💠شهیدی که قرض تفحص کننده ی خود را داد..
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
دعوت می کنیم با خواندن این متن مهمان ویژه ی یک شهید شوید...
آن طور که خودش تعریف می کرد از سادات و اهل تهران بود و پدرش از تجار بازار تهران.
علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقش به شهدا، حجره ی پدر را ترک کرد و به همراه بچه های تفحص لشکر27 محمد رسول الله (صلی الله علیه وآله) راهی مناطق عملیاتی جنوب شد.
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان. بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کرد و همسرش را هم با خود همراه کرد.
یکی دو سالی گذشته بود و او و همسرش این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص می گذراندند.
سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلشان، از یاد خدا شاد بود و زندگیشان، با عطر شهدا عطرآگین. تا اینکه...
تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمویش که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان آنان خواهند شد.
آشوبی در دلش پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و او این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بود... نمی خواست شرمنده ی اقوامش شود.
با همان حال به محل کارش رفت و با بچه ها عازم شلمچه شد.
بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردند و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما او...
استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادند و کارت شناسایی شهید به او سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید،به بنیاد شهید تحویل دهد.
قبل از حرکت با منزلش تماس گرفت و جویای آمدن مهمان ها شد و جواب شنید که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرش وقتی برای خرید به بازار رفته مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرده اند به علت بدهی زیاد، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرش هم رویش نشده اصرار کند...
با ناراحتی به معراج شهدا برگشت و در حسینیه با شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداخت...
"این رسمش نیست با معرفت ها.
ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم. راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم...". گفت و گریست.
دو ساعت راه شلمچه تا اهواز را مدام با خودش زمزمه کرد: «شهدا! ببخشید. بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
وارد خانه که شد همسرش با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس او کسی در خانه را زده و خود را پسرعموی همسرش معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسر او بدهکار بوده و حالا آمده که بدهی اش را بدهد.
هر چه فکرکرد، یادش نیامد که به کدام پسرعمویش پول قرض داده است...با خود گفت هر که بوده به موقع پول را پس آورده.
لباسش را عوض کرد و با پول ها راهی بازار شد. به قصابی رفت. خواست بدهی اش را بپردازد که در جواب شنید:بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است. به میوه فروشی رفت...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بود سر زد. جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بود. مات مات. خرید کرد و به خانه بر گشت و در راه مدام به این فکر می کرد که چه کسی خبر بدهی هایش را به پسرعمویش داده است؟ آیا همسرش؟
وارد خانه شد و پیش از اینکه با دلخوری از همسرش بپرسد که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته ... با چشمان سرخ و گریان همسرش مواجه شد که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار می گریست...
جلو رفت و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودند در دستان همسرش دید. اعتراض کرد که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
همسرش هق هق کنان پاسخ داد: خودش بود.
خودش بودکسی که امروز خودش راپسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. به خدا خودش بود.... گیج گیج بود.مات مات...
کارت شناسایی را برداشت و راهی بازار شد. مثل دیوانه ها شده بود. عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می داد. می پرسید: آیا این عکس،عکس همان فردی است که امروز...؟
نمی دانست در مقابل جواب های مثبتی که شنیده چه بگوید...مثل دیوانه هاشده بود.
به کارت شناسایی نگاه می کرد.
شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...وسط بازار ازحال رفت...
پی نوشت۱. این خاطره در مراسم تشییع این شهید بزرگوار، توسط این برادر برای حضار بیان شد.
پی نوشت۲. قبر مطهر این شهید، طبق وصیت خودش در دل جنگلهای اطراف شهر ساری، در کنار بقعه ی کوچک و ساده ی امامزاده جبار، قرار دارد.
#در_جستجوی_تحول
#شهید
http://eitaa.com/tahavole
وصیت اول و آخر
امروز(اواسط اسفندماه ۹۸) من قدم به ۳۶ سالگی گذاشتم. خبر مهمی نیست؛ اما مهم است که دوستان من بدانند که این جوان۳۶ ساله، به تعداد کتابهایی که نخوانده است غمگین است؛ به شمار دستهایی که نگرفته است، پشیمان است و به عدد مهربانیهایی که نکرده است، خاطری آزرده دارد. فریبکاری روزگار تیزرو، او را خام کرد و آینده را چنان فراخ و بلند نمایاند که همهچیز را به آن حوالت داد. در خانۀ او کتابهایی است که سالها چشم به دست او دوخته بودند که از قفس کتابخانه بیرون آیند و از روی میز مطالعه بر چشم او بتابند؛ اما او همیشه به آنها وعدۀ فردا داد؛ فردایی که هیچ حُسن و امتیازی بر امروز و دیروز نداشت. اگر امروز از این جوان ۳۶ ساله بپرسند که تنها وصیت تو به جوانان و میانسالان و حتی پیران و بیماران چیست، میگوید بخوانید و بخوانید و بخوانید. درد ما ندانستن نیست؛ درد ما خودداناپنداری و بیاشتهایی به دانستن و خواندن است. کتاب، تنها گنج دنیاست که نه در زیر خاک، که در پیش چشم ماست و ما آن را نمیبینیم.
#محمد_روضه_سرا
#در_جستجوی_تحول
#کتاب
#دانشجو
http://eitaa.com/tahavole
میلاد امام جواد الائمه ع مبارک باد خدایا ما را در حرز او قرار بده
#در_جستجوی_تحول
http://eitaa.com/tahavole
🌀 سلام و درود؛
💠 حضور شما را در پویش سراسری #راهیان_نور_مجازی خیرمقدم عرض میکنیم، ممنون از اینکه به ما پیوستید.
📃 به زودی برنامه های این پویش اعلام خواهد شد.
◀️ تقاضا داریم در صورت امکان بذل محبت فرموده و پست دعوت به پویش را به دوستان خود و گروه هایی که عضو هستید ارسال فرمائید.
✅ همراهی شما در نشر محتوای پویش کمک به تقویت حس ناب معرفتی و معنویتی یاد شهدا خواهد شد.
#انتشار_حداکثری
🔻با کاروان راهیان نور مجازی همراه شوید👇👇
#در_جستجوی_تحول
http://eitaa.com/tahavole
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💮#ویروس_کرونا، آزمونی الهی برای #پرستاران، #پزشکان، و ...
#مومن_بودن به قیافه و شغل... نیست، به شرکت کردن و قبولی در آزمون خداوند متعال است؛
هرکه میخواهد در دانشگاه ایمان، کلاس بالاتر برود باید امتحان بدهد. (سوره عنبکوت، آیات1-3)
📝امروز برگه آزمون را جلوی کادر سلامت کشور گذاشتهاند:
▫️برخی با بهانه های واهی از آزمون فرار میکنند؛
▫️برخی رفوزه میشوند؛ اما
▫️بسیاری هم بقدری پاسخشان کامل و جامع است که برگه اضافی طلب میکنند.
خداوند در این آزمون، عیار افراد را آشکار می کند؛
نه تنها برای خود آنها؛
بلکه برای اینکه همه بفهمند که علیرغم وجود #دانشجویان_مشروطی و #رفوزه،
#مؤمن_واقعی هم کم نداریم.
امروزه بسیاری از پرستاران و پزشکان و ... میخواهند نشان دهند که:
#قاسم_هنوز_زنده_است.
🔰رمز موفقیت در شکست کرونا از زبان #حاج_قاسم_سلیمانی (کلیپ ضمیمه)
اگر حتی فقط 1 درصد امکان موفقیت دارید، با توکل بر خدا تمام توانتان را در همان 1 درصد به کار بگیرید،
خداوند 99 درصد بقیه را انجام میدهد.
#در_جستجوی_تحول
http://eitaa.com/tahavole
📸تصویر #پیکر_بدون_سر🌷
شهید ابراهیم همت سرداری که سر خود را در راه دفاع از میهن #جانانه هدیه کرد
#در_جستجوی_تحول
#راهیان_نور_مجازی
http://eitaa.com/tahavole
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید| #نماهنگ
💞شهید همت سوار بر موتور، نه سوار بر بنز ضدگلوله به صورت ناشناس به شهادت رسید و تا ساعتها کسی نمیدانست او همت است...
🎙سردار دل ها، شهید قاسم سلیمانی
📆 ۱۷ اسفند، سالروز شهادت ابراهیم همت
#در_جستجوی_تحول
#راهیان_نور_مجازی
http://eitaa.com/tahavole
#جانبازان_قرنطینه😔
یادمون باشه این روزا که حوصلمون سر رفته انقدر خونه موندیم، یه عده ۳۵ساله خونه نشین شدند و بیرون نرفتند چون مشکل تنفسی دارند، دست و پا ندارند و...
#جانبازان_مظلوم
📎پ ن : عکس مربوط به جانباز دفاع مقدس شهید حسن املی هست...
#در_جستجوی_تحول
#راهیان_نور_مجازی
http://eitaa.com/tahavole
🌀 سلام و درود؛
💠 حضور شما را در پویش سراسری #راهیان_نور_مجازی خیرمقدم عرض میکنیم، ممنون از اینکه به ما پیوستید.
📃 به زودی برنامه های این پویش اعلام خواهد شد.
◀️ تقاضا داریم در صورت امکان بذل محبت فرموده و پست دعوت به پویش را به دوستان خود و گروه هایی که عضو هستید ارسال فرمائید.
✅ همراهی شما در نشر محتوای پویش کمک به تقویت حس ناب معرفتی و معنویتی یاد شهدا خواهد شد.
#انتشار_حداکثری
🔻با کاروان راهیان نور مجازی همراه شوید👇👇
#در_جستجوی_تحول
http://eitaa.com/tahavole
#ادمین_نوشت
جهت برخی کارهای نرم افزاری کانال؛ نیاز به کمک و مدد دانشجویان عزیز داریم.
دانشجویان عزیزی که فرصت و توان مدد رسانی به کانال را دارند،از طریق ادمین
اطلاع بدهند🙏
#ادمین_نوشت
پیرو سوالاتی که درباره سیر مطالعاتی و
سوالات محتوایی کتاب هایی که مطالعه می کنید و همین طور درباره سوالات و مشورت های دانشجویی،درسی،تشکیلاتی
و... که از استاد دارید.
کلیه سوالات دسته بندی موضوعی شده اند و خدمت استاد تقدیم شده اند.
بفضل الهی طی چند روز آتی که حال
جسمی استاد بصورت کامل مساعد شد و امکان حضور در فضای مجازی را داشتند
با سرعت پاسخ ها را تقدیم محضرتان خواهیم کرد.
از صبر و بردباری تان کمال تشکر را داریم🙏
#شناسنامه اش چند سال از خودش بزرگتر بود
اما همچنان درخت ها صدایش می زدند
#پارک ها ، #اسباب بازی ها ، #چرخ و فلک ها
نمیشنید...
دلش هوای غزل کرده بود.
هوای باران
احساس کرد
#سنگرها ، #تفنگ ها و رفت...
حالا از شناسنامه اش خیلی بزرگتر شده...
#در_جستجوی_تحول
#راهیان_نور_مجازی
http://eitaa.com/tahavole