"تفسیر نور (محسن قرائتی)
سيماى سوره يوسف
سوره يوسف از سوره هاى مكّى و داراى يكصد ويازده آيه است. نام حضرت يوسف، 27 مرتبه در قرآن آمده كه 25 مرتبه آن در همين سوره است.
آيات اين سوره، به هم پيوسته و در چند بخش جذاب و فشرده، داستان زندگى يوسف را از كودكى تا رسيدن او به مقام خزانه دارى كشور مصر، عفت و پاكدامنى او، خنثى شدن توطئه هاى مختلف عليه او و جلوه هايى از قدرت الهى را مطرح مى كند.
داستان حضرت يوسف عليه السلام فقط در همين سوره از قرآن آمده، در حالى كه داستان پيامبران ديگر در سوره هاى متعدّد نقل شده است.
داستان حضرت آدم و نوح هر كدام در دوازده سوره، داستان حضرت ابراهيم در هيجده سوره، داستان حضرت صالح در يازده سوره، داستان حضرت داوود در پنج سوره، داستان حضرت هود و سليمان هر كدام در چهار سوره و داستان حضرت عيسى و زكريّا هر كدام در سه سوره ذكر شده است.«1»
داستان حضرت يوسف در تورات، سِفر پيدايش از فصل 37 تا 50 نيز نقل شده است، امّا در مقايسه با آنچه در قرآن آمده، به خوبى اصالت قرآن و تحريف تورات معلوم مى گردد. در ميان آثار ادبى نيز داستان يوسف و زليخا، دلدارى
«1». تفسير حدائق.
تفسير نور، ج 4، ص: 144
جايگاهى برگزيده است كه از آن جمله مى توان منظومه يوسف و زليخا، از نظامى گنجوى و يوسف و زليخا منسوب به فردوسى را نام برد.
قرآن در داستان يوسف عليه السلام بيشتر به شخصيّت خود او در گذر از كوران حوادث مى پردازد، در حالى كه در داستان پيامبران ديگر، بيشتر به سرنوشت مخالفان و لجاجت و هلاكت آنان اشاره نموده است.
در برخى روايات، از آموزش سوره يوسف به زنان و دختران نهى شده است، ولى به نظر برخى صاحب نظران، اين روايات اسناد قابل اعتمادى ندارند.«1» و از طرفى آنچه استناد اين نهى است، طرح عشق از سوى زليخا همسر عزيز مصر است كه با بيان قرآنى، نقطه منفى در آن وجود ندارد.
(1). تفسير نمونه.
تفسير نور، ج 4، ص: 145
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ «1»
الف لام را. آن است آيات كتاب روشنگر.
إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «2»
همانا ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم، باشد كه بيانديشيد.
نکته ها
درباره حروف مقطّعه نظرات مختلفى بيان شده است، از جمله:
1. قرآن، اين معجزه الهى از همين حروف الفبا تأليف يافته كه در اختيار همگان است.
2. نام سورهاى است كه با آن حروف آغاز شده است.
3. نوعى سوگند و قسم الهى است.
4. اسرار و رموزى بين خدا و پيامبر است.
امّا با توجّه به اينكه از ميان 29 سورهاى كه با حروف مقطّعه آغاز شده، در بيست و چهار مورد پس از آن، سخن از قرآن و معجزه بودن آن است، شايد بهترين وجه، همان نظر اوّل باشد.
قرآن به هر زبانى كه نازل مىشد، ديگران بايد با آن زبان آشنا مىشدند. امّا نزول قرآن به زبان عربى داراى مزايايى است، از جمله:
الف: زبان عربى داراى چنان گستردگى لغات و استوارى قواعد دستورى است كه در زبانهاى ديگر يافت نمىشود.
جلد 4 - صفحه 146
ب: طبق روايات زبان اهل بهشت، عربى است.
ج: مردم منطقهاى كه قرآن در آن نازل شد، عرب زبان بودند و امكان نداشت كه كتابِ آسمانى آنها به زبان ديگرى باشد.
خداوند در مورد قرآن و باران، هر دو تعبير به «نزول» نموده است، بين اين دو مشابهتهايى است كه ذكر مىكنيم:
الف: هر دو از آسمان نازل مىشوند. «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» «1»
ب: هر دو طاهر و مطهّرند. «يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ» «2»، رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا ... يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ «3»
ج: هر دو وسيلهى حياتند. «دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ» «4»، «لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً» «5»
د: هر دو مبارك و مايهى بركتاند. «وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ» «6»، «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً» «7»
ه: قرآن چون باران، قطره قطره و آيه آيه نازل شده است. (نزول تدريجى)
شايد تأكيد بر عربى بودن قرآن، ردّ كسانى باشد كه گفتند: قرآن را فردى عجمى به پيامبر آموخته است .... أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ «8»
پیام ها
1- قرآن، از همين حروف الفبا (الف، لام، را، ...)، تأليف يافته است. اگر مىتوانيد شما هم از همين حروف، كتابى مثل قرآن بياوريد. «الر»
2- قرآن، داراى مقامى بس والا است. «تِلْكَ»
3- قرآن، مخاطب و خواننده را در آغاز، نسبت به استحكام آيات خود واقف
«1». مؤمنون، 18.
«2». انفال، 11.
«3». بقره، 129.
«4». انفال، 24.
«5». فرقان، 49.
«6». انعام 92.
«7». ق 9.
«8». نحل، 103.
جلد 4 - صفحه 147
ساخته، سپس به بيان مطالب ديگر مىپردازد. «آياتُ الْكِتابِ الْمُبِين
ِ»
4- نزول قرآن به زبان عربى از يك سو و فرمان تدّبر در آن از سوى ديگر، نشانهى آن است كه مسلمانان بايد با زبان عربى آشنا شوند. «قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»
5- قرآن، تنها براى تلاوت و تبّرك نيست، بلكه وسيلهى تعقّل و رشد بشر است. «لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»
6- نوشتهها بايد روشن وروشنگر، هدفدار و هدايتگر باشد. الْكِتابِ الْمُبِينِ ... لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
7- براى رسيدن به سعادت، تنها نزول قرآن كافى نيست؛ بلكه بايد دربارهى آن تعقّل هم كرد. «أَنْزَلْناهُ ... لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»"
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ «3»
ما با اين قرآن كه به تو وحى كرديم بهترين داستان را بر تو بازگو مىكنيم، در حالى كه تو پيش از آن، از بىخبران بودى.
نکته ها
«قصص» هم به معناى داستان وهم به معناى نقل داستان است.
قصّه و داستان در تربيت انسان سهم بسزايى دارد. زيرا داستان، تجسّم عينى زندگى يك امت و تجربه عملى يك ملّت است. تاريخ آئينهى ملّتهاست و هر چه با تاريخ و سرگذشت پيشينيان آشنا باشيم، گويا به اندازه عمر آن مردم زندگى كردهايم. حضرت على عليه السلام در نامه سىويكم نهجالبلاغه خطاب به فرزندش امام حسن عليه السلام جملهاى دارند كه مىفرمايند:
فرزندم! من در سرگذشت گذشتگان چنان مطالعه كردهام و به آنها آگاهم كه گويا با آنان زيستهام و به اندازهى آنها عمر كردهام.
شايد يكى از دلايل اثرگذارى قصّه و داستان بر روى انسان، تمايل قلبى او به داستان باشد.
معمولًا كتابهاى تاريخى و آثار داستانى در طول تاريخ فرهنگ بشرى رونق خاصى داشته
جلد 4 - صفحه 148
و قابل فهم و درك براى اكثر مردم بوده است، در حالى كه مباحث استدلالى و عقلانى را گروه اندكى پيگيرى مىكردهاند.
در روايات، به كلّ قرآن «احسن القصص» اطلاق شده است و اين منافاتى ندارد كه در ميان كتب آسمانى، قرآن «احسنالقصص» باشد و در ميان سورههاى قرآن، اين سوره «احسن القصص» باشد. «1»
تفاوت داستانهاى قرآن با ساير داستانها:
1. قصّهگو خداوند است. «نَحْنُ نَقُصُّ»
2. هدفدار است. «نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ» «2»
3. حقّ است، نه خيال. «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» «3»
4. بر اساس علم است، نه گمان. «فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ» «4»
5. وسيلهى تفكّر است، نه تخدير. «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» «5»
6. وسيلهى عبرت است، نه تفريح و سرگرمى. «لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ» «6»
داستان حضرت يوسف، «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» است، زيرا:
1. معتبرترين داستانها است. «بِما أَوْحَيْنا»
2. در اين داستان، جهاد با نفس كه بزرگترين جهاد است، مطرح مىشود.
3. قهرمان داستان، نوجوانى است كه تمام كمالات انسانى را در خود دارد. (صبر، ايمان، تقوا، عفاف، امانت، حكمت، عفو و احسان)
4. تمام چهرههاى داستان، خوش عاقبت مىشوند. مثلا يوسف به حكومت مىرسد، برادران توبه مىكنند، پدر بينايى خود را بدست مىآورد، كشور قحطى زده نجات مىيابد و دلتنگىها و حسادتها به وصال و محبّت تبديل مىشود.
5. در اين داستان مجموعهاى از اضداد در كنار هم طرح شدهاند: فراق و وصال، غم و شادى، قحطى و پرمحصولى، وفادارى و جفاكارى، مالك و مملوك، چاه و كاخ، فقر و غنا، بردگى و
«1». تفسير كنزالدقائق.
«2». هود، 120.
«3». كهف، 13.
«4». اعراف، 7.
«5». اعراف، 176.
«6». يوسف، 111.
جلد 4 - صفحه 149
سلطنت، كورى و بينايى، پاكدامنى و اتهام ناروا بستن.
نه فقط داستانهاى الهى، بلكه تمام كارهاى خداوند، «أَحْسَنَ» است. زيرا:
1. بهترين آفريدگار است. «أَحْسَنُ الْخالِقِينَ» «1»
2. بهترين كتاب را دارد. «نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ» «2»
3. بهترين دين را دارد. «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ» «3»
4. بهترين پاداش را مىدهد. «لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا» «4»
و در برابر اين بهترينها، خداوند بهترين عمل را از انسان خواسته است. «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» «5»
غفلت در قرآن به سه معنى مطرح شده است:
الف: غفلت بد، نظير آيهى «وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ» «6» همانا بسيارى مردم از آيات ما غافلند.
ب: غفلت خوب، نظير آيهى «إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» «7» كسانىكه بر زنان پاكدامن و غافل از فحشا، تهمت زنا مىزنند در دنيا و آخرت لعنت شدهاند.
ج: غفلتِ طبيعى به معناى بىاطلاعى، نظير همين آيه مورد بحث؛ «وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ» كه خدا براى حفظ حرمت و احترام پيامبر نمىفرمايد: «كنت من قبله لمن الجاهلين»
پیام ها
1- در داستانهاى قرآن، قصّهگو خداوند است. «نَحْنُ نَقُصُّ»
2- قصّه گو (و نويسنده آن)، بايد معتبر و مطمئن باشد. «نَحْنُ نَقُصُّ»*
3- از نظر روانى و تربيتى، براى تأثير بهتر، بايد مقدّمه چينى كرد. (قبل از شروع
«1». مؤمنون، 14.
«2». زمر، 23.
«3». نساء، 125.
«4». نور، 38.
«5». هود، 7.
«6». يونس، 92.
«7». نور، 23.
جلد 4 - صفحه 150
قصّه، مقدّمه چينى مىكند كه مىخواهم قصه بگويم، آن هم بهترين قصّه.) «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ»*
4- بهترين سخنها، در اختيار بهترين افراد است. نَحْنُ نَقُصُ ... أَحْسَنَ الْقَصَصِ*
5- براى الگو دادن به ديگران، بهترينها را انتخاب ومعرّفى كنيم. أَحْسَنَ ...
6- قرآن بازگوكنندهى داستانها، با بهترين وزيباترين بيان است. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ»
7- بهترين داستان، آن است كه بر اساس وحى باشد. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا»
8- پيامبر امّى قبل از نزول وحى، نسبت به تاريخِ گذشته بىخبر و ناآشنا بود. ... لَمِنَ الْغافِلِينَ
9- قرآن، از ميان برنده غفلتها و بىخبرىهاست. «مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ»"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۳_جز۱۲
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ «4»
آنگاه كه يوسف به پدر خويش گفت: اى پدر! همانا من (در خواب) يازده ستاره با خورشيد و ماه ديدم، آنها را در برابر خود سجدهكنان ديدم.
نکته ها
داستان حضرت يوسف، با رؤيا شروع مىشود. به گفته علامه طباطبايى در تفسيرالميزان، داستان يوسف با خوابى شروع مىشود كه او را بشارت مىدهد و نسبت به آيندهاى روشن اميدوار مىسازد تا او را در مسير تربيت الهى صابر و بردبار گرداند.
به جز بنيامين، ديگر برادران او از مادر جدايى بودهاند. حضرت يعقوب نيز فرزند حضرت اسحاق و او فرزند حضرت ابراهيم عليهم السلام است. «1»
خواب اولياى الهى، متفاوت است؛ گاهى نيازمند تعبير است، مثل خوابِ حضرت يوسف و گاهى به تعبير نياز ندارد، بلكه عين واقع است. مانند خواب حضرت ابراهيم كه مأمور مىشود تا اسماعيل را ذبح كند.
«1». تفسير مجمعالبيان.
جلد 4 - صفحه 151
سخنى دربارهى رؤيا و خواب ديدن:
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد: «الرؤيا ثلاثة: بشرى من اللَّه، تحزين من الشيطان، و الّذى يحدث به الانسان نفسه فيراه فى منامه» «1»، خواب بر سه قسم است: يا بشارتى از سوى خداوند است، يا غم و اندوهى از طرف شيطان است و يا مشكلات روزمره انسان است كه در خواب آن را مىبيند.
برخى از دانشمندان و روانشناسان، خواب ديدن را در اثر ناكامىها و شكستها دانسته و به ضربالمثلى قديمى استشهاد كردهاند كه: «شتر در خواب بيند پنبه دانه» و برخى ديگر خواب را تلقينِ ترس گرفتهاند، بر اساس ضربالمثلى كه مىگويد: «دور از شتر بخواب تا خواب آشفته نبينى» و بعضى ديگر خواب را جلوه غرائز واپس زده دانستهاند. امّا عليرغم تفاوتهايى كه در خوابها و رؤياها وجود دارد، كسى اصل خواب ديدن را انكار نكرده است و البتّه بايد به اين نكته توجّه داشت كه همه خوابها با يك تحليل، قابل بررسى نيستند.
مرحوم علامه طباطبايى در تفسير الميزان «2» مىگويد: سه عالم وجود دارد؛ عالم طبيعت، عالم مثال، عالم عقل. روح انسان به خاطر تجردّى كه دارد، در خواب با آن دو عالم ارتباط پيدا مىكند و به ميزان استعداد و امكان، حقايقى را درك مىكند. اگر روح كامل باشد، در فضاى صاف حقايق را درك مىكند. و اگر در كمال به آخرين درجه نرسيده باشد، حقايق را در قالبهاى ديگر مىيابد. همانطور كه در بيدارى، شجاعت را در شير و حيله را در روباه و بلندى را در كوه مىبينيم، در خواب، علم را در قالب نور، ازدواج را در قالب لباس و جهل و نادانى را به صورت تاريكى مشاهده مىكنيم.
ما بحث ايشان را با ذكر مثالهايى بيان مىكنيم؛ كسانىكه خواب مىبينند چند دستهاند:
دسته اوّل، كسانىكه روح كامل و مجردى دارند و بعد از خواب رفتنِ حواس، با عالم عقل مرتبط شده و حقايقى را صاف و روشن از دنياى ديگر دريافت مىكنند. (نظير تلويزيونهاى
«1». بحار، ج 14، ص 441.
«2». تفسير الميزان، ج 11، ص 299.
جلد 4 - صفحه 152
سالم با آنتنهاى مخصوص جهتدار كه امواج ماهوارهاى را از نقاط دور دست مىگيرد.) اينگونه خوابها كه دريافت مستقيم و صاف است، نيازى به تعبير ندارد.
دسته دوم، كسانى هستند كه داراى روح متوسط هستند و در عالم رؤيا، حقايق را ناصاف و همراه با برفك و تشبيه و تخيّل دريافت مىكنند. (كه بايد مفسّرى در كنار دستگاه گيرنده، ماجراى فيلم را توضيح دهد وبه عبارتى، عالمى آن خواب را تعبير كند.)
دسته سوم، كسانى هستند كه روح آنان به قدرى متلاطم و ناموزون است كه خواب آنها مفهومى ندارد. (نظير صحنههاىِ پراكنده و پربرفك تلويزيونى كه كسى چيزى سردرنمىآورد.) اين نوع رؤياها كه قابل تعبير نيستند، در قرآن به «أَضْغاثُ أَحْلامٍ» تعبير شده است.
قرآن در سورههاى مختلف، از رؤياهايى نام برده كه حقيقت آنها به وقوع پيوسته، از جمله:
الف: رؤياى يوسف عليه السلام درباره سجدهى يازده ستاره و ماه و خورشيد بر او كه با رسيدن او به قدرت و تواضع برادران و پدر و مادر در برابر او تعبير گرديد.
ب: رؤياى دو يار زندانىِ يوسف كه بعداً يكى از آنها آزاد وديگرى اعدام شد.
ج: رؤياى پادشاه مصر درباره گاوِ لاغر و چاق كه تعبير به قحطى و خشكسالى بعد از فراخ شد.
د: رؤياى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله درباره عدد اندك مشركان در جنگ بدر كه تعبير به شكست مشركان شد. «1»
ه: رؤياى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله درباره ورود مسلمانان با سر تراشيده به مسجدالحرام كه با فتح مكّه و زيارت خانه خدا تعبير شد «2»
و: رؤياى حضرت ابراهيم در مورد ذبح فرزندش حضرت اسماعيل. «3»
از قرآن كه بگذريم در زندگى خود، افرادى را مىشناسيم كه در رؤيا از امورى مطلع شدهاند كه دست انسان به صورت عادّى به آن نمىرسد.
حاجشيخعباسقمى صاحب مفاتيحالجنان، به خواب فرزندش آمد و گفت: كتابى نزدم ا
مانت
«1». انفال، 43.
«2». فتح، 27.
«3». صافات، 10.
جلد 4 - صفحه 153
بوده، آنرا به صاحبش برگردان تا من در برزخ راحت باشم. وقتى بيدار شد به سراغ كتاب رفت، با نشانههايى كه پدر گفته بود تطبيق داشت، آن را برداشت. وقتى مىخواست از خانه بيرون برود، كتاب از دستش افتاد و كمى ضربه ديد. او كتاب را به صاحبش برگرداند و چيزى نگفت، دوباره پدرش به خواب او آمد و گفت: چرا به او نگفتى كتاب تو ضربه ديده است تا اگر خواست خسارت بگيرد و يا رضايت دهد.
پیام ها
1- فرزندان، بايد به درايت و دلسوزى پدر اعتماد و در مسائل زندگى با او مشورت كنند. «قالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ»*
2- پدر را به اسم صدا نزنيم. «يا أَبَتِ»
3- پدر و مادر، بهترين مرجع براى حلّ مشكلات فرزندان هستند. «يا أَبَتِ»
4- پدران و فرزندان در خطاب به يكديگر، از واژههايى كه نشانهى صميميّت، رحمت و شفقت است، استفاده كنند. «يا أَبَتِ»*
5- والدين به خوابهاى فرزندانشان توجّه كنند. «يا أَبَتِ»
6- حضرت يوسف در ابتدا، تعبير خواب نمىدانست و لذا براى تعبير رؤيايش از پدر استمداد كرد. «يا أَبَتِ»
7- گاهى رؤيا وخواب ديدن، يكى از راههاى دريافت حقايق است. «إِنِّي رَأَيْتُ»
8- در فرهنگِ خواب، اشيا، نماد حقايق مىشوند. (مثلًا خورشيد نشان پدر و ماه تعبير از مادر و ستارگان نشان برادران است.) رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً ...
9- ديدن ماه و خورشيد و ستارگان (به صورت هم زمان)، از شگفتىهاى رؤياى يوسف است. «كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ»*
10- خوابِ اولياىِ خدا، واقعى است. «رَأَيْتُ» در اين آيه «رَأَيْتُ» تكرار شده است تا بگويد حتماً ديدم و گمان نشود ماجرا خيالى بوده است.
11- يوسف عليه السلام در خواب چنان ديد كه خورشيد و ماه و ستارگان، همانند موجودات داراى عقل، بر او سجده مىكنند. (جمله «رَأَيْتُهُمْ» براى افراد عاقل بكار مىرود)*
جلد 4 - صفحه 154
12- انسانهاى برگزيده، به مقامى مىرسند كه مسجود ديگر انسانها مىشوند. «رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ»*
13- گاهى در نوجوان، استعدادى هست كه بزرگترها را به تواضع وامىدارد. «ساجِدِينَ»
14- شروع داستان با رؤيا و پايان آن با تعبير آن، از بهترين روشها براى نوشتن داستان و سناريو است. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ- رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ»*"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۴_جز۱۲
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ «5»
(يعقوب) گفت: اى پسر كوچكم! خوابت را براى برادرانت بازگو مكن كه برايت نقشهاى (خطرناك) مىكشند. همانا شيطان، براى انسان دشمنى آشكار است.
نکته ها
يكى از اصول زندگى، رازدارى است. اگر مسلمانان به مفاد اين آيه عمل مىكردند، اين همه كتب خطى، آثار علمى، هنرى و عتيقههاى ما، در موزه كشورهاى خارجى جاى نمىگرفت و به اسم كارشناس، ديپلمات و جهانگرد از منابع و امكانات و منافع ما آگاه نمىشدند و در اثر سادگى يا خيانت، اسرارمان در اختيار كسانىكه دائماً در حال كيد و مكر بر عليه ما هستند، قرار نمىگرفت.
حضرت يوسف، خواب خود را دور از چشم برادران، به پدر گفت كه اين خود نشانهى تيزهوشى اوست.
پیام ها
1- فرزندان را با مهربانى مورد خطاب قرار دهيد. «يا بُنَيَّ»*
جلد 4 - صفحه 155
2- پدر و مادر بايستى رابطهاى صميمانه با فرزندان داشته باشند تا فرزندان بتوانند سخن خود را با آنان مطرح كنند. «يا بُنَيَّ»*
3- خطر حسادت در محيط خانه و جامعه را به فرزندان گوشزد كنيم. يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ ...
4- از كودكى و در خانواده رازدارى را به فرزندان بياموزيم. «يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ»*
5- دانستهها و اطلاعات، بايد طبقهبندى شود و محرمانه و غيرمحرمانه از هم جدا گردد. «لا تَقْصُصْ»
6- هر حرفى را به هر كسى نزنيم. «لا تَقْصُصْ»
7- كتمان فضايل به خاطر جلوگيرى از حسادتها، كارى بايسته است. «لا تَقْصُصْ»*
8- با پى بردن به استعداد يك فرزند، آن را با ساير فرزندان مطرح نكنيم. «لا تَقْصُصْ»*
9- در معرّفى افراد تيزهوش و نابغه، بايد احتياط كرد. «لا تَقْصُصْ»*
10- حضرت يعقوب نيز داراى علم و موهبت تعبير خواب بوده است. «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ»*
11- گاهى شيطان در آستين است. «إِخْوَتِكَ»*
12- پيشگيرى بهتر از درمان است. (نگفتن خواب به برادران، نوعى پيشگيرى از تحريك حسادت است) «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا»*
13- در خانواده انبيا نيز، مسايل ضد اخلاقى همچون حسد و حيله ميان فرزندان مطرح است. يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ ... فَيَكِيدُوا ...
14- زمينههاى حسادت را شعلهور نكنيد. لا تَقْصُصْ ... فَيَكِيدُوا
15- حسادت، موجب ناديده گرفته شدن حقوق حتّى حقّ خويشاوندى مىگردد. لا تَقْصُصْ ... فَيَكِيدُوا*
16- برادران يوسف عليه السلام كه از خواب وى و مقام آينده او اطلاعى نداشتند چنان
جلد 4 - صفحه 156
كردند. اگر اطلاع مىيافتند چه مىكردند؟! لا تَقْصُصْ ... فَيَكِيدُوا*
17- پيش بينى و آينده نگرى صفاتى ارزنده هستند. لا تَقْصُصْ ... فَيَكِيدُوا*
18- افشاى اسرار و برخى اخبار، ممكن است بسيار گران تمام شود. لا تَقْصُصْ ... فَيَكِيدُوا*
19- برخى اسرار به قدرى مهم هستند كه افشاى آن زندگى فرد يا افرادى را به مخاطره مىاندازد. «فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً»*
20- در موارد مهم و حسّاس بايد خطر را قبل از وقوع آن گوشزد كرد. «فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً»*
21- حضرت يعقوب در مورد كيد برادران نسبت به يوسف اطمينان داشت. «فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً»*
22- در پيشبينى مسايل مهم، گاهى اظهار سوءظن و يا پردهبرداشتن از خصلتها مانعى ندارد. «فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً»
23- لازم است والدين، از روحيات فرزندانشان نسبت به هم آگاه باشند تا بتوانند اعمال مديريّت كامل نمايند. «فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً»
24- كيد وحيله، كارى شيطانى است. فَيَكِيدُوا ... إِنَّ الشَّيْطانَ
25- شيطان با استفاده از زمينههاى درونى بر ما سلطه مىيابد. (حسادت برادران، زمينه را براى بروز دشمنى شيطان نسبت به انسان فراهم ساخت.) فَيَكِيدُوا ... إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ
26- شيطان دشمن انسان است، حتّى اگر پيامبر زاده باشد. «إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ»*
27- از كودكى، شيطان را به كودكان معرّفى و نقش او را بيان نماييد. «إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ»*
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 157"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۵_جز۱۲
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ كَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «6»
و اينگونه پرودگارت تو را برمىگزيند و از تعبير خوابها (و سرانجام امور) تو را آگاه مىسازد و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مىكند. همان گونه كه پيش از اين بر پدرانت ابراهيم و اسحاق تمام كرد.
همانا پرودگارت داناى حكيم است.
نکته ها
تأويل خواب به معناى بيانِ باطن و نحوهى تحقّق خواب است. «احاديث» جمع «حديث» به معناى نقل ماجراست. از آنجايى كه انسان رؤياى خود را براى ديگران نقل مىكند، به خواب نيز حديث گفتهاند.
حضرت يعقوب در اين آيه، خواب فرزندش يوسف را براى او تعبير مىكند و از آيندهاش خبر مىدهد.
گرچه ظاهر آيه آن است كه گويندهى جمله «وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ» يا خداوند است و يا حضرت يعقوب كه چون علم او از طرف خداوند است، يك پيشگويى صحيح است و مانعى ندارد به خصوص با توجّه به اينكه در آن زمان يوسف، پيامبر نبوده با جملهى «يَجْتَبِيكَ» مورد خطاب مستقيم خداوند واقع شود.
پیام ها
1- پيامبران، برگزيدگان خداوند هستند. «يَجْتَبِيكَ»
2- چون يوسف عليه السلام برگزيده و ... بود به انواع گرفتارىها مبتلا شد تا گوهر وجودش در گرفتارىها نمايانده شود. «يَجْتَبِيكَ» (البلاء للولاء ...)*
3- ارزش انسان به سن و سال نيست، ممكن است كسى از نظر سنى كوچكتر ولى از نظر خصلتها و ارزش والاتر باشد. (چنانكه يوسف از برادران خود
جلد 4 - صفحه 158
كوچكتر بود) «يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ»*
4- اولياى خدا از يك خواب، آينده افراد را مىبينند. «يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ»
5- علوم مهم و دانشهاى كليدى و اساسى را نبايد به هر كس آموخت؛ اوّل بايد افراد لايق را گزينش كرد و سپس علوم را در اختيار آنان قرار داد. «يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ»*
6- علم، اولين هديه الهى به برگزيدگان خود است. «يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ»
7- انبيا، شاگردان بلاواسطه خداوند هستند. «يُعَلِّمُكَ»
8- تعبير خواب، از امورى است كه خداوند به انسان عطا مىكند. «يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ»
9- از جمله راههاى ارتباط با غيب، تعبير رؤيا و خواب است. «يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ»*
10- علم آموخته شده به يوسف عليه السلام نيز محدود بوده است. ( «من» در جملهى «مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ»، به معناى بخشى از علم تعبير خواب است)*
11- مقام نبوّت و حكومت، سرآمد نعمتهاست. «وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ»
12- در فرهنگ قرآن، اجداد در حكم پدر هستند. «أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ»
13- علم و هدايت و لياقت يك فرد علاوه بر خود او براى خانواده و خويشاوندان او نيز نعمت و موهبت الهى است. «عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ»*
14- اتمام نعمت بر آل يعقوب نشان از عاقبت به خيرى برادران يوسف دارد.
«يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ»*
15- انتخاب انبيا، بر اساس علم و حكمت الهى است. يَجْتَبِيكَ ... عَلِيمٌ حَكِيمٌ
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 159"