هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ
✨وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ
✨لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۱۸﴾
✨خدا كه همواره به عدل قيام دارد
✨گواهى مى دهد كه جز او
✨هيچ معبودى نيست و فرشتگان
✨او و دانشوران نيز گواهى مى دهند
✨ كه جز او كه توانا و حكيم است
✨هيچ معبودى نيست (۱۸)
📚سوره مبارکه آل عمران✍آیه ۱۸
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#حڪـایــت
💥تسلیم در برابر حکمت خداوند
🌳 روزگاری در مرغزاری گنجشکی بر شاخه یک درخت لانه ای داشت و زندگی می کرد.
🌸 گنجشک هر روز با خدا راز ونیاز و درد دل می کرد و فرشتگان هم به این رازو نیاز هر روزه خو گرفته بودند.
💨 تا اینکه بعد از مدت زمانی طوفانی رخ داد و بعد از آن، روزها گذشت و گنجشك با خدا هيچ نگفت!
✨فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت: " مي آيد، من تنها گوشي هستم كه غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي ام كه دردهايش را در خود نگه مي دارد و سر انجام گنجشك روي شاخه اي از درخت دنيا نشست.
🔶 فرشتگان چشم به لب هايش دوختند، گنجشك هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:
✨"با من بگو از آنچه سنگيني سينه توست.
🌑 "گنجشك گفت:
" لانه كوچكي داشتم، آرامگاه خستگي هايم بود و سرپناه بي كسي ام. تو همان را هم از من گرفتي. اين طوفان بي موقع چه بود؟ چه مي خواستي از لانه محقرم كجاي دنيا را گرفته بود و سنگيني بغضي راه بر كلامش بست.
سكوتي در عرش طنين انداز شد.
👈فرشتگان همه سر به زير انداختند. خدا گفت:
🐍"ماري در راه لانه ات بود. خواب بودي. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند. آنگاه تو از كمين مار پر گشودي."
💥گنجشك خيره در خدايي خدا مانده بود.
🕊خدا گفت: "و چه بسيار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمني ام بر خاستي."
💦 اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود. ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت. هاي هاي گريه هايش ملكوت خدا را پر كرد...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔸🔸🔸🔸🔸🔸﷽🔸🔸🔸🔸
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
📚اجازه ندارم بپرسم؛ خدایا چرا من!
آرتور اش قهرمان افسانه ای تنیس هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد. طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند. یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: "چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟"
آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:
در تمام دنیا هر سال بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.
حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.
از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت میکنند پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.
پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند.
چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.
و دو نفر به مسابقات نهایی.
وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که "خدایا چرا من؟" و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :"چرا من؟"
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
.
📚حکایتی زیبا درباره عاقبت حق الناس...
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩستشاﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ. ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ،که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود.
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدن ﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ به خوﺍﺏ ﺭﻓﺖ. ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ نکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند: ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟ ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ (ﺧﺮ ) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و.... ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید. ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ میشود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ ! ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید: ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ...
ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست
هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
#پیامی_از_دیار_باقی
یه زن وشوهر که بیست ساله با هم ازدواج کردن تصمیم گرفتن که تابستون رو کنار دریا بگذرنونن و به همون هتلی برن که بیست سال پیش ماه عسلشونو اونجا گذروندن ولی خانومه مشغله کاری داشت و بهمین دلیل توافق کردن که شوهره زودتر تنهایی بره و زنه دو روز بعد بهش ملحق بشه....
مرده وقتی وارد اتاق هتل شد دید یه کامپیوتر اونجاست که به اینترنت هم وصله. پس تصمیم گرفت که یه ایمیل به خانومش بفرسته و اونو از احوالش مطمئن کنه.بعد از نوشتن متن ، تو نوشتن حروف آدرس ایمیل زنش نا غافل یه اشتباه جزیی کرد و همین اشتباه باعث شد که نامه ش به آدرس شخص دیگه ای بره که از بد حادثه بیوه ای بود که تازه از دفن شوهرش برگشته بود....
خلاصه بیوه هه کامپیوترو که روشن میکنه و میره سراغ ایمیلش تا پیامهای تسلیت رو چک کنه بحالت غش روی زمین میوفته. همزمان پسرش از راه میرسه وسعی میکنه مادرشو به هوش بیاره یه هو چشمش به کامپیوتر میوفته و پیامو میبینه که اینطوری نوشته:
همسر عزیزم....بسلامت رسیدم. و شاید از اینکه از طریق اینترنت باهات ارتباط برقرار کردم شگفت زده بشی چرا که اینجا هم به اینترنت وصل شده و هر کسی میتونه اوضاع و اخبار خودشو روزانه به اطلاع بستگان و دوستاش برسونه.
من الآن یه ساعتی میشه که رسیدم و مطمئن شدم که همه چی رو آماده کردن و دو روز دیگه منتظر رسیدنت به اینجا هستم.....
خیلی مشتاق دیدارتم و امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من سریع رخ بده.
راستی!نیازی به اوردن لباسهای ضخیم نیست چون اینجا جهنمه و هوا خیلی گرمه. 😢
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻 زندگی را سخت نكنيم، خیلی ساده است.
در چهار عبارت خلاصه میشود...
آدمی باید بتواند سهم خطای خود را ببیند؛
تا بتواند بگوید: " #متاسفم "
آدمی باید شجاعت داشته باشد؛
تا بتواند بگوید: "#مرا_ببخش"
آدمی باید عشق داشته باشد؛
تا بتواند بگوید: "#دوستت_دارم"
آدمی باید شاکر نعمتهایش باشد؛
تا بتواند بگوید: "#متشکرم"
🌻 و در نهایت آدمی باید به درک راز نهفته
در این چهار عبارت برسد؛ تا بتواند مسئولیت
زندگی خویش را به تمامی بپذیرد...
🌹 امروزتون متفاوت و زیبا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
💥 #همواره مثبت باش و آرام💥
اگر ذهنی نا آرام
داشته باشید،
💫بی تردید ...
جسمی ناسالم
و روحی بیقرار نیز خواهید داشت
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
#داستان 📜
📌پادشاهی قصد کشتن اسيری کرد. اسير در آن حالت نااميدی شاه را دشنام داد.
شاه به يکی از وزرای خود گفت: او چه می گويد؟
✨وزير گفت: به جان شما دعا می کند.
شاه اسير را بخشيد.
📌 وزير ديگری که در محضر شاه بود و با آن وزير اول مخالفت داشت گفت:
ای پادشاه آن اسير به شما دشنام داد.
✔️✨✔️پادشاه گفت:
تو راست می گويی اما دروغ آن وزير که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود.
📚«گلستان سعدی»
✨جز راست نباید گفت✨
✨هر راست نشاید گفت✨
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
چند سال پیش وقتی کیم جونگ ايل(رهبر سابق کره شمالی و پدر رهبر فعلی این کشور) مرد؛ حکومت کره شمالی با صدور دستور شدیداللحنی از مردم آن کشور خواست که شدیدا ناراحت بشوند و به مدت یک هفته با شدت هرچه تمامتر گریه کنند!
وزارت اطلاعات و امنیت کره شمالی هم موظف شد کسانی که به اندازه کافی در غم فراق آن رهبر کبیر آه و ناله و عزاداری نکرده اند را شناسایی کند و به عنوان مزدور آمریکا، نفوذی دشمن، مخالف نظام، ضد انقلاب، و جرایم بی معنی و نامفهوم و عجیب و غریبی از این قبیل دستگیر کند
و پس از گرفتن اقرارهای لازم، تحویل دادگاه های انقلاب بدهند تا مجازات شوند
در همان سه روز اول پس از مرگ کیم ایل جونگ ، بیش از شانزده هزار نفر به جرم گریه نکردن یا کم گریه کردن، دستگیر شدند.
مابقی ملت هم که حساب کار دست شان آمده بود ، هر روز صبح دسته جمعی می آمدند سر کوچه و وسط میدانهای شهر می نشستند و در فراق آن عزیز از دست رفته ده بیست دقیقه زار زار گریه می کردند و توی سر خودشان می زدند تا دستگیر و بدبخت نشوند.
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
📔#داستان_کوتاه_پندآموز
📕#حکایتمویپیشانیگرگ🐺
روزی روزگاری خانمی که از شرارت شوهر به ستوه آمده بود به نزد رمال رفت که چاره اندیشی کند.
رمال نیز با اخذ مبالغی گزاف و وعده وعیدهای آنچنانی زن بیچاره را اغفال کرد اما ثمری نبخشید.
روزی هنگامی که برای دوستش درد دل می کرد دوست وی عنوان یک مرد حکیم ودانا را به وی داد.
زن بیچاره که به هر دری می زد که شوهرش سازگار شود ناچار به نزد حکیم دانا رفت.
ابتدا حکیم حرفهای و درد ودلهای زن را خوب شنید سپس دستور داد این تنها علاجش موی پیشانی گرگ زنده است!
زن بیچاره با خود اندیشید چون همه از این حکیم دانا حرف شنوی دارند بهتر است تا من هم امتحان کنم.
پس روی به صحرا نهاد و در صدد پیدا کردن گرگ بود که ناگه آشیان گرگی یافت که با توله هایش در آن زندگی
میکرد زن هر روز مقداری گوشت تازه را به کنار لانه گرگ می برد و خودش دورتر می نشست ابتدا
گرگ بسیار محتاطانه عمل میکرد ولی با گذر زمان کم کم به وجود انسانی در نزدیکی لانه اش عادت کرد
به ویژه اینکه هر روز یک ران گوسفند نیز دریافت می نمود.
زن نیز هر روز سعی می کرد تا کمی به آشیان نزدیک تر بشود تا اینکه پس از گذشت چهلروز کم کم با توله بازی میکرد
و گرگ نیز کنارش لم میداد زن نیز با دستش پشت گرگ و سر گرگ را نوازش میداد
روزی حین نوازش تعدادی موی پیشانی گرگ را چید و با خود به نزد حکیم برد!
حکیم ماجرا را از زن پرسید و زن نیز سختی هایی که متحمل شده بود برای حکیم توضیح داد.
حکیم تبسمی کرد و گفت ببین تو با کوشش و نرمخویی توانستی بر درنده ای غالب شوی اما بدان که
شوهر تو از جنس خود توست و با کمی تحمل و و انعطاف پذیری می توانی به مراد دلت برسی
زن از فکر و ذکاوت حکیم دانا تشکر کرد و به خانه برگشت و سعی کرد دستورات را مو به مو اجرا کند
با گذشت زمان مرد قصه ما نیز مهربان شد و سالیان سال به خوشی و خرمی با هم زندگی کردند...
💫🌟✨🌟💫👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
#خواص_شكلات_تلخ
⇦چربي سوزي و كمك به كاهش وزن
⇦كاهش فشار خون
⇦گشاد كننده عروق
⇦افزايش جريان خون به مغز
⇦محافظت پوست
⇦بهبود فعاليت فكري
⇦جلوگيري از فراموشي درسالمندان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
🍃تنها زمانی صبور خواهی شد که
🍃صبر را یک قدرت بدانی ،
🍃نه یک ضعف...
🔸آنچه ویرانمان می کند ،
🔸 روزگار نیست ...
🔸حوصله های کوچک است و آرزوهای بزرگ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh