی دو مرحله از بدنش خارج کردند و با چند جلسه شیمی درمانی سلول های سرطانی ریشه کن شد. هر چند مادر دوران سختی را گذارند اما توانست پیروز میدان باشد. او که به خاطر شیمی درمانی خیلی ضعیف شده بود می گفت: «خدا خیرت بده پسرم، به عشق تو من زنده موندم. همه زحماتی که برات کشیده بودم رو تو این مدت جبران کردی. من رو شرمنده خودت کردی و من در قبال محبت های تو فقط می تونم برات دعا کنم؛ الهی عاقبت بخیر بشی پسرم!» و من صورت مادر را می بوسیدم و می گفتم: «همین دعا برای من کافیه مادر. تو باش، فقط باش مادر!» با خودم عهد کرده بودم بعد از خوب شدن مادر قید آن کار را بزنم اما نتوانستم. پول حرام به دهانم مزه کرده بود..... 💕 ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ 📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال👇 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم🌷 امروز کام ذهن من شیرین است و ندایی از غیب گوش دلم رانوارش می‌دهد؛ همه چیز بر وفق مراد من است ومن درآرامش خیال هستم. خداونداسپاسگزارم❣ @tafakornab 👆
احمد پسر حوارى مى گوید: - آرزو داشتم سلیمان دارانى، یكى از عرفا، را در خواب ببینم. پس از یك سال، او را در خواب دیدم. به او گفتم: - استاد! خداوند با تو چه كرد؟ گفت: - اى احمد! از جایى مى آمدم، قدرى هیزم در آنجا دیدم، چوبى به اندازه چوب خلال از آنها برداشتم، نمى دانم خلال كردم یا نه! اكنون یك سال است كه براى حساب همان چوب معطل هستم. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸لبخند باید نقشی 🌺همیشگی برلب باشد 🌼اول برای شادی خودت 🌸دوم برای آرامش دوستانت 🌺سوم برای ترس دشمنانت 🌹تقدیم به شما مثبت اندیشان🌹 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
زندگی🌺 کوتاه است نه غمش می‌ارزد🌺 ونه شادی ماندن دارد بهترین راه برایت این است که بخندی و بخندی و🌺 به غمش،به کَمش و به زیادیِ غمش بـخنـدیـد🌺 عصر زیباتون بخیروشادی☕️ @tafakornab 👆
ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ ﺍﻓﺸﺎﺭﻋﺰﻡ ﺗﺴﺨﻴﺮ کشوری ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ به ﻣﻜﺘﺐ ﻣﻴﺮﻓﺖ؛ ﺍﺯﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭘﺴرﭼﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﻲ؟ ﭘﺴﺮ گفت: ﻗﺮﺁﻥ😃 ﻧﺎﺩﺭ ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﻛﺠﺎﻱ ﻗﺮﺍﻥ؟ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ : ﺍﻧﺎ ﻓﺘﺤﻨﺎ ... ﻧﺎﺩﺭ ﺍﺯ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﻧﺎﻡ ﻗﺮﺁﻥ ﻭﺁﻳﻪ " ﺍﻧﺎ ﻓﺘﺤﻨﺎ " ﺧﺮﺳﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﻓﺎﻝ ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ؛😘👌 ﭘﺲ ﻳﻚ ﺳﻜﻪ ﺯﺭ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺩ😳 ﺍﻣﺎ ﭘﺴﺮﺍﺯﮔﺮﻓﺘﻦ ﺁﻥ ﺍﻣﺘﻨﺎﻉ ﻛﺮﺩ !😒 ﻧﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ : ﭼﺮﺍﻧﻤﻴﮕﻴﺮﻱ؟ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺍﻣﻴﺰﻧﺪ ﻭ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﺁﻭﺭﺩﻱ؟ ! ﻧﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮ ﻧﺎﺩﺭ ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩﻩ، ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﺎﻭﺭﻧﻤﻴﻜﻨﺪ، ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﻱ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪﺗﻮ ﺳﮑﻪ ﺑﺪﻫﺪ ﻳﻚ ﺳﻜﻪ ﻧﻤﻴﺪﺍﺩ ﺯﻳﺎﺩ ﻣﻴﺪﺍﺩ و تو را پیاده راهی نمیکرد !😑 ﺣﺮﻑ ﺍﻭ ﺑﺮﺩﻝ ﻧﺎﺩﺭ ﺷﺎﻩ ﻧﺸﺴﺖ ﻭﻳﻚ ﻣﺸﺖ ﺳﮑﻪ ﺯﺭ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﻳﺨﺖ و اسبی به او داد تا راهی شود .😶 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆