eitaa logo
طاها
4.2هزار دنبال‌کننده
35.7هزار عکس
61.9هزار ویدیو
790 فایل
ارتباط با ادمین کانال طاها @Ya_hossein_88 @Zaherahe70
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ خون ما را همچون رود سازید تا هرچه بر سر راه دارد بردارد تا به دریای حکومت عدل حضرت مهدی (عج) برسید. 🌷شهید محمدحسین یوسف الهی🌷 (عج) ↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
🔸شیعه‌ی علی بودن🔸 شیعه علی بودن مسئولیت‌های سنگینی را بر دوش انسان یاد می‌کند؛ مسئولیتی که از همه مسئولیت‌هایی که مکتب‌های آزادی‌خواهی، عدالت‌خواهی و آزادی‌بخش بر دوش معتقدان و پیروان خود می‌نهند، سنگین‌تر است. شیعه‌بودن تنها به معنای دوستداری علی یا شناخت علی نیست،چراکه دوست داشتن یک احساس است و شناختن یک امر ذهنی؛ در صورتی که تشیع به معنای پیروی کردن، در حقیقت عمل است و حرکت؛ بنابراین ممکن است کسی دوستدار علی باشد تا حد عشق، یا از علی تجلیل کند تا حد خدا و یا حتی ممکن است کسی با علی آشنا باشد در حد محققی که همه عمرش را وقت تحقیق در زندگی علی کرده و یا همچون کسی که با علی در تمام دوره عمر زیسته است، اما در عین حال شیعه علی نباشد، زیرا غیر از آنچه که در فرهنگ و علوم شیعه است به پیروی از علی، در خود کلمه شیعه و لفظ تشیع نهفته است و البته که لازمه پیروی از علی، شناخت علی است و لازمه شناخت علی، عشق ورزیدن به علی، اما معنای اساسی تشیع و آنچه که معنی تشیع را تحقق خارجی راستین می‌بخشد، پیروی کردن از اندیشه علی، روش کار علی، نحوه جهاد علی و تحمل علی علیه‌السلام است. 🖋 شهید محمدحسین یوسف الهی🌷 ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
.. هنوز حرفهایم تمام نشده بود که یکی از همان تیـرها به آصفی خورد و او را در کنارم به زمین انداخت. 🌷 آصـفی با صورتی نورانی به من نگاه میکرد و حرف میزد؛ ولی سر و صدا آن قدر زیاد بود که نمیشنیدم. بعد با دست مرا کنـار زد؛ گویــا به جـایی خیـره شـده بود؛ بعد تمــام کرد و چه زیبــا هم تمــام کرد. در حالی که صحنه جان دادن آصفی ذهنم را مشغول کرده بود، پیـکر پاکـش را به گوشه ای کشیدم تا سر راه نباشد. 🔹 حالم خیلی گرفته بود؛ همه اش فکر بابایی، صابری، فروزانفر و آصفی بودم اما چه میشد کرد فعلا وقت این حرفها نبود؛ شاید هم بود و من غافـل بودم. رفتم داخل کانال؛ تیر قناسه و تیربار تانکها فضای بالای کانال را پوشش داده بود. 🌹 جنازه بچه ها کنار هم لاله زاری را به تماشا گذاشته بودند.به زحمت پیکر بابایی را پیدا کردم آنهم از روی کلاه آهنی او که رویش نوشته بود: «میخواهـم زنـده بمــانم» واقعا هم زندگی جاوید و ابدی را به دست آورده بود. به بیرون کانال سر کشیدم؛ چند عراقی در دشت فرار میکردند. پشت دژ هم، جنازه عراقیها روی هم ریخته بود. 📚 زنده باد کمیل/ محسن مطلق ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
969.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸اگر می‌خواهید به عمر و خدمت و جایگاه‌تان ظلم نکرده باشید، ما راهی به جز این نداریم.... 🌷شهید حاج احمد کاظمی🌷 ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
🌸 مادر است دیگر... تنها پسرش بود که تقدیم خدا شد... حال و روز مادر شهید مدافع امنیت سینا آراسته که شبها تا صبح کنار قبر فرزند شهیدش می‌خوابد... چنین بهای سنگینی دارد ↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
 ✳️ از همان بچه گی علاقه به گمنــامی داشت. نمی خواست توی چشم باشد و تعریف و تمجید شود. 🔹 یک بار رفته بودیم پارک؛ خیلی اصرار کردم که از خاطرات سوریه بگوید. آخر سر دید عصبانی شدم، شروع کرد به خاطره گفتن. آن هم نه از خودش، فقط از شهدای دیگر . 🌹 این عشق به گمنــامی؛ در وصیتنامه اش هم مشهود بود: «…دوست دارم اگر جنازه ام به دست شما رسید، پیکر بی جان مرا غریبانه تحویل گیرید و غریبانه تشییع کنید و غریبانه در بهشت معصومه (س) قطعه ۳۱ به خاک بسپارید و روی سنگ قبرم چیزی ننویسید و اگر خواستید چیزی بنویسید فقط بنویسید تنــها پـرکــاهی تقـدیـم به پیشــگاه حــق تعــالی “ حتما چنین کاری بکنید. چون من از روی پُر نور و با جمال شهدای گمنام خجالت می کشم که قبر من مشخص و جنازه ام با احترام تشییع و دفن شود؛ ولی آن نوگلان پـرپـر روی دشتها و کوهها، بی غسل و کفن بمانند یا زیر تانکها له گردند… ». 🌷 ما هم فقط یک عکس بالای مزارش گذاشتیم. راوی: همسر شهید 📚 سند گمنـامی / زندگی و خاطرات ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
17.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
️🔻.. تلویزیون خانه روشن بود؛ تصاویر کربلای پنج را نشان می‌داد. یک آن، دوربین یک سپاهی را در حالی که آرپی‌جی در دست داشت، نشان داد. مادر با هیجان گفت:«این که سعید خودمونه!.» سعید آرپی جی می‌زند، تکبیر می‌گوید و پشت تیربار می‌‌رود. 🌹 پدر که لحظاتی قبل با مراجعه چند پاسدار به درب منزل، از شهادت سعید باخبر شده بود؛ وقتی این حس همسرش را دید، ‌گفت: «خـانم! شیربچه‌ات را دیدی؟» مـادرگفت: «بلـه!» پدر گفت: «اگر سعید لیاقت داشته باشد، باید مانند برادرانش شهید شود. البته که لیاقتش را هم داشت و این تصاویر که می بینی لحظات آخر عمر سعید بوده و پسرمان به شهادت رسیده است.» ◽ قطرات اشـک بر گونه‌های مــادر جـاری شد. 🔹 شهیدان شاه حسینی، اصالتاً اهل محله نیاوران تهران بودند. خانه آنها در نزدیکی بیمارستان فرهنگیان، اکنون تبدیل به حسینیه شده. مزار مطهرشان هم در بهشت زهرا س تهران ( سید محمد حسن قطعه ۲۶ ردیف ۶/ سید حسین قطعه ۲۶ ردیف ۷۹ /سید سعید قطعه ۲۶ ردیف ۶۹) قرار دارد. پدر در سال ۹۴ و مادر هم در سال ۹۹ به دیدار فرزندان شتافتند. 💐 به فاصله یک سال؛ دو پسرشان در عملیات بیت المقدس و والفجر یک آسمانی شدند و سید سعید هم در کربلای شلمچه، بشهادت رسید. ❇️ روحمــان با یـاد شـــهدا شــاد، صلــــوات ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
🌹 بعد از شهادت مظلومانه اش، خبردار شدیم بچه های واحد تعاون، موقع جمع آوری وسایل شخصی بجا مانده از او در چادر فرماندهی، دفترچه کوچکی با جلد آبی رنگ داخل ساک برزنتی اش پیدا کرده اند. 📘 حسین در صفحات این دفترچه، ضمن نوشتن رخدادهای روزمره و نکات مربوط به شرح وظایف اش در گردان سلمان، برای هر روز صفحه ای را به ظرایف رفتاری خودش اختصاص داده بود؛ این که مثلاً «امروز در جمعی نشستم و به مدت نیم ساعت وقت من به بطالت و یا گوش دادن به حرف هایی گذشت که هیچ بار اخلاقی و معرفتی نداشت.» 👈 بعد هم بابت این قضیه، خودش را سرزنش کرده و به درگاه خدا استغفار میکرد. راوی: شهید حاج حسین همدانی 📚 پهلوان گودِ گرمدشت / گلعلی بابایی زندگینامه ای فرمانده گردان سلمان فارسی لشگر حضرت رسول (ص) ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
بسم الله الرحمن الرحیم به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام بر منجی عالم بشریت آقا امام زمان و با درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی و با دعا برای رزمندگان و شفای مجروحین و آزادی اسرای آزاده. 📝 غرض از مزاحمت این بود که چند جمله‌ای مزاحمتان شویم. ◽ اول این که می‌بخشید که دست خطم بد است. من یک جمله از یک شهید برایتان می‌نویسم که نوشته بود: «خدایا! ما که حسینی زندگی نکردیم که حسین‌گونه به شهادت برسیم، پس خدایا ما را حُرّگونه بپذیر.» ◽ انشالله بتوانیم دنباله‌رو راه شهیدان باشیم و از خدا بخواهیم توفیق خدمت در این مکان مقدس را به ما بدهد که نصیب هیچ‌کسی نمی‌شود مگر کسانی که لایق باشند. 🌷حقیر سید اصغر خبازی ۶۴/۲/۱۸ ساعت ۸/۵ بعدازظهر اردوگاه کارون ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
🔅 عملـيات والفـــجر ۱ بـود. تا نزدیک خاکریز اول عراقی ها رفته بودیم. مدتی که گذشت، بچه ها خبر شهادت مرتضی را دادند. آنطرف ها، پشت خاکریز افتاده بود؛ سراسیمه سراغش رفتم. 🌷 صورتش رو به آسمان بود و لکه ی گُلی رنگِ خون؛ روی سینه اش به چشم میخورد. فرصت ایستادن نداشتم؛ میخواستم با او خداحافظی کنم؛ اما نمیدانستم چگونه. 🔹 دست به سینه ی او گذاشتم تا جای گلوله را پیدا کنم. تیر، مستقیم به قلبش خورده بود. در پیراهن زیرین، انگار چیزی در جیب داشت. دست کشیدم و آن را بیرون آوردم؛ کتابچه ی قرآنی بود که تیر، آن را هم سوراخ کرده بود. 🌷 لکه ی خون، مثل یک ستاره، روی جلدش نقش بسته بود. صفحه ی اولش را که آوردم آنجا هم ستاره ای سرخ رنگ بود. اسم مرتضی غفاری ساقه ای را میمانست که لکه ی خون، مثل یک گُل بر آن نشسته بود. 🌹 تیــر، قلب مرتضـی و قـرآن را به هم پیـوند داده و بــرده بود . 📚 تیـپ ۸۳ مجموعه خاطرات روحانیون رزمنده ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
📝 .. و بنام آنکه مرگِ حتی یک پرنده، در زمانی است که از یاد او (تسبیح او) دور گردد و با سلام بر یکی از عاشقان او که در حریم عاشقان، دیدارش را می طلبد. ◽و اما بگذار از احوالاتم بگویم که جمعه به بهشت زهرا رفتیم. ترسم که از آنهمه نیروی جوان که در آن بهشت آباد در زیر خاک نهفته شده، روزی این خاک منفجر گردد. رفتیم و دیدیم که عاشق ترین ها چه کسانی بودند و چه بی ریا و چه زیبا به سوی محبوب شتافتند و دیدیم که در این راه یکی سر داده بود و دیگری از دست و پا گذشته بود و بی مهابا به سویش شتافته بودند و در آن حال گروهی بر گرد قبری حلقه زدند و سرود سردادند: «گلبرگ سرخ لاله ها، در کوچه های شهر ما، بوی شهادت میدهد.» 🔸آری در تهرانی هستیم که در آن، هر روز شاهد شهیدی از تبار حسین (ع) از سنگر مجلس، کمیته و حزب الله هستیم و این تنها حجله های آنها بر سر کوچه هاست که در انسان تکانی بوجود میآورد. ◽ولی همسرم! بجنگ که امروز وظیفه تو جنگیدن است و بدان آن زمان دلم برای تو تنگ میشود که روی از جنگ بر گردانی؛استغفر الله. وتا زمانی که در پی انجام وظیفه ات هستی ما راضی هستیم چرا که: یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچـه را جـانــان پسندد 🔸رضای مهربانم! در ثبت لحظه ها بکوش و بدان که شما تاریخ فردا را می سازید. به امید آن روزی که شمشیر حق را در دست مهدی عج ببینیم و بتوانیم در رکابش از یارانش باشیم و خمینی را در کنار او نظاره گر باشیم. همسرت فهیمه ٦٠/١٠/٩ 📚 نامه های فهیمه/علیرضا کمری نامه های مرحومه فهیمه بابائیان پور به همسر شهیدش غلامرضا صادق زاده
✳️ مـچ بادگيرم كش داشت. كش را كه با دست باز كردم، خون ريخت بيرون. محمود گفت: «گلـوله خـوردی؟» گفتم: «آره انگــار !» برم گرداند عقب. 🔸 توی بيمارستان بودم كه گفتند: «يكی از فرماندهان رده بالا آمده عيادتت. تا رسيد پرسيد: «چی شد؟!» تعريف كردم براش كه تير اندازی كردند سمت ما و من زخمی شدم. 🔹 عصبانی شد؛ گفت: « مگر من هزار بار نگفتم نگذاريد محمود جايی بره كه درگيری باشه؛ چرا رفتيد يه همچین جایی؟» گفتم: «حاجی، شما يه چيزي ميگيدا! مگه ميشه جلوش رو گرفت؛ شما خودتون يه بار بيايد ببينيد ميتونيد جلوش رو بگيريد.» 🌹 گفت: «نـه!؛ ديـگه كـسی نميـتونه»    «تمــوم شـــد»    «رفـت» .. ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr